روایتی داستانی از شکست عملیات پنجه عقاب در صحرای طبس
تحقیر کاخ سفید توسط امامخمینی دستان خالی کارتر را نشان داد(پاورقی)
Research@kayhan.ir
با این که نیروهای دلتا مخفیانه از اردوگاه پراگ خارج شده بودند، همه کارها در اردوگاه به روال عادی خودش جریان داشت. سرهنگ دوم پاتر و سروان اسمیت معاون دلتا، موظف بودند تظاهر کنند که دلتا هنوز در پراگ است. این امر همه پرسنل پشتیبانی اداری یعنی کارمندان، مسئولان تدارکات و پرسنل ارتباطات را که در آنجا مانده بودند، دربر میگرفت. آنها مجبور بودند هر روز به میدان تیر بروند و تیراندازی کنند، وسیله نقلیه ویژهای را که برای دلتا تعیین شده بود، در اطراف اردوگاه برانند، به تمام تلفنها جواب بدهند و برای هر کسی جوابی معقول در نظر بگیرند، هیچکس نباید درباره گروه رزمی مشترک (۷) حرفی بزند، این دستور ویژه فرمانده دلتا بود!
20 نوامبر 1979 (29 آبان 1358)
الینور، منشی دفتر همیلتون با قیافهای نگران وارد اطاق همیلتون شد و متن خبری را که از تهران مخابره شده بود، به او داد.
بر اساس این خبر آیتالله خمینی نه تنها گفته بود که تعدادی از گروگانها به جرم جاسوسی محاکمه خواهند شد بلکه تهدیدهای نظامی آمریکا را به سخره گرفته بود.
برای همیلتون دیگر شکی باقی نماند که موضوع گروگانگیری به این زودی به پایان نمیرسد. شادی که از شنیدن خبر احتمالی آزادی تعدادی از گروگانها بر کاخ سفید حاکم بود، به فاصله اندکی زایل شده بود. معلوم بود که نطق خشن کارتر در کنوانسیون که هفته قبل بیان شده بود، فایدهای که نداشت هیچ! ایران را بر سر خشم آورده بود. کارتر به صراحت گفته بود که ایران در برابر هر نوع آسیبی که به دیپلماتهای آمریکا برسد، مسئول شناخته خواهد شد و ایالات متحده «در برابر باجخواهی و تروریسم بینالمللی» تسلیم نخواهد شد.
جواب آیتالله در برابر این تهدید این بود که گروگانها به اتهام جاسوسی محاکمه خواهند شد. برای لحظاتی پس از خواندن خبر، همیلتون بیصدا روی صندلیاش نشست و به نقطهای بر روی کاغذ خیره ماند. میتوانست تصور کند در حالی که او و دیگران در کاخ سفید نشستهاند، گروگانها محاکمه و بعد اعدام میشوند. از تصور جسدهایی که بر طنابها تاب میخوردند بر خودش لرزید، بعد گوشی را برداشت و شماره اتاق جودی پاول را گرفت.
- جودی! فوری خودت را به دفترم برسان.
لحظهای بعد برژینسکی هم با متن کامل سخنرانی وارد شد و مطالب آن را برای همه با صدای بلند خواند. «آیتالله گفته بود که چرا باید بترسیم؟ کارتر طبل توخالی است، کارتر شهامت آن را ندارد که دست به اقدام نظامی بزند.»
صدای زنگ تلفن و تماس ونس، باعث شد تا برژینسکی ادامه ندهد، ونس اطلاع داد که رئیسجمهور از کمپ دیوید تماس گرفته و خواسته است تا همگی پاسخی برای آخرین بیانیه آیتالله خمینی تهیه کنند.
زمانی که ماندیل، ونس، برژینسکی، براون، ترنر، پاول و همیلتون در اتاق وضعیت ویژه دور هم جمع شدند، فضای شومی بر اتاق حاکم بود.
ونس که مانند همیشه سعی میکرد آرام و منطقی به نظر بیاید، قبل از همه گفت:، «خمینی سعی دارد تا ما را وسوسه کند و به دام بیندازد. باید درک کنیم که آنها مایلند ما دست به کار تند و تحریکآمیز بزنیم تا موجب بسیج یکپارچه افکار عمومی علیه آمریکا شود. ما باید بازهم برای مدتی دندان روی جگر بگذاریم.»
