تأملی بر سريال «تنهايي ليلا»
معادلسازي زماني- مكاني
مهدي نوروزخاني
سريال «تنهايي ليلا» به كارگرداني محمد حسين لطيفي داراي خصيصه ويژهاي است كه در حوزه سريالسازي رسانه ملي اتفاق بديعي است که ظرفيت رسانهاي فوقالعادهاي دارد.
از همان قسمتهاي نخست مجموعه، بسياري از مخاطبان كه مختصر آشنايي با حكايات و زندگينامه بزرگان ديني دارند، متوجه شدند که يكي از نقاط عطف اصلي روايت «تنهايي ليلا» همان حكايت عزت نفس ميرداماد است كه به نوعي كپيبرداري دراماتيك و به زمان امروزي انتقال داده شده است.
همان حكايت شيخ كه بر اثر اتفاقي دختر حاكم، شب را به ناچار بر وي و حجرهاش پناه میآورد و ميرداماد براي غلبه بر هوی و هوسهاي نفساني انگشتانش را چندبار میسوزاند و حداقل سزاي دنيوي اين عملش به ازدواج همان دختر درآمدن و كسب لقب ميرداماد يا اميردامادان میشود.
حكايتي كه مخاطب ايراني به سبب فرهنگ و باورهاي دينياش بارها آن را پاي منابر روحانيون و كتابهاي مذهبي شنيده و خوانده است؛ اما حالا با اين حكايت، در قالب سريالي مواجه میشود كه در آن شخصيتها، زمانه تاريخي و مكانها همه معادل امروزي یافتهاند.
اين معادلسازي همان خصيصه ويژه مجموعه «تنهايي ليلا» است؛ يعني به جاي ميرداماد، پسري يتيم و متولي امامزاده جايگزينش شده و جايگاه دختر حاكم را دختري از غرب بازگشته و متمول گرفته است.
اينكه فوايد و آسيبهاي چنين معادلسازيهايي چيست و يا چگونگياش به چه شكل بايد باشد، بحث را به تخصصي شدن و انحراف میبرد. ولي ذكر چند نكته از اين شيوه براي حال و روز فعلي سينما و تلويزيون لازم به نظر میرسد.
به عنوان مثال همذاتپنداري مخاطبان با شخصيتها يكي از مهمترين تاثيرهاي هنرهاي بصري است و وقتی كه يك شخصيت تاريخي و عمل نيكي و يا سجاياي اخلاقي و فطري به زمان امروزي معادلسازي میشود قطعا ميزان و سرعت تاثيرگذاري آن بر مخاطب بيشتر خواهد بود.
اگر همين تسهيل در همذاتپنداريهاي مخاطب در رسانه ملي به عنوان اصل و يا راهبردي كلان در حوزه سريالسازي رسانه تعريف شود ديگر بعيد به نظر میرسد هيچ فيلم هاليوودي و غيربومي به جز سرگرمي، ضريب نفوذي در جامعه پيدا كند.
آنجاست كه بايد «تنهايي ليلا» را یک دستاورد براي صدا و سيما دانست، به ويژه آنكه فرهنگ و تاريخ ايران زمين نيز مملو از چنين حكايات و روايات مبتني بر واقعيت و شخصيتهاي حقيقي است كه مغفول ماندهاند.
حسن بزرگ ديگری كه باز شامل حال اين روزهاي سينما و تلويزيون است در صرفه اقتصادي چنين معادلسازيهایی است. با اين شيوه ساخت، آثاري كه براساس حكايات و شخصيتهاي ديني و ملي توليد میشوند به لحاظ كمي چند برابر خواهند شد. چرا كه هزينه توليد يك اثر تاريخي با توليد چند اثر معادلسازي شده و امروزي شده برابري میكند، در حالي كه پيام و محتوا تغيير نميكند و اتفاقا تاثير همذاتپنداريها با شخصيتهاي بزرگ تاريخي و فرزانه، اما امروزي شده نيز بيشتر میشود.
