شاخص ها و معيارهاي تشخيص حق از باطل
كمالگرایی و نقص گريزي امري فطري و طبيعي است. تنها بيماردلان و كساني كه از فطرت سالم بيرون رفتهاند و پرده بر قلب و گوش و چشم و ديگر منابع شناختي آنان افكنده شده، از كمال گريزان هستند و يا نقص را كمال میبينند و از باب اشتباه در تطبيق به سوي نقص میروند.
رضا صفدري
حق، كمالي است كه هر انسان سالمي به سوي آن گرايش دارد و از نقيض آن يعني باطل میگريزد. با اين همه، مردم بسياري را میبينيم كه به سوي باطل میروند و گرايشي به حق ندارند. پرسش اين است كه چرا اين افراد اينگونه عمل میكنند؟ چه چيزي ايشان را از گرايش به امر كمالي و حق بازميدارد؟ چگونه میتوان در جهاني كه آميخته از حق و باطل است و شناخت حق دشوار و گاه ناشدني مینمايد، حق را شناخت و به سوي آن رفت؟ به خصوص آنكه باطل و طرفداران آن نيز خود را حق نشان میدهند و خود را برحق میدانند. در چنين حالتي امر بر بيننده مشتبه میشود و خود را در برابر دو به ظاهر حق میيابد و نمیداند كه كدام طرف واقعاً حق است و آن ديگري باطل، از اين رو لازم است معيارهايي قرآني دراختيار او گذاشته شود تا به كمك آنها بتواند به راحتي حق را بشناسد و باطل حق نما را نيز تميز دهد. مقاله حاضر درصدد است تا اين معيارها را در اختيار خواننده قرار دهد كه اینک آن را از نظر میگذرانيد.
كمالگرایی و حق جويي انسان
انسان موجودي كمال گراست. به سبب همين كمالگرایی است كه انسان به سوي حق گرايش میيابد و به سمت آن میرود، زيرا انسان به اين باور رسيده كه نقيض حق، يعني باطل، نه تنها نقص است بلكه اصولاً پوچ و هيچ است. ازاينرو در ميزان اعمال در رستاخيز، چنين انساني، وزني ندارد. خداوند در قرآن در گزارشي از وضعيت اهل باطل در رستاخيز آورده است كساني كه از حق گريخته و بدان نپيوستهاند، در قيامت سبك وزن میباشند؛ زيرا اهل باطل را چيزي بارشان نيست؛ چون آنچه از هستي، بهره میبرد همان حق است اما آنان در فرصت عمر خويش از آن بهرهای نبرده و آن را در خود نياورده اند.
كمالگرایی انسان موجب میشود تا انسان موجودي حق جو و باطل گريز باشد. اما اينكه چرا برخي از مردم بلكه بيشتر آنان به سوي باطل میروند؟ میتواند علل و عوامل چندي داشته باشد كه قرآن به تحليل آن پرداخته و همه آنها را تبيين کرده است.
در تحليل قرآني، گرايش به باطل از سوي انسانها ميتواند علل و عوامل چندي داشته باشد كه يكي از آنها اشتباه در تطبيق است كه بسياري از مردم گرفتار آن هستند. به اين معنا كه شخص به سوي حق گرايش دارد، ولي به عللي، باطل را حق میيابد و آن را به قصد اينكه حق است میجويد و گرايش به آن پيدا میكند.
اشتباه در تطبيق نيز علل و عواملي دارد كه از جمله آنها میتوان به نقصان در منابع و ابزارهاي شناختي شخص اشاره كرد. به اين معنا كه شخص يك يا چند ابزار شناختي چون بينايي و شنوايي را از دست داده است. چنانكه ممكن است شخص با ازدست دادن قوه درك و تحليل يعني قلب، ناتوان از تشخيص حق از باطل شود و باطل را حق بپندارد و به سمت و سوي آن گرايش يابد.
البته قرآن بيان میكند كه همه مردم در حالت استوا و اعتدال كامل آفريده شدهاند و از ابزارهاي شناخت و قواي آن بهره مند میباشند. حتي كساني كه فاقد برخي از ابزارهاي شناختي مانند چشم و گوش هستند، ابزارهاي ديگر به ياري آنان میآيد و به آنها كمك میكند تا قدرت شناخت حق از باطل را پيدا كنند.
