همسفر، حوصله... این قافله برمیگردد(چشم به راه سپیده)
Email:SEPIDEH@Kayhannews.ir
بوی تو میآورد نسیم
این هفته نیز جمعه ما بی شما گذشت
آقا بپرس این که چه بر حال ما گذشت
این هفته هفت روز به ظاهر گذشتنی
بر من ولی عزیز دلم قرنها گذشت
در خارزار حوصلههایت دویدهام
حالا ببین چه بر سر این دست و پا گذشت
هفتاد گوشه ناله زدم تا که جمعه شد
جانم به لب رسید ولی جمعه تا گذشت
گفتند جمعه بوی تو میآورد نسیم
اما نسیم آمد و سر در هوا گذشت
خورشید هم هوای مرا تازهتر نکرد
او هفت دفعه آمد و بیاعتنا گذشت
عمرم به سر رسید و از این دست جمعهها
... تکرار شد نیامدی و عمر ما گذشت
ایوب پرندآور
دلیلی دارد
دل من مال خودم نیست، کفیلی دارد
عشق در مکتب ما شرح طویلی دارد
کوچ کرده است و خبر داده که برمیگردد
او که هر گوشه این دهکده ایلی دارد
هر چه دلباخته در حسرت او جان به لباند
آن سفر کرده ولی صبر جمیلی دارد!
رونق بتکدهها گرچه غمی جانکاه است
شادمانیم که این ملک خلیلی دارد!
آه... ای منتظران فرجاش برخیزید
بیگمان این همه تاخیر دلیلی دارد!
زهرا شعبانی
همسفر حوصله کن!
همسفر! حوصله، این قافله برمیگردد
گرد میخوابد و اسب یله برمیگردد
دشت هر چند پر از گرگ و حضور مرگ است
مکن از غیبت چوپان گله، برمیگردد
هم نفس! همدل من! بغض چرا؟ گریه چرا؟
صبر کن، هم نفس یک دله برمیگردد
آفتاب پس ابر است، چرا بیتابی؟
روشن است این که از این مرحله برمیگردد
میرسد همهمه سبز، پس از رخوت زرد
آسمان زیر پر چلچله برمیگردد
با جنون فاصله؟ هرگز... دل من میداند
آخرین حلقه این سلسله برمیگردد
محمدرضا سنگری
در حسرت فردا
من که در پیچ و خم جاده دنیا ماندم
دردم این است چرا این همه تنها ماندم؟!
یک نفر نیست به داد من تنها برسد؟
در پی «راه بلد» در دل صحرا ماندم
حل این مشکل امروز به دست فرداست
چند سالی است که در حسرت فردا ماندم
در حقیقت شده آیا که بپرسم از خود
چه قدر منتظر یوسف زهرا ماندم؟!
من به دنبال تو اما تو کنارم هستی
آه... من با لب تشنه، لب دریا ماندم
چه کسی گفته که تو غایبی آقا؟! غلط است
من آلوده در این غیبت کبری ماندم
نوکری رو سیهام... جای تعجب دارد
با تمام بدیام باز هم «آقا» ماندم
یا بگویید: «بیا» یا که بگویید: «برو»
خستهام بس که در این «شاید و اما»ماندم
پسر فاطمه! نگذار که ناکام شوم
جلوه کن منتظر جلوه طاها ماندم
کربلا... پای پیاده... چه قدر میچسبد
من که امسال هم از کرب و بلا جا ماندم
محمد فردوسی