موقع صحبت، از پشت عینکش به چهره تکتک حاضران نگاه میکرد تا بر تاثیر گفتارش مطمئن شود.
اما پیدا بود که برژینسکی از این گفتهها اصلا راضی نبود. در حالی که نگاهش به کاغذی که با مداد خط خطی کرده بود، خیره مانده بود، با لحنی لجوجانه گفت: «ممکن است آنها برای به دام انداختن ما سعی کنند ما را وسوسه کنند ولی آنها کشور و رئیسجمهوری ما را نیز تحقیر میکنند، آیا میتوانید تصور کنید چقدر در چشم جهانیان بیچاره و درمانده به نظر میآییم؟»
جودی پاول پک عمیقی به سیگارش زد و رو به برژینسکی پرسید: «خب! در این اوضاع جهانی چه کاری از دست ما ساخته است؟ ما ورقهای زیادی برای بازی نداریم و آنچه هم داریم، ورق برنده نیست. اگر حالا از آنها استفاده کنیم، فقط خدا میداند به کجا کشیده خواهیم شد.»
به نظر همیلتون اما، همه این حرفها بیهوده بود. او در حالی که سعی میکرد نه با ونس و نه با برژینسکی مخالفت کند، گفت: «به نظر من مسئلهای که اکنون ما به فوریت باید مورد توجه قرار دهیم، این است که چه گفتار و کرداری از سوی ما میتواند ایرانیان را از محاکمه افرادمان منصرف کند.»
جودی پاول جواب داد: «در هر حال لازم است که هر چه سریعتر به بیانیه خمینی پاسخی داده شود و اگر فورا جواب ندهیم، به نظر خواهد رسید که اعتماد به نفسمان را از دست دادهایم.»
اما چه باید میگفتند؟ برژینسکی معتقد بود که «یک بیانیه توخالی» بدتر از آن است که هیچ اعلامیهای ندهند.
سرانجام ونس گوشی تلفن اتاق وضعیت ویژه را برداشت تا با کارتر که در کمپ دیوید و در تعطیلات بود، تماس بگیرد.
بعد از دقایقی که به سکوت و زمزمه بین حاضران گذشت، ونس گوشی را زمین گذاشت و به همگی اطلاع داد که «رئیسجمهوری تصمیم گرفته است که برگردد. به عقیده او مردم آمریکا باید جریان را از دهان خودش بشنوند.»
جودی با لحن طعنهآمیزی اظهار کرد: «خب! حالا دیگر عالی شد! اگر او بازگردد، سطح توقعات بالا میرود، مطبوعات کلافه خواهند شد.»
به نظر او و همیلتون بهتر بود که رئیسجمهور در کمپ دیوید بماند و نشان ندهد که مسئله چندان اهمیتی دارد. اما یک ساعت بعد وقتی بالگرد رئیسجمهور، روی چمن نرم کاخسفید نشست، معلوم شد که مسئله بیانیه آیتالله برای کارتر بیش از حد تصورشان بغرنج و ناراحتکننده بود. وقتی رئیسجمهور وارد اتاق کابینه شد، حالتی خشک و رسمی داشت. بعد از این که با قیافهای عبوس سرش را به علامت سلام برای گروه تکان داد، از ونس خواست تا گزارشش را شروع کند.
تصویری که ونس ارائه میکرد، اصلا خوشایند نبود. در مدت هفده روزی که از تصرف سفارتخانه گذشته بود، ده نفر از کارمندان سفارت که اکثرشان زن بودند، توسط ایران آزاد شده بودند اما هنوز دهها کارمند سفارت که همگی متهم به جاسوسی بودند، در ساختمان سفارتخانه زندانی بودند.
ونس گفت: «آقای رئیسجمهور، ما باید تهدید خمینی را در زمینه محاکمه جدی بگیریم، ولی نباید بیش از حد از خودمان واکنش نشان دهیم، چون خمینی ما را دست انداخته است.»
