بررسی مشروعیت مداحی و عزاداری از دیدگاه قرآن و روایات
مادح اهل بیت(ع)؛ ستایشگر فضیلتها!
بدون شک، ستایش و نکوهش، دو الگوی رفتاری فطری در انسان است؛ انسان فطرتاً و بدون آموختن، از چیزی که آن را زیبا میفهمد، احساس لذت و سرور کرده و زبان به ستایش و مدح آن میگشاید و از چیزی که آن را زشت و پلید میبیند، احساس نفرت و چندش کرده و به نکوهش و ابراز بیزاری از آن لب باز میکند؛ متکلمان مسلمان، آنگاه که از لزوم معرفت الهی و وجوب پرستش و کرنش در برابر او سخن میگویند، همین احساس فطری انسانی را کبرای استدلال خود قرار میدهند و آدمی را مکلف به شناخت منعم و ستایش او میدانند؛ قرآن کریم، سنت و سیرت معصومان علیهمالسلام، هم در مقام توصیه و هم در الگوی عملی خود، در ستایش زیباییها و فضایل و ابراز نکوهش از زشتیها و رذیلتها پیشگام و پیشوا هستند و در گفتار و کردار، ضمن اینکه بر این خصلت فطری انسانی مهر تأیید زدهاند با ارائه نظری و عملی معیارها و اصول تربیتی لازم، برای استفاده صحیح و سازنده از این موهبت فطری، کوشش پرارجی کردهاند؛ ستایش و نکوهش، مانند همه الگوهای رفتاری انسان، ممکن است دستخوش افراط یا تفریط شود و به همین سبب، نهتنها به مقصود سازنده خود نرسد، بلکه آسیبها و خسارتهای گوناگونی برای مادح و ممدوح به بار آورد؛ از اینرو روایات بسیاری از پیشوایان دین، به آسیبشناسی از آن و توانمندسازی شناختی، انگیزشی و رفتاری مؤمنان در بهره بردن از این ظرفیت ارتباطی انسانی اختصاص دارد؛ وهابیان با غفلت از این مسئله مهم انسانی و دینی، و صرفاً با تکیه بر برداشتهای غلط از کتاب و سنت، به نقد و نکوهش مداحی اهل بیت علیهمالسلام در میان شیعیان پرداختهاند؛ در نوشتار حاضر باتوجه به یکی از این دست شبهات، به بررسی و نقد آن پرداختهایم.
وهابیان شبهه میکنند که قرآن کریم حمد را مخصوص خدا و حمد غیر او را شرک ورزیدن به او معرفی میکند؛ شیعیان با نادیده گرفتن این اصل مهم توحیدی، به مدح و ستایش اهلبیت، ثناگویی آنان و عزاداری برای بزرگان مذهبی خود میپردازند؛ درحالی که این الگوی رفتاری با معارف قرآن و سیره پیامبر اسلام(ص) ناسازگار است؛ از سوی دیگر روایات شیعه هم این رفتار شرکآلود را مردود میداند؛ علاوه بر این، مداحی کردن برای بزرگانی که از دنیا رفتهاند، هیچ ثمره عقلایی و دینی، درپی ندارد!
مقدمه
توصیف و بیان فضیلتهای بندگان وارسته الهی، که هدایتگران و اسوههای پرشکوه بشریتند، چه در زمان حیات و چه پس از مرگشان، یکی از وظایف برجسته مؤمنان و از جمله آموزههای تربیتی و انسانساز در قرآن کریم و روایات اهلبیت علیهمالسلام به شمار میرود؛ قرآن کریم بارها و بارها با بیان قطعههای زیبایی از زندگی و شخصیت اولیای الهی، اعم از پیامبران و دیگر افراد برجسته دینی و معنوی، انسانها را به مدح و ستایش بزرگان دین و اخلاق تشویق میکند!
