ريزش خواص در حکومت علوي
شخصیت های برجسته ای که مردم را علیه جبهه علوی تحریک می کردند(پاورقی)
حجتالاسلام دکتر جواد سليمانيامیری
البته اگر مقصود مدائني از (عرب) سران اصحاب پيامبر(ص) و خواص جامعه بوده مقبول است، ولي اگر مراد توده یاران حضرت و مسلمانان بوده این سخن نیز در خور تأمل است؛ زیرا دیوانی که عمر برای تقسیم بیتالمال ترتیب داده بود، موجب اختلاف طبقاتی شد. براساس گزارشهای باقی مانده از دیوان مذکور تفاضل درآمد افراد از بیتالمال به چندین هزار درهم رسیده بود به گونه ای که مردم عادی مدینه بیست و پنج درهم ولی برخی از خواص مدینه بین چهار، پنج تا دوازده هزار درهم عطا دریافت می کردند۶۲ که این کار مصداق بارزِ بیعدالتی در توزیع درآمد بیتالمال محسوب میشد و به صورت طبیعی توده مردم ( کسانی را که از امتیازات ويژه محروم بودند) را ناراضی میکرد. از این رو سیره حضرت عادلانه بوده و از آنجا که عدالت مایه قوام حکومت و ملایم طبع توده مردم است، نمیتواند سبب جدایی مردم از حکومت شود. از این رو باید سخن امثال مدائنی را بر جدایی خواص ( کسانی که طبع زیادهخواهی دارند) حمل کرد، نه توده مردم.
از سوی دیگر اگر عدالت اقتصادی و تقسیم مساوی بیتالمال را موجب جدایی مردم از علی (ع) بدانیم، بايد پرسيد چرا زمان رسول خدا و خلیفه اول و اوایل حکومت خلیفه دوم که بیتالمال به صورت مساوی تقسیم میشد، مردم از دور آنان پراکنده نشدند و پایه حکومت شان سست نگردید. به علاوه مدائنی خود می گوید عدهای از یاران علی(ع)نزدش آمده ، از او خواستند به اشراف عرب و قریش نسبت به موالی و عجم سهم افزونتری از بیتالمال بدهد. این سخن نشان میدهد که مقصود از (عرب) همان خواص منحرف بودهاند، نه عوام آنها.
3. فتنهها
شايد کساني گمان کنند علت زوال اقتدار نظام علوی فتنه هايی چون قتل عثمان و جنگ با اهل قبله، قرآن برسرنِی کردن سپاه شام، امضاي سند تحکیم بوده است؛ زیرا این فتنهها موجب سردرگمی مردم و گمراهی و حیرت شان گردید، به گونهای که تشخیص حق و باطل در آن دشوار گردید و عده زیادی را به انحراف و جدایی از امام علی(ع) کشاند؛ به عنوان نمونه فتنه قتل عثمان دستاويز جنگ جمل و صفين قرار گرفت به گونه اي که بصريان و شاميان به بهانه خونخواهي خليفه مظلوم عثمان به جنگ با اميرمؤمنان آمدند. اساساً اگر عثمان به مرگ طبیعی میمرد و علی به خلافت میرسید حوادث به گونه دیگری رقم میخورد؛ ولی بنیامیّه عثمان را عمداً به کشتن دادند تا از آن بهرهبرداری کنند، کسی که بیشترین سود را از فتنه قتل عثمان برد، معاویه و کسی که بیش از همه از این فتنه زیان دید، علی(ع) بود.
اين سخن تا حدّی قابل قبول است، یعنی فتنههایی که در دوران حکومت امیرمؤمنان به وقوع پیوست کاملاً متفاوت با فتنه هایی است که قبل از خلافت آن حضرت نمایان می گردید؛ اما پرسش این است که ما می دانیم قبل از این تاریخ همواره فتنهگرانی در جامعه اسلامی بودند و در زمان رسول خدا هر از چندی فتنههایی را برپا می کردند، چرا وقتی شبيه همين نوع فتنهها در زمان رسول خدا رخ می داد به يک مشکل گسترده و ريشه دار اجتماعي تبديل نمیشد و دستاويزي براي فروپاشي و تضعيف نظام اسلامی قرار نمیگرفت؛ ولی در دروان حکومت امیرمؤمنان شبهه ها روز به روز در دل جامعه رسوخ میکرد و دامنه فتنهها گسترش مییافت. برای تبیین این پرسش و شفافتر شدن سؤال به برخی از فتنههای دوران رسول خدا اشاره میکنیم:
در سال ششم هجری هنگام بازگشت مسلمانان از غزوه بنیمصطلق بین یکی از انصار و یکی از مهاجران بر سرِ گرفتن آب از چاهي درگیری به وجود آمد و هریک قبیله خود را به کمک طلبید، عبدالله بن أُبي (سرکرده منافقان مدينه) سعي کرد اين نزاع را که يک دعواي شخصي بود به نزاع قبيلگي بين مهاجران و انصار تبديل کند۶۳؛ ولي رسول خدا بعداز شنيدن فرياد آن دو فرمودند: «دعوها فإنّها منتنة؛ رهايشان کنيد، اين سخن بدبويي است.»۶۴ سپس فوراً دستور حرکت را صادر فرمودند و با حرکت لشکر، جو آرام شد۶۵.
