چگونگی حقيقت اعمال انسان در قيامت(خوان حکمت)
قرآن میفرماید كه مردم از نظر جهانبيني دو گروهند؛ عدّهاي تمام هستي را در دنيا خلاصه ميدانند و مرگ را پايان راه ميپندارند و حقيقت انسان را بين گهواره و گور خلاصه ميكنند و مانند آن. آنها كه جهانبينيشان همين است، نظام ارزشيشان اين است كه: اَيَحسَبُونَ اَنَّمَا نُمِدُّ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنينْ . نُسارِعُ لَهُمْ بِالخِيرات(1). امّا آنها كه معتقدند جهان مبدائي دارد، آغاز و انجامش هُوَ الاَوّل و الآخِر(2) است؛ وقتي آغازي بود، انجامي بود، اوّلي بود، آخري بود؛ قهراً بين اوّل و آخر راه است، آن راه به نام صراط است، آن صراط به نام دين است، آن راهنما به نام پيغمبر است كه ما را از مبدأ به معاد و از معاد به مبدأ آشنا ميكند؛ راه را به ما نشان ميدهد، اسوة ما در پيمودن اين راه است و مانند آن؛ نظام ارزشي آنها اين خواهد بود كه: اِنَّ الَّذِينَ هُمْ مِنْ خَشيَهِ رَبِّهِمْ مُشفِقُون. وَ الَّذِينَ هُمْ بِآياتِ رَبِّهِمْ يُؤمِنُون(3).
بعد ميفرمايد كه: در صحنة قيامت نامة اعمالي هست كه هيچ ظلمي در آن نامه نيست، نقصي نيست، در صحنة داوري هم نقصي نيست. در دنيا تكليف هست، در آخرت حساب كه: اَليُومْ عَمَلٌ وَ لا حِسابْ وَ غَداً حِسابٌ وَ لا عَمَل(4).
فلسفه امتحان الهي
در نظام دنيا چيزي كه برخلاف استعدادها و خواستههاي دروني باشد، تنظيم نشده. فرمود: لا نُكَلِّفُ نَفساً اِلّا وُسعَهَا (5)،ما هيچ كس را به بيش از مقدار استطاعتش تكليف نميكنيم؛ نه فردي و نه جمعي. به انسان غرائزي داديم، براي تأمين غرائزش راههاي حلال فراوان است. ما هرگز دستور نداديم كه يك غريزهاي را تعطيل كند يا بر او چيزي را تحميل كند! هر غريزهاي كه خداي سبحان به انسان عطا كرد، راه حلال تأمين آن غريزه را هم در جلوي روي او گذاشت. اگر يك وقتي در يك مقطع زماني در سفر يا غير سفر، در حالت استثنائي ضرورتي پيش آمد؛ تكليف را هم از او برمي دارد كه:رُفِعَ مَا اضْطُرُّوا(6). اگر يك وقتي ضرورت نبود، به مقدار نياز تكليف تأمين كننده است.
پس هيچ غريزهاي را اسلام تعطيل نكرده، يك. بلكه دستور تعديل داده است، دو. اگر ضرورت پيشبيني نشدهاي بر او تحميل شد، تكليف هم از او گرفته ميشود، اين سه؛ منتها انسان اگر بخواهد زندگي گياهي نداشته باشد، زندگي بالاتر از گياه؛ و زندگي حيواني نداشته باشد، بالاتر از حيوان؛ يعني زندگي انساني داشته باشد، بايد يك سلسله كوششها را تحمّل بكند، يك سلسله آزمونها را هم پشت سر بگذارد. بعضيها زندگي گياهي دارند، اينها نبات بالفعلند و حيوان بالقوّه. هنوز مسائل عواطف و پدر و مادر و رحم و امثال ذلك براي او جا نمیافتد. اين در سنّي است كه ميتواند خوب تغذيه كند، بدنسازي كند، خُرامان باشد، جامة فاخر بپوشد و بيارايد. اين يك گياه بالفعل است، حيوان بالقوّه؛ چون هنوز به حيات عاطفي و امثال ذلك نرسيده است.
از اين مرحله كه رشد كرد؛ ميشود حيوان بالفعل و انسان بالقوّه. يعني اَكل و شرب دارد، غريزه دارد، به فكر نكاح و امثال ذلك هست، به فكر عاطفة في الجملهاي كه مناسب با فضاي حيواني او باشد هست؛ چون اين عاطفه را همة حيوانات نسبت به فرزندانشان دارند، نسبت به امور خانوادگي دارند؛ ولي اين،حيوان بالفعل است و انسان بالقوّه. اگر در ساية عقل و نقلي كه از وحي كمك گرفتند هدايت بشود، انسانيّتش كه بالقوّه بود كم كم بالفعل ميشود.
