ترکیدن بادکنکها و پایان برج عاجنشینی (نگاه)
امسال را باید سال شکستن حرمت فیلمسازان سالمند، توسط هواداران دوآتشه آنها دانست. زیرا هر یک از این فیلمسازان اگر دست از خودبرتربینی بردارند، از هیاهو و اعتراض اصحاب رسانه که روزگاری برای کارهای آنها سرو دست میشکستند پندهای بسیاری میگیرند.
مسعود فاطمی
امسال را باید سال شکستن حرمت فیلمسازان سالمند، توسط هواداران دوآتشه آنها دانست. زیرا هر یک از این فیلمسازان اگر دست از خودبرتربینی بردارند، از هیاهو و اعتراض اصحاب رسانه که روزگاری برای کارهای آنها سرو دست میشکستند پندهای بسیاری میگیرند.
نخستین قربانی «مسعود کیمیایی» بود فیلمسازی که از 70 سالگی عبور کرده است اصرار او بر بازی فرزندش در نقشهای اصلی و ضعفهای آشکار بازیگری پسرش، شلختهنویسی و شلختهسازی باعث شد تا صبر هواداران دوآتشه آنها به سر آید و با سوت و کف زدن و خروج از سینما به فیلم او اعتراض کنند. اما این اعتراض باعث شد تا فیلمساز با اعتماد به نفس غریبی بگوید من برای مردم فیلم ساختهام و نه شما.
این در حالی بود که در سینما آزادی هم مردم اعتراض خود را با خروج از سینمای نمایشدهنده فیلم و طلب کردن پول بلیتهایشان نشان دادند.
دومین قربانی «کیومرث پوراحمد» بود. فیلمسازی که هنوز نان سریال «قصههای مجید» را میخورد که نوشته مرادی کرمانی بود. پوراحمد پس از این سریال به سراغ هر فیلمی رفت با شکست تجاری و هنری همراه شد.
یک بار با پول حوزه هنری به سراغ کپیبرداری از «دونده» و «سازدهنی» برآمد که هزینه سنگینی روی دست حوزه هنری گذاشت، زیرا او نه جنوب را درک کرده بود و نه روحیات بچههای جنوب را و بعد این فیلمنامه بد و انتخاب یک هنرپیشه چاق که فاقد کاریزما بود باعث شکست فیلم او شد بعد به سراغ تلویزیون رفت و طی قراردادی، قرار شد، چهار تله فیلم برای تلویزیون بسازد. اما این پروژه گران به قول معروف آب رفت و رفت تا آنجا که وی دو فیلمنامه به دست برادرش مهرداد و فرزند شهید آوینی داد تا براساس آنها فیلم بسازند که نتیجه در خور توجهی دربر نداشت. کسی هم معترض او نشد که چرا قراردادت را زیرپا نهادی و نتیجه آن شد که فیلمسازی که آشکارا در برنامه هفت میگفت: «اگر دولت دست از سرما بردارد خودمان بلد هستیم چگونه فیلمی بسازیم.» فیلمی ساخت که توسط منتقدان و اصحاب رسانه «هو» شد. تا جایی که با اشک و آه از آنها در جلسه مطبوعاتی پرسید چرا به فیلم من خندیدید؟!
شاید تنها کسانی که سکوت اختیار کرده بودند دوستان نزدیک او در «ماهنامه فیلم» بودند که روابط بسیار خوبی با او دارند.
همین بلا بر سر داریوش مهرجویی در هفتاد و چندسالگی هم آمد. فیلمسازی که مشهور است ساخت چند فیلم آخری خود را به دست دستیارانش میسپارد و خود در گوشهای مینشیند تا در اکران عمومی نان اسمش را بخورد.
بعد از کنارهگیری «شریفینیا» از دستیاری او یا بهتر بگوییم مدیر تولید، دستیار کارگردان، انتخابکننده عوامل فیلم و همه کاره فیلمهای دهههای 1380 و 1370 وی، مهرجویی به دستیار دیگری اعتماد کرد که خود درگیر فیلمسازی بود. اگرچه چند دستیاری اول در فیلمهای «فریدون جیرانی» در کارنامه او دیده میشد.
و نتیجه این شد که بعد از «نارنجیپوش» و «چه خوبه که برگشتی» فیلم اشباح او باعث شد بیشتر تماشاگران و منتقدان سالن سینما را ترک گویند. جالب اینکه مهرجویی گفته بود هرکس فیلمهای مرا درک نکند «خر» است.
لذا جناب کارگردان پس از نمایش فیلمش در جلسه مطبوعاتی حاضر نشد و کسالت را بهانه کرد.
اما «جهانگیر کوثری» به عنوان مدیر تهیه فیلم در جمع اصحاب رسانه حاضر شد و گفت علت خندیدن تماشاگران به فیلم آقای مهرجویی این است که تاکنون از زبان یک مادر نشنیده بودند که بگوید: پسرم عاشقتم!!
وی با اعتماد به نفس ادامه داد فیلم سیاه و سفید «اشباح» قرار است برای نمایش در زمان عید نوروز انتخاب شود. زیرا وی برخلاف زمان بازیگری فوتبال در سینما نفوذ زیادی دارد.
