به یاد بسیجی شهید «محمدحسین تیتی»
شب شهادت من بر حسین(ع) گریه کنید(حدیث دشت عشق)
شهید «محمدحسین تیتی» در دی ماه 1339 در سمنان متولد شد.
دوره ابتدایی را محل زادگاهش، سمنان گذراند. از سال دوم راهنمایی به دلیل علاقه به کار و فعالیت، شبها درس میخواند و روزها کار میکرد. در یکی از روزهای نوجوانیاش، هنگام بنایی در چاهی پرت شد، اما از آن جا که خداوند مرگ دیگری برایش رقم زده بود، زنده و سالم از چاه بیرون آورده شد. محمدحسین با وجود سن کم، یار و غمخوار مردم نیازمند بود. به روستاهای اطراف میرفت، از باغداران میوه میخرید و با قیمت بسیار ارزان در اختیار مردم قرار میداد. زمستانها نیز سردی هوا را با بردن نفت به در منازل، گرم و مطبوع مینمود. او به دور از چشم آشنایان، به کمک افراد ناتوان میشتافت و در کارهای سخت مزرعه به آنان کمک مینمود. در زمان مبارزات انقلاب و اوج دستگیری ساواک، نقش فعالی داشت. به اتفاق چند تن از انقلابیون تشکیلاتی تحت عنوان «گروه الخمینیون» به راه انداختند و با تلاش شبانهروزی منافقین و خانههای تیمی را شناسایی و آنها را از صحنه خارج کردند. در همان زمان بود که به خدمت سربازی فراخوانده شد و پس از سپری کردن آن به سمنان بازگشت. سپس وارد بسیج شد و یک سال بعد از طریق سپاه به جبهه رفت. او مدتی را در تدارکات تیپ ولیعصر(عج) به فعالیت مشغول بود. سپس به منطقه دهلران رفت و در لشکر هفده علیبنابیطالب علیهالسلام، به خدمت مشغول شد. محمدحسین روز قبل از عملیات نحوه شهادت خود را طبق رویایش برای یکی از همرزمانش تعریف کرده بود. شب عملیات بهترین لباس خود را پوشید و بر خود حنا بست. در عملیات محرم در یازدهم آبان ماه سال 1361، در منطقه عینخوش، گلوله توپ دشمن به ماشین تدارکات برخورد نمود. همانگونه که محمدحسین در خواب دیده بود، جنازهاش به بیرون ماشین پرتاب شد و دو پا و نیمی از قسمت راست بدنش جدا شد و تنها مقداری از صورت و بدنش قابل شناسایی بود. جنازهاش سه روز در بیابان و زیر آفتاب گرم عینخوش از دیدهها پنهان بود.
بخشی از وصیتنامه شهید: مرگ حق است و سرانجام همه انسانهاست و چرا مرگ با شرف و با انسانیت را که باعث افتخار است انتخاب نکنم. از پدر و مادر عزیزم میخواهم که اگر شهید شدم، به بهانه این حقیر برای امام حسینعلیهالسلام گریه کنند و با هم سینه بزنند و بر سر بکوبند و بر مصیبتهای جانکاه اباعبدالله و اولاد گرامیاش ناله کنند. امیدوارم که بدین وسیله شفاعت آن حضرت را شامل حال خود کرده، ولایت و دوستیاش در تمام احوال قیامت دستگیرم باشد.
دوره ابتدایی را محل زادگاهش، سمنان گذراند. از سال دوم راهنمایی به دلیل علاقه به کار و فعالیت، شبها درس میخواند و روزها کار میکرد. در یکی از روزهای نوجوانیاش، هنگام بنایی در چاهی پرت شد، اما از آن جا که خداوند مرگ دیگری برایش رقم زده بود، زنده و سالم از چاه بیرون آورده شد. محمدحسین با وجود سن کم، یار و غمخوار مردم نیازمند بود. به روستاهای اطراف میرفت، از باغداران میوه میخرید و با قیمت بسیار ارزان در اختیار مردم قرار میداد. زمستانها نیز سردی هوا را با بردن نفت به در منازل، گرم و مطبوع مینمود. او به دور از چشم آشنایان، به کمک افراد ناتوان میشتافت و در کارهای سخت مزرعه به آنان کمک مینمود. در زمان مبارزات انقلاب و اوج دستگیری ساواک، نقش فعالی داشت. به اتفاق چند تن از انقلابیون تشکیلاتی تحت عنوان «گروه الخمینیون» به راه انداختند و با تلاش شبانهروزی منافقین و خانههای تیمی را شناسایی و آنها را از صحنه خارج کردند. در همان زمان بود که به خدمت سربازی فراخوانده شد و پس از سپری کردن آن به سمنان بازگشت. سپس وارد بسیج شد و یک سال بعد از طریق سپاه به جبهه رفت. او مدتی را در تدارکات تیپ ولیعصر(عج) به فعالیت مشغول بود. سپس به منطقه دهلران رفت و در لشکر هفده علیبنابیطالب علیهالسلام، به خدمت مشغول شد. محمدحسین روز قبل از عملیات نحوه شهادت خود را طبق رویایش برای یکی از همرزمانش تعریف کرده بود. شب عملیات بهترین لباس خود را پوشید و بر خود حنا بست. در عملیات محرم در یازدهم آبان ماه سال 1361، در منطقه عینخوش، گلوله توپ دشمن به ماشین تدارکات برخورد نمود. همانگونه که محمدحسین در خواب دیده بود، جنازهاش به بیرون ماشین پرتاب شد و دو پا و نیمی از قسمت راست بدنش جدا شد و تنها مقداری از صورت و بدنش قابل شناسایی بود. جنازهاش سه روز در بیابان و زیر آفتاب گرم عینخوش از دیدهها پنهان بود.
بخشی از وصیتنامه شهید: مرگ حق است و سرانجام همه انسانهاست و چرا مرگ با شرف و با انسانیت را که باعث افتخار است انتخاب نکنم. از پدر و مادر عزیزم میخواهم که اگر شهید شدم، به بهانه این حقیر برای امام حسینعلیهالسلام گریه کنند و با هم سینه بزنند و بر سر بکوبند و بر مصیبتهای جانکاه اباعبدالله و اولاد گرامیاش ناله کنند. امیدوارم که بدین وسیله شفاعت آن حضرت را شامل حال خود کرده، ولایت و دوستیاش در تمام احوال قیامت دستگیرم باشد.