نگاهی به بازار هنر تقلبي و صنايع دستی وارداتي - بخش نخست
كار دست ايران اما به سفارش چين! (گزارش روز)
گروه گزارش
ميگويند صنايع دستي هر كشوری معرف هنر، فرهنگ و البته تاريخ و تمدن آن كشور است.
اين هنر گرانبها براي كشور ما كه روزگاري بالاي 340 هنر صنايع دستي در آن وجود داشته به راستي قابل توجه است و معناي عميقي با خود يدك ميكشد.
روزگاري نه چندان دور تمام شهرهاي ما هنر و صنايع دستي مخصوص به خود داشت. هنري كه نه تنها براي خودشان و مسافراني كه پا به اين شهرها ميگذاشتند قابل توجه بود كه حتي آوازهاش به گوش مسافران خارجي هم ميرسيد.
اما حالا روزگار صنايع دستي چندان خوش نيست، صنايع دستي بيشماري به مرور زمان از چرخه توليد خارج شدهاند و براي هميشه به خاطرات سپرده شدهاند. تاجايي كه ديگر حتي خيلي از شهرها، هنر و صنايع دستي را كه به آن شهرت داشتهاند ديگر ندارند.
هرچند بازارچهها و جشنوارههاي متعددي هر ساله با هدف ترويج و حفظ اين هنرها برگزار ميشود اما هيچ كدام از اين راهكارها و اقدامات مقطعي نيز تاكنون نتوانسته براي بحران واقعي اين هنرهاي اصيل چارهاي پيداكند. چرا كه بازار صنايع دستي ايراني مدتهاست به درد تازه دچار شده؛ درد ورود صنايع دستي تقلبي به نام هنر ايراني!
صنايعي كه كپي برابر اصل نمونه ايراني در جاهاي مختلف يا حتي داخل كشور توليد ميشود و با امضا و مهر و علائم انحصاري هنرمندان معروف و البته با قيمتهايي بسيار پايين كه نشان از كيفيت نازل دارد، به پشت ويترينها و در نهايت سبد خريد مشتريها راه پيدا مي كنند.به اين ترتيب نه تنها بسياري از اين رشتهها براي هميشه نابود مي شود و هنرمندان زيادي دست از كار ميكشند كه حتي كيفيت و اصالت هنر دست ايراني نيز در بازار هاي جهاني به شدت مخدوش ميشود. ضربه بزرگي كه به راستي تكاندهنده و غير قابل جبران است.
در گزارش امروز و فردای کیهان سري زديم به چند بورس خريد صنايع دستي و گفت و گو با فروشندگان و هنرمندان اين صنايع و نگاهي انداختيم به رشتههايي كه به دلايل مختلف براي هميشه فراموش شدند.
فيلهاي چوبي به جاي مينا كاري اصفهان!
هرچند صنايع دستي از آن موضوعات داغي است كه تقريبا هميشه ميتواند يكي از دغدغههاي مهم ميراث فرهنگي باشد و البته سوژه مناسبي براي نوشتن و گفتن از آن.اما گاهي وقتها يك اتفاق ساده هم ميتواند تلنگر خوبي باشد براي يادآوري مشكلاتي كه در يك قدمي ما هستند و هيچ كس به خوبي آنها را نميبيند. موضوعي كه از يك اتفاق ساده شروع شد. از يك سوغاتي به ظاهر ساده. يك فيل چوبي كوچك روي گل بنفشه. سوغات تايلند.مي گفتند اين نماد و سوغات معروف اين كشور است و محال است كه كسي به آنجا سفر كند و چند بسته ازاين مجسمهها نخرد!
سوغاتي كه عجيب مرا به ياد درد تلخي انداخت كه اين روزها در يك قدمي ما ميگذرد. درد بي سوغات شدن! آن هم در كشوري كه روزي صنايع دستياش يكتنه تمام سوغاتيهاي جهان را حريف بود اما امروز .... .امروز، روزشمار ماندن يا نابودي رشتههاي صنايع دستي اصيل و ناب ايراني از راه رسيده. رشته هايي كه يكي بعد از ديگري نابود ميشوند و هنرمنداني كه براي هميشه دست از هنر ميكشند. درعوض اين فروشگاههاي سوغات چيني وهندي وآفريقايي بزرگتر و بزرگتر ميشوند و ديگر اگرهم ردي ازسوغات و هنر دست باشد كه نيست، پشتش با آن خط ريز نفرتانگيز جمله ساخت چين بهجا مانده است!
