kayhan.ir

کد خبر: ۵۰۷۸۴
تاریخ انتشار : ۰۴ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۹:۳۲

نگاهی به سریال‌های سیما در ماه مبارک رمضان

آرش فهیم

برنامه‌های سیما در ماه مبارک رمضان امسال، نسبت به سال‌های گذشته پیشرفت چشمگیری داشتند. این پیشرفت، ناشی از بازتولید برنامه‌های موفق و امتحان پس داده گذشته مثل «ماه عسل» و «پایتخت» و ... بود. نکته مهم این است که تماشای سریال‌های مناسبتی صداوسیما در ماه مبارک رمضان نزد بسیاری از مردم ایران، به یک مناسک رسانه‌ای تبدیل شده است. منظور از مناسک رسانه ای، انجام یک فعالیت جمعی توسط گروهی از انسان‌ها برای ابراز هویت خود در نحوه استفاده از یک رسانه است. به این ترتیب، خیلی از مردم که در طول سال و در روزها و شب‌های معمول، علاقه چندانی به دنبال کردن سریال‌های تلویزیونی ندارند، با شروع ماه مبارک رمضان، علاقه مند به پیگیری این گونه برنامه‌ها می‌شوند. یکی از دلایل چنین گرایشی نزد مردم، همزمان بودن پخش این سریال‌ها با لحظات ناب و شیرین افطار و پس از افطار است. موقعی که فضایی آمیخته با معنویت و صمیمیت بر کانون‌های انسانی و خانوادگی جاری می‌شود. دلیل دیگر، خاطره خوبی است که سریال‌های مناسبتی ماه رمضان در ذهن و دل بسیاری از مردم به‌جا گذاشته‌اند که باعث می‌شود به تماشای این گونه سریال‌ها تمایل پیدا کنند.
 به همین دلایل هم موقعیت زمانی ماه مبارک رمضان و به خصوص حدفاصل افطار تا نیمه شب، يك فرصت مناسب رسانه‌ای و فرهنگی براي صداوسيماست.

