گفتاری پیرامون چیستی و ماهیت «وجدان»
وجدان شاخص کمالطلبی
*سیدعباس تقوی
وجدان از واژه وجود به معنای یافتن است. اما در اصطلاح روانشناسی همان نیروی باطنی است که خوب و بد را از هم تشخیص میدهد و انسان را به سوی خوب سوق داده و از بدی دور نگه میدارد. در حوزه اخلاق نیز همین معنا مورد نظر است. نویسنده در مطلب حاضر وجدان کاری را براساس آموزههای وحیانی اسلام توضیح داده است.
چیستی وجدان
واژه وجدان به کسر واو و در ایران و عراق به ضم واو به معنای وجود یا یافتن است. اما این واژه در اصطلاح روانشناسی و نیز اخلاق به معنای خاصی به کار رفته است.
در میان علما در حقیقت و چیستی وجدان اختلاف است. برخی آن را امری موهوم دانستهاند و برخی دیگر آن را نام دیگر برای عقل، فطرت، الهام، نفسلوامه، واعظ درونی و مانند آن دانستهاند. در اینجا به برخی از آرا و نظریات اشاره میشود تا حقیقت اصطلاح وجدان معلوم شود:
1- برخی وجدان را قوه و یا نیروی باطنی و نفسانی دانستهاند که خوب و بد کارها و اعمال بدان معلوم میشود. این قوه را وجدان اخلاقی نیز میگویند.
شهید مطهری مینویسد: وجدان همان تذکر نفس، توجه به خود؛ و با توجه به خود، درک کردن اینکه چه چیزی ملایم و مناسب با این گوهر و جوهر است و چه چیزی متضاد با اوست؛ میباشد. (ر.ک: مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج 22، ص 672)
از این تعریف به دست میآید که وجدان یکی از مراتب نفس است. به این معنا که نفس با همه بساطت خویش دارای قوای بسیاری است که از جمله آنها همان وجدان است.
2- برخی وجدان را همان عقل دانستهاند؛ زیرا عقل همان قوه باطنی و نفسانی انسان است که خوب و بد و حق و باطل را میشناسد و گرایش به خوبی و حق و گریزش از بدی و باطل دارد.
استاد مصباح یزدی، شناختن خوب و بد و تعیین مصادیق هر یک را بخشی از کار عقل میداند و نسبت دادن فهم آنها را به نیروی جداگانه به نام وجدان موجه نمیشناسد. وی درباره حکم وجدان میگوید: وجدان غیر از تحسین و تقبیح، امر و نهی حقیقی ندارد.
او ندامت را نتیجه فهم و درک زیان وارد آمده و از کف رفتن منفعت و سرمایه مادی یا معنوی میداند. به عقیده وی عذاب وجدان، فرع بر آن است که شخصی ارزشهایی را پذیرفته باشد و صفات و ملکاتی را به دست آورده و آنها را سرمایه و کمال معنوی خود بداند و کاری انجام داده باشد که به اعتقاد خودش مستلزم زیان و نقص او است.
بنابراین دانشمندان علوم اسلامی، همه اصل وجود وجدان را به عنوان امر فطری پذیرفتهاند، ولی در حوزه کاری وجدان اختلافنظر دارند.
3- برخی نیز وجدان را همان فطرت دانستهاند؛ زیرا فطرت همان سرشت الهی آدمی است که انسان در دو حوزه شناختی و رفتاری تحت تاثیر آن است. پس الهامات الهی و باطنی آدمی را نسبت به حق و باطل و نیز خوب و بد آگاه کرده و زمینه گرایش به حق و خوبی را فراهم میآورد. این همان چیزی است که در آیات 7 تا 10 سوره شمس به عنوان الهامات الهی برای هر نفس در حالت اعتدال از آن یاد شده است.
خداوند در آیه 30 سوره روم میفرماید برای انسان فطرتی است و دین اسلام نیز مطابق همان فطرت است. به این معنا که میان آموزههای شناختی و رفتاری اسلام و انسان تطابق وجود دارد و فطرت سالم انسان به همان چیزی دعوت میکند که اسلام بدان دعوت میکند. بنابراین، میان الهامات و طبیعت فطری انسان در حوزه شناختی و توان و گرایشی تطابق کامل وجود دارد.