يكي از مغازهدارهاي صنايع دستي ميگفت، يك زماني بيشتر از 340 رشته صنايع دستي داشتيم. 340 رشته ... .رقمي كه كم نيست اما كمشدني است. حالا اما نزديك به 100 رشته صنايع دستي براي هميشه نابود شده و ديگرهيچكس در آن رشتهها دست به هنر نيست! چطور ميشود ظرف چند سال، فقط چند سال هنرهاي صنايع دستي را كه قدمت چند صد ساله داشتند را براي هميشه به مرز نابودي كشاند؟
اينجا خيابان شهید نجاتاللهی تهران است. جايي كه اكثر ما آن را به نام بورس خريد صنايع دستي ميشناسيم. ويترينهاي پر نقش و نگار خيابان استاد نجاتاللهی را يكي يكي نگاه ميكنم. ويترينهايي پر از هنر دست و اصالت ايراني. همان چيزي كه اگر خوشبين آمده باشي وادارات ميكند بادي به غبغب بيندازي وبا غرور وارد مغازهها شوي.
اما نکته قابل تامل اینکه قيمتها به طرز وحشتناكي با هم تفاوت دارد.يك مدل سيني قلمكار در چند مغازه و هر كدام با يك قيمت متفاوت، تفاوتي از40 تا 200 هزار تومان و علت؟ بازهم زياد شدن جنس تقلبي و وارداتي ...!
بازار دست اجناس تقلبی است
فروشنده يكي از مغازهها كه مرد مسني است، خود را علي محمدي زنگنه معرفي ميكند در حالي كه روي چهار پايه كوچكي نشسته گلدانهاي سراميكي را از جعبههاي كوچكي بيرون ميآورد، به گزارشگر كيهان مي گويد: «من بيشتر از 50 سال است كه تو كار صنايع دستي و اين چيزها بودم اما ياد ندارم كه هيچ وقت به اندازه الآن بازار دست اجناس تقلبی و اغلب ساخت چین افتاده باشد. الان متاسفانه تمامی صنایع دستی ما را چین کپی برابر اصل زده و وارد بازار کرده و تشخیص جنس اصل از تقلبی حتی برای ما که پیشکسوت این عرصه هستیم مشکل شده چه برسد به مشتریها!»
ظرف كوچك فلزي را نشانم ميدهد كه پشتش امضاي يك كارگاه معروف اصفهان است اما با دست به جعبه همان ظرف اشاره ميكند كه گوشهاش با خط ريز و به لاتین نوشته شده: ساخت چین! سرش را به آرامي تكان ميدهد و ميگويد: «در روز صد تا از اينها به اسم كار ايران به ما مياندازن. ما كه هيچي اين همه آدم اهل هنر و كارگر را ازكار بيكار كردند. نميدانم بگويم چقدر اما تقريبا 50 درصد ازكارهايي كه تا قبلا تو بازار بود ديگه نيست. يعني كسي نيست كه اين كارها را انجام بده.از خاتم كاري بگير تا بافتهها. از خيلي از كارها مثل جاجيم آنقدر حمايت نشد تا ديگر هيچ كس حاضر نشد كار بزنه. به جاش بازار پر شده از مجسمههاي تايلندي و پاكستاني و بافتههاي هندي وچيني.»
او میگوید: «تقلب شده آفت اين بازار.ديگه هيچ چيز سر جاش نيست. چينیها ديگر آنقدر وارد شدهاند كه از خود اصفهان هم بهتركار ميزنند! همين جا هم كارو با دستگاه مي زنن و به اسم كار دست مي دهند به بازار.» آه عميقي ميكشد و دوباره گلدانها را از جعبه درميآورد.
حرفهايش تمام ميشود اما چيزي در نگاهش هنوز ادامه دارد ... .چيزي شايد مثل خاطره يك روزگار دور.
صنایع دستی ایرانی اما ساخت چین!
