kayhan.ir

کد خبر: ۵۹۴۸
تاریخ انتشار : ۲۸ بهمن ۱۳۹۲ - ۲۱:۴۲

واقعیت فربه‌تر از مشّاطه‌ها(یادداشت روز)

خوش‌گمانی به آدم بدنهاد را عقل امضا نمی‌کند. اما کم نبوده‌اند سیاستمداران و تحلیلگرانی که تصور کرده‌اند از جمله لوازم واقع‌گرایی در پهنه سیاست خارجی، خوش‌گمانی به سیاستمداران بدسرشت عالم است. این تحلیلگران البته دوگونه‌اند.

خوش‌گمانی به آدم بدنهاد را عقل امضا نمی‌کند. اما کم نبوده‌اند سیاستمداران و تحلیلگرانی که تصور کرده‌اند از جمله لوازم واقع‌گرایی در پهنه سیاست خارجی، خوش‌گمانی به سیاستمداران بدسرشت عالم است. این تحلیلگران البته دوگونه‌اند. شماری حسن نیت دارند اما واقعیت را بد می‌فهمند یا به دلایلی نمی‌خواهند با واقعیت روبرو شوند. و گروهی دیگر اتفاقا واقعیت این خباثت و بدنهادی را خوب می‌فهمند اما مامورند و معذور. به عبارتی مشاطه‌ قدرت‌های غربی هستند و اصلا کار ویژه‌شان این است که زشتی‌های آنها را با بزک بپوشانند و خوش‌آب و رنگ نشان دهند.
این تلقی که با آمریکا و غرب می‌شود بست و اختلافات را حل کرد، منحصر به امروز و دیروز نیست. کسانی همواره بر این تصور بوده‌اند که- ولو با انکار واقعیات- باید خود را متهم انگاشت و نسبت به بیگانه دشمن حسن ظن داشت. در حالی که آمریکا سر بزنگاه، زیر پای شوروی را خالی کرد و فرش را از زیر پای رقیب کشید، همین‌ها می‌گویند ببینید آمریکا و شوروی چگونه تنش‌زدایی کردند و... قس علی هذا، که فعلا موضوع این نوشتار نیست. از سال‌های اول انقلاب تا آخرین سال حیات مبارک حضرت امام(ره)، و از شروع دولت سازندگی تا دوره اصلاحات و پس از آن تا به امروز همواره یک چند ضلعی سیاسی، رسانه‌ای و شبه آکادمیک چنین القا کرده‌اند که تنش موجود میان ایران و چند قدرت غربی، زیر سر خود ماست و اگر ما اندکی کوتاه بیاییم و سر برخی اصول و مواضع تخفیف بدهیم، آن طرف آدم‌های اتوکشیده زبان فهم، خردمند، مودب و میانه‌رویی نشسته‌اند که به استقبال می‌آیند و بساط آشتی و اعتمادسازی و رفع سوء تفاهمات فراهم می‌شود.
حوادث سال 1367 از این جهت، سال پرعبرتی است. در شروع این سال- و شاید قبل از آن- در حالی که برخی دیپلمات‌های ما احتمال پذیرش قطعنامه 598 را در محافلی زمزمه کرده بودند، ناو آمریکایی هواپیمای مسافربری ما را با 290 مسافر سرنگون کرد و سپس با بی‌شرمی تمام، به فرمانده همان ناو به خاطر این بی‌شخصیتی و گرگ‌صفتی، مدال شجاعت دادند. تیرماه 1367 حضرت امام(ره) با احترام به نظر برخی مسئولان، اجرای قطعنامه 598 را پذیرفتند. برخلاف تصور همان مسئولان، حسن نیت ایران با بدفهمی و گستاخی رژیم صدام و حامیان غربی وی در انجام برخی حملات جدید و گسیل سازمان منافقین برای فتح تهران(!!) روبرو شد. پیامد این ماجرا، ایجاد موج جدید بسیج مردمی در پر کردن جبهه‌ها و عقوبت تاریخی- انهدام- سازمان منافقین بود. چند ماه بعد یعنی دی ماه سال 67، گستاخی قدرت‌های شرور غربی شکل دیگری به خود گرفت و جبهه استکبار این بار سلمان رشدی را برای شکستن حریم پیامبر اعظم(ص) علم کردند که پاسخ تاریخی خود را از حضرت امام خمینی(ره) و امت اسلامی گرفتند.