در سال نهم هجری فتنه ساختن مسجد ضِرار در قُبا توسط منافقان با آتش زدن مسجدشان به دستور رسول خدا در نطفه خفه شد.۶۶
ساير فتنههاي عصر نبوي مانند داستان إفک و اعتراض برخي اصحاب به اعطاي سهم ويژه قريش از غنائم جنگ حنين و مانند آن نيز با ميانجيگري رسول خدا بعد از مدت کوتاهی حل و فصل ميشد.
چرا در زمان حکومت اميرمؤمنان جامعه فتنهخيز شده بود؟ چرا آتش فتنه به صورت پی درپی برافروخته میشد و روز به روز دامنه اش گسترش میيافت؟ چرا توصيههاي آن حضرت فتنهها را خاموش نميکرد؟
بیتردید نقص از امام نبوده است؛ چرا که آن حضرت رهبري معصوم از گناه و خطا و اشتباه بود. بنابراین علت فتنه خیزی شدن جامعه علوی که بروز و گسترش شک و شبهه، تردید و انحراف، دستمایه بروز آن بوده را باید در درون جامعه آن زمان جست و جو کرد.۶۷
تا اینجا معلوم گردید سه عامل جنگ های داخلی، تقسیم مساوی بیتالمال و فتنه ها ضربه های درخوري به حکومت حضرت امیر وارد آورده اند، اما در اين ميان سختيها و طولاني شدن جنگ ها موجب ايجاد يأس و نوميدي در جامعه وسستي سپاه اميرمؤمنان در ياري آن حضرت گرديد. از اين رو سهم حداکثري در تضعيف حکومت حضرت داشت؛ اما برپا کنندگان جنگ ها غالباً نخبگان منحرف و دنيازده و جاه طلب و جاهل بوده اند. تقسيم مساوي بيتالمال گرچه موجب کاهش يافتن منافع برخي از خواص و صاحبان مُکنت شد؛ ولي موجب رضايتمندي توده متوسط و مستضعف گرديد. از اين رو سهم چنداني در زوال مقبوليت حکومت علوي نداشت؛ اما فتنههاي پي در پي ناشي از قتل عثمان نيز خود مولود انحراف خواص بود.
از سوي ديگر شبیه این مشکلات قبل از این تاریخ نیز در حکومت رسول خدا نیز وجود داشت. به علاوه شخصیت امیرمؤمنان مانند رسولاکرم شخصیتی کامل و معصوم بود؛ به گونهای که همه شرایط لازم و کافی برای مدیریت و حاکمیت جامعه اسلامی را داشت. بنابراین جاي اين پرسش همچنان باقي است که به چه دليل نه تنها شخصيت او نظير شخصيت رسول اکرم در جامعه الگو قرار نگرفت و کلامش فصل الخطاب نبود؛ بلکه هر از چندي غائله و شورشي عليه او بروز ميکرد و روز به روز دامنه اش برافروختهتر ميشد تا جايي که به جدايي مردم از آن حضرت منتهي گرديد.
4. لغزش خواص
وقتی علت جدایی مردم عراق و حجاز از جبهه علوی را بررسی میکنیم، میبینیم همواره جدایی مردم از آن حضرت با تحریک برخی از شخصیتهای برجسته و چهرههای متنفذ بوده است. به عنوان نمونه مردم بصره در جنگ جمل با تحریک عایشه، طلحه و زبیر در مقابل حضرت ایستاده اند، خیل کثیری از شمشیرزنانِ کوفه نیز با تحریک ابوموسی اشعری از یاری حضرت در جنگ جمل خودداری ورزیدند. هزاران نفر از سپاه امیرمومنان در میدان جنگ صفین با خیانت أَشعث بن قیس، زيد بن حصين و مسعر بن فدکي، آن حضرت را وادار به پذیرش حکمیت کردهاند. بدین وسیله فرصت مناسبی برای تجدید قوای سپاه شام و استمرار حکومت معاویه فراهم نمودند؛ زیرا وقتی برخی از شخصیتهای معروف سپاه امیرمومنان آتش بس را پذیرفتند، بیست هزار نفراز سپاه حضرت از ادامه جنگ دست برداشته و از آن حضرت خواستند حمله مالک اشتر به سپاه معاويه را متوقف کند و آتشبس را بپذیرد.