به قفسهها نگاهي مياندازم. قفسههايي پرازظروف خاتم و قلمكارو سراميك و ميناي مرصع با زيراندازهايي از جنس مخمل سوزندوزي شده. غرق در نقش و نگار و رنگ و باغ و بهشت ايراني ... .چه واژه قشنگ و خاطرهانگيزي است اين بهشت ايرانی! و به همان اندازه تلخ و سياه اين بهشت ايراني ساخت چين!
وارد مغازه ديگري آن طرف خيابان ميشوم. از فروشنده كه خانم جواني است قيمت يك گليم زيبا را ميپرسم. مي گويد: 275 هزار تومان. .اما بالافاصله به آن طرف مغازه اشاره ميكند و ميگويد: «البته اگر براي مصرف خودتان نميخواهيد و فقط قصد هديه دادن داريد، ميتوانيد از بين آنها انتخاب كنيد كه قيمتشان تقريبا نصف گليمهاي ديگر است.»
او در پاسخ به سوال من درباره علت اين اختلاف قيمت مي گويد: «خب اينها وارداتي است و طبيعي است كه قيمتشان به اندازه گليم ايراني بالا نيست .به هر حال ما بايد بازار را بسنجيم اگر قرار باشد فقط اجناس و صنايع دستي گران قيمت بياوريم، ممكن است خيليها توان خريد آنها را نداشته باشند، بنابراين براي همه نوع سليقه با هر نوع توان مالي بايد صنايع دستي وجود داشته باشد.»
حالا با تعجب بيشتري از او ميپرسم كه فكر نميكند، اينكه يك جنس تقلبي ولو با قيمت پايينتر در بازار صنايع دستي ايراني باشد، ميتواند به اصالت و شهرت اين بازار لطمههاي غيرقابل جبراني وارد كند؟ اما او با همان خونسردي توضيح مي دهد: «خب شايد اگر اين سوال را ده سال پيش ميپرسيديد، حق را به شما ميدادم و شايد اصلا چنين اجناسي در مغازه نداشتم اما الآن كه بازار در دست صنايع دستي وارداتي به نام صنايع دستي ايراني قبضه شده است به نظرم ديگر خيلي دير است كه بخواهيم اين بحث را مطرح كنيم .چون الان هم فروشنده و هم خريدار واقعا بدش نميآيد جنسي درست كپي برابر اصل داشته باشد منتها با نصف قيمت واقعي. اگر نگراني براي لطمه خوردن به اصالت صنايع دستي هم وجود داشت بايد خيلي زودتر از اينكه بازار به اين روز در بيايد براي آن چاره پيدا ميشد.»
دستاني كه حريف دستگاه نشدند
متاسفانه هنر صنایع دستی خیلی نادیده انگاشته شده، اين را هنرمنداني ميگويند كه سالهاي سال خاك اين هنر را خوردند و دست آخر با دستي خالي پا پس كشيدند.
مهدي شهسواري، هنرمند و فروشنده صنايع دستي است.بيشتر از 35 سال است كه با اين هنرها انس گرفته و حالا از درد بزرگ فراموشي ميگويد. از اينكه هيچ كس به معناي واقعي دلسوز هنر صنايع دستي نبوده و برعكس وعدهها و شعارها هيچ كس حامي اين هنر ظريف ايراني نشد.
او در گفتوگو با گزارشگر کیهان ميگويد: «ظلمي كه در حق صنايع دستي ايراني شد در حق هيچ هنر ديگري نشد. يادش بخير يك زماني هنرمندان زيادي دست به هنر بودند اما امروز همه رفتند دنبال پول. هم كارگرها بيكار ماندند و هم كارگاهها تعطيل شدند.يك زماني ميگفتند سازمان صنايع دستي متولي اصلي است اما هر كسي كه آمد در راس اين سازمان به دنبال سياسي كاري بود نه دلسوزي براي اين هنرها. وگرنه چرا اين همه هنرمند بايد كارگاههاي صنايع دستي را جمع كنند؟ كارگاه حاج علي بختياري كه روزگاري استاد مطرح شيشهگري ايراني بود الآن تبديل شده به انبار شيشه قليان! در حالي كه چندين سال پيش كشور آلمان ازاو دعوت كرد و به هوشمندانهترين شيوه ممكن هنر دست او را دزديدند و حالا يك ليوان يا گلدان شيشهاي را بايد از فروشگاههاي لوكس بالاي شهر به اسم كار لوكس به قيمت 100 هزار تومان به اسم كار آلمان و سوئد خريد.يعني درست همان هنري را كه سالها پيش كسي قدرش را ندانست و امروزه منسوخ شده، در كشورهاي ديگر به عنوان هنر مدرن تازه روي بورس آمده است.»
