مستنداتی از سیر حوادث و اظهارات و اعترافات متهمان وقایع پس از انتخابات
وقتی حجاریان در تأملات تنهایی تأملات راهبردی مشارکت را به چالش کشید(پاورقی)
هر چه گفتیم غیر از صحبت دوست در همه عمر، از آن پشیمانیم. امیدوارم این سخنان که از دل برآمده بر دل بنشیند اما این کافی نیست و من در تأملات تنهایی خود ریشهها و علل موضعگیریهای خود را واکاوی کردهام که به طور اختصار به عرض میرسانم. طی ده پانزده سال اخیر مقالاتی از من به چاپ رسیده که حاوی بعضی از نظریات نامربوط به شرایط کشورمان بوده که قصد دارم بعضی از مهمترین آنها را در این مجال بشکافم و علت انحراف این مواضع را تشریح کنم.
یکی از مهمترین این نظرات انطباق شرایط کشورمان با تئوری ماکس وبر درباره سلطانیسم است که معتقد است بر بسیاری از امپراطوریهای شرقی این شیوه از حکومت جاری بوده و یک حاکم پاتریمونیال تیولدار و تعدادی حامیان وی که هر کدام خیل عظیمی از تحت الحمایگان را یدک میکشیدهاند، نظام سلطه را در سراسر قلمرو سرزمین مستقر کرده بودند.
قبل از اینکه به نقد این نظریه در خصوص انطباق آن با شرایط ایران بپردازم لازم میدانم نکاتی را متذکر شوم:
1- متأسفانه در ایران با ضعف علوم انسانی به خصوص در رشتههای جامعهشناسی و علوم سیاسی مواجهیم و علیرغم گسترش مراکز آموزش عالی و کثرت دانشجو در رشتههای علوم انسانی، متون آن از عمق چندانی برخوردار نیست و مطالب با ترجمههای اغلب ناقص بدون نقد در اختیار دانشجویان گذاشته میشود.
2- حجم وسیعی کتاب بعد از انقلاب ترجمه شده که بسیاری از آنها جنبه ایدئولوژیک دارند و در کنه آنها میتوان ردپای مکاتب مختلف از مارکسیسم ارتدوکس تا نئولیبرالیسم را مشاهده کرد و این کتب (و باید اضافه کرد مجلات را) به وفور در دسترس مشتاقان است.
3- علاوه بر این فارغالتحصیلان علوم انسانی (به خصوص در دانشگاههای خارج) که به عنوان اعضای هیئت علمی استخدام میشوند، ناخودآگاه حامل آخرین دستاوردهای این علوم به ایران هستند و هم اکنون میتوان مشاهد کرد که دیدگاههای پُست...، پست مارکسیسم، فمینیسم و انواع مکاتب غربی تحت عنوان علم ترویج میشوند.
عوامل مذکور به علاوه شرایط خاص من وضعی را پدید آورد که من هم بدون دیدگاه انتقادی به دام وچاله این علوم انحرافی در غلطیدم. اما شرایط ویژهای که من را به این سمت سوق داد، عبارتاند از:
1- من بعد از ارتحال حضرت امام(ره) و آغاز دولت سازندگی به معاونت سیاسی مرکز تحقیقات استراتژیک برگزیده شدم. در آنجا بود که فهمیدم برای هدایت پروژهها تجربه علمی سیاسی کارساز نیست و لاجرم باید آموزش دانشگاهی هم داشته باشم. لذا فوقلیسانس و دکترای خود را درعلوم سیاسی اخذ کردم و انبوه نظریات و ایدئولوژیهای سیاسی نادرست در ذهنم تلنبار شد بدون آنکه بازنگری و نقد آنها را داشته باشم.
2- با شروع موج اصلاحات و به خصوص تشکیل جبهه مشارکت که به تئوری راهنمای عمل نیاز داشت، طبعاً از من توقع میرفت که به عنوان نظریهپرداز دست به کار شوم و تحلیلی علمی از شرایط جامعه، دولت و نیروهای سیاسی عرضه کنم تا راهنمای عمل حزبی قرار گیرد. با مقدمات فوق اکنون میتوانم توضیح دهم که چرا نظریه ماکس و بر نظریهپرداز آلمانی قرن گذشته که مبنای تحلیلهای ما قرار گرفت، هیچ ربطی به شرایط ایران ندارد.
3- ماکس وبر تجربیات خود را عمدتاً از امپراطوری عثمانی، امپراطوری چین و امپراطوری مغولهای هند گرفته بود و یک نظریه عمومی به نام پاتریمونیالیزم یا سلطانیزم وضع کرده بود. وجه مشترک این کشورهای منطبق بر این نظریه به شرح زیر بود.
اولاً) این کشورها به صورت امپراطوری و سلسلههای خاندانی بودند.
ثانیاً) این امپراطوریها ماقبل مدرن بوده و هیچ قانونی حاکم بر آنها نبود و در رأس آنها حکام خودکامه جلوس کرده بودند.
