kayhan.ir

کد خبر: ۵۷۵۹۰
تاریخ انتشار : ۱۸ مهر ۱۳۹۴ - ۱۸:۵۶

باید زنده بمانم

روزی
در تاریکی کیسه‌ای روی سرم
در گوانتانامو می‌میرم
و روزی دیگر
با نخستین لبخند کودک قندهار متولد می‌شوم
وقتی پرندگان دریا در کمین نشسته‌اند، من
آخرین بازمانده بچه لاک‌پشت‌هایی هستم که
باید زنده بماند
باید خودش را به مد برساند
مثل آخرین سربازی که بر خاکریز می‌دود
می‌افتد و برمی‌خیزد، می‌افتد و برمی‌خیزد، می‌افتد و برمی‌خیزد
باید از دره‌های مرگ بگریزد
به سال‌های دراز
ما درنایی‌هایی بودیم
که در هفت آبگیر« بامیان» پرمی‌شستیم
من با همه کس زیسته‌ام
من با همه مرده‌ام
رفته‌گران دیده‌اند مرا
... فرسوده در احاطه شب‌بوها
به وقت صبح
نور از میان انگشت‌های درهم تنیده
روی من پاشید
و برخاستم
 سارا محمدی ناجی-شاعر افغانستانی