 منتظر پایتخت 5 هستیم
سریال «پایتخت 4» -به رغم برخی از ضعف‌ها- اما به‌طور کلی می‌تواند الگویی برای جریان سریال‌سازی در ایران باشد. این مجموعه تلویزیونی در هر چهار فصل خود، مطابق با روال سریال‌سازی در جهان رسانه‌ای امروز، دوگانه جذب مخاطب به عنوان ابزار، و تلقین پیام‌های مختلف اجتماعی و فرهنگی و سیاسی به عنوان هدف را به خوبی رعایت کرد. هرچند فصل چهارم این سریال، دچار نوعی خلأ داستانی بود و سیروس مقدم و محسن تنابنده و همکارانشان در تولید این سریال، با روش‌های «ناپلئونی» این فضا را پوشش می‌دادند. مثلا، در هر قسمت، بخش زیادی از فضای سریال به گشت و گذار در جاده‌ها و مناطق سرسبز شمال اختصاص می‌یافت.
اما چرا با وجود این ضعف، باز هم سریال «پایتخت» این همه محبوب است و آن را دوست داریم؟
واقعیت این است که جریان سریال‌سازی در همه سازمان‌های رسانه‌ای بزرگ مغرب و مشرق زمین، پیرو یک الگوی نرم افزاری مشترک است. این الگو را می‌توان به یک هرم تشبیه کرد که دارای سه سطح است و هر سطح، از سطح زیرین خود تبعیت می‌کند. زیربنا یا قاعده این هرم، ایدئولوژی است.سطح دوم یا بنای میانی هرم سریال‌سازی که بطور مستقیم از ایدئولوژی متابعت می‌کند، سبک زندگی است. رأس این هرم هم که برآیند دو لایه زیرین شناخته می‌شود، سرگرم‌سازی است که در قالب درام، داستان و جذابیت‌های تصویری خودنمایی می‌کند. این الگوی هرم وار، در ساختار همه سریال‌های مشهور و پربیننده شبکه‌های تلویزیونی دنیا قابل شناسایی است. مشکل اصلی فرایند تولید سریال در ایران، دور بودن از چنین الگویی است. سازندگان سریال‌ها چه در صداوسیما و چه در شبکه نمایش خانگی، هنوز به متابعت از این سیستم نرم افزاری کارآمد و انسجام بخش باور نیافته یا اگر باور دارند، عمل نمی‌کنند. یعنی اغلب سریال سازها، بدون در نظر گرفتن دو سطح مقدماتی (ایدئولوژی و سبک زندگی) بطور مستقیم به سراغ درام و داستان می‌روند. نتیجه این می‌شود که بسیاری از سریال‌های ایرانی دچار آشفتگی و تناقض‌های فراوان در ساختار و محتوا هستند.
«پایتخت» از معدود آثار سریالی تلویزیون ماست که از این استاندارد جهانی پیروی می‌کند. این مجموعه، تنها به کمدی و سرگرم کردن مخاطب محدود نیست، بلکه چکیده‌ای از همه رسالت‌های برعهده صداوسیما در آن دیده می‌شود. هر چهار قسمت «پایتخت» حول چند محور محتوایی ثابت شکل گرفتند؛ مضامینی چون تقدیس آداب و ارزش‌های دینی و مذهبی، دفاع از نظام خانواده و تحکیم روابط میان خویشاوندان، بیان مشکلات اجتماعی مردم بدون افتادن در پرتگاه اغراق گرایی و سیاه نمایی، بازنمایی آداب و نشانه‌های فرهنگ بومی (مثل استفاده از موسیقی محلی)، تکیه بر امید برای غلبه بر بحران ‌ها و القای پیام‌هایی درباره مسائل روز جامعه و ...
نكته مهم اين است كه «پایتخت4» از نمایش مستقیم شعائر مذهبی هیچ ابایی ندارد. این سریال با ويژگي هايي چون احترام به پدر و مادر، بهره بجا و هوشمندانه از نمادهاي مذهبي، ترسيم زندگي ساده اما زيباي ايراني، اشاره نقادانه به مشكلات اقتصادي مردم و البته استفاده از كمدي بدون غلطيدن در ابتذال، توانست برخی از ضعف‌های ساختاری و روایی خود را محو کند و بینندگانی از هر طیف و سلیقه را مجذوب خود نماید. سریالی که یک أثر کاملا ملی است که به جای تقلید از منابع بیگانه، جاذبه خود را از متن فرهنگ و زندگی روزمره مردم عادی سرزمین خودمان وام می‌گیرد. جاذبه‌ای که برخی از کمبودهای این سریال را به ویژه در زمینه فیلمنامه جبران کرده است.
سریال «پایتخت» علاوه بر برخورداری از همه این شاخصه‌ها، یک ویژگی ممتاز و متمایز دیگر هم دارد؛ قهرمان سازی. یکی از مشکلات سینمای ما طی سال‌های اخیر، بی‌توجهی به قهرمان پردازی در آثار بوده است. از مهمترین عوامل مخاطب گریزی سینمای ما هم همین فقدان قهرمان بوده است. این درحالی است که حلقه رابط میان عامه مردم و آثار سینمایی، شخصیت‌های قهرمان هستند. مردم معمولا نام فیلم ‌ها را بیش از آنکه با کارگردان هایشان بشناسند، به اسم قهرمان‌‌های آنها به یاد می‌سپارند. عامل و محور اصلی سرپا ماندن هالیوود، به تصویر کشیدن اسطوره‌ها و قهرمان‌های خیالی و قلابی بوده است. سریال «پایتخت» هم یک أثر قهرمان محور است. منتها این بار به جای اینکه شخصیت‌های خارق العاده و یا اسطوره‌های ملی و افسانه‌ای مایه قهرمان‌پردازی باشند، این مردم عادی و معمولی هستند که به حد قهرمانی می‌رسند. به‌طور مثال، در «پایتخت 3» نقی در جامه یک کشتی گیر پیشکسوت، تبدیل به یک قهرمان ملی می‌شود. این بار هم نوبت همسر او هما سعادت شده تا در انتخابات شورای شهر، پیروز شود و در نقش یک قهرمان در سطح شهر و جامعه پیرامون خودش خودنمایی کند. این یک مفهوم متعالی و انقلابی است؛ همه مردم این سرزمین، قهرمان هستند. حتی معمولی‌ترین آدم‌ها هم!
اما اصلی‌ترین عامل «مهم» بودن «پایتخت 4» تبلیغ بی‌محابا و تند این سریال در حفاظت از محیط زیست است. متأسفانه طی سال‌های اخیر، با افزایش ساخت و ساز در مناطق مختلف، طبیعت رو به اضمحلال است. یکی از عوامل افزایش ریزگردها در هوای کشورمان در این سال‌ها، از بین رفتن بافت گیاهی و جایگزین شدن آهن و سیمان به جای درخت و سبزه بوده است.
تولید و نمایش سریال «پایتخت 4» یک اقدام هوشمندانه از سوی صداوسیما ارزیابی می‌شود. در این شرایط که صداوسیما به خاطر قطع بودجه از طرف دولت، با مشکلات مالی فراوانی مواجه است، به کارگیری روش‌هایی که بتوانند در حداقل زمان ممکن و با صرف کمترین میزان سرمایه به نزدیک‌ترین و ساده‌ترین نتیجه ممکن منجر می‌شوند، بهترین انتخاب است. علاوه بر این، انتخاب برنامه‌های مهم و پربیننده همچون «پایتخت» که اکثریت قریب به اتفاق مردم را به تماشای خود می‌نشانند، بهترین فرصت برای ابلاغ مسائل مهم و حیاتی ملی است. از این منظر، «پایتخت 4» کار بزرگ و قابل تحسینی را انجام داد و توانست در خلال ایجاد شادی و نشاط و همچنین نمایش ارزش‌های فرهنگی، در زمینه حفظ محیط زیست و مبارزه با ساخت و سازهای غیرمجاز نیز فرهنگسازی نماید.
بنابراین شبکه یک سیما از هم اکنون باید برای تولید فصل پنجم برنامه‌ریزی کند. منتظر «پایتخت 5» هستیم.

