پايبندي به اصول و ترويج حق راه رسیدن به وحدت و همدلي(بخش چهارم وپایانی)
اخلاص در نیت و اعتماد به خدا ضمانت موفقیت در کارها(زلال بصیرت)
اگر بتوانیم این دو چیز را به دست آوریم یا آن را تقویت کنیم, یعنی اول نیتمان را خالص کنیم و دوم اعتمادمان فقط به خدا باشد و هر گاه کارمان لنگ میشود به اولیای خدا متوسل شویم، کارمان به نتیجه خواهد رسید؛ وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ (مائده/35).
نمونهاي از توسل رهبر معظم انقلاب
وقتی کار و شرایط زندگی بر رهبر معظم انقلاب خیلی سخت میشود و فشارها از هر طرف ایشان را احاطه میکند، ایشان نصف شب بلند میشوند و به زیارت حضرت معصومه و مسجد جمکران میآیند و صبح سر کارشان برمیگردند. دوستان میگفتند که وقتی ایشان میآمد، آنقدر ناراحت بود که کاملاً از چهرهاش پیدا بود؛ ولی صبح که برمی گشت با خنده و بشاش بود و با دیگران شوخی میکرد؛ یعنی باورش هست که در همه این گرفتاریهای دنیا، اگر کار سخت شد، باید در خانه چه کسی برود؛ اما بنده اعتراف میکنم اگر گرفتاری یا سختی برایم پیش آید، فراموش میکنم صاحب کار کیست، امیدم به دوستانم خواهد بود. اگر این دو چیز را از مکتب اهل بیت خوب یاد بگیریم که نیتمان را پاک کنيم و به خدا اعتماد کنیم، کارمان به نتیجه میرسد؛ بویژه در امور اجتماعی و مسائلی که با سرنوشت جامعه سروکار دارد، نباید انگیزه دیگری داشته باشیم؛ مانند اینکه اگر فلانی سر کار بیاید، چون رفیق من است اگر کاری به او بگویم، نه نمیگوید و یا اینکه احترام من حفظ میشود. این شرک است و مشکلی را حل نمیکند؛ بلکه باید کار را فقط چون خدا گفته است، با همه لوازمش انجام داد؛ در حین عمل نیز هر جا کم آوردیم، باید اولیای خدا را واسطه قرار دهیم و از خدا بخواهیم که کمکمان کنند. اگر کار اینگونه باشد، به باور من صد درصد شکست ندارد و دیر یا زود اثر خود را نشان خواهد داد.
حركت امام، نمادي از اخلاص در عمل
بهترین نمونه آن حرکت امام خمینی است. پیش از انقلاب و نهضت ایشان، استادانی که درسشان پر جمعیتتر و معروفترو سوابق علمیشان بیشتر بود، در آن دوره زیاد بودند. در اوایل که ایشان در مسجد محمدیه درس میگفت، تعداد ده یا پانزده نفر بیشتر شرکت نمیکردند؛ از جمله آقای خزعلی و جنتی و بعدها شاگردان ايشان بیشتر شدند؛ کمکم اهمیت درسهای ایشان شناخته شد و جمعیت زیاد شد؛ بگونهای که دیگر مسجد محمدیه جا نداشت و مجبور شدند به مسجد سلماسی بروند. بههرحال، ایشان استادی بود که امور زندگیاش به سختی اداره میشد. جا دارد یادی از آقا مصطفی خمینی کنیم. خداوند او را رحمت کند. ایشان شوخی میکرد و میگفت آقایم آنقدر به یک دو تومانی احتیاج داشت که اگر آن طرف اتاق افتاده بود, چنان تند به سوی آن میرفت که سرش به دیوار میخورد. وضع زندگیشان خوب نبود و حتی رساله عملیه هم نداشتند؛ حتی ایشان حاضر نبود برای وفات مرحوم آیتالله بروجردی فاتحه بگیرد؛ شاید پولش را هم نداشت؛ ولی بیش از این، بدين جهت بود که نمیخواست دنبال شهرت باشد. بالاخره بعد از اینکه همه علما فاتحه گرفتند، شاگردان ایشان گفتند ما فردا به نام شما فاتحه میگیریم؛ میخواهید قبول کنید یا قبول نکنید! میخواهید بیایید یا نیایید! بالاخره به زور، گردن ایشان گذاشتند که بعد از همه، یک فاتحه به نام ایشان گرفته شود؛ یعنی انسانی بود که در بین همسنخهای خودش چنان برجستگی مشهودی نداشت که همه بفهمند؛ اما این فرد در برابر کل عالم ایستاد. اگر این مسائل را به چشم خود ندیده بودیم، میگفتیم افسانه است. مگر امکان دارد که آخوندی بدون هیچ سازوبرگی، بدون هیچ سوابق و حزب و مقلدینی ـ مقلدین امام بعد از رحلت آيتالله بروجردي شروع به تقلید از ایشان کردند؛ وگرنه این طور نبود که ایشان مقلد داشته باشد و حاضر نمیشد رساله عملیه بدهد ـ در مقابل آمریکا بایستد و رئیس جمهور این کشور برنامههایش را قطع کند تا سخنرانی این سید را بشنود تا ببیند قرار است چه اتفاقی بیفتد! و بالاخره هم همین آخوند ساده پیروز شد. سرمایه ایشان چیزی جز اخلاص در کارش نبود و هیچ چیزی غیراز خدا نمیشناخت؛ به هیچ کس غیراز خدا اعتماد نمیکرد؛ بود یا نبود دوستان و همکاران برای او هیچ فرقی نمیکرد. البته افرادی را دعوت میکرد و این یک وظیفه بود و با سخنرانی مردم را تشویق میکرد؛ اینها یک وظیفه است، مانند رفتن پیش پزشک و خوردن داروهای تجویزی او؛ اما دلش به اینها نبود وگرنه ما معنای بسیاری از حرفهای او را درست نمیفهمیدیم: خرمشهر را خدا آزاد کرد؛ اسلام به اینها سیلی زد. ما که معنای این سخنان را نمیفهمیدیم! او اینها را حقیقت میگفت و ما مجازش را درست باور نمیکنیم! او واقعا معتقد بود که این پیشرفتی که برای اسلام پیدا میشود، يا خواهد شد و آنچه میشود به اراده خداست و ما ابزاری هستیم که باید وظیفه خود را انجام دهیم.