مفهومشناسی«حمد»
«حمد» یعنی ثنا کردن و وقتی گفته میشود خداوند حمید است، یعنی در همه حال مورد ستایش و سزاوار ثناست؛(1) در قرآن کریم، واژه حمد همواره به همراه تسبیح آمده است؛(2) یعنی وقتی خداوند مورد حمد قرار میگیرد، باید صفاتی که بیانگر نقص است، نیز از ساحت مقدس او نفی شود.(3)
مفهومشناسی مدح
«مدح» به معنای ستایش کردن، تمجید کردن، ستودن، تعریف، ستایش و ثناء آمده است؛ مدح اعم از حمد است. (4)
تفاوتها در مفهوم «حمد» و «مدح»
الفاظ «حمد» و «مدح»، اگرچه ازنظر معنا به هم نزدیکند، ولی تفاوت دقیقی با یکدیگر داشته و دارای دو ریشه و معنای متفاوتند و ازنظر کاربرد نیز یکسان نیستند.
تفاوت اول: حمد، تنها در برابر صاحب کمالی است که دارای عقل و اندیشه است، ولی مدح، گفتاری حاکی از عظمت حال ممدوح است؛ به عنوان نمونه میتوان گوهری گرانقیمت و زیبا را مدح کرد، ولی نمیتوان آن را محمود دانست؛ به عبارت دیگر یک شئ زیبا ولی بیجان را میتوان مدح کرد اما نمیتوان حمد کرد.
تفاوت دوم: حمد، تنها در برابر کارهای اختیاری (برجستگیهایی که انسانها آنها را کسب میکنند) است، اما مدح، درباره امور غیراختیاری (امتیازهای خدادادی که انسانها در داشتن آن، خود زحمتی نکشیدهاند) هم به کار میرود؛ به عنوان نمونه، بلندی قامت و زیبایی چهره و صدای خوش در انسان، با این که اختیاری نیست، مورد مدح قرار میگیرد، ولی قابل حمد نیست.(5)
بنابراین حمد، اخص از مدح است؛ زیرا مدح، هم در مقابل خصوصیت زیبای اختیاری و هم خصوصیت زیبای غیراختیاری انجام میشود ولی حمد، تنها در مقابل جمیل اختیاری است؛ پس هر حمدی، مدح هم به شمار میرود، ولی هر مدحی، حمد نیست.
روا بودن حمد برای غیرخدا
قرآن کریم به پیامبر میفرماید: «و من اللیل فتهجد به نافله لک عسی أن یبعثک ربک مقاما محمودا» (اسراء/ 79) معنای این سخن این است که خداوند متعال اراده کرده است که مقام رسولش را به واسطه نماز و تهجد شبانه به جایی رساند که مورد حمد قرار گیرد؛ در جای دیگری میفرماید: «و یحبون أن یحمدوا بما لم یفعلوا» (آل عمران/ 188)؛ «و دوست دارند که در برابر کاری که نکردهاند، ستوده شوند»! در این آیه، اصل حمد برای غیرخدا، تلویحاً پذیرفته شده است و تنها اینکه عدهای دوست دارند، بدون انجام کار زیبایی، دیگران از آنها ستایش و تعریف کنند، مورد مذمت قرار گرفته است؛ امیرمؤمنان(ع) در خطبه 220 نهجالبلاغه فرمود: «اطلع الله علیهم فیه فرضی سعیهم و حمد مقامهم»؛ «خدا به آنها توجه کرد؛ پس از سعیشان خشنود شد و مقامشان را ستود»؛ نتیجه سخن این است که اگر حمد غیرخدا جایز نبود، نباید خود خداوند افرادی را به سبب تلاششان حمد کند؛ امام علی(ع) در حکمت 131 درباره دنیا میفرماید: «فذمها رجال غداه الندامه و حمدها آخرون یوم القیمه»؛ «در صبحگاه ندامت، مردانی دنیا را نکوهش کردند و مردان دیگری آن را در روز قیامت، ستودند»؛ در این کلام بیان شده است که حتی عدهای از مردم در قیامت خود دنیا را نیز حمد میکنند! بنابراین استناد به برخی از کلمات و خطبههای امامعلی(ع) در نهجالبلاغه برای اثبات نادرستی حمد غیرخدا، موجه نیست؛ زیرا خود امام بارها برای ستودن اشخاص و افعالی، از واژه حمد استفاده کرده است.