رئیسجمهور به آرامی جواب داد: «سایروس ونس! ممکن است او ما را دست انداخته باشد، ولی مثل این که دارد به هدفش میرسد. آیا مطالبی را که در مورد کشور ما و خود من گفته بود خواندهای؟»
کمی مکث کرد و افزود: «ما باید برای ایران عواقب جدی آسیب رساندن به حتی یک نفر از افرادمان یا محاکمه یکی از آنها را روشن کنیم. من به عنوان رئیسجمهور اینجا نخواهم نشست که شاهد محاکمه افرادم باشم! چون هر آن ممکن است از دیپلماتهای ما به عنوان قسمتی از یک شیرینکاری بزرگ تبلیغاتی بهرهبرداری شود. چیزی که به اعتبار و حیثیت آمریکا در جهان آسیب خواهد رساند.»
کارتر مکث کوتاهی کرد و در حالی که عینکش را بر چشم میگذاشت، گفت: «از نظر من چنین برمیآید که ایران میتواند کماکان افراد ما را به صورت اسیر نگه دارد یا آنها را محاکمه کند یا بکشد. ما هم میتوانیم ایران را محکوم کنیم و رابطه سیاسیمان را با آنها قطع کنیم. از میان راهحلهای نظامی برای مجازات آنها من میتوانم دستور بدهم به هدفهای اقتصادی مانند مناطق نفتخیز ضربه بزنند یا بنادر آنها را مینگذاری و محاصره کنیم.»
سخنان کارتر، برژینسکی را بر سر شوق آورده بود.
ونس گفت: «آقای رئیسجمهور! به نظر من ما باید بین تهدید به محاکمه، شروع محاکمه و نتیجه احتمالی چنین محاکمهای تمایز قائل شویم. به عنوان مثال ما در وزارت خارجه کارشناسانی در رابطه با ایران داریم که به نظر آنها محاکمه میتواند در واقع مکانیسمی برای آزادی گروگانها باشد. کارشناسان من میتوانند به عنوان نمونه پیشبینی کنند که ایرانیها افراد ما را محاکمه خواهند کرد و حتی آنها را به عنوان جاسوس مقصر خواهند شناخت اما در نهایت با یک ژست عطوفت اسلامی ترتیبی داده خواهد شد که آیتالله خمینی آنها را مورد عفو قرار دهد و از ایران اخراج کند...»
در این موقع ترنر به میان سخنان ونس آمد و با اطمینان گفت: «اشتباه نکنید! حرفهایی که آیتالله خمینی در زمینه جاسوسان و محاکمه آنها میزند، تنها لفاظی سیاسی نیست، متخصصین امور ایران در سیا بر این باورند که او واقعا معتقد است، این افراد جاسوس هستند و از این نظر وی کاملا محق خواهد بود که آنها را محاکمه یا اعدام کند»(۸)
برژینسکی در حالی که سرش را به علامت نفی تکان میداد، در جواب ترنر گفت:
- این حرفها و تهدیدها پوشالی است. اگر به تاریخ توجه کنیم، میبینیم وقتی که فرمانروایان درصدد مصالحه باشند، به قدرتی علیه خود دامن میزنند اما اگر تهدیدکنندگان با مشت آهنین روبرو شوند، حساب کار دستشان میآید.
فریتز ماندیل، معاون رئیسجمهور به طور معمول در جلسات مشاورهای کمتر حرف میزد؛ چرا که او میدانست برژینسکی بر تصمیمات کارتر تاثیر بسیاری دارد و اگر او تصمیم به انجام کاری را داشته باشد، تلاش دیگران کمنتیجه خواهد بود. با این حال بعد از شنیدن حرفهای برژینسکی گفت: «آقای رئیسجمهور! من کاملا موافقم که اگر آنها افراد ما را محاکمه کنند، برای ما غیرقابل تحمل خواهد بود که اینجا بنشینیم و تحمل کنیم اما من هم معتقدم که مسئله محاکمه گروگانها یک بلوف سیاسی نیست! آنها واقعا این کار را میکنند و ما باید متوجه نقشی باشیم که حضور شاه در آمریکا دارد. به عقیده من اکنون ابتکار عمل در دست خمینی است. بنابراین باید ترتیبی بدهیم تا شاه هر چه سریعتر به مکزیک برگردانده شود تا بهانه را از دست ایران بگیریم. این باید مهمترین کار ما باشد. من نمیتوانم این تصور را در ذهن خود بپذیرم، تا زمانی که شاه در ایالاتمتحده باشد و دولت ما نقش قیم او را بازی میکند، تندروهای مبارز، گروگانها را آزاد کنند.»