در اين مقطع سوّم است كه به او فرمودند: حُفَّتِ الجَنَّهُ بِالمَكارِه وَ حُفَّتِ النّارُ بِالشَّهَوات(7). فرمودند: اگر بخواهي از مرز حيوان بالفعل به انسان بالفعل برسي، يك سلسله آزمونهائي هست. در اين آزمونها بهشت در وسط هست، اطرافش آزمون هاي تلخ؛ جهنّم در وسط هست، اطرافش آزمونهاي شيرين. بهشت آمیخته به رنجهاي آزموني موقت است كه قابل تحمّل است كاملاً، جهنّم آمیخته به لذّتهائي كه داراي جاذبة كاذبند. اگر كسي گرفتار اين جاذبههاي كاذب شد، هر چه جلوتر رفت، به جهنّم نزديكتر ميشود؛ دفعتاً ميبيند مشتعل شد. هر چه اين آزمونهاي به حسب ظاهر دشوار را تحمّل كند، براي او آسانتر ميشود؛ دفعتاً متوجه ميشود كه روح و ريحان نصيب او شد! پس حُفَّتِ الجَنَّهُ بِالمَكارِهْ وَ حُفَّتِ النّارُ بِالشَّهوات. اينكه با مكروهها همراه است، از نظر نظري و انديشه نسبت به وهم و خيال ممكن است مكروه باشد، نسبت به عقل محبوب است. نسبت به شهوت و غضب ممكن است مكروه باشد، نسبت به عقل عملي كه بِهِ عُبِدَالرَّحمنْ وَ اكْتُسِبَ الجِنان(8) محبوب و ممدوح است. لذا بسياري از افراد حُبّاً لِلّه اين وظائف ديني را انجام ميدهند.
ظهور حقيقت عمل در صحنه قيامت
بعد فرمود: اينچنين نيست كه عقائد و اخلاق و اعمال از بين رفته باشد و ما در صحنة قيامت راهي براي محاسبه نداشته باشيم؛ اينطور نيست، همة اينها محفوظ است. ما يك كتابي داريم كه اعمال در آن كتاب محفوظ است. جناب فخر رازي به عنوان اشكال ميگويد: اين كتاب براي چيست ؟ اگر كسي خداي سبحان را به عنوان صادق پذيرفت كه: وَ مَنْ اَصدَقُ مِنَ اللهِ قِيلاً (9)، مَنْ اَصدَقُ مِنَ اللهِ حَديثاً (10)؛ اين نيازي به كتاب ندارد. و اگر كسي خدا را به عنوان امين صادق قبول نكرد، در قيامت ممكن است اعتراض بكند كه اينها نوشتة خود شماست؛ بعد پاسخ ميدهد بر اساس همان لا يُسئَلُ عَمّا يَفعَلْ وَ هُمْ يُسئَلُون(11)، كه خداي سبحان اين صحنه را تنظيم كرده است كه نامة اعمالي را تنظيم بكند و به مردم نشان بدهد.
لكن جريان كتاب از قبيل اين دفترهاي عادي نيست! در قرآن كريم فرمود: هر كس هر كاري انجام بدهد، آن را ميبيند: مَنْ يَعمَلْ مِثقالَ ذَرَّهٍ خَيراً يَرَه. وَ مَنْ يَعمَلْ مِثقالَ ذَرَّهٍ شَرّاً يَرَه(12)؛ حقيقت عمل را ميبينند، اين يك. كي اين حقيقت را به او نشان ميدهد ؟ فرمود: اين عمل حاضر ميشود، او ميبيند؛ يُومَ تَجِدُ كُلُّ نَفسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خِيرٍ مُحضَراً (13). يك عدّهاي مأموراني هستند كه عمل را حاضر ميكنند، نشان ميدهند؛ اين دو طايفه.
يكي از آن كساني كه عمل را حاضر ميكند، يا مهمترين كسي كه عمل را حاضر ميكند خود عامل است؛ براي اينكه عَلِمَتْ نَفسٌ مَا اَحضَرَت(14)،يعني خود انسان با يك اردوئي ميآيد، همة اعمال را به همراه خودش دارد. اين از جاهائي است كه نكره در سياق مثبت مفيد عموم است. انسان تنها نميآيد!
وقتي انسان وارد صحنة قيامت شد، از درون او همة اين اعمال پر ميكشد. اين صحيفة نفس چياست ؟ اين جايگاه كجاست ؟ اين كتاب چيست كه:نُخرِجُ لَهُ يُومَ القِيامَهِ كِتاباً يَلْقاهُ مَنشُوراً (15). الآن بسته است اما روزقيامت باز ميشود؛ كه آن يُومُ النُّشُور است نسبت به افراد، يُومُ النُّشُور است نسبت به اعمال؛ همه اعمال باز ميشود، انسان متن عمل را ميبيند. اگر خود انسان اعمال را ميآورد، به كي اعتراض كند؟ اين جناب فخر رازي خيال كرده اينها نظير دفتر بازرگاني است كه مینويسند فلان كس اينقدر نقد برده، اينقدر نسيه برده، اينقدر داده، اينقدر مانده؛ خيال كرده كتابت يعني اين!! اگر خود انسان اعمال را به همراه ميآورد، اين كتابُ الله است! شهود هم كه همراه اوست. اعضاء و جوارح شهودند، ملائكه شهودند، زمين و زمان شاهد است؛ جا براي انكار نيست! تا شما بگوئيد اين شخص خدا را يا صادق ميداند يا غيرصادق، به آنجاها نميرسد! انسان متن عمل را در درون خودش دارد. اگر عَلِمَتْ نَفسٌ مَا اَحضَرَت هست، اعضاء و جوارح هم شاهدند؛ گذشته از شهود بيروني جا براي تكذيب نيست. فرمود: اصلاً ظلم در عالم قيامت ذاتاً منتفي است: لا ظُلمَ اليُوم(16) به نحو نفي جنس. جا براي انكار نيست، لذا فرمود ما كتابي داريم كه كاملاً حرف ميزند، و اينها هم مورد ظلم قرار نميگيرند؛ پس راهي براي انكار اينها نيست.
بيانات حضرت آيتالله جوادي آملي (مدظلّه) در جلسه درس تفسير سوره مؤمنون در جمع طلاب و فضلاي حوزه علميّه قم ـ 4/ 3/ 1390