«الحمدلله» یعنی هر حمد و ستایشی از هرکس، درباره هرکس و هرچیز که باشد، مخصوص خداست؛ مردم، خواه خدا را حمد کنند، خواه شخص دیگر یا شئ دیگری را، همه آن حمدها مال خدا و از آن خدا و بازگشت به حمد خدا دارد؛ چون آفریننده و رب همه امتیازها و برجستگیها و زیباییهایی که مورد حمد دیگران قرار میگیرد، خود خداوند اس.(6)
همسویی مداحی اهلبیت
با آموزههای توحیدی
مداحی و تمجید خداوند از پیامبران بزرگی مانند: ابراهیم خلیل، موسی کلیم، عیسی مسیح، سلیمان، یعقوب، زکریا، یحیی و...(7) و نیز مدح و ثنای انسانهای برجستهای که پیامبر هم نبودند، مانند: اصحاب کهف و رقیم، لقمان حکیم، ذوالقرنین و... همه بیانگر این است که مدح و مداحی اگر از انسانهای وارسته و نسبت به فضائل معنوی و اخلاقی باشد، نه تنها نکوهیده نیست، بلکه امری انسانساز و تربیتکننده است؛ شیعیان بر همین اساس، به مدح و ستایش اهلبیت عصمت و طهارت(ع) و انسانهای بلندمرتبه تاریخ اخلاق و ایمان میپردازند تا هم زیباییها و جلوههای ارزشمند شخصیت آنها را تکریم و بزرگ بدارند و هم این الگوهای هدایت و شایستگی را به بشریت معرفی و راه را برای جامعهای قرآنی و فضیلتمدار هموار سازند.
ستایش خصلتهای معنوی و اخلاقی پیشوایان، پس از مرگ
قرآن کریم بارها افرادی را مورد مدح و ستایش قرار داده است که قرنها پیش از نزول قرآن از دنیا رفتهاند؛ اگر مدح گذشتگان، به سبب مرگشان، روا نباشد، همه آیاتی که در مدح آنها نازل شده است، لغو خواهد بود! مداحی و ستایشگری، چیزی نیست جز بیان خصلتهای نیک و باورهای پاک توحیدی و نیز تبیین وظایف افراد جامعه با الگوپذیری از بزرگان دین و اولیای الهی؛ زیرا خداوند، رفتار و کردار این افراد را پسندیده و برای همه انسانها روشن ساخته که رضایت من در قبال انجام همین کارهایی است که بندگان وارسته من در طول تاریخ انجام دادهاند.
مداحی پسندیده و مداحی ناپسند
در روایات شیعه
در طول تاریخ همیشه قدرتمندان ستمگر و اهل باطل، افرادی را با تهدید یا تطمیع به مداحی خود وادار میکردند و شاعران و مادحان پولپرست و متملق هم حاکمان جور را به ناحق ستایش میکردهاند؛ چه بسیار شاعران و چاپلوسانی که برای خشنودی اهل باطل و تقرب به حاکمان ستمکار، افراد پلید و ناپاکی را مدح و افراد پاک و صالحی را مورد مذمت قرار دادهاند! اگر امامعلی(ع) در نهجالبلاغه مداحان را مذمت کرده است، مقصود امام، به یقین، مداحانی بودهاند که به ناحق، افرادی را مدح و ستایش میکرده و زبان به چاپلوسی در برابر آنها میگشودهاند(8) وگرنه مداحانی که با انگیزههای پاک و الهی، انسانهای خوب و باتقوا و بافضیلت را مدح میکردهاند، بارها مورد ستایش امامان معصوم(ع) قرار گرفتهاند؛ نمونه آشکار چنین شاعرانی، حسانبن ثابت است که بارها نزد رسولخدا(ص) شعر میسرود و پیامبر نهتنها او را از این کار باز نمیداشت، بلکه تشویق هم میکرد و این مطلب در کتابهای معتبر اهل سنت نیز آمده است. (9)
همسویی آموزههای قرآن
با فرهنگ عزاداری
در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که مشروعیت عزاداری را اثبات میکند، از جمله:
نمونه عینی عزا و گریه در قرآن کریم، سوگواری حضرت یعقوب(ع) در فراق یوسف است که قرآن آن را نقل و تلویحاً تأیید کرده است؛ (یوسف/84) بنابراین عزاداری و گریه در مصیبت برگزیدگان الهی و اهل بیت(ع) مورد تائید قرآن کریم است.