هجوم شیاطین با شیء باستانی!
حدود 10 سال قبل بود که سریال «اغما» با داستانی درباره تعامل شخصیتی با بازی «امین تارخ» با شیطان پخش شد. در آن سریال، شیطان به جسم جوانی به نام الیاس که دوست متوفی تارخ بود، رسوخ کرده و به عنوان یک مرشد و راهنما، او را به سمت پرتگاه می‌برد. حالا بعد از یک دهه، امین تارخ در سریال «گاهی به پشت سر نگاه کن» باز هم اسیر فریب شیطان می‌شود. این بار هم او توسط دشمنی که تظاهر به دوستی می‌کند، به طرف پرتگاه می‌رود. با این حال در این سریال، شیاطین نه از عالم غیب که در دنیای واقعی مشغول تبهکاری خود هستند. این بار یک «عتیقه» محور شیطان بازی یک سریال ایرانی شده است. عتیقه‌ای که می‌تواند استعاره‌ای از ایران باستان باشد که امروز هم به بازیچه‌ای برای شیطان‌های کوچک و بزرگ برای تخریب ایران امروز و خالی کردن آن از فرهنگ و هویت واقعی اش تبدیل شده است. شیطان‌هایی که هم سرمایه‌دار هستند و هم انسان‌های میان مایه‌ای همچون جلال تابش (امین تارخ) را به راحتی فریب می‌دهند و هم از انسان‌های خوب می‌ترسند. این مضمون مترقی و بسیار مناسبی برای یک سریال ماه رمضانی است. چنین مضامینی بدون شک خیلی پیشروتر از سریال‌های ماورایی درباره پیاده‌روی شیطان‌ها و ارواح برزخی در کوچه و خیابان‌ها هستند.ضمن اینکه سریال «گاهی به پشت سر نگاه کن» با برخورداری از فیلمنامه‌ای مستحکم، استفاده از بازیگران قدرتمند و شاخص و ساختاری ممتاز و متمایز از سایر سریال‌ها، نیمه شب‌های ماه رمضان امسال را با یک درام پلیسی و کارآگاهی همراه کرد. با این حال، آنچه به این سریال لطمه وارد کرده، شروع نه چندان جذاب آن است. یک سریال، باید در همان قسمت اول، داستان اصلی خود را شروع کند، یا حداقل ماجراهایی گرم و مجذوب‌کننده را سرآغاز درام خود قرار دهد. این درحالی است که مازیار میری در انتخاب شروع داستان سریال خود، اشتباه استراتژیکی را مرتکب شد. به طوری که چند قسمت اول این سریال به ماجرای یافتن یک عتیقه توسط دو خلافکار و تلاش برای رسیدن به مرز و گره خوردن آنها با کاروان کمک به زلزله‌زده‌ها اختصاص داشت. پس از دو قسمت، ناگهان، مخاطب به زمان حال و کارخانه‌ای رو به فرسایش پرت می‌شود. اگر از همان قسمت نخست، مسئله ورشکستگی کارخانه و کشمکش میان مدیران کارخانه و دشمن‌های آنها کلید می‌خورد و در خلال این حوادث، داستان مربوط به گذشته هم ترسیم می‌شد، جذابیت این سریال افزون‌تر می‌شد. همچنان که در قسمت‌های پایانی نیز حجم دیالوگ‌ها بسیار زیاد شده و ضرباهنگ کار، کشدار شد.