پس اگر ما عقل را به معنای قوه شناختی و گرایشی بدانیم و آن را مختص به حوزه شناخت نکنیم چنانکه در روایات اسلامی است و عقل به عقل علمی و عملی دستهبندی میشود میتوان گفت وجدان و الهام و فطرت و عقل در حقیقت همان نامهای یک حقیقت است که با توجه به انتظارات و کارکردها و مراتب متعدد و متنوع نفس نامهای خاصی برای آن گذاشته شده است.
4- برخی وجدان را همان ضمیر ناخودآگاه انسان دانستهاند. به نظر میرسد که این معنا چنانکه باید و شاید با تعریف وجدان هماهنگی ندارد، زیرا ضمیر ناخودآگاه به حوزه شناختی ارتباط دارد در حالی که وجدان فراتر از حوزه شناختی در مقام قضاوت و داوری نیز قرار گرفته و گرایشها و گریزشهای ما را نیز جهت میدهد. البته شکی نیست که ارتباطی میان ضمیر ناخودآگاه با وجدان وجود دارد؛ زیرا همه اینها از مراتب نفس است و نفس به اعتبار حالات و مقامات و کارکردهایی که دارد نامهای خاصی میگیرد تا آن قوه و کارکرد و مرتبه نفس تبیین شود. در تحلیل عقلی و عملی است که ما نفس را اینگونه جدا کرده و برای هر یک نامی مجزا میگذاریم وگرنه حقیقت نفس چنانکه گفته شده و میشود بسیط است و در بساطت خویش، همه قوا است.
5- برخی دیگر وجدان را همان واعظ درونی دانستهاند که در روایات مطرح شده است. امام سجاد(ع) فرمودند: ابن آدم! مازلت بخیر ما کان لک واعظ من نفسک، و ما کانت المحاسبه من همک؛ ای فرزند آدم! تو همواره بر خیر و نیکی هستی، تا وقتی که از درون خود واعظی داشته باشی و محاسبه نفس مورد همت و توجه تو باشد. (بحارالانوار، ج 75، ص 147)
حافظ با توجه به این نکته میگوید:
در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
وجدان و نفس لوامه
6- برخی وجدان را همان نفسلوامه و سرزنشگر دانستهاند. میدانیم نفس لوامه یکی از مراتب نفس است؛ زیرا نفس انسانی همه حالات متضاد و متقابل را به خود میگیرد؛ چرا که مظهر اکمل صفات و اسمای الهی است. در آیات قرآن حالات و سپس ملکات و مقاماتی برای نفس بیان میشود که از جمله آنها نفس مطمئنه و نفس مسوله و نفس اماره و نفس لوامه است.
با این توصیفها اگر بخواهیم اصطلاحی قرآنی و روایی را برای وجدان به معنای اصطلاحی به کار بریم همان نفس لوامه است؛ زیرا حالاتی که برای وجدان و آثار آن بیان کردهاند بیشتر با همین نفس لوامه و سرزنشگر مطابقت میکند.
در کارکردها و آثار وجدان اصطلاحی، همواره سخن از قضاوت وجدان، سرزنش وجدان و آرامش وجدان است. وقتی انسان کاری میکند، در هنگام تنهایی و با خود بودن به داوری کار خویش میپردازد که از آن به قضاوت وجدان تعبیر میشود. اگر کار، مطابق با فطرت و روحیات و الهامات سرشتی و فطری الهی باشد، احساس آرامش دارد، هر چند دیگران سرزنش کنند، اما اگر مطابق نباشد خودش را سرزنش میکند هر چند که همه او را ستایش کنند.
پس همانطوری که نفس لوامه نخست به داوری میپردازد و سپس در صورت عدم تطابق با فطرت یا همان آرمانها و روحیات فطریاش، خودش را سرزنش میکند، میتوان گفت که وجدان همان نفس سرزنشگر است؛ اما از آنجا که نفس لوامه تنها به سرزنش میپردازد نمیتوان آن را مطابق کلی و کامل با وجدان دانست؛ زیرا در وجدان پس از قضاوت و مطابقت با فطرت و آرمان، آرامش تحقق مییابد و کاری به سرزنش و لوام بودن ندارد.
پس میتوان گفت که نسبت میان وجدان و نفس لوامه یک نسبت مطابقی نیست بلکه عموم وخصوص است؛ چرا که وجدان شامل آرامش و سرزنش در پس هر قضاوتی میشود در حالی که نفس لوامه پس از قضاوت درمقام سرزنش قرار میگیرد؛ یعنی زمانی نفس لوامه خودش را نشان میدهد که پس از قضاوت نادرستی عملی را تشخیص داده باشد و شروع به سرزنش میکند تا شخص به اصلاح عمل نادرست خود بپردازد.