ثالثاً) حکومت در این کشورها از راه خون و وراثت مستقر میشد و به اصطلاح نظامهای موروثی بودند.
رابعاً) مردم به عنوان رعایا از کلیه حقوق شهروندی محروم بودند و همراه زمین خرید و فروش میشدند. با این اوصاف انطباق نظریه ماکس وبر، بر شرایط کنونی ایران کاملاً نابهجا و بیربط است، چون:
1) جمهوری اسلامی ایران، نظامی مابعد انقلابی است که مردمی رشید دارد و تحت تربیت حضرت امام(ره) به خوبی به حقوق خود واقفند.
2) نظام ما دارای قانون اساسی مدونی است که در آن حق حاکمیت ملی به رسمیت شناخته شده و مسئولان آن به طور مستقیم یا غیرمستقیم از سوی مردم انتخاب میشوند لذا مردم ما شهروندند نه رعیت.
3) حکومت در ایران موروثی نیست و از طریق خون منتقل نمیشود بلکه خبرگان مبعوث مردم هستند که در هر زمان اعلم اعدل و اشجع مجتهدین را که مدیر و مدبر و آگاه به مسائل زمان است، انتخاب میکنند.
4) مذهب غالب مردم ایران تشیع است و نظام ولایت فقیه مشروعیت خود را از ناحیه مقدسه امام زمان عجلالله تعالی فرجه میگیرد و بدین لحاظ حکم ولی فقیه شعبهای از ولایت رسول اکرم صلیالله علیه و آله و سلم میباشد.
بنابراین ملاحظه میشود که نظریات ماکس وبر در ایران کنونی هیچ کاربردی ندارد و من از سر غفلت بدون نگاه انتقادی به این نظرات آنها را به شرایط کشورمان تعمیم دادم.
ریاست محترم دادگاه، چنانچه ملاحظه فرمودید کار بسط نظریات نامنقح و عدم تلاش برای یافتن تئوریهای بومی که با شرایط ایران انطباق داشته باشد میتواند چه نتایج سهمگینی را به بار آورد که این موضوع موجب عبرت جدی برای تمام دوستان دانشگاهی و فعالان سیاسی است. وظیفه این عزیزان به عنوان نخبگان جامعه آن است که حربه نقد را علیه همه کس به کار ببرند ولو بزرگترین اندیشمندان شناخته شده جهان باشند و بسیار با احتیاط و هوشمند به بومی کردن نظریات بپردازند، به صرف اینکه فلان استاد و یا فلان کتاب مرجع مطلبی را نقد کرده است بسنده نکنند و تا یقین پیدا نکردهاند از این نظریات در عمل استفاده نکنند.
همچنین شورای عالی انقلاب فرهنگی و مسئولان آموزشعالی کشور همه در این انحراف بیتقصیر نیستند. با اینکه مکررا هشدار داده شده که علوم انسانی با علوم دقیقه تفاوت دارد و بسیاری از حربههای ایدئولوژیک در پوشش علوم انسانی عرضه میشوند متاسفانه شاهدیم به جای دقت در کیفیت این علوم هرساله بر کمیت مراکز آموزشی عرضه کننده آن افزوده میشود. اوایل انقلاب شاید چهار پنج دانشگاه دولتی بیشتر نداشتیم که تا حداکثر در حد فوقلیسانس برای این علوم، دانشجویان محدودی تربیت میکردند اما امروزه در هر شهری دانشگاه دولتی و آزاد و پیام نور و خصوصی تا مدارج بالا به تربیت دانشجو مشغولند بدون آنکه به محتوای نادرست عرضه شده توجهی
کنند.
گرچه این نظریات در قالبهای تنگ علمی و شبهعلمی بیان شده است اما به هنگام بسط و گسترش به خصوص در مرحله عملیاتی شدن ضایعات و صدمات فراوانی به بار میآورد که یک نمونهاش را در تخریب وحدت ملی در جریان انتخابات دهم دیدیم که به اموال عمومی و شخصی مردم خسارات فراوانی وارد شد و دهها کشته و زخمی به جا گذاشت و طمع بیگانگان را برانگیخت.
سیاسیون و فعالان سیاسی هم در این قضیه مسئولند. این گروه هرچند در عرصه نظریهپردازی معمولا نقشی ندارند اما در جهت عملیاتی کردن و به اجرا درآوردن تئوریها نقشی بس مهم ایفا میکنند و سازمانهایی در جهت اهداف منبعث از تئوریها به وجود آورده راهبری میکنند و این امر خطیری است. چهبسا یک لغزش از آن به اضعاف مضاعف در جامعه بازتاب یابد، چون اینان مرجع سیاسی بخشهایی از مردم هستند و هرگونه تزلزل موضع آنان در سطوحی بازتاب مییابد.