به هر حال، هر انساني بطور طبيعي و فطري از ابزارها و منابع شناختي و تشخيص حق از باطل برخوردار است، به ويژه آنكه فطرت و غريزه آدمي بطور طبيعي و خودكار گرايش به حق داشته و از باطل گريزان است؛ زيرا گرايش به كمال و نقص گريزي، طبيعي آدمي است و از آن جايي كه حق، امري كمالي است بدان گرايش طبيعي دارد.
از ديگر علل مخالفت با حق و موافقت با باطل، تغيير در فطرت و طبيعت آدمي است. به اين معنا كه شخص به علل دروني و يا بيروني، از فطرت سالم و شخصيت متعادل بيرون میرود و نسبت به حق و كمال بيزاري میجويد و به سوي باطل و نقص گرايش میيابد. چنين اشخاصي با پيروي از هواهاي نفساني دروني و وسوسههای شيطاني بيروني، فطرت خويش را تغيير میدهند و نه تنها راههای شناخت حق از باطل را بر خود میبندند بلكه به سوي باطل و نقص به عنوان كمال گرايش میيابند. اينگونه است كه در شر و بدي، كمال خود را میجويند و در ظلم و ستم، حق را میخواهند. خداوند در آيات قرآني گزارش میدهد كه بسياري از گمراهان و كافران و مشركان كساني هستند كه با پيروي از هواهاي نفساني و وسوسههای شيطاني، پرده بر چشم و گوش و قلب خويش افكندهاند و گوش هايشان چنان سنگين شده كه صداي سهمگين فرو غلتيدن در چاه ويل باطل را نمیشنوند و زبانههای فروزان آتش جهل و ضلالت و گمراهي را نمیبينند و ناتوان از درك و تحليل درست وقايع هستند و در درون فتنهها، دست و پا میزنند و نمیتوانند راه را از چاه تشخيص دهند.
در تحليل قرآني، اين امور و مانند آن آدمي را از تشخيص حق از باطل و كمال از نقص باز میدارد و اجازه نمیدهد تا حق را بشناسد و به سمت و سوي آن برود و از نقص و باطل گريزان شود.
شاخصههای شناخت حق از باطل
چنان كه گفته شد، انسانها بطور طبيعي و فطري به كمال از جمله حق گرايش دارند و از نقص از جمله باطل گريزان هستند مگر آنكه در تطبيق حق از باطل اشتباه كنند يا آنكه قواي تحليلي و منابع شناختي خويش را از دست دهند و يا آن را از ميان ببرند.
با اين همه، در بسياري از موارد ديده میشود كساني كه در ظاهر، سالم و بر فطرت خدادادي هستند، در تشخيص حق از باطل اشتباه میكنند و يا در انتخاب آن به بيراهه میروند. اين مسئله براي تودههای مردم بسيار اتفاق میافتد، زيرا تودههای مردم از نظر علمي و مقامي به جايگاهي نرسيدهاند كه اهل بصيرت باشند و توانايي شناخت و تحليل جامع و كامل امور را داشته باشند و حقيقت را از پس حق نماهاي باطل ببينند.
مشكل، زماني دوچندان میشود كه بدانيم از نظر قرآن، دنيا به گونهای آفريده شده كه حق و باطل درهم آميخته است. اين آميختگي به گونهای است كه تشخيص آن را از هم دشوار و گاه ناشدني میسازد؛ زيرا آميختگي آنها همانند آبي است كه خش و خاشاك و كف در آن آميخته است. (رعد آيه 17 و آل عمران آيه 71) از اين رو، زندگي انسان نيز همواره به گونهای است كه حق و باطل در آن آميخته است و انسان به سادگي نمیتواند حق را تشخيص دهد و به سوي آن برود هر چند كه بطور طبيعي و فطري به سوي حق به عنوان كمال گرايش دارد.
تلازم حق و باطل در زندگي بشر (رعد آيه17) زماني مسئله تشخيص حق از باطل را دشوار میسازد كه بدانيم اصولا باطل همانند بسياري از انگلها به حقيقت میچسبد. به اين معنا كه باطل از خود حيات و بقايي ندارد و اين حيات و زندگي را از پيوستگي و آميختگي با حق به دست میآورد. از سويي باطل خود را به چهره حق نشان میدهد و هرگز در چهره باطل خودنمايي نميكند؛ زيرا اگر به شكل واقعي خود نمايان شود جز پوچي نيست و كسي به سويش گرايش نمیيابد.