او در ادامه مي افزايد: «ديگر هيچ كس سر جاي واقعياش نيست.مثلا يك روز از دارايي آمدند گفتند ديگر نبايد تابلو فرش بفروشيد اما هيچ كس نگفت خب تكليف اين همه بافنده روستايي و عشايري كه با خون دل اينها را ميبافند چه ميشود؟ مگر مي شود يك شبه اين هنر را كه قدمت هزار ساله دارد تعطيل كرد ؟يا مثلا تقريبا تمام كارگاههاي چرم دوزي تهران كه تمام كارهايشان به دنيا صادر ميشد، جمع شدند، كارگاههاي شيشهگري، ترمهبافي. كارگاه ترمهبافي خانم بختياري واقع درابن بابويه كه نزديك به صد نفر كارگر و هنرمند داشت. يا كارگاه هاي گليمبافي شهرنمين همه جمع شدند. سوزندوزي بلوچ، پته كرمان، جاجيم آذربايجان و خلخال، گليم سيرجان، مسگري كرمان اينها الآن كجا هستند؟ ديگر هيچ نمونه منحصربه فردي در بازار نيست.همين چند وقت پيش شنيدم كه يكي ازخاتم كارهاي معروف اصفهان كه همه ميشناسندش الآن راننده تاكسي شده .گليم باف عشاير فارس ميشناسم كه الآن روي كاميون كار ميكند.معرق كار معروف كه اسمش را نميبرم الآن ترهبار زده.كسي كه هنر دستش را در هوا تو اروپا ميزدند الآن داره ميوه ميفروشه؟ باور ميكنيد؟ تمام اينها را با نام و نشانيهايشان دارم كه اگر بخواهيد بهتان مي دهم با تكتكشان صحبت كنيد تا ببينيد چه بلايي به سر هنر و صنايع دستي آمده است!»
ميگويند صنايع دستي هر كشوری معرف هنر، فرهنگ و البته تاريخ و تمدن آن كشور است.
اين هنر گرانبها براي كشور ما كه روزگاري بالاي 340 هنر صنايع دستي در آن وجود داشته به راستي قابل توجه است و معناي عميقي با خود يدك ميكشد.
روزگاري نه چندان دور تمام شهرهاي ما هنر و صنايع دستي مخصوص به خود داشت. هنري كه نه تنها براي خودشان و مسافراني كه پا به اين شهرها ميگذاشتند قابل توجه بود كه حتي آوازهاش به گوش مسافران خارجي هم ميرسيد.
اما حالا روزگار صنايع دستي چندان خوش نيست، صنايع دستي بيشماري به مرور زمان از چرخه توليد خارج شدهاند و براي هميشه به خاطرات سپرده شدهاند. تاجايي كه ديگر حتي خيلي از شهرها، هنر و صنايع دستي را كه به آن شهرت داشتهاند ديگر ندارند.
هرچند بازارچهها و جشنوارههاي متعددي هر ساله با هدف ترويج و حفظ اين هنرها برگزار ميشود اما هيچ كدام از اين راهكارها و اقدامات مقطعي نيز تاكنون نتوانسته براي بحران واقعي اين هنرهاي اصيل چارهاي پيداكند. چرا كه بازار صنايع دستي ايراني مدتهاست به درد تازه دچار شده؛ درد ورود صنايع دستي تقلبي به نام هنر ايراني!
صنايعي كه كپي برابر اصل نمونه ايراني در جاهاي مختلف يا حتي داخل كشور توليد ميشود و با امضا و مهر و علائم انحصاري هنرمندان معروف و البته با قيمتهايي بسيار پايين كه نشان از كيفيت نازل دارد، به پشت ويترينها و در نهايت سبد خريد مشتريها راه پيدا مي كنند.به اين ترتيب نه تنها بسياري از اين رشتهها براي هميشه نابود مي شود و هنرمندان زيادي دست از كار ميكشند كه حتي كيفيت و اصالت هنر دست ايراني نيز در بازار هاي جهاني به شدت مخدوش ميشود. ضربه بزرگي كه به راستي تكاندهنده و غير قابل جبران است.