طبیعی بود که برژینسکی از سخنان ماندیل ناراحت شود. او این طور استدلال کرد که اگر ما شاه را با عجله از آمریکا خارج کنیم، کار درستی انجام ندادهایم و من میترسم که خمینی این موضوع را به عنوان نشانه دیگری از ضعف ما تلقی کند. اما به عقیده ونس و ماندیل این یک تغییر استراتژی موقت و لازم بود.
دقایقی بعد کارتر به ونس دستور داد تا گزارشی را درباره بررسی وضعیت خروج شاه از آمریکا تهیه کند. اما در عین حال باید متنی تهیه میشد که اشاره به پیامدهای محاکمه گروگانها از سوی ایران میکرد. به اعتقاد کارتر دولت ایران تا حد ممکن اثر نامطلوب این اقدام را باید خطرناک تصور میکرد. اما لازم بود که حد و مرز اقدام آمریکا بر علیه این عمل گنگ و مبهم باشد.
***
بعدازظهر آن روز همیلتون با اتومبیل در راه کمپ دیوید بود. به این امید که برای چند روزی ذهنش از خیال رقابت با کندی و بیانیههای آیتالله خمینی آسوده شود اما وقتی خواهرزادهاش جی 12 ساله، خیلی جدی درباره گروگانها از او پرسید که «چرا رئیسجمهور در این مورد کاری نمیکند؟» او خود را آشفتهتر از زمانی دید که در کاخسفید بود. جی به وضوح به او گفت که «اکثر دوستان من در مدرسه میگویند که جیمی کارتر شهامت هیچ کاری را ندارد.»
همیلتون با شنیدن این جمله در دلش آرزو کرد که پیش از شروع انتخابات، این بحران تمام شود. کارتر واقعا داشت شانسهایش را برای ریاستجمهوری دوباره از دست میداد.
***
بعد از دو روز که از تلاشهای دیپلماتیک میگذشت جواب تلگرافهایی که ونس به پایتخت تمام کشورهای دوست آمریکا در سراسر جهان مخابره کرده بود، ناامیدکننده بود. تنها دعوت از سوی انورسادات شاه مصر بود. حتی مکزیکیها هم که پیش از این به شاه پناه داده بودند، از صدور ویزا برای بازگشت او به مکزیک امتناع میکردند.
با این که هوای نوامبر سرد و خشک بود، برای حل مشکلی که به نظر بسیار بغرنج میآمد، همه نفرات کاخ سفید در تحرک بودند. شاید اگر همیلتون جردن خبر داشت که کارتر او را انتخاب کرده تا برای دیدن توریخوس، ژنرال پانامایی به این کشور سفر کند، وقتی نامش را چند بار از بیسیم مخصوص صدا زدند، دچار اضطراب کمتری میشد. در طول مدت سیزده سالی که با کارتر کار کرده بود، هر وقت او را احضار میکرد قدری نگران و دستپاچه میشد.
کارتر میدانست پیش از این که دنیا به این نتیجه برسد که دیگر شاه برای برگشتن به ایران شانس ندارد، برخی از کشورها از جمله پاناما از او برای اقامت در این کشور دعوت کرده بودند. آیا هنوز هم ممکن بود که توریخوس شاه را بپذیرد؟ این مسئله تنها وقتی مشخص میشد که یک نفر از کاخ سفید با او ملاقات میکرد. چه کسی بهتر از همیلتون که از بس با این ژنرال دیدار کرده بود، به او لقب «سفیر پاناما» را داده بودند. به اعتقاد کاخ سفید، توریخوس مرد قابل پیشبینی نبود، او تنها رهبری در دنیا بود که میتوانست با یک دست با فیدل کاسترو دست بدهد و با دست دیگرش دست رئيسجمهور آمریکا را بفشارد. اما از طرفی رابطه اقتصادی پاناما با آمریکا و سابقه سنتی این کشور در میزبانی از تبعید شدهها، فراریها و مخالفان سیاسی، این امیدواری را به وجود میآورد که او کمک کردن به کارتر را بر دیگران ترجیح خواهد داد. تقریبا همگی میدانستند که ژنرال بیش از حد دوست دارد مورد توجه دیگران واقع شود، به همین دلیل هم لازم بود تا همیلتون فوری و مخفیانه به پاناما برود و رو در رو با ژنرال توریخوس مذاکره کند.