از اين رو باطل همواره در چهره حق خود را نشان میدهد و امكان تشخيص ساده و آسان حق از باطل را از مردم میگيرد. باطل از آن جايي كه باطل است میكوشد تا با دروغهاي بزرگتر به گونهای خود را نشان دهد كه آدمي گمان برد كه اصولا حق همين باطل است؛ زيرا در جلوهگري و آراستن خويش خيلي ماهرتر و فريبندهتر عمل میكند. اينگونه است كه باطل حق نما، همواره برجستهتر به چشم میآيد و زودتر ديده میشود و آسانتر به دست میآيد و راحتتر با طبيعت آدمي هماهنگ میشود؛ زيرا باطل حقنما، با طبيعت آدمي در دنيا سازگارتر و با هواهاي نفساني، مرتبطتر و هماهنگتر است.
بخش بزرگي از آيات قرآني به مسئله حق و باطل پرداخته است و معيارها و شاخصههایی براي شناخت و تشخيص آن ارائه داده است. اين شاخصهها گاه با بيان اموري است كه حق را به آدمي میشناساند و گاه از طريق اموري است كه باطل را از پس هزاران افسانه و گريم و رنگ، شفاف وعريان به نمايش میگذارد و چهره زشت و كريه باطل را آشكار میسازد.
معیارهای شناخت حق و باطل
در اينجا به برخي از معيارهاي شناخت حق از باطل اشاره میشود؛ اين شاخصها از جمله مهم ترين آنهاست كه انسان با بهرهگیری از آن به سادگي میتواند راه خويش را بيابد و از دام هزار چهره باطل بگريزد.
1 ـ سودمندي: يكي از مهم ترين شاخصههایی كه قرآن براي تشخيص حق از باطل ارائه میدهد، سودمندي حق است. به اين معنا كه حق اصولا براي آدمي و هدف او سودمند میباشد. اگر انسان نسبت به فلسفه آفرينش و هدف زندگي آگاهي و شناخت داشته باشد، میداند كه هدف زندگي برتر و والاتر از خواستههای زودگذر دنيايي و پاسخگویی به نيازهاي قواي نفساني است از اين رو، هر چيزي كه تنها به همين خواستههای زودگذر پاسخ دهد و براي آن فراهم آمده باشد، نمیتواند حق باشد، مگر آن كه اين پاسخگویی در راستاي همان هدف كلي و اصلي آفرينش باشد. به عنوان نمونه اگر پاسخگویی به شهوت غذايي و يا جنسي، به قصد پاسخگویی به يك نياز طبيعي و بهرهگیری از آن براي افزايش فرصت و توان پاسخگویی به نياز اصلي بشر يعني سعادت و خوشبختي ابدي باشد، میتواند اين بخش از پاسخگویی به نيازهاي قواي طبيعي و غريزي پاسخگویی حقاني باشد، ولي اگر اين پاسخگویی اصالت پيدا كند و همه سرمايه وجودي انسان را به خود اختصاص دهد و اجازه ندهد تا انسان از آن براي اهداف اصلي و كلان سود برد، چنين پاسخگویی باطل خواهد بود، زيرا وي را سرگرم جزئيات ناپايدار كرده و از هدف اصلي بازداشته است. درحقيقت شخص از اين پاسخ گويي، سود واقعي برنگرفته هر چند كه گمان سودي زودگذر از ناحيه پاسخگویی به اين نياز طبيعي به دست آورده باشد.
خداوند در آيات سوره عصر به اين نكته تأكيد میكند كه بسياري از مردم گمان میكنند كه سود میبرند در حالي كه از سرمايه وجودي خويش همواره زيان میدهند؛ زيرا فرصت عمر با سرگرمي به پاسخگویی به نيازهاي جزيي از دست میرود و شخص سود اصلي را فراموش میكند بنابراين سرگرم شدن به هواهاي نفساني و پاسخگویی به آن چه سودمندي واقعي نيست بلكه خسران و زيان واقعي است، به عنوان باطل قلمداد شده است.
2 ـ ماندگاري: دومين معياري كه قرآن براي شناخت حق از باطل به ويژه در دنياي تلازم حق و باطل و آميختگي آنها ارائه میدهد، ماندگاري حق است. به اين معنا كه حق از خصوصيت پايداري و مانايي برخوردار است درحالي كه باطل از چنين ويژگي محروم میباشد. خداوند در آيات 17 سوره رعد و 18 سوره انبياء به ماندگاري و پاياني حق به عنوان يك شاخص و معيار اصلي و جامع توجه داده است. در آيه 17 سوره رعد با آوردن تمثيلي زيبا باطل را به كف آبي همانند كرده كه از پايداري برخوردار نمیباشد درحالي كه آب نه تنها پايدار و ماناست بلكه با باقي ماندن در زمين به انسان و ديگر موجودات زمين سود میرساند. خداوند میفرمايد: از آسمان آب فرستاد و هر رودخانه به اندازه خويش جاري شد، و آب روان، كف، برسرآورد و از آنچه بر آتش میگدازند تا زيور و متاعي سازند نيز كفي بر سرآيد، خدا براي حق و باطل چنين مثل زند؛ اما كف به كناري افتد و نابود شود و آنچه براي مردم سودمند است در زمين پايدار بماند.خدا اين چنين مثل میزند.