البته شهید مطهری وجدان را همان نفس لوامه دانسته و میفرمایند: قرآن وجدان را تعبیر میفرماید به «النفس اللوامه» (قیامه،2) نفس ملامتگر که صاحبش را ملامت میکند؛ یعنی قوهای در وجود انسان هست که وقتی انسان کار (زشتی) را انجام میدهد، با خود انسان حرف میزند و او را ملامت میکند: ای دل غافل چرا من چنین کاری را مرتکب شدم، عجب کار بدی کردم، روی من سیاه است و از این حرفها.
در ذیل آیه کریمه؛ تعاونوا علی البر و التقوی و لاتعاونوا علی الاثم و العدوان (مائده، آیه2) حدیثی نقل شده است که بعد از نزول این آیه مردی به نام وابصه خدمت رسول اکرم آمد و عرض کرد: یا رسولالله! سوالی دارم. حضرت قبل از اینکه سوالش را بگوید، فرمود: آیا راجع به اثم میخواهی سوال کنی که اثم یعنی چه؟ گفت: بله یا رسولالله! فرمود: کار بد همان است که دلت قبول نمیکند. خداوند به بشر دلی داده است که با کارهای خوب پیوند و با کارهای بد بیگانگی دارد و بعد با دو انگشت خود به سینه او زد و فرمود: استفت قلبک یا وابصهًْ! از قلب خودت سوال کن ای وابصه! همان طوری که میگویند از مجتهد استفتاء کن، از او سوال کن، فتوای دلت را بخواه که دل هم یک مرجع تقلیدی است، تقوا را از وجدانت بخواه (ر.ک: مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج 21، ص 261-256)
اما چنانکه گذشت، تفاوتی میان نفس لوامه و وجدان وجود دارد؛ زیرا گسترده فعل و انفعالات وجدان فراگیرتر از نفس لوامه است و وجدان در موارد اثباتی موجب آرامش است و کاری به سرزنش ندارد؛ در حالی که زمانی نفس لوامه وارد میدان میشود که انسان خطا و گناه و اشتباهی کرده باشد.
اینکه گفته شد وجدان دارای چنین کارکردهایی است و حتی گفته میشود که نفس دارای حالات و مقاماتی است که یکی از آنها بهرهمندی از الهامات الهی است، زمانی است که نفس در حالت اعتدال باشد و دفن نشده باشد؛ اما اگر دفن شده باشد، دیگر نفس لوامه و وجدان در محیطی قرار گرفته که نمیتواند نوری دهد و خودی نشان دهد؛ در این حالت است که غلبه با نفس اماره است و وجدان انسان و فطرت و نفس لوامهاش زیر زنگارهای گناه و حجم عظیم آن نهان شده است و هر چند نابود نشده ولی قدرت نفس کشیدن و عرض اندام کردن ندارد.
از این رو در ادبیات عمومی از وجدان بیدار سخن به میان میآید؛ به این معنا که قضاوت و سرزنشگری زمانی خواهد بود که وجدان در زیر خاک گناه و خطاهای بسیار مدفون نشده باشد. این مطلبی است که در آیات و روایات بر آن بسیار تاکید شده است؛ زیرا وقتی فطرت انسانی دفن و یا مهر و مختوم شده باشد دیگر فعالیت طبیعی نخواهد داشت تا قضاوت درست و سرزنشی داشته باشد. از این رو استاد مطهری نیز میفرماید: وجدانها تغییر میکنند؛ اما نه به آن معنی که وجدان امر متغیری است و وضع ثابتی ندارد، بلکه به معنای اینکه وجدان مانند هر قوه از قوای روحانی و جسمانی انسان حالت سلامت دارد و حالت انحراف؛ در حال انحراف خوب کار نمیکند، عوضی کار میکند (مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج21، ص 262)
اگر گفته میشود که فطرت و وجدان دفن میشود به دلیل آن است که سنتهای الهی تبدیل و تحویل ناپذیر است(روم، آیه 30)، ولی میتواند به دلیل رفتارهای ما کم و زیاد شود و به تعبیر قرآنی دفن شود و فتیله نورانیت آن کم و زیاد شود ولی هرگز نابود نمیشود؛ (و نفس و ماسواها؛ شمس، آیات 7 تا 10) و پس وجدان و فطرت و نفس لوامه همواره با ما خواهد بود ولی گاه چنان ضعیف و ناتوان میشود که هیچ واکنشی را نمیتواند داشته باشد و نور کم فروغی دارد که دیگر دیده و شنیده نمیشود.