حضرت امام سوم اسفند 1367 در منشور معروف روحانیت و در جمع‌بندی این فراز و نشیب پدید آمده، عبارات عمیقا تأمل‌برانگیزی دارند. از جمله آنجا که می‌نویسند «آنان که هنوز بر این باورند و تحلیل می‌کنند که باید در سیاست و اصول و دیپلماسی خود تجدید نظر نماییم و ما خامی کرده‌ایم و اشتباهات گذشته را نباید تکرار کنیم و معتقدند که شعارهای تند یا جنگ سبب بدبینی غرب و شرق نسبت به ما و نهایتا انزوای کشور شده است و اگر ما واقع‌گرایانه عمل کنیم، آنان با ما برخورد متقابل انسانی می‌کنند و احترام متقابل به ملت ما و اسلام و مسلمین می‌گذارند، این یک نمونه است که خدا می‌خواست پس از انتشار کتاب کفرآمیز آیات شیطانی در این زمان اتفاق بیفتد و دنیای تفرعن و استکبار و بربریت، چهره واقعی خود را در دشمنی دیرینه‌اش با اسلام برملا سازد تا ما از ساده‌اندیشی به در آییم و همه چیز را به حساب اشتباه و سوء مدیریت و بی‌تجربگی نگذاریم و با تمام وجود درک کنیم که مسئله، اشتباه ما نیست بلکه تعمد جهانخواران به نابودی اسلام و مسلمین است و الّا مسئله فردی سلمان رشدی آن قدر برایشان مهم نیست که همه صهیونیست‌ها و استکبار پشت سر او قرار بگیرند.»
و عجیب اینکه حضرت امام بلافاصله تصریح می‌کنند «ترس من این است که تحلیلگران امروز، ده سال دیگر بر کرسی قضاوت بنشینند و بگویند که باید دید فتوای اسلامی و حکم اعدام سلمان رشدی مطابق اصول و قوانین دیپلماسی بوده است یا خیر؟ و نتیجه‌گیری کنند که چون بیان حکم خدا آثار و تبعاتی داشته است و بازار مشترک و کشورهای غربی علیه ما موضع گرفته‌اند، پس باید خامی نکنیم و از کنار اهانت‌کنندگان به مقام مقدس پیامبر و اسلام و مکتب بگذریم!». از همه عجیب‌تر، واقعیت‌هایی بود که یکی پس از دیگری بر ذهن‌های خواب‌زده تازیانه زد. اگر در این سو کسانی دنبال تنش‌زدایی یک سویه- ولو از مسیر سیاست توهین‌آمیز اعلامی اروپا موسوم به گفت‌وگوهای انتقادی- بودند، در آن طرف ابا نکردند از اینکه رئیس دولت وقت ایران را متهم تحت پیگرد یک اتهام واهی تروریستی قرار دهند و در ادامه همان روند در حالی که دولت بعدی (اصلاحات)، مکاتبات سری یکطرفه برای مذاکره با آمریکا انجام می‌داد و مسیر اشغالگری آنان را در افغانستان می‌گشود، ناگهان با دست‌خوش دولت بوش مواجه شد مبنی بر این که ایران، محور شرارت است و در فهرست کشورهایی قرار دارد که باید مورد حمله و تنبیه واقع شوند! درست در بحبوحه همین تهدیدهای توهین‌آمیز بود که آمریکایی‌ها، برنامه‌ هسته‌ای ایران را بهانه اتهام‌زنی‌های تازه کردند و برگ تازه‌ای از خباثت را رو کردند. آن روزها سرمقاله‌نویس یکی از نشریات زنجیره‌ای - که اکنون در سرمقاله روزنامه‌ای جدید الولاده، این روزنامه را مولود دوره اعتدال می‌خواند- حق را به جانب آمریکایی‌ها داد و نوشت؛ اگر نمی‌گذارند ما حتی غنی‌سازی صلح‌آمیز داشته باشیم، به خاطر این است که تقوای اتمی نداریم و اگر این تقوا را به غرب نشان بدهیم، حتی اجازه می‌دهند که بمب اتمی هم داشته باشیم!
حتی این طفلک هم -هر چند در نشریه‌ای مامور و معذور- با زبان بی‌زبانی اعتراف می‌کرد مسئله آمریکا با ما فناوری هسته‌ای نیست. اما چه می‌شود کرد که 10 سال بعد، هنوز در گوشه و کنار، مدعیان سیاست و دیپلماسی و روشنفکری پیدا می‌شوند تا بگویند مگر انرژی هسته‌ای یا غنی‌سازی 20 درصد و 3/5 درصد چه قدر ارزش دارد که پای آن هزینه بدهیم؟! سیاست‌ورزی و تدبیر این طیف- اگر جسارت نباشد- تنه به تنه سیاست‌ورزی جناب معمر قذافی می‌زند. اینها پیداست نه دشمنان را شناخته‌اند و نه به ملت خود باور دارند، چنان که خوی خودکامه‌ها در هر کسوتی- ولو روشنفکری- است.
