در رثای آیتالله نمر
تر شد از موج خبر، چشم همه، ساحلها
حبس هرگز نشود کشتی خون، در گِلها
سر به دارند در این قافله، دریادلها...!
ناله را وقت، فراخ است! به خود برگردیم!
باز تنهاست «محمد»... به اُحُد برگردیم!
گر به دندان سعودی، جگر آید، بهتر!
بالش نیزه اگر زیر سر آید، بهتر!
رجز از سینه صدچاک برآید، بهتر!
دار بر دوش، کِشد پشت سرش حیرت را
معنی تازه دهد شیخ نمر، غیرت را
آه، ای شیخ! زمان را سپسی داده خدا
از شهادت، به تو تازهنفسی داده خدا
مرگ نمرود به دست مگسی داده خدا
شفق قتل تو گوید ز شبِ صدها ایل
میچکد خون تو از کنج لب اسرائیل
رعد و برقیم و جنونباور و مرگآگاهیم
امت واحده و قوم شهادتخواهیم
سنی و شیعه، نمک خورده روحاللهیم
سر به داری، نمک سفرهی بیداری شد
خون زهراست که در رگ رگ ما جاری شد
خون مظلوم، «گواه» است! شهادت، این است!
حج ما، بر سرِ نیزه ست، عبادت، این است!
بکُشید امت حق را که سعادت این است!
خاک پای شهدا، تاج شرف خواهد شد
برکت خون «نمر»، مکه، نجف خواهد شد
وقت آن است حجاز از جگرش آه کشد
از قطیف، آه کشد! تا به یمن راه کشد
یوسف فاطمه بیرون ز دل چاه کشد
سنی و شیعه، کند آنچه دل احمد خواست
«امت واحده از شرق به پا خواهد خاست»
از یمن تا به منا، خاک سیاهید شما!
انتقام، آتش غیرت شده! «کاهید» شما!
«کدخدا»، چاهکن است و تهِ چاهید شما!
سنی و شیعه، به تکفیر، حریفیم همه
از یمن تا به دمشق، اهل قطیفیم همه
احمد بابایی