البته اين را هم بايد در نظر داشت كه اگر اين نوع معادلسازيها به ظرافت و تخصص صورت نگيرد دقيقا نتيجه عكس خواهد داشت و حتي میتواند باورها و تمايل مخاطب نسبت به حكايت و روايت اصلي را لوث و مخاطب را نسبت به آن دچار دلزدگي كند. بهترين نمونه براي يك معادلسازي ناموفق فيلم «ترديد» به كارگرداني واروژ كريم مسيحي است كه در سال 1387 توليد شده است.
معادلسازي زماني- مكاني فيلم «ترديد» مربوط به نمايشنامه معروف هملت است و كريم مسيحي، هملتي ايراني را در زمانه حاضر روايت كرده بود. شايد بيتدبيري و عدم دقت در بوميسازي اين معادلسازي را بايد علت عدم موفقيت فيلم دانست. چرا كه فيلم به لحاظ مسائل فني و فرمي هيچ ايراد و كم و كسري ندارد و تنها عدم استقبال مخاطب كم فروغي نمايش و عرضه عمومي آن را سبب شد.
در اينجا سعي شد داوري نسبت به مسائل فرمي و فني سريال صورت نگيرد؛ اما نبايد فراموش كرد كه در عصر رسانههای بصري حاضر يكي از متدها و پيمانههای سنجش توفيق يك اثر، به شرط استفاده نكردن از دوپينگ جنسيت و خشونت و يا لودگي، ميزان استقبال و هواخواهي مخاطب عام و خاص است. بر همين اساس با كمي تامل جايگاه و مرتبه سريال «تنهايي ليلا» را میتوان در كارنامه كارگردان آن و همچنين فهرست سريالهای موفق سالهای اخير رسانه ملي مشخص كرد.
هرچند كه استفاده از حكايتي آشنا و پرنفوذ مثل عزت نفس ميرداماد در جامعه براي بخشي از يك داستان خيالي به انصاف استفادهاي ابزاري است؛ آن هم در شرايطي كه حكايات و روايات مذهبي و آنهايي كه واقعيت دارند در مهجوريت به سر ميبرند كمي بيانصافي است.
سريال «تنهايي ليلا» به كارگرداني محمد حسين لطيفي داراي خصيصه ويژهاي است كه در حوزه سريالسازي رسانه ملي اتفاق بديعي است که ظرفيت رسانهاي فوقالعادهاي دارد.
از همان قسمتهاي نخست مجموعه، بسياري از مخاطبان كه مختصر آشنايي با حكايات و زندگينامه بزرگان ديني دارند، متوجه شدند که يكي از نقاط عطف اصلي روايت «تنهايي ليلا» همان حكايت عزت نفس ميرداماد است كه به نوعي كپيبرداري دراماتيك و به زمان امروزي انتقال داده شده است.
همان حكايت شيخ كه بر اثر اتفاقي دختر حاكم، شب را به ناچار بر وي و حجرهاش پناه میآورد و ميرداماد براي غلبه بر هوی و هوسهاي نفساني انگشتانش را چندبار میسوزاند و حداقل سزاي دنيوي اين عملش به ازدواج همان دختر درآمدن و كسب لقب ميرداماد يا اميردامادان میشود.
حكايتي كه مخاطب ايراني به سبب فرهنگ و باورهاي دينياش بارها آن را پاي منابر روحانيون و كتابهاي مذهبي شنيده و خوانده است؛ اما حالا با اين حكايت، در قالب سريالي مواجه میشود كه در آن شخصيتها، زمانه تاريخي و مكانها همه معادل امروزي یافتهاند.
اين معادلسازي همان خصيصه ويژه مجموعه «تنهايي ليلا» است؛ يعني به جاي ميرداماد، پسري يتيم و متولي امامزاده جايگزينش شده و جايگاه دختر حاكم را دختري از غرب بازگشته و متمول گرفته است.
اينكه فوايد و آسيبهاي چنين معادلسازيهايي چيست و يا چگونگياش به چه شكل بايد باشد، بحث را به تخصصي شدن و انحراف میبرد. ولي ذكر چند نكته از اين شيوه براي حال و روز فعلي سينما و تلويزيون لازم به نظر میرسد.