خداوند متعال صدا بلند کردن به بدگویی را دوست ندارد، جز برای کسانی که مورد ستم قرار گرفتهاند: «لا یحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم» (نساء/184)
در این آیه دو فراز وجود دارد:
فراز اول: «لا یحب الله»، خداوند متعال بدگویی و افشای عیوب دیگران را دوست ندارد!
فراز دوم: «الا من ظلم»، این فراز، هشداری است به همه ستمگران که خداوند متعال نهتنها به مظلومان اجازه فریاد و افشاگری داده، بلکه چنین فریادی، محبوب ذات اقدس الهی قرار گرفته است و عزاداری، چیزی نیست جز فریاد مظلومیت ائمه هدی و مصائبی که از گروه اشقیا بر آن انسانهای پاکسرشت و محبوب خداوند رفته است، در برابر بشریت و اثبات حقانیت آنها!
عزاداری نشانگر یاری و مودت
اهل بیت علیهمالسلام
خداوند متعال در آیه مودت «قل لا أسئلکم علیه أجرا الا الموده فی القربی» (شوری/ 23) دوستی خاندان پیامبر را لازم دانسته و محبت آنان را پاداش زحمتهای طاقتفرسای او در راه ابلاغ رسالت قرار داده است؛ این امر حاکی از عظمت رسالت آن حضرت و بزرگی پاداش مقرر برای آن است!
امام علی(ع) در این خصوص میفرماید: «خداوند بلندمرتبه ما را از میان بندگان خویش برگزید و برای ما پیروانی انتخاب کرد که همواره در شادی و غم ما شریکند و با مال و جانشان به یاری ما میشتابند؛ آنان از ما و به سوی ما خواهند آمد.»(10)
عزاداری، بزرگداشت شعائر الهی
قرآن درباره تعظیم شعائر الهی میفرماید: «ومن یعظم شعائر الله فانها من تقوی القلوب» (حج/ 32) کسی که نشانههای (دین) خدا را بزرگ دارد، (به یقین کار نیکی انجام داده است)؛ زیرا چنین کاری برخاسته از تقوای قلبهاست!
مقصود از بزرگداشت شعائر الهی، بزرگداشت نشانههای دین و اطاعت خداوند و آئین ابراهیم(ع) است که در اسلام تبلور پیدا کرده است؛ از اینرو در هر زمان و هر مکان، هر کاری که یاد خدا و زمینه رشد معنوی و روحی بندگان خدا را فراهم آورد، جزء شعائر الهی به شمار میرود و عزاداری برای بندگان خاص و خالص خداوند، که به حق، قرآن ناطق بودند و برای اعتلای کلمه توحید جان خود را قربانی ساختند، از بارزترین نشانهها و شعائر الهی است؛ زیرا برگزاری این مراسم، موجب فراگیری مسائل دین، یادآوری ایثارگری شهیدان بزرگ اسلام، دشمنی با دشمنان خدا و دوستی با دوستان خداست!
