غمنامه فردا(به جای گفت و شنود)
سهم امروز غمنامه محرم را به دو سروده از شاعران متعهد کشورمان آقایان علیرضا قزوه و مهدی رحیمی اختصاص میدهیم.
فریاد سرخ
مانده بودم، غیرت حیدر به فریادم رسید
در وداعی تلخ، پیغمبر به فریادم رسید
طاقتم را خواهش اکبر، در آن ظهر عطش
برده بود از دست، انگشتر به فریادم رسید
انتخابی سخت، حالم را پریشان کرده بود
شور میدانداری اکبر به فریادم رسید
تا بکوبم پرچم فریاد را بر بام ماه
کودک شش ماههام - اصغر - به فریادم رسید
تا بماند جاودان در خاک این فریاد سرخ
خیمه آتش گشت و خاکستر به فریادم رسید
نیزهها و تیرها و تیغها کاری نکرد
تشنه بودم وصل را خنجر به فریادم رسید
جبرئیل آمد: بخوان! قرآن بخوان، بیسر! بخوان
منبری از نیزه دیدم، سر به فریادم رسید
علیرضا قزوه
***
اگر امان بدهد
اگر که باد مخالف کمی امان بدهد
به نیزهدار بگویم سری تکان بدهد
به نیزهدار بگویم که با تکانی نرم
به ابرهای سر زلف تو دهان بدهد
و ماه آمده تا با هلال انگشتش
نشانههای سرت را به این و آن بدهد
نشانههای سری که اگر نگاهش را -
به قدر یک سر سوزن به کهکشان بدهد
ستاره دست به گوش از همیشه بالاتر -
به روی مأذنه آسمان اذان بدهد
ستون نیزه تو ریسمان باریکیست
که دستهای زمین را به آسمان بدهد
به روی نیزه پریشان نمودهای شب را
چو آن شهاب که گاهی خودی نشان بدهد
مهدی رحیمی
فریاد سرخ
مانده بودم، غیرت حیدر به فریادم رسید
در وداعی تلخ، پیغمبر به فریادم رسید
طاقتم را خواهش اکبر، در آن ظهر عطش
برده بود از دست، انگشتر به فریادم رسید
انتخابی سخت، حالم را پریشان کرده بود
شور میدانداری اکبر به فریادم رسید
تا بکوبم پرچم فریاد را بر بام ماه
کودک شش ماههام - اصغر - به فریادم رسید
تا بماند جاودان در خاک این فریاد سرخ
خیمه آتش گشت و خاکستر به فریادم رسید
نیزهها و تیرها و تیغها کاری نکرد
تشنه بودم وصل را خنجر به فریادم رسید
جبرئیل آمد: بخوان! قرآن بخوان، بیسر! بخوان
منبری از نیزه دیدم، سر به فریادم رسید
علیرضا قزوه
***
اگر امان بدهد
اگر که باد مخالف کمی امان بدهد
به نیزهدار بگویم سری تکان بدهد
به نیزهدار بگویم که با تکانی نرم
به ابرهای سر زلف تو دهان بدهد
و ماه آمده تا با هلال انگشتش
نشانههای سرت را به این و آن بدهد
نشانههای سری که اگر نگاهش را -
به قدر یک سر سوزن به کهکشان بدهد
ستاره دست به گوش از همیشه بالاتر -
به روی مأذنه آسمان اذان بدهد
ستون نیزه تو ریسمان باریکیست
که دستهای زمین را به آسمان بدهد
به روی نیزه پریشان نمودهای شب را
چو آن شهاب که گاهی خودی نشان بدهد
مهدی رحیمی