نمونه دیگر این روش، روش رهبر معظم انقلاب است؛ کمابیش همه ما میدانیم که ایشان از زمان آغاز رهبری با چه مشکلاتی مواجه بوده و هنوز هم هست؛ میبینید که بعضی از اشخاص چگونه با ایشان رفتار میکنند؛ ولی هر روز محبوبیت و قدرتش بیشتر میشود و دنیا بهتر عظمت ایشان را درک میکند و انشاءالله در عمل نیز به موفقیت کامل خواهد رسید؛ ولی به هر حال راه بندگی خدا راه آسانی نیست که هر کسی بتواند آن را بپیماید. همه انبیا به گرفتاریهایي دچار شدند. عمده این است که در نهایت به آن هدفی که مورد نظر است دست یابیم که الحمدلله رسیدیم و به فضل خدا به اهداف دیگر نیز خواهیم رسید.
ما قابل مقایسه با این بزرگان نیستیم، ولي باید در همان محدوده زندگی خودمان و در شعاع وجودی محدود خودمان، راه را از ایشان یاد بگیریم. ما در همین حرکت محدود مورچهوارمان باید از آنها الگو بگیریم؛ اخلاص و توسل.
بیانات آيتالله مصباح يزدي (دام عزه) در جلسه با اعضای جبهه پایداری ؛ قم ؛ 27/1/94
زلال بصیرت روزهای پنج شنبه منتشر میشود.
نمونهاي از توسل رهبر معظم انقلاب
وقتی کار و شرایط زندگی بر رهبر معظم انقلاب خیلی سخت میشود و فشارها از هر طرف ایشان را احاطه میکند، ایشان نصف شب بلند میشوند و به زیارت حضرت معصومه و مسجد جمکران میآیند و صبح سر کارشان برمیگردند. دوستان میگفتند که وقتی ایشان میآمد، آنقدر ناراحت بود که کاملاً از چهرهاش پیدا بود؛ ولی صبح که برمی گشت با خنده و بشاش بود و با دیگران شوخی میکرد؛ یعنی باورش هست که در همه این گرفتاریهای دنیا، اگر کار سخت شد، باید در خانه چه کسی برود؛ اما بنده اعتراف میکنم اگر گرفتاری یا سختی برایم پیش آید، فراموش میکنم صاحب کار کیست، امیدم به دوستانم خواهد بود. اگر این دو چیز را از مکتب اهل بیت خوب یاد بگیریم که نیتمان را پاک کنيم و به خدا اعتماد کنیم، کارمان به نتیجه میرسد؛ بویژه در امور اجتماعی و مسائلی که با سرنوشت جامعه سروکار دارد، نباید انگیزه دیگری داشته باشیم؛ مانند اینکه اگر فلانی سر کار بیاید، چون رفیق من است اگر کاری به او بگویم، نه نمیگوید و یا اینکه احترام من حفظ میشود. این شرک است و مشکلی را حل نمیکند؛ بلکه باید کار را فقط چون خدا گفته است، با همه لوازمش انجام داد؛ در حین عمل نیز هر جا کم آوردیم، باید اولیای خدا را واسطه قرار دهیم و از خدا بخواهیم که کمکمان کنند. اگر کار اینگونه باشد، به باور من صد درصد شکست ندارد و دیر یا زود اثر خود را نشان خواهد داد.