همچنين وقتي افرادي چون خِرّيت بن راشد، عبدالله بن کوّاء يَشکُري، حَرقُوص بن زُهير(ذُوالخُویصره)، عروة بن أُدَيِّه و عبدالله بن وهب راسبي، به حکميتي که بر امام (عليه السلام) تحميل گرديده بود اعتراض کرده و حضرت را کافر خواندند، خيل کثيري از افراد نادان تحت عنوان خوارج از حضرت جدا شده و جنگ نهروان را بر ضد آن حضرت به راه انداختند.
این امور قراینی است که به وضوح نشان می دهد یکی از عوامل اساسی از بین رفتن اقتدار حکومت علی (عليه السلام) لغزش و ريزش خواص و نخبگان جامعه بوده است. اکثر خواص زمان رسول خدا
(صلي الله عليه و آله) در برابر آن بزرگوار عرض اندام نميکردند، «أنا رَجُل» نميگفتند، تابع بودند؛ ولي خواص زمان اميرمؤمنان(عليه السلام) خود را در برابر حضرت صاحب نظر مي دانستند.
بنابراین گرچه عوامل گوناگونی در غربت امام(عليه السلام) نقش ایفا کرده اند؛ ولی در اين ميان، سهم خواص نسبت به ساير عوامل، حائز اهميت ويژه و در خور تحليل و تفسير است، يعنى اگر با تأمل، حوادث عصر حاكميت على(عليه السلام) را پيگيرى كنيم، به اين نتيجه مى رسيم كه به موازات كج روى و انحراف و عصيانگرى خواص، کوتاهي و نافرماني عامه مردم نسبت به آن حضرت افزايش يافته و در نتيجه، پايههاى حاكميت ايشان روز به روز سستتر گرديد. در نتیجه بايد دست هاى ناپاكى كه در ميان صفوف به هم پيوسته ياران حضرت، تخم نفاق و تفرقه پاشيدند و موجب بروز اختلافات و تفرقه ميان شيعيان آن حضرت شدند، شناسايي شوند. این افراد همان خواص منحرفی هستند که موضوع پژوهش حاضر می باشند. به حولُ و قوه الهی در صفحات آینده لغزشها و ريزشهاي خواص در حکومت امیرمومنان(عليهالسلام) و سرچشمه های انحرافشان مورد بررسی قرار خواهدگرفت.
منابع در دفتر روزنامه موجود است
البته اگر مقصود مدائني از (عرب) سران اصحاب پيامبر(ص) و خواص جامعه بوده مقبول است، ولي اگر مراد توده یاران حضرت و مسلمانان بوده این سخن نیز در خور تأمل است؛ زیرا دیوانی که عمر برای تقسیم بیتالمال ترتیب داده بود، موجب اختلاف طبقاتی شد. براساس گزارشهای باقی مانده از دیوان مذکور تفاضل درآمد افراد از بیتالمال به چندین هزار درهم رسیده بود به گونه ای که مردم عادی مدینه بیست و پنج درهم ولی برخی از خواص مدینه بین چهار، پنج تا دوازده هزار درهم عطا دریافت می کردند۶۲ که این کار مصداق بارزِ بیعدالتی در توزیع درآمد بیتالمال محسوب میشد و به صورت طبیعی توده مردم ( کسانی را که از امتیازات ويژه محروم بودند) را ناراضی میکرد. از این رو سیره حضرت عادلانه بوده و از آنجا که عدالت مایه قوام حکومت و ملایم طبع توده مردم است، نمیتواند سبب جدایی مردم از حکومت شود. از این رو باید سخن امثال مدائنی را بر جدایی خواص ( کسانی که طبع زیادهخواهی دارند) حمل کرد، نه توده مردم.
از سوی دیگر اگر عدالت اقتصادی و تقسیم مساوی بیتالمال را موجب جدایی مردم از علی (ع) بدانیم، بايد پرسيد چرا زمان رسول خدا و خلیفه اول و اوایل حکومت خلیفه دوم که بیتالمال به صورت مساوی تقسیم میشد، مردم از دور آنان پراکنده نشدند و پایه حکومت شان سست نگردید. به علاوه مدائنی خود می گوید عدهای از یاران علی(ع)نزدش آمده ، از او خواستند به اشراف عرب و قریش نسبت به موالی و عجم سهم افزونتری از بیتالمال بدهد. این سخن نشان میدهد که مقصود از (عرب) همان خواص منحرف بودهاند، نه عوام آنها.