دردسر اغراق‌های عظیم
به طور طبیعی، سریالی که در هنگام افطار روی آنتن می‌رود، شانس بیشتری برای دیده شدن دارد. از طرفی در این زمان، مردم روزه دار، آمادگی بیشتری برای دریافت پیام‌ها و مفاهیم متعالی و مترقی دارند. در این موقعیت، مدیر رسانه‌ای هوشمند از محصولی استفاده می‌کند که بهترین نتیجه ممکن را در پی داشته باشد. یعنی هم احترام خیل عظیم مردمی که پای گیرنده‌های رسانه ملی نشسته‌اند را حفظ کند و برنامه‌ای در بالاترین کیفیت ممکن را ارائه دهد و هم از فضای معنوی و گرم به وجود آمده در موقع افطار، برای تأثیرگذاری فرهنگی بیشتر کمک بگیرد. بنابراین، سریالی که زمان افطار روی آنتن می‌رود، باید ساختاری فاخر و سترگ و محتوایی غنی داشته باشد. متأسفانه سال قبل و با پخش مجموعه «هفت سنگ» برای موقع اذان مغرب، این فرصت خوب از کف رفت. اما امسال، با نمایش «دردسرهای عظیم 2» اوضاع اندکی بهبود یافت. این سریال، هرچند که برای وقت افطار چندان تناسبی ندارد و به دلایل مذکور، بهتر است که برای این ساعت، اثری با ساختار و درونمایه‌ای فاخرتر روی آنتن رود، اما با این حال، فصل دوم سریال «دردسرهای عظیم» به کارگردانی برزو نیک‌نژاد نیز دارای رگه‌های محتوایی ارزشمندی بود.
مثل فصل اول، داستان این سریال در قالبی فانتزیک و تخیلی و البته بسیار اغراق‌آمیز -غیرقابل باور- به ستایش خانواده پرداخت؛ با حداقل شعر و شعارهای مرسوم در این گونه آثار. به‌طور معمول، وقتی قرار است که یک سریال به تبلیغ خاصی بپردازد، نتیجه کار، سطحی زدگی و شعارگرایی است. اما سریال «دردسرهای عظیم 2» از این دردسر مبرا شد.
 آنچه مشخص است، موضوع افزایش توالد و فرزندآوری که یکی از مسائل مهم و حیاتی جامعه امروز ما محسوب می‌شود، در دستور کار این مجموعه قرار گرفت و موضوعات دیگری چون ازدواج و خانواده و همیاری و همدلی انسان‌ها هم مضامین فرعی بودند.
آنچه سبب شد تا محتوا نجات پیدا کند، قرار گرفتن این مضامین در یک کشمکش دراماتیک بود. ماجرای قرار گرفتن یک نوزاد در ماشین یک جوان در آستانه ازدواج به همراه نامه و عکسی که گویای تعلق بچه به آن جوان دارد، بستر مناسبی برای طرح مضامین مدنظر بود. هرچند که این داستان، به خصوص در قسمت‌های اول، خیلی دور از باور بود.