در گزارش امروز و فردای کیهان سري زديم به چند بورس خريد صنايع دستي و گفت و گو با فروشندگان و هنرمندان اين صنايع و نگاهي انداختيم به رشتههايي كه به دلايل مختلف براي هميشه فراموش شدند.
فيلهاي چوبي به جاي مينا كاري اصفهان!
هرچند صنايع دستي از آن موضوعات داغي است كه تقريبا هميشه ميتواند يكي از دغدغههاي مهم ميراث فرهنگي باشد و البته سوژه مناسبي براي نوشتن و گفتن از آن.اما گاهي وقتها يك اتفاق ساده هم ميتواند تلنگر خوبي باشد براي يادآوري مشكلاتي كه در يك قدمي ما هستند و هيچ كس به خوبي آنها را نميبيند. موضوعي كه از يك اتفاق ساده شروع شد. از يك سوغاتي به ظاهر ساده. يك فيل چوبي كوچك روي گل بنفشه. سوغات تايلند.مي گفتند اين نماد و سوغات معروف اين كشور است و محال است كه كسي به آنجا سفر كند و چند بسته ازاين مجسمهها نخرد!
سوغاتي كه عجيب مرا به ياد درد تلخي انداخت كه اين روزها در يك قدمي ما ميگذرد. درد بي سوغات شدن! آن هم در كشوري كه روزي صنايع دستياش يكتنه تمام سوغاتيهاي جهان را حريف بود اما امروز .... .امروز، روزشمار ماندن يا نابودي رشتههاي صنايع دستي اصيل و ناب ايراني از راه رسيده. رشته هايي كه يكي بعد از ديگري نابود ميشوند و هنرمنداني كه براي هميشه دست از هنر ميكشند. درعوض اين فروشگاههاي سوغات چيني وهندي وآفريقايي بزرگتر و بزرگتر ميشوند و ديگر اگرهم ردي ازسوغات و هنر دست باشد كه نيست، پشتش با آن خط ريز نفرتانگيز جمله ساخت چين بهجا مانده است!
يكي از مغازهدارهاي صنايع دستي ميگفت، يك زماني بيشتر از 340 رشته صنايع دستي داشتيم. 340 رشته ... .رقمي كه كم نيست اما كمشدني است. حالا اما نزديك به 100 رشته صنايع دستي براي هميشه نابود شده و ديگرهيچكس در آن رشتهها دست به هنر نيست! چطور ميشود ظرف چند سال، فقط چند سال هنرهاي صنايع دستي را كه قدمت چند صد ساله داشتند را براي هميشه به مرز نابودي كشاند؟
اينجا خيابان شهید نجاتاللهی تهران است. جايي كه اكثر ما آن را به نام بورس خريد صنايع دستي ميشناسيم. ويترينهاي پر نقش و نگار خيابان استاد نجاتاللهی را يكي يكي نگاه ميكنم. ويترينهايي پر از هنر دست و اصالت ايراني. همان چيزي كه اگر خوشبين آمده باشي وادارات ميكند بادي به غبغب بيندازي وبا غرور وارد مغازهها شوي.
اما نکته قابل تامل اینکه قيمتها به طرز وحشتناكي با هم تفاوت دارد.يك مدل سيني قلمكار در چند مغازه و هر كدام با يك قيمت متفاوت، تفاوتي از40 تا 200 هزار تومان و علت؟ بازهم زياد شدن جنس تقلبي و وارداتي ...!
بازار دست اجناس تقلبی است
فروشنده يكي از مغازهها كه مرد مسني است، خود را علي محمدي زنگنه معرفي ميكند در حالي كه روي چهار پايه كوچكي نشسته گلدانهاي سراميكي را از جعبههاي كوچكي بيرون ميآورد، به گزارشگر كيهان مي گويد: «من بيشتر از 50 سال است كه تو كار صنايع دستي و اين چيزها بودم اما ياد ندارم كه هيچ وقت به اندازه الآن بازار دست اجناس تقلبی و اغلب ساخت چین افتاده باشد. الان متاسفانه تمامی صنایع دستی ما را چین کپی برابر اصل زده و وارد بازار کرده و تشخیص جنس اصل از تقلبی حتی برای ما که پیشکسوت این عرصه هستیم مشکل شده چه برسد به مشتریها!»