3. فتنهها
شايد کساني گمان کنند علت زوال اقتدار نظام علوی فتنه هايی چون قتل عثمان و جنگ با اهل قبله، قرآن برسرنِی کردن سپاه شام، امضاي سند تحکیم بوده است؛ زیرا این فتنهها موجب سردرگمی مردم و گمراهی و حیرت شان گردید، به گونهای که تشخیص حق و باطل در آن دشوار گردید و عده زیادی را به انحراف و جدایی از امام علی(ع) کشاند؛ به عنوان نمونه فتنه قتل عثمان دستاويز جنگ جمل و صفين قرار گرفت به گونه اي که بصريان و شاميان به بهانه خونخواهي خليفه مظلوم عثمان به جنگ با اميرمؤمنان آمدند. اساساً اگر عثمان به مرگ طبیعی میمرد و علی به خلافت میرسید حوادث به گونه دیگری رقم میخورد؛ ولی بنیامیّه عثمان را عمداً به کشتن دادند تا از آن بهرهبرداری کنند، کسی که بیشترین سود را از فتنه قتل عثمان برد، معاویه و کسی که بیش از همه از این فتنه زیان دید، علی(ع) بود.
اين سخن تا حدّی قابل قبول است، یعنی فتنههایی که در دوران حکومت امیرمؤمنان به وقوع پیوست کاملاً متفاوت با فتنه هایی است که قبل از خلافت آن حضرت نمایان می گردید؛ اما پرسش این است که ما می دانیم قبل از این تاریخ همواره فتنهگرانی در جامعه اسلامی بودند و در زمان رسول خدا هر از چندی فتنههایی را برپا می کردند، چرا وقتی شبيه همين نوع فتنهها در زمان رسول خدا رخ می داد به يک مشکل گسترده و ريشه دار اجتماعي تبديل نمیشد و دستاويزي براي فروپاشي و تضعيف نظام اسلامی قرار نمیگرفت؛ ولی در دروان حکومت امیرمؤمنان شبهه ها روز به روز در دل جامعه رسوخ میکرد و دامنه فتنهها گسترش مییافت. برای تبیین این پرسش و شفافتر شدن سؤال به برخی از فتنههای دوران رسول خدا اشاره میکنیم:
در سال ششم هجری هنگام بازگشت مسلمانان از غزوه بنیمصطلق بین یکی از انصار و یکی از مهاجران بر سرِ گرفتن آب از چاهي درگیری به وجود آمد و هریک قبیله خود را به کمک طلبید، عبدالله بن أُبي (سرکرده منافقان مدينه) سعي کرد اين نزاع را که يک دعواي شخصي بود به نزاع قبيلگي بين مهاجران و انصار تبديل کند۶۳؛ ولي رسول خدا بعداز شنيدن فرياد آن دو فرمودند: «دعوها فإنّها منتنة؛ رهايشان کنيد، اين سخن بدبويي است.»۶۴ سپس فوراً دستور حرکت را صادر فرمودند و با حرکت لشکر، جو آرام شد۶۵.
در سال نهم هجری فتنه ساختن مسجد ضِرار در قُبا توسط منافقان با آتش زدن مسجدشان به دستور رسول خدا در نطفه خفه شد.۶۶
ساير فتنههاي عصر نبوي مانند داستان إفک و اعتراض برخي اصحاب به اعطاي سهم ويژه قريش از غنائم جنگ حنين و مانند آن نيز با ميانجيگري رسول خدا بعد از مدت کوتاهی حل و فصل ميشد.
چرا در زمان حکومت اميرمؤمنان جامعه فتنهخيز شده بود؟ چرا آتش فتنه به صورت پی درپی برافروخته میشد و روز به روز دامنه اش گسترش میيافت؟ چرا توصيههاي آن حضرت فتنهها را خاموش نميکرد؟
بیتردید نقص از امام نبوده است؛ چرا که آن حضرت رهبري معصوم از گناه و خطا و اشتباه بود. بنابراین علت فتنه خیزی شدن جامعه علوی که بروز و گسترش شک و شبهه، تردید و انحراف، دستمایه بروز آن بوده را باید در درون جامعه آن زمان جست و جو کرد.۶۷
تا اینجا معلوم گردید سه عامل جنگ های داخلی، تقسیم مساوی بیتالمال و فتنه ها ضربه های درخوري به حکومت حضرت امیر وارد آورده اند، اما در اين ميان سختيها و طولاني شدن جنگ ها موجب ايجاد يأس و نوميدي در جامعه وسستي سپاه اميرمؤمنان در ياري آن حضرت گرديد. از اين رو سهم حداکثري در تضعيف حکومت حضرت داشت؛ اما برپا کنندگان جنگ ها غالباً نخبگان منحرف و دنيازده و جاه طلب و جاهل بوده اند. تقسيم مساوي بيتالمال گرچه موجب کاهش يافتن منافع برخي از خواص و صاحبان مُکنت شد؛ ولي موجب رضايتمندي توده متوسط و مستضعف گرديد. از اين رو سهم چنداني در زوال مقبوليت حکومت علوي نداشت؛ اما فتنههاي پي در پي ناشي از قتل عثمان نيز خود مولود انحراف خواص بود.