حركت امام، نمادي از اخلاص در عمل
بهترین نمونه آن حرکت امام خمینی است. پیش از انقلاب و نهضت ایشان، استادانی که درسشان پر جمعیتتر و معروفترو سوابق علمیشان بیشتر بود، در آن دوره زیاد بودند. در اوایل که ایشان در مسجد محمدیه درس میگفت، تعداد ده یا پانزده نفر بیشتر شرکت نمیکردند؛ از جمله آقای خزعلی و جنتی و بعدها شاگردان ايشان بیشتر شدند؛ کمکم اهمیت درسهای ایشان شناخته شد و جمعیت زیاد شد؛ بگونهای که دیگر مسجد محمدیه جا نداشت و مجبور شدند به مسجد سلماسی بروند. بههرحال، ایشان استادی بود که امور زندگیاش به سختی اداره میشد. جا دارد یادی از آقا مصطفی خمینی کنیم. خداوند او را رحمت کند. ایشان شوخی میکرد و میگفت آقایم آنقدر به یک دو تومانی احتیاج داشت که اگر آن طرف اتاق افتاده بود, چنان تند به سوی آن میرفت که سرش به دیوار میخورد. وضع زندگیشان خوب نبود و حتی رساله عملیه هم نداشتند؛ حتی ایشان حاضر نبود برای وفات مرحوم آیتالله بروجردی فاتحه بگیرد؛ شاید پولش را هم نداشت؛ ولی بیش از این، بدين جهت بود که نمیخواست دنبال شهرت باشد. بالاخره بعد از اینکه همه علما فاتحه گرفتند، شاگردان ایشان گفتند ما فردا به نام شما فاتحه میگیریم؛ میخواهید قبول کنید یا قبول نکنید! میخواهید بیایید یا نیایید! بالاخره به زور، گردن ایشان گذاشتند که بعد از همه، یک فاتحه به نام ایشان گرفته شود؛ یعنی انسانی بود که در بین همسنخهای خودش چنان برجستگی مشهودی نداشت که همه بفهمند؛ اما این فرد در برابر کل عالم ایستاد. اگر این مسائل را به چشم خود ندیده بودیم، میگفتیم افسانه است. مگر امکان دارد که آخوندی بدون هیچ سازوبرگی، بدون هیچ سوابق و حزب و مقلدینی ـ مقلدین امام بعد از رحلت آيتالله بروجردي شروع به تقلید از ایشان کردند؛ وگرنه این طور نبود که ایشان مقلد داشته باشد و حاضر نمیشد رساله عملیه بدهد ـ در مقابل آمریکا بایستد و رئیس جمهور این کشور برنامههایش را قطع کند تا سخنرانی این سید را بشنود تا ببیند قرار است چه اتفاقی بیفتد! و بالاخره هم همین آخوند ساده پیروز شد. سرمایه ایشان چیزی جز اخلاص در کارش نبود و هیچ چیزی غیراز خدا نمیشناخت؛ به هیچ کس غیراز خدا اعتماد نمیکرد؛ بود یا نبود دوستان و همکاران برای او هیچ فرقی نمیکرد. البته افرادی را دعوت میکرد و این یک وظیفه بود و با سخنرانی مردم را تشویق میکرد؛ اینها یک وظیفه است، مانند رفتن پیش پزشک و خوردن داروهای تجویزی او؛ اما دلش به اینها نبود وگرنه ما معنای بسیاری از حرفهای او را درست نمیفهمیدیم: خرمشهر را خدا آزاد کرد؛ اسلام به اینها سیلی زد. ما که معنای این سخنان را نمیفهمیدیم! او اینها را حقیقت میگفت و ما مجازش را درست باور نمیکنیم! او واقعا معتقد بود که این پیشرفتی که برای اسلام پیدا میشود، يا خواهد شد و آنچه میشود به اراده خداست و ما ابزاری هستیم که باید وظیفه خود را انجام دهیم.
نمونه دیگر این روش، روش رهبر معظم انقلاب است؛ کمابیش همه ما میدانیم که ایشان از زمان آغاز رهبری با چه مشکلاتی مواجه بوده و هنوز هم هست؛ میبینید که بعضی از اشخاص چگونه با ایشان رفتار میکنند؛ ولی هر روز محبوبیت و قدرتش بیشتر میشود و دنیا بهتر عظمت ایشان را درک میکند و انشاءالله در عمل نیز به موفقیت کامل خواهد رسید؛ ولی به هر حال راه بندگی خدا راه آسانی نیست که هر کسی بتواند آن را بپیماید. همه انبیا به گرفتاریهایي دچار شدند. عمده این است که در نهایت به آن هدفی که مورد نظر است دست یابیم که الحمدلله رسیدیم و به فضل خدا به اهداف دیگر نیز خواهیم رسید.
ما قابل مقایسه با این بزرگان نیستیم، ولي باید در همان محدوده زندگی خودمان و در شعاع وجودی محدود خودمان، راه را از ایشان یاد بگیریم. ما در همین حرکت محدود مورچهوارمان باید از آنها الگو بگیریم؛ اخلاص و توسل.
بیانات آيتالله مصباح يزدي (دام عزه) در جلسه با اعضای جبهه پایداری ؛ قم ؛ 27/1/94
زلال بصیرت روزهای پنج شنبه منتشر میشود.