ظرف كوچك فلزي را نشانم ميدهد كه پشتش امضاي يك كارگاه معروف اصفهان است اما با دست به جعبه همان ظرف اشاره ميكند كه گوشهاش با خط ريز و به لاتین نوشته شده: ساخت چین! سرش را به آرامي تكان ميدهد و ميگويد: «در روز صد تا از اينها به اسم كار ايران به ما مياندازن. ما كه هيچي اين همه آدم اهل هنر و كارگر را ازكار بيكار كردند. نميدانم بگويم چقدر اما تقريبا 50 درصد ازكارهايي كه تا قبلا تو بازار بود ديگه نيست. يعني كسي نيست كه اين كارها را انجام بده.از خاتم كاري بگير تا بافتهها. از خيلي از كارها مثل جاجيم آنقدر حمايت نشد تا ديگر هيچ كس حاضر نشد كار بزنه. به جاش بازار پر شده از مجسمههاي تايلندي و پاكستاني و بافتههاي هندي وچيني.»
او میگوید: «تقلب شده آفت اين بازار.ديگه هيچ چيز سر جاش نيست. چينیها ديگر آنقدر وارد شدهاند كه از خود اصفهان هم بهتركار ميزنند! همين جا هم كارو با دستگاه مي زنن و به اسم كار دست مي دهند به بازار.» آه عميقي ميكشد و دوباره گلدانها را از جعبه درميآورد.
حرفهايش تمام ميشود اما چيزي در نگاهش هنوز ادامه دارد ... .چيزي شايد مثل خاطره يك روزگار دور.
صنایع دستی ایرانی اما ساخت چین!
به قفسهها نگاهي مياندازم. قفسههايي پرازظروف خاتم و قلمكارو سراميك و ميناي مرصع با زيراندازهايي از جنس مخمل سوزندوزي شده. غرق در نقش و نگار و رنگ و باغ و بهشت ايراني ... .چه واژه قشنگ و خاطرهانگيزي است اين بهشت ايرانی! و به همان اندازه تلخ و سياه اين بهشت ايراني ساخت چين!
وارد مغازه ديگري آن طرف خيابان ميشوم. از فروشنده كه خانم جواني است قيمت يك گليم زيبا را ميپرسم. مي گويد: 275 هزار تومان. .اما بالافاصله به آن طرف مغازه اشاره ميكند و ميگويد: «البته اگر براي مصرف خودتان نميخواهيد و فقط قصد هديه دادن داريد، ميتوانيد از بين آنها انتخاب كنيد كه قيمتشان تقريبا نصف گليمهاي ديگر است.»
او در پاسخ به سوال من درباره علت اين اختلاف قيمت مي گويد: «خب اينها وارداتي است و طبيعي است كه قيمتشان به اندازه گليم ايراني بالا نيست .به هر حال ما بايد بازار را بسنجيم اگر قرار باشد فقط اجناس و صنايع دستي گران قيمت بياوريم، ممكن است خيليها توان خريد آنها را نداشته باشند، بنابراين براي همه نوع سليقه با هر نوع توان مالي بايد صنايع دستي وجود داشته باشد.»
حالا با تعجب بيشتري از او ميپرسم كه فكر نميكند، اينكه يك جنس تقلبي ولو با قيمت پايينتر در بازار صنايع دستي ايراني باشد، ميتواند به اصالت و شهرت اين بازار لطمههاي غيرقابل جبراني وارد كند؟ اما او با همان خونسردي توضيح مي دهد: «خب شايد اگر اين سوال را ده سال پيش ميپرسيديد، حق را به شما ميدادم و شايد اصلا چنين اجناسي در مغازه نداشتم اما الآن كه بازار در دست صنايع دستي وارداتي به نام صنايع دستي ايراني قبضه شده است به نظرم ديگر خيلي دير است كه بخواهيم اين بحث را مطرح كنيم .چون الان هم فروشنده و هم خريدار واقعا بدش نميآيد جنسي درست كپي برابر اصل داشته باشد منتها با نصف قيمت واقعي. اگر نگراني براي لطمه خوردن به اصالت صنايع دستي هم وجود داشت بايد خيلي زودتر از اينكه بازار به اين روز در بيايد براي آن چاره پيدا ميشد.»