7- برخی وجدان را مرتبهای از نفس، غیر از عقل و غریزه دانستهاند. علامه محمدتقی جعفری وجدان را غیر از عقل و غریزه میداند و معتقد است اینکه انسانها باید از احکام و دستورهای عقل پیروی کنند، سندی جز وجدان ندارد. در معنای عمومی وجدان، تمام حیوانات اشتراک دارند، ولی در انسانها وجدان در معنای عمومی غریزی منحصر نمیگردد، بلکه دریافتهای عالیتری وجود دارد که حیوانات از آن محروم است.
نتیجه این بحث آنکه:
1- نفس دارای مراتب و شئونات فراوانی است که یکی از آنها وجدان است. با توجه به کارکرد سهگانه شناختی، توانشی و گرایشی وجدان، میتوان گفت وجدان که یک قوه شناختی و نوع محرک درونی و باطنی برای رسیدن انسان به کمال و خوبی است در صورت مطابقت با فطرت الهی به آرامش میرسد و در غیر این صورت سرزنشگر میشود.
2- وجدان یکی از مراتب نفس انسانی است. همچنین وجدان یکی از امور فطری بشر است؛ زیرا فطرت، حقیقت ویژه انسانی و طبیعت مشترک انسانهاست که در زمان آفرینش، آن را دارا شدهاند و فطرت همان سرشت الهی انسان است که از بدو آفرینش انسان با اوست. براین اساس میتوان گفت که وجدان مرتبهای از مراتب نفس و فطرت انسانی است.
وجدان کاری
انسان دارای یک وجدانی به معنا و مفهوم پیش گفته است که حق و باطل و خیر و شر را درک کرده و گرایش به خیر و حق و گریزش از شر و باطل دارد و برای خودش یک ایدهآل و آرمانی در نظر گرفته و به سوی آن میرود و هر گاه عملی را انجام داد به سنجش عمل خویش و موقعیت کسب شده با آرمان میپردازد و اگر متناسب و مطابق یافت آرام و مطمئن و مسرور شده و احساس رضایتمندی و خشنودی میکند؛ اما اگر متناسب نبود و احساس کرد چیزی را از دست داده یا نقصی را موجب شده خود را سرزنش میکند و با ندامت تلاش میکند تا به جبران مافات بپردازد.
البته وقتی ما از وجدان اخلاقی سخن به میان میآوریم جنبه مثبت و کمالی است که ناظر به کمالات الهی و اخروی انسان است. بنابراین، وجدان بیدار همان وجدان انسانی و اخلاقی با جنبههای ارزشی مثبت است که انسان را از حیوان جدا کرده و او را خلیفه خدا قرار میدهد.
وجدان کاری، هم میتواند مرتبط با اعمال شخصی و فردی باشد و هم مرتبط با اجتماع و جامعه؛ اما آن چیزی که منظور از وجدان کاری در برداشت و مفاهمه عمومی است، همان اعمال اجتماعی است. به این معنا که انسان نسبت به دیگران بگونهای عمل کند که خود و دیگران در مفهوم اخلاقی و ارزشی مثبت احساس رضایت کنند.
شاید بهترین آیه در بیان وجدان کاری همان آیه 183 سوره شعراء است که میفرماید: ولا تبخسوا الناس اشیاءهم ولا تعثوا فی الارض مفسدین؛ به مردم کم مدهید و بیباکانه در زمین فساد مکنید.
در این آیه و آیات مشابه مانند 85 سوره اعراف سخن از نهی از کمگذاری در هر کاری است.
انسانی که دارای وجدان کاری است هرگز در تعامل با دیگران کم نمیگذارد و وقت دیگران را نمیدزدد. این آن چیزی است که خداوند از مردم میخواهد. البته کسی که به آخرت اعتقاد داشته و حساب و کتاب آخرت، او را هراسان میکند، وجدان بیداری دارد که در امور اجتماعی نیز او را محافظت میکند و به عنوان نفس لوامه و موعظهگر ورود مینماید.
به هر حال، در آیات و روایات به این نکته توجه داده شده که هر کسی اگر وجدان داشته باشد و آدم بیوجدانی نباشد به طور کلی گرایش به این دارد که کار حق و خوب را بشناسد و به آن به درستی عمل کرده و کم نگذارد به طوری که موجب فساد عمل نشود و در جامعه آثار منفی به جا نگذارد.