به عنوان مثال همذاتپنداري مخاطبان با شخصيتها يكي از مهمترين تاثيرهاي هنرهاي بصري است و وقتی كه يك شخصيت تاريخي و عمل نيكي و يا سجاياي اخلاقي و فطري به زمان امروزي معادلسازي میشود قطعا ميزان و سرعت تاثيرگذاري آن بر مخاطب بيشتر خواهد بود.
اگر همين تسهيل در همذاتپنداريهاي مخاطب در رسانه ملي به عنوان اصل و يا راهبردي كلان در حوزه سريالسازي رسانه تعريف شود ديگر بعيد به نظر میرسد هيچ فيلم هاليوودي و غيربومي به جز سرگرمي، ضريب نفوذي در جامعه پيدا كند.
آنجاست كه بايد «تنهايي ليلا» را یک دستاورد براي صدا و سيما دانست، به ويژه آنكه فرهنگ و تاريخ ايران زمين نيز مملو از چنين حكايات و روايات مبتني بر واقعيت و شخصيتهاي حقيقي است كه مغفول ماندهاند.
حسن بزرگ ديگری كه باز شامل حال اين روزهاي سينما و تلويزيون است در صرفه اقتصادي چنين معادلسازيهایی است. با اين شيوه ساخت، آثاري كه براساس حكايات و شخصيتهاي ديني و ملي توليد میشوند به لحاظ كمي چند برابر خواهند شد. چرا كه هزينه توليد يك اثر تاريخي با توليد چند اثر معادلسازي شده و امروزي شده برابري میكند، در حالي كه پيام و محتوا تغيير نميكند و اتفاقا تاثير همذاتپنداريها با شخصيتهاي بزرگ تاريخي و فرزانه، اما امروزي شده نيز بيشتر میشود.
البته اين را هم بايد در نظر داشت كه اگر اين نوع معادلسازيها به ظرافت و تخصص صورت نگيرد دقيقا نتيجه عكس خواهد داشت و حتي میتواند باورها و تمايل مخاطب نسبت به حكايت و روايت اصلي را لوث و مخاطب را نسبت به آن دچار دلزدگي كند. بهترين نمونه براي يك معادلسازي ناموفق فيلم «ترديد» به كارگرداني واروژ كريم مسيحي است كه در سال 1387 توليد شده است.
معادلسازي زماني- مكاني فيلم «ترديد» مربوط به نمايشنامه معروف هملت است و كريم مسيحي، هملتي ايراني را در زمانه حاضر روايت كرده بود. شايد بيتدبيري و عدم دقت در بوميسازي اين معادلسازي را بايد علت عدم موفقيت فيلم دانست. چرا كه فيلم به لحاظ مسائل فني و فرمي هيچ ايراد و كم و كسري ندارد و تنها عدم استقبال مخاطب كم فروغي نمايش و عرضه عمومي آن را سبب شد.
در اينجا سعي شد داوري نسبت به مسائل فرمي و فني سريال صورت نگيرد؛ اما نبايد فراموش كرد كه در عصر رسانههای بصري حاضر يكي از متدها و پيمانههای سنجش توفيق يك اثر، به شرط استفاده نكردن از دوپينگ جنسيت و خشونت و يا لودگي، ميزان استقبال و هواخواهي مخاطب عام و خاص است. بر همين اساس با كمي تامل جايگاه و مرتبه سريال «تنهايي ليلا» را میتوان در كارنامه كارگردان آن و همچنين فهرست سريالهای موفق سالهای اخير رسانه ملي مشخص كرد.
هرچند كه استفاده از حكايتي آشنا و پرنفوذ مثل عزت نفس ميرداماد در جامعه براي بخشي از يك داستان خيالي به انصاف استفادهاي ابزاري است؛ آن هم در شرايطي كه حكايات و روايات مذهبي و آنهايي كه واقعيت دارند در مهجوريت به سر ميبرند كمي بيانصافي است.