از نظر قرآن آميختگي حق و باطل در دنيا همانند آميختن گوهرهاي گرانبها با سنگ است كه به سادگي و آساني نمیتوان آنها را جدا كرد، بلكه اين آتش فتنه است كه سره را از ناسره جدا میكند و موجب میشود تا زر وسيم گرانبها از درون سنگ هاي عظيم بيرون آيد، درحالي كه سنگ بزرگ است و بيشتر به چشم میآيد و تنها ريشهها و رشتهها و دانههایی از زر به چشم میآيد، ولي وقتي اين سنگ در آتش فتنه قرار گيرد، زر آن جدا میشود و حقيقت آن آشكار میگردد. در آتش فتنه، زر سرخ حق، روشن و درخشان بيرون میآيد و از مانايي و پايداري بيشتري برخوردار میباشد. حقيقتي كه در زندگي ميان باطلها نهان شده و آميزه حق و باطل همواره در پيش ديدگان ما قرار دارد، در زمان آتش فتنه آشكار میشود و به سبب آن كه حق است میماند و باطل در درون آتش فتنهها ذوب میشود و از ميان میرود.
3 ـ مطابقت با فطرت: از ديگر ويژگي هاي حق آن است كه همواره مطابق با فطرت و طبيعت سالم بشر است. از اين رو حتي كودكان كه بر فطرت و طبيعت سالم الهي هستند، آن را میشناسند و میپذيرند. تنها انسانهایی كه فطرت و طبيعت سالم خود را ازدست دادهاند، به سوي حق گرايش ندارند و از آن گريزانند.
خداوند در آياتي كه داستان گاو بنياسرائيل را تعريف میكند به علت حقگريزي اين دسته از يهوديان كه از اشراف يهود بودند اشاره میكند. در اين داستان كه در آيات 47 تا 76 سوره بقره بيان شده، به اين نكته اشاره شده كه علت مخالفت اشراف يهود با اجراي حدود خداوندي كه حكم حق بود، قساوت قلب ايشان بوده است. دل هاي اشراف يهودي به سبب پيروي از وسوسههای شيطاني و هواهاي نفساني به گونهای درآمده بود كه خداوند آن را چون سنگ بلكه سختتر از آن دانسته است. از اين رو سخن حق را نمیپذيرفتند و با آن مخالفت میورزيدند. به هرحال، از نظر خداوند قلوبي كه بر فطرت و سلامت آن باقي باشد، گرايش به حق دارد. لذا با استفاده از اين شاخصه میتوان دريافت كه آنچه انسان سالم به آن گرايش دارد، حق میباشد. (انبياء آيه 55)
4 ـ عقلانيت: از ديگر شاخصههایی كه قرآن بيان میكند، عقلانيت است. به اين معنا كه حق، مطابق عقل میباشد و عقل بشري به سادگي حق را میشناسد و بدان گرايش پيدا میكند. البته میتوان گفت كه فطرت و عقلانيت، شاخصههای دروني بشر است. به اين معنا كه فطرت سالم و عقل مستقل، حكم میكند كه ظلم قبيح است و عدالت حسن میباشد. چنين قضاوت و داوري عقل و فطرت سالم، در حقيقت بيانگر حق بودن عدالت و باطل بودن ظلم است. انسانها اگر بر فطرت سالم، تربيت و پرورش يابند و محيط اجتماعي آنان آلوده نباشد، بطور طبيعي به حق گرايش خواهند داشت و عقل ايشان حق را تشخيص و تأييد كرده و فطرت سالم به سوي آن گرايش میيابد. البته قرآن گزارش میكند كه برخي از جوامع به سبب آن كه آلوده شدهاند اين فرصت را از مردم میگيرند كه بر پايه فطرت سالم رشد پيدا كنند و لذا عقل ايشان به عوامل بيروني بسته میشود و توانايي درك درست و تحليل صحيح نخواهد داشت. از جمله اين اقوام میتوان به قوم نوح اشاره كرد كه قرآن میفرمايد آنان جامعه را چنان ساخته بودند كه كودكان، بيرون از فطرت، زاده و رشد میيافتند و كفر و فجور به جاي توحيد و عدالت و اعتدال، فطرت ايشان شده بود. (نوح آيه 72)
5 ـ اعتدال و تعادل: از ديگر شاخصههای حق آن است كه همواره بر پايه عدالت، اعتدال و تعادل است. به اين معنا كه هرگز به سوي افراط و تفريط گرايش نداشته و ظلم دو سويه را برنميتابد. حق، اصولا مبتني بر اعتدال و عدالت است. از اين رو هرگونه افراط و تفريطي چون اسراف، فجور، ظلم و تجاوز به معناي باطل میباشد و اگر به مواردي كه قرآن به عنوان امور باطل از آن تعبير كرده توجه شود، به آساني میتوان دريافت كه شاخص اصلي حق همان استواري آن بر عدالت و اعتدال و تعادل میباشد.