از سوي ديگر شبیه این مشکلات قبل از این تاریخ نیز در حکومت رسول خدا نیز وجود داشت. به علاوه شخصیت امیرمؤمنان مانند رسولاکرم شخصیتی کامل و معصوم بود؛ به گونهای که همه شرایط لازم و کافی برای مدیریت و حاکمیت جامعه اسلامی را داشت. بنابراین جاي اين پرسش همچنان باقي است که به چه دليل نه تنها شخصيت او نظير شخصيت رسول اکرم در جامعه الگو قرار نگرفت و کلامش فصل الخطاب نبود؛ بلکه هر از چندي غائله و شورشي عليه او بروز ميکرد و روز به روز دامنه اش برافروختهتر ميشد تا جايي که به جدايي مردم از آن حضرت منتهي گرديد.
4. لغزش خواص
وقتی علت جدایی مردم عراق و حجاز از جبهه علوی را بررسی میکنیم، میبینیم همواره جدایی مردم از آن حضرت با تحریک برخی از شخصیتهای برجسته و چهرههای متنفذ بوده است. به عنوان نمونه مردم بصره در جنگ جمل با تحریک عایشه، طلحه و زبیر در مقابل حضرت ایستاده اند، خیل کثیری از شمشیرزنانِ کوفه نیز با تحریک ابوموسی اشعری از یاری حضرت در جنگ جمل خودداری ورزیدند. هزاران نفر از سپاه امیرمومنان در میدان جنگ صفین با خیانت أَشعث بن قیس، زيد بن حصين و مسعر بن فدکي، آن حضرت را وادار به پذیرش حکمیت کردهاند. بدین وسیله فرصت مناسبی برای تجدید قوای سپاه شام و استمرار حکومت معاویه فراهم نمودند؛ زیرا وقتی برخی از شخصیتهای معروف سپاه امیرمومنان آتش بس را پذیرفتند، بیست هزار نفراز سپاه حضرت از ادامه جنگ دست برداشته و از آن حضرت خواستند حمله مالک اشتر به سپاه معاويه را متوقف کند و آتشبس را بپذیرد.
همچنين وقتي افرادي چون خِرّيت بن راشد، عبدالله بن کوّاء يَشکُري، حَرقُوص بن زُهير(ذُوالخُویصره)، عروة بن أُدَيِّه و عبدالله بن وهب راسبي، به حکميتي که بر امام (عليه السلام) تحميل گرديده بود اعتراض کرده و حضرت را کافر خواندند، خيل کثيري از افراد نادان تحت عنوان خوارج از حضرت جدا شده و جنگ نهروان را بر ضد آن حضرت به راه انداختند.
این امور قراینی است که به وضوح نشان می دهد یکی از عوامل اساسی از بین رفتن اقتدار حکومت علی (عليه السلام) لغزش و ريزش خواص و نخبگان جامعه بوده است. اکثر خواص زمان رسول خدا
(صلي الله عليه و آله) در برابر آن بزرگوار عرض اندام نميکردند، «أنا رَجُل» نميگفتند، تابع بودند؛ ولي خواص زمان اميرمؤمنان(عليه السلام) خود را در برابر حضرت صاحب نظر مي دانستند.
بنابراین گرچه عوامل گوناگونی در غربت امام(عليه السلام) نقش ایفا کرده اند؛ ولی در اين ميان، سهم خواص نسبت به ساير عوامل، حائز اهميت ويژه و در خور تحليل و تفسير است، يعنى اگر با تأمل، حوادث عصر حاكميت على(عليه السلام) را پيگيرى كنيم، به اين نتيجه مى رسيم كه به موازات كج روى و انحراف و عصيانگرى خواص، کوتاهي و نافرماني عامه مردم نسبت به آن حضرت افزايش يافته و در نتيجه، پايههاى حاكميت ايشان روز به