kayhan.ir

کد خبر: ۵۰۵۵۰
تاریخ انتشار : ۳۱ تير ۱۳۹۴ - ۲۲:۲۳

ای آفتاب گمشده... در پشت ابرها(چشم به راه سپیده)

Email:SEPIDEH@Kayhannews.ir

بی‌تو شمرده‌ایم هزاران سپیده را
بی تو شمرده‌ایم هزاران سپیده را
این لحظه‌های مبهم در هم تنیده را
هر شب برای عشق به چالش کشیده‌ایم
این چشم‌های مضطرب خواب دیده را
امسال در دو سوی خیابان نشان زدیم
این سروهای از غم عشقت خمیده را
ما منتظر که وصل تو آرامشی دهد
سیلاب بغض‌های به باران رسیده را
... انگورها شراب شدند و دوا نکرد
مستی، جنون این همه طاقت بریده را
ای آفتاب گمشده در پشت ابرها
پیدا شو و بپاش به ظلمت سپیده را
شعر فراقت ای گل من از غزل گذشت
طولش مده برای خدا این قصیده را
آقا! برای آمدنت نذر کرده‌ایم
این چشم‌های خسته‌ مهدی ندیده را
وحیده افضلی
* * *
از خدا خواستم که امسال...
من از خدا خواستم که، ختم خزان باشد امسال
سال بهار و طلوع، رنگین کمان باشد امسال
- این آسمان گرفته، ای کاش روشن شود؛ کاش
آبی ترین سال عمر، این آسمان باشد امسال
شب‌های آرام امسال، مظنون و نامطمئن‌اند
شاید که دوران قبل از، طوفانمان باشد امسال
من از خدا خواستم عشق، معنای خوبی بگیرد
لبخند مردم بدون، دردی نهان باشد امسال
باشد که دیگر نبینیم، چندین قدم آن طرف‌تر
همسایه‌ خانه‌ ما، محتاج نان باشد امسال
یا این که دیگر نبینیم، در کوچه‌های فلسطین
یک کودک پابرهنه، بی‌خانمان باشد امسال
من از خدا خواستم که، در سفره‌های سومالی
یک استکان آب شیرین، یک لقمه نان باشد امسال
بمب اتم‌ها نباشند، باروت‌ها محو گردند
این جنگ‌های پیاپی، پایان‌شان باشد امسال
دریای آرام و خاموش، با ماهیانی فراموش
شاید که در انتظار، یک ناگهان باشد امسال
 هر کوچه پس‌کوچه‌ای ‌را، با آب و جارو بشویید
شاید زمین میزبان، یک میهمان باشد امسال
عمری ست در ظلمت شب، چشم انتظار طلوعیم
... ای کاش سال طلوع، صاحب زمان باشد امسال
سعید تاج محمدی
* * *
ایل خورشید
روزی سوار سبز باران خواهد آمد
آبی‌ترین رویای انسان خواهد آمد
روزی نسیمانه تمام جاری عشق
تا مرز دل با رمز طوفان خواهد آمد
از شرق اقیانوس شب آرام آرام
آن ماه اطلس‌پوش پنهان خواهد آمد
مردی شبیه آسمان از ایل خورشید
با کوله‌بار نور و عرفان خواهد آمد
پای تمام چشمه‌ها نرگس بکارید
نور دل چشم انتظاران خواهد آمد
یاس سپید من به صبح عشق سوگند
روزی شب‌ ما هم به پایان خواهد آمد
محمد حسینی
* * *
قنوت اشک
جز آسمان چشمتان جایی ندارم
خود را به دست مهربانت می‌سپارم
- شاید، ولی، اما، ندارد، عشق یعنی
باید به عرش زیر پایت سرگذارم
تا که سر ما بین سرها در بیارد
باید دلم را در مسیر تو بکارم
من با قنوت اشک‌هایت زنده هستم
وقتی که دائم دردی از جنس تو دارم
- بخت بلند چشم‌هایم هست این که
هر روز بر تنهایی چشمت ببارم
ای دل خوشی روزهای هفته آقا
تا جمعه، من زخمی‌ترین ساعت شمارم
در انزوای تلخ شنبه می‌نویسم
...این جمعه هم جمعه نشد، در انتظارم
حسن کردی
* * *
ناحیه غزل
دلم قرار ندارد که کم کنم گله‌ها را
پر از صفای تو دیدم تمام هروله‌ها را
هزار سال حضوری، به قدر هجری نوری
- نشد رصد بکنم این حدود فاصله‌ها را -
ورق ورق شده تقویم و جمعه جمعه گذشته
خورانده‌اند به تقویم عمر، باطله‌ها را
چرا تحمل دوری شده ست این همه آسان؟
و کیست تا ببرد سر تمام حوصله‌ها را؟
هماره بگذرد از کربلا مسیر دقایق
گرفته ‌دام بلایت تمامی تله‌ها را!
فدای شال سیاهت! فدای ناحیه‌هایت!
چگونه روضه بخوانم دوباره حرمله‌ها را؟
دوباره روضه‌ میدان، دوباره داغ اسیران
کدام جمعه به پایان بری غائله‌ها را
مرید تاب و تبت شد، شهید خال لبت شد
شنیده هر که به گوشش، رحیل قافله‌ها را
«مسیر عشق ندارد قرار، جز به» رسیدن
... بگو که ساده نگویند بر بلا، بله‌ها را
رحیمه مهربان آق کاری