6 ـ مطابقت با وحي: همانگونه كه حق، مطابق با فطرت و عقل سالم است، مطابق و سازگار با وحي نيز میباشد. خداوند در آياتي چون 185 سوره بقره و نيز 3 و 4 سوره آل عمران و آيه نخست سوره فرقان به اين شاخصه حق توجه میدهد و میفرمايد كه اصولا حق نمیتواند مخالف با آموزههای وحياني باشد و هر جايي ديده شود كه امري مخالف آموزههای وحياني است میتوان يقين كرد كه آن چيز باطل میباشد و هيچ بهرهای از حق نبرده، هر چند خود را به حق آراسته و در جامه حق، خودنمايي كند.
7 ـ بصيرت زايي: اصولا حق به سبب ويژگي كه دارد، بصيرت زاست و باطل در مقابل، بصيرت زداست. به اين معنا كه حق، پردههای سنگين و سهمگين را كنار میزند و موجب میشود تا انسان باطل امور و پيامدهاي طبيعي آن را درك كند؛ در حالي كه باطل میكوشد تا بصيرت را از آدمي بردارد و چشمانش را بر پيامدها و آثاري كه بر آن بار میشود ببندد؛ زيرا با آشكار شدن پيامدها و آثار، به سادگي دانسته میشود كه آن امر، چيزي جز باطل نبوده است. اينگونه است كه باطل همواره بر هياهو، غوغاسالاري و تيره كردن امور مبتني است و از شفافيت و روشني واقعي امور هراس دارد، زيرا به سادگي چهره باطلش آشكار میشود و رسوا میگردد. اهل باطل همواره بر عملگرایی تأكيد میكنند و به پيامدها به ويژه در بلندمدت كمتر توجه میدهند و يا اصولا آن را میپوشانند تا آشكار نشود. در مقابل، حق، خواهان شفافيت امور، آشكار ساختن پيامدهاي كوتاه و بلند میباشد و حتي به آخرت امر در قيامت و رستاخيز نيز توجه میدهد.
8 ـ وحدت زايي: حق، گرايش به وحدت دارد، زيرا ريشه در توحيد و يكتايي آفريدگار و پروردگار دارد. از اين رو همواره حق موجب وحدت و اتحاد مردم میشود چنان كه قرآن و اهل بيت(ع) و پيامبر(ص) اينگونه بودند؛ زيرا حق هرگز به تفرقه و اختلاف دعوت نمیكند و حتي با آن مبارزه و مخالفت میورزد. آياتي چند از قرآن به اين شاخصه توجه داده كه از جمله میتوان به آيه 213 سوره بقره اشاره كرد كه در آن جا شاخصه باطل را تفرقهگرایی و ايجاد اختلاف در ميان مردم میداند.
9 ـ ايمان زايي: حق، اصولا مخالف كفر و شرك و نفاق است و مهم ترين عامل ايمان در بشر میباشد. از اين رو خداوند در آيه 34 سوره سبا، كفر را نتيجه طبيعي باطلگرایی دانسته و به مردم هشدار داده است كه يكي از راههای شناخت باطل از حق آن است كه آن چيز آيا آدمي را به سوي ايمان سوق میدهد يا به سوي كفر و شرك میبرد.