سخن آخر اینکه:
بادکنکها یکییکی دارد میترکد. بادکنکهایی که توسط گروهی خاص از قلم بدستها آنقدر باد شدند تا امروز ترکیدند. فیلمسازانی که آنقدر در برج عاج به سر بردند و بردند که امروز جامعه ایران را درک نمیکنند. اگر هم درک کنند دیگر در این سن و سال توان ساختن و نوشتن ندارند.
امسال را باید سال شکستن حرمت فیلمسازان سالمند، توسط هواداران دوآتشه آنها دانست. زیرا هر یک از این فیلمسازان اگر دست از خودبرتربینی بردارند، از هیاهو و اعتراض اصحاب رسانه که روزگاری برای کارهای آنها سرو دست میشکستند پندهای بسیاری میگیرند.
نخستین قربانی «مسعود کیمیایی» بود فیلمسازی که از 70 سالگی عبور کرده است اصرار او بر بازی فرزندش در نقشهای اصلی و ضعفهای آشکار بازیگری پسرش، شلختهنویسی و شلختهسازی باعث شد تا صبر هواداران دوآتشه آنها به سر آید و با سوت و کف زدن و خروج از سینما به فیلم او اعتراض کنند. اما این اعتراض باعث شد تا فیلمساز با اعتماد به نفس غریبی بگوید من برای مردم فیلم ساختهام و نه شما.
این در حالی بود که در سینما آزادی هم مردم اعتراض خود را با خروج از سینمای نمایشدهنده فیلم و طلب کردن پول بلیتهایشان نشان دادند.
دومین قربانی «کیومرث پوراحمد» بود. فیلمسازی که هنوز نان سریال «قصههای مجید» را میخورد که نوشته مرادی کرمانی بود. پوراحمد پس از این سریال به سراغ هر فیلمی رفت با شکست تجاری و هنری همراه شد.
یک بار با پول حوزه هنری به سراغ کپیبرداری از «دونده» و «سازدهنی» برآمد که هزینه سنگینی روی دست حوزه هنری گذاشت، زیرا او نه جنوب را درک کرده بود و نه روحیات بچههای جنوب را و بعد این فیلمنامه بد و انتخاب یک هنرپیشه چاق که فاقد کاریزما بود باعث شکست فیلم او شد بعد به سراغ تلویزیون رفت و طی قراردادی، قرار شد، چهار تله فیلم برای تلویزیون بسازد. اما این پروژه گران به قول معروف آب رفت و رفت تا آنجا که وی دو فیلمنامه به دست برادرش مهرداد و فرزند شهید آوینی داد تا براساس آنها فیلم بسازند که نتیجه در خور توجهی دربر نداشت. کسی هم معترض او نشد که چرا قراردادت را زیرپا نهادی و نتیجه آن شد که فیلمسازی که آشکارا در برنامه هفت میگفت: «اگر دولت دست از سرما بردارد خودمان بلد هستیم چگونه فیلمی بسازیم.» فیلمی ساخت که توسط منتقدان و اصحاب رسانه «هو» شد. تا جایی که با اشک و آه از آنها در جلسه مطبوعاتی پرسید چرا به فیلم من خندیدید؟!
شاید تنها کسانی که سکوت اختیار کرده بودند دوستان نزدیک او در «ماهنامه فیلم» بودند که روابط بسیار خوبی با او دارند.
همین بلا بر سر داریوش مهرجویی در هفتاد و چندسالگی هم آمد. فیلمسازی که مشهور است ساخت چند فیلم آخری خود را به دست دستیارانش میسپارد و خود در گوشهای مینشیند تا در اکران عمومی نان اسمش را بخورد.
بعد از کنارهگیری «شریفینیا» از دستیاری او یا بهتر بگوییم مدیر تولید، دستیار کارگردان، انتخابکننده عوامل فیلم و همه کاره فیلمهای دهههای 1380 و 1370 وی، مهرجویی به دستیار دیگری اعتماد کرد که خود درگیر فیلمسازی بود. اگرچه چند دستیاری اول در فیلمهای «فریدون جیرانی» در کارنامه او دیده میشد.
و نتیجه این شد که بعد از «نارنجیپوش» و «چه خوبه که برگشتی» فیلم اشباح او باعث شد بیشتر تماشاگران و منتقدان سالن سینما را ترک گویند. جالب اینکه مهرجویی گفته بود هرکس فیلمهای مرا درک نکند «خر» است.
لذا جناب کارگردان پس از نمایش فیلمش در جلسه مطبوعاتی حاضر نشد و کسالت را بهانه کرد.
اما «جهانگیر کوثری» به عنوان مدیر تهیه فیلم در جمع اصحاب رسانه حاضر شد و گفت علت خندیدن تماشاگران به فیلم آقای مهرجویی این است که تاکنون از زبان یک مادر نشنیده بودند که بگوید: پسرم عاشقتم!!
وی با اعتماد به نفس ادامه داد فیلم سیاه و سفید «اشباح» قرار است برای نمایش در زمان عید نوروز انتخاب شود. زیرا وی برخلاف زمان بازیگری فوتبال در سینما نفوذ زیادی دارد.
سخن آخر اینکه:
بادکنکها یکییکی دارد میترکد. بادکنکهایی که توسط گروهی خاص از قلم بدستها آنقدر باد شدند تا امروز ترکیدند. فیلمسازانی که آنقدر در برج عاج به سر بردند و بردند که امروز جامعه ایران را درک نمیکنند. اگر هم درک کنند دیگر در این سن و سال توان ساختن و نوشتن ندارند.