عزاداری، سیره پیامبر(ص)
براساس روایات شیعه و سنی، پیامبر اسلام با عمل و دستور خود امکان برپایی مجالس سوگواری بر شهیدان و مردگان را داده و دیگران را براین امر تشویق کرده است؛ از جمله:
رسول اکرم در مرگ فرزندش ابراهیم اشک میریزد و هنگام که برخی به آن حضرت اعتراض میکنند، میفرماید: «چشمها گریان است و قلب میسوزد و آنچه خشم خدا را برمیانگیزد، نمیگوئیم»!(11)
در جنگ احد وقتی حضرت حمزه به شهادت رسید، رسول خدا گریه کرد و هنگامی که به مدینه بازگشت و مشاهده کرد زنهای انصار بر کشتگان خود گریه میکنند، فرمود: اما حمزه گریه کننده و عزادار ندارد! انصار به زنانشان گفتند که بر حمزه گریه کنند و آنها در خانه پیامبر بر حمزه گریه کردند و پیامبر در حق آنها دعا کرد و فرمود: «خدا از شما و اولاد شما راضی باشد»!(12) بعد از همین جریان اهل مدینه هرگاه میخواستند برکسی گریه کنند، ابتدا بر حمزه گریه میکردند!(13)
پیامبر رحمت در مرگ خدیجه و ابوطالب فرمود: «و در این روزها بر امت من دو مصیبت وارد شده که نمیدانم برای کدام یک بیشتر جزع و بیتابی کنم». پیامبر در عزای آن دو ناله و گریه کرد.(14)
پیامبر(ص) در شهادت زیدبن حارثه، جعفر ذوالجناحین و عبداللهبن رواحه گریه کرد و دیگران را به گریه بر آن مجاهدان راه خدا تشویق کرد و فرمود: «گریهکنندگان، بر فراق افرادی مثل جعفر باید گریه کنند»!(15)
سوگواری در نگاه اهل سنت
اهل سنت همانند شیعه بر این باورند که: هنگامه شهادت حسینبن علی(علیهماالسلام)، آفاق آسمان تا چندین ماه رنگ سرخ به خود گرفت و این سرخی حکایت از گریه آسمان داشته است! (16)
تفتازانی از متکلمان مشهور اهل سنت میگوید: «ظلمی که بر اهل بیتپیامبر(ص) رفته است را نمیتوان پنهان کرد؛ براین ظلمی که در نهایت شناعت بود، جمادات و حیوانات شهادت میدهند و نزدیک بود که زمین و آسمان بر آن گریه کنند و کوهها از جا کنده شوند و صخرهها تکهتکه گردند! پس لعنت خدا برکسی که این کار را انجام داد یا به آن راضی شد و یا در این جهت کوشید و عذاب آخرت شدیدتر و ماندگارتر است». (17)
نتیجهگیری
مداحی و سوگواری همسو با آموزههای دینی است و با حمد خدا در تضاد نیست؛ زیرا:
1- «حمد» و «مدح» در مفهوم با هم تفاوتهایی دارند؛
2- عزاداری و مداحی یکی از باورهای غیرقابل انکار شیعه و سنی است و قرآن کریم با مدح و تمجید از بزرگان و نیز با بیان گریههای حضرت یعقوب، مداحی و عزاداری را تأیید کرده است؛
3- مدح بزرگان دین، همان مدح و حمد خداوند متعال و رفتاری نیکو و پسندیده است؛
4- در روایات شیعه، مداحی پسندیده، مورد تأیید و مداحی ناپسند و نابحق، نهی شده است.
* مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم
ـــــــــــــــــــــــ
1- رک: فراهیدی، خلیل؛کتاب العین، ج3، ص188
2- رک: بقره/ 30؛ رعد/13؛
3- مصطفوی، حسن؛ التحقیق فی کلماتالقرآنالکریم، ج2، ص279.
4- رک: مجمعالبحرین، ج2، ص411؛ لسانالعرب، ج2، ص589
5- جوادی آملی، عبدالله؛ تفسیر تسنیم، ج1، ص327.
6- قرشی، علیاکبر؛ قاموس قرآن، ج2، ص173
7- رک: سوره بقره؛ آلعمران؛ نساء؛ انعام؛ توبه؛ هود؛
8- ریشهری، محمد؛ میزان الحکمه، ج9، ص81.
9- صحیح بخاری، ج5، ص23
10- بحارالانوار، ج44، ص287.
11- صحیح البخاری، ج2، ص105.
12- ابنسعد، الطبقات الکبری، ج1، ص120.
13- همان، ج2، ص41.
14- تاریخ یعقوبی، ترجمه: محمدابراهیم آیتی، ج1، ص394.
15- بلاذری، انساب الاشراف، ج1،ص488.
16- رک: سیوطی، الدر المنثور، جده، ج1، ص31.
17- تفتازانی، شرح مقاصد فیعلم الکلام، ج2، ص307.