10 ـ نيك فرجامي: اصولا پايان حق به فرجام نيك ختم میشود. بنابراين هر چيزي كه فرجام بدي داشته باشد نمیتواند حق باشد. از اين رو خداوند در آيات 2 و 3 سوره محمد از شاخصههای مهم حق، نيك فرجامي آن دانسته است. انساني كه داراي فطرت سالم و عقلانيت كامل و سالم باشد، در میيابد امري كه به آن گرايش دارد آيا از اموري است كه فرجام نيكي دارد يا ندارد؟ اگر امري داراي فرجام بدي باشد نمیتواند حق باشد و چيزي جز باطل نيست. به عنوان نمونه اگر حضور مستكبران در جامعه اي، مورد علاقه گروهها و افرادي باشد، بي گمان نمیتوان آن را گرايش به حق دانست، زيرا اصولا حضور مستكبران جز تباهي و فساد و ظلم چيزي به دنبال نخواهد داشت. براين اساس اگر كسي از استكبار فرد و يا گروهي آگاه باشد و خواهان حضور آنان گردد بي گمان خواهان حضور باطل است؛ زيرا اين حضور، چيزي جز بدبختي و بدفرجامي نصيب جامعه نخواهد كرد.
11ـ اصلاح سازي: از ديگر شاخصههای شناخت حق از باطل آن است كه به تبعات و پيامدهاي چيزي توجه شود. در حقيقت يكي از راههای شناخت توجه به پيامدهاي آن است. اگر امري، انسان را به سوي هنجارها سوق دهد و يا رفتارهاي خوب و نيك را در آدمي پديد آورد، آن امر میبايست امر حقي باشد، زيرا اصولا باطل نمیتواند پيامدهاي خوب و نيكي به همراه داشته باشد و در نهايت آدمي را به سوي رفتارهاي زشت سوق میدهد.
اصولا گرايش به حسادت (بقره آيه 109)، تعصبات بيجا (سباء آيه 34) اسراف و تبذير و مانند آن نمیتواند ريشه در امور حقاني داشته باشد، بلكه امور حقاني اموري هستند كه آدمي را به سوي كارهاي نيك و صالح میكشاند و رفتارهاي وي را اصلاح میكند. براين اساس بايد گفت كه حق اصولا اصلاح ساز است و رفتارها و كردارهاي آدمي را اصلاح كرده و از فساد و افساد باز میدارد. (مائده آيه 28)
12 ـ رهايي از سرگرداني: از ديگر شاخصههای حق آن است كه آدمي را از سرگرداني و ترديد رهايي میبخشد.
نوساناتي كه در آدمي وجود دارد به سبب آن است كه حق را از باطل نشناخته ولي هرگاه انسان حقي را يافت، از ويژگي هاي حق آن است كه دل آدمي را آرام میكند و اطمينان خاصي را به آدمي میبخشد. از اين رو قرآن، ايمان به خداوند و گرايش به توحيد و عمل براساس آموزههای قرآني و انجام كارهاي عادلانه و صالح و مانند آن را كه حق میباشند، عامل مهمي در آرامش و اطمينان افراد معرفي میكند. به هرحال حق، از چنين ويژگي اي برخوردار است باشد كه آدمي بر پايه آن از سرگرداني رهايي میيابد (ق آيه 50) و ترديد و شكبردار نمیباشد. (بقره آيه 2 و آيات ديگر)
اينها برخي از شاخصها و معيارهاي قرآن براي تشخيص حق از باطل است كه میتوان با بهرهگیری از آن دريافت كه امري كه اكنون در زندگي با آن مواجه است حق میباشد يا باطل؟ به عنوان نمونه حق هرگز دروغ را برنميتابد و هرجا دروغ آمد حق از آن جا رخت برميبندد، زيرا دروغ چيزي جز باطل نيست و حق نمیتواند در كنار نقيض خود بماند.همه اموري كه بر پايه دروغ شكل میگيرند، امور باطل هستند و از مانايي و پايايي سود نمیبرند و براي انسان نيز سودمند نيستند. هرچند كه در كوتاه مدت به ظاهر سودي به شخص میرسد كه گاه در بلند مدت زيان آن چندين برابر از آن است. اگر انسان حق را ببيند و بشناسد و در مسير آن گام برندارد، بايد بداند كه اگر حق را انتخاب نكرده به يقين باطل را برگزيده است، زيرا نسبت ميان حق و باطل، سلب و ايجاب يعني نقيضين است. پس هرجا يكي آمد ديگري رفت؛ چنان كه حافظ شيرين سخن میفرمايد: «ديو چو بيرون رود فرشته در آيد».