دستاني كه حريف دستگاه نشدند
متاسفانه هنر صنایع دستی خیلی نادیده انگاشته شده، اين را هنرمنداني ميگويند كه سالهاي سال خاك اين هنر را خوردند و دست آخر با دستي خالي پا پس كشيدند.
مهدي شهسواري، هنرمند و فروشنده صنايع دستي است.بيشتر از 35 سال است كه با اين هنرها انس گرفته و حالا از درد بزرگ فراموشي ميگويد. از اينكه هيچ كس به معناي واقعي دلسوز هنر صنايع دستي نبوده و برعكس وعدهها و شعارها هيچ كس حامي اين هنر ظريف ايراني نشد.
او در گفتوگو با گزارشگر کیهان ميگويد: «ظلمي كه در حق صنايع دستي ايراني شد در حق هيچ هنر ديگري نشد. يادش بخير يك زماني هنرمندان زيادي دست به هنر بودند اما امروز همه رفتند دنبال پول. هم كارگرها بيكار ماندند و هم كارگاهها تعطيل شدند.يك زماني ميگفتند سازمان صنايع دستي متولي اصلي است اما هر كسي كه آمد در راس اين سازمان به دنبال سياسي كاري بود نه دلسوزي براي اين هنرها. وگرنه چرا اين همه هنرمند بايد كارگاههاي صنايع دستي را جمع كنند؟ كارگاه حاج علي بختياري كه روزگاري استاد مطرح شيشهگري ايراني بود الآن تبديل شده به انبار شيشه قليان! در حالي كه چندين سال پيش كشور آلمان ازاو دعوت كرد و به هوشمندانهترين شيوه ممكن هنر دست او را دزديدند و حالا يك ليوان يا گلدان شيشهاي را بايد از فروشگاههاي لوكس بالاي شهر به اسم كار لوكس به قيمت 100 هزار تومان به اسم كار آلمان و سوئد خريد.يعني درست همان هنري را كه سالها پيش كسي قدرش را ندانست و امروزه منسوخ شده، در كشورهاي ديگر به عنوان هنر مدرن تازه روي بورس آمده است.»
او در ادامه مي افزايد: «ديگر هيچ كس سر جاي واقعياش نيست.مثلا يك روز از دارايي آمدند گفتند ديگر نبايد تابلو فرش بفروشيد اما هيچ كس نگفت خب تكليف اين همه بافنده روستايي و عشايري كه با خون دل اينها را ميبافند چه ميشود؟ مگر مي شود يك شبه اين هنر را كه قدمت هزار ساله دارد تعطيل كرد ؟يا مثلا تقريبا تمام كارگاههاي چرم دوزي تهران كه تمام كارهايشان به دنيا صادر ميشد، جمع شدند، كارگاههاي شيشهگري، ترمهبافي. كارگاه ترمهبافي خانم بختياري واقع درابن بابويه كه نزديك به صد نفر كارگر و هنرمند داشت. يا كارگاه هاي گليمبافي شهرنمين همه جمع شدند. سوزندوزي بلوچ، پته كرمان، جاجيم آذربايجان و خلخال، گليم سيرجان، مسگري كرمان اينها الآن كجا هستند؟ ديگر هيچ نمونه منحصربه فردي در بازار نيست.همين چند وقت پيش شنيدم كه يكي ازخاتم كارهاي معروف اصفهان كه همه ميشناسندش الآن راننده تاكسي شده .گليم باف عشاير فارس ميشناسم كه الآن روي كاميون كار ميكند.معرق كار معروف كه اسمش را نميبرم الآن ترهبار زده.كسي كه هنر دستش را در هوا تو اروپا ميزدند الآن داره ميوه ميفروشه؟ باور ميكنيد؟ تمام اينها را با نام و نشانيهايشان دارم كه اگر بخواهيد بهتان مي دهم با تكتكشان صحبت كنيد تا ببينيد چه بلايي به سر هنر و صنايع دستي آمده است!»