همانگونه که مراجع دینی لغزششان خطیر است و به قول معصوم علیهالسلام: انکسار العالم کانکسار السفینه تغرق و تغرق، شکستن دانشمند مانند شکستن کشتی است که هم خودش غرق میشود و هم عدهای را غرق میکند. لذا سیاسیون باید متوجه تئوریهایی که منشأ استراتژی عمل سیاسی آنهاست، باشند.
اما عدهای از فعالان سیاسی عالما عامدا با توجه به پیامدهای یک نظریه آن را در سطح دانشگاه، احزاب و جامعه اشاعه میدهند که اینجا بر مسئولین ذیربط است که با پیگیری شواهد و قرائن ردپای اینگونه افراد را پیگیری کنند و قانون را درمورد آنها اجرا نمایند.
مثلا در حوادث اخیر شعارهایی سرداده شد که هرکس ذرهای عرق وطنپرستی و دغدغه وحدت ملی و شرم از خون شهدا داشته باشد و نگران ترقی و توسعه کشور باشد آنها را برنمیتابد و منزجر میشود.
معلوم است وقتی همه دلسوزان نظام از بعضی حرکات و سخنان و شعارها مشمئز میشوند لابد محرکین این ماجراها حرکتی دشمن شادکن انجام دادهاند اگر نگوییم خود از دشمن دستور گرفتهاند.
نتیجهگیری:
از مجموعه مباحث پیش گفته شده میتوان استنتاج کرد که احساس رعب نزد اندیشمندان غربی موجب ذلت نفس و پذیرش بیقید و شرط نظریات آنان میشود و حضرت امام «رحمهالله علیه» به ما آموختند که روی پای خود بایستیم و مقهور شرق و غرب نشویم و رمز توفیق ما تاکنون همین بوده است. البته ما در علوم تجربی و دقیقه این نکته را خوب یافتهایم و دانشمندان جوان، از زمان جنگ به این سو دستاوردهای چشمگیری داشتهاند اما در زمینه علوم انسانی آنچنان که باید و شاید فعالیتی نکردهایم و یکی از روزنامهها و رخنههای فرهنگ وارداتی و حتی ضربات دشمنان از این ناحیه بوده است که به هر حال جزو آسیبپذیریهای نظام علمی کشور محسوب میشود. البته موضوع اگر فقط یک نقیصه علمی بود قابل تحمل مینمود اما خطر آنجاست که نظریات علوم انسانی حاوی حربههای ایدئولوژیک هستند و قادرند به استراتژی و تاکتیک تبدیل شوند و در مقابل ایدئولوژی رسمی کشور صفآرایی کنند و آن را به چالش بکشند. زمانی مارکسیسم به عنوان آخرین دستاورد علمی مبارزه در مقابل اسلام صف کشیده بود و امروزه نئولیبرالیسم ندای پایان تاریخ را سر میدهد و خود را به عنوان برترین دستاورد در تاریخ بشریت قالب میکند، اگر بناست ما در مقابل این مدعیان سر خم کنیم چه احتیاجی به انقلاب و مقاومت هشت ساله در مقابل دشمن بعثی بود. در ضمن اگر قرار است نظرات امثال پارسونز، ماکس وبر یا هابر ماس آثاری از خود به جا بگذارد که در حوادث اخیر دیدیم که هم امنیت ملی را به خطر انداخت و هم در ارکان توسعه اقتصادی تزلزل ایجاد نمود قطعا باید تجدید نظری در راه طی شده انجام دهیم و نقاط اعوجاج و انحراف را شناسایی کنیم. اگر این کارها صورت نگیرد با گردنههای صعبالعبورتری روبرو و خدای ناکرده به فتنههایی دچار خواهیم شد که گرد و غبار آن همه اهل بصیرت را کور خواهد کرد فتنههایی که به تعبیر قرآن:
و اتقوا فتنه لاتصیبن الذین ظلموا منکم خاصه و اعلموا انالله شدید العقاب،
و یا به تعبیر دیگر: الفتنه اشد من القتل
در اینجا لازم میدانم دو نکته را در انتهای عرایضم به عنوان تکمله ذکر کنم. دوستان مطلعند که من از ابتدای تاسیس حزب مشارکت عضو شورای مرکزی آن بودهام و در کنگره یازدهم این حزب نیز عضویت داشتهام و شاید یکی از مراجع فکری و نظریهپردازان این حزب به شمار بروم از آنجا که نظرات و آرای من آثار خود را در مواضع حزب و به خصوص جزوه تأملات راهبردی (سیاسی - عقیدتی) به جای گذاشته و من در تأملات تنهایی خود آن را منافی و مغایر با مشی حضرت امام «رحمهالله علیه» و قانون اساسی و مرامنامه حزب یافتهام و همین امر را موجب انحراف حزب به خصوص در ایام انتخابات اخیر میدانم، استعفای خود را از حزب مشارکت اعلام داشته و دیگر حزب را جایگاه مناسبی برای خود نمیبینم.