اهداف مامون
پرسش:
اهداف مأمون از دعوت امام رضا(ع) به خراسان چه بود؟
پاسخ:
مأمون از دعوت امام هشتم به خراسان چند مقصود عمده را تعقیب میکرد:
اولین و مهمترینِ آنها، تبدیل صحنه مبارزات حادّ انقلابی شیعیان به عرصه فعالیت سیاسی آرام و بیخطر بود. همانطور که گفتم شیعیان در پوشش تقیّه، مبارزاتی خستگیناپذیر و تمامنشدنی داشتند، این مبارزات که با دو ویژگی همراه بود، تأثیر توصیفناپذیری در برهم زدن بساط خلافت داشت، آن دو ویژگی، یکی مظلومیت بود و دیگری قداست.شیعیان با اتکای به این دو عاملِ نفوذ، اندیشه شیعی را که همان تفسیر و تبیین اسلام از دیدگاه ائمه اهل بیت است، به زوایای دل و ذهن مخاطبین خود میرساندند و هر کسی را که از اندک آمادگی برخوردار بود به آن طرز فکر متمایل و یا مؤمن میساختند و چنین بود که دایره تشیع، روز به روز در دنیای اسلام گسترش مییافت و همان مظلومیت و قداست بود که با پشتوانه تفکر شیعی، اینجا و آنجا در همه دورانها قیامهای مسلحانه و حرکات شورشگرانه را ضد دستگاههای خلافت سازماندهی میکرد.
مأمون میخواست یکباره آن خفا و استتار را از این جمع مبارز بگیرد و امام را از میدان مبارزه انقلابی به میدان سیاست بکشاند و بدین وسیله کارایی نهضت تشیّع را که بر اثر همان استتار و اختفا روز به روز افزایش یافته بود به صفر برساند. با این کار، مأمون آن دو ویژگی مؤثر و نافذ را نیز از گروه علویان میگرفت. زیرا جمعی که رهبرشان فرد ممتاز دستگاه خلافت و ولیعهدِ پادشاه مطلقالعنان وقت و متصرف در امور کشور است، نه مظلوم است و نه آنچنان مقدس. این تدبیر میتوانست فکر شیعی را هم در ردیف بقیه عقاید و افکاری که در جامعه طرفدارانی داشت قرار دهد و آن را از حدّ یک تفکر مخالف دستگاه که اگرچه از نظر دستگاهها، ممنوع و مبغوض است، از نظر مردم به خصوص ضُعفا، پرجاذبه و استفهامبرانگیز است، خارج سازد.
دوم تخطئه (خطاکار خواندن، نسبت نادرست به کسی دادن) مدّعای تشیع مبنی بر غاصبانه بودن خلافتهای اموی و عباسی و مشروعیت دادن به این خلافتها بود. مأمون با این کار به همه شیعیان، مُزوّرانه (با دورویی) ثابت میکرد که ادعای غاصبانه و نامشروع بودن خلافتهای مسلط که همواره جزو اصول اعتقادی شیعه به حساب میرفته یک حرف بیپایه و ناشی از ضعف و عقدههای حقارت بوده است، چه اگر خلافتهای دیگران نامشروع و جابرانه بود خلافت مأمون هم که جانشین آنهاست میباید نامشروع و غاصبانه باشد، و چون علی بن موسیالرضا با ورود در آن دستگاه و قبول جانشینی مأمون، او را قانونی و مشروع دانسته پس باید بقیه خلفا هم از مشروعیت برخوردار بوده باشند و این نقض همه ادعاهای شیعیان است. با این کار نه فقط مأمون از علی بن موسیالرضا بر مشروعیت حکومت خود و گذشتگانش اعتراف میگرفت بلکه یکی از ارکان اعتقادی تشیع را که همان ظالمانه بودن پایه حکومتهای قبلی است نیز درهم میکوبید.علاوه بر این، ادعای دیگر شیعیان مبنی بر زهد و پارسایی و بیاعتنایی ائمه به دنیا نیز با این کار نقض میشد، و چنین وانمود میشد که آن حضرت فقط در شرایطی که به دنیا دسترسی نداشتهاند نسبت به آن زهد میورزیدند و اکنون که درهای بهشت دنیا به روی ایشان باز شد، به سوی آن شتافتند و مثل دیگران خود را از آن مغتنم کردند.
سوم اینکه مأمون با این کار، امام را که همواره یک کانون معارضه و مبارزه بود در کنترل دستگاههای خود قرار میداد و به جز خودِ آن حضرت، همه سران و گردنکشان و سلحشوران علوی را نیز در سیطره خود در میآورد، و این موفقیتی بود که هرگز هیچیک از اسلاف مأمون چه بنیامیه و چه بنیعباس بر آن دست نیافته بودند.
ادامه دارد