منطق تربیتی و سلوک سیاسی امام خامنه‌ای، ادامه منطق و سلوک امام خمینی است و این گفتمان کاربردی، راه به سیره پیامبر اعظم(ص) و امیرمومنان(ع) می‌برد. رسول خدا با وجود مخالفت، مشورت شماری از اصحاب را برای خروج از مدینه در جنگ احد پذیرفتند چرا که به اثر تربیتی مشورت و مدیریت جمعی قائل بودند و بر بصیرت و بینش و عبرت‌اندوزی باور داشتند؛ همچنان که امیر مومنان(ع) روی استطاعت و تدبیر و بصیرت و استقامت صحابه حساب می‌کردند. در محضر پیامبر(ص) به فاصله یک سال، سرنوشت دو جنگ بدر و احد متفاوت از هم رقم خورد. همچنان که در دوره ولایت امیر مومنان، سرنوشت دو نبرد جمل و صفین- به خاطر نقش متفاوت اصحاب- متفاوت شد. فراز و نشیب حوادث در طول تاریخ انقلاب نیز بی‌شباهت به روزگار صدر اسلام نیست. البته یک غم بزرگ بر حلقوم وجدان متعالی انسانی درطول تاریخ سنگینی خواهد کرد که چرا برخی نخبگان و پیشاهنگان، آنجا که باید «ایمان عمیق دینی، غیرت دینی، شجاعت، موقع‌شناسی، اقدام به هنگام، پیشرو و صف‌شکن بودن و انجام کارهای نوآورانه» را از خود نشان نداده و در تراز پیشاهنگان جبهه حق و عمارگونه و مالک‌اَشتروار ظاهر نشدند؟
نصاب و تراز ملت ایران همان است که در معجزه انقلاب اسلامی 57، اداره جنگ 8 ساله، خم به ابرو نیاوردن در برابر تحریم‌های 35 ساله، شکستن سقوط فقرات فتنه‌انگیزی‌های دشمن و معجزه هر ساله جشن باشکوه‌تر انقلاب اسلامی از خود به نمایش گذاشته‌اند یعنی که ما متحد، بر سر آرمان‌ها ایستاده‌ایم، تسلیم زورگویی و باج‌خواهی آمریکا نخواهیم شد و هیچ مانع و قدرت بزرگی نمی‌تواند در مقابل اراده راسخ یک ملت، مقاومت کند. اگر این نصاب و تراز ملت ماست- که 22 بهمن خاطره‌انگیز امسال عیان‌تر از همیشه به رخ کشید- بنابراین چرا باید برخی سیاسیون و رسانه‌ها و مدعیان روشنفکری ما به تخفیف و کوچک‌انگاری یا سانسور همین حقیقت بپردازند یا تکیه‌گاه و نقطه اعتماد وکلید مشکلات را در خارج از کشور بجویند؟ آیا این اهانت- ولو ناخواسته و از سر غفلت- به ساحت یک ملت بزرگ نیست؟ البته حکایت دیپلماسی و به تعبیر رهبر معظم انقلاب مذاکره برای گرفتن بهانه از دشمن یا دفع شر او موضوع دیگری است و منطقا باید پشتوانه سیاست خارجی و تیم مذاکره‌کننده بود اما صاحب‌نظران  علوم سیاسی اتفاق نظر دارند که نقطه اتکای هر کشوری نه در دیپلماسی و مذاکره، بلکه در تقویت ساخت درونی قدرت اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و تولید قدرت مستحکم ملی به منظور کاهش هرچه بیشتر نقطه ضعف‌ها و نیاز به خارج است.
6 ماه اخیر در دولت فعلی و 6 ماه پیش از آن در دولت قبلی به انضمام همه تحرکات دیپلماتیک در طول 30 سال گذشته، فرصت گرانبهایی برای شناسایی مولفه‌های حقیقی قدرت ملی از یک سو و رسیدن به یقین درباره انتظارات خباثت‌آمیز طرف غربی از مذاکره و دیپلماسی به تعریف آنهاست. امروز مشت آمریکا و دولت اوباما برخلاف 2-3 سال پیش کاملا در برابر ملت ما گشوده است. مقامات دولت آمریکا با چه زبانی بگویند که اولا بی‌صفتند و ذره‌ای قابل اعتماد نیستند و ثانیا اصلا بنای اعتماد و اعتمادسازی با ایران را ندارند بلکه با زبان زور می‌خواهند خواسته‌های بی‌ربط خود را یکی پس از دیگری دیکته کنند؟ ای کاش انبوه فرصت‌هایی که از سوی برخی حلقه‌های خاص برای تبلیغ مذاکره و سازش با آمریکا در طول این سال‌ها و دهه‌ها هزینه شد، صرف ارتقای روحیات ملی معطوف به خودباوری، کارآفرینی، خطرپذیری، خلاقیت و مجاهدت افزونتر می‌شد. آیا با همه اما و اگرها، در تولید بنزین که در معرض تحریم بود، خودکفا نشدیم؟ در تولید سوخت 20 درصد رآکتور تهران چطور؟
اگر امروز نقطه ضعف‌هایی داریم که دشمن را به طمع می‌اندازد، باید آن نقطه ضعف‌ها و رخنه‌ها و خلل‌ها را در حوزه فرهنگ و رسانه و سیاست و اقتصاد بست. کلید شروع این کار خطیر در نهادن نقطه پایان بر خودرأیی‌ها و حاشیه‌پردازی‌ها و بازگشت به محور اتحاد و اجتماع و استقامت، یعنی رهنمودهای راهبردی امام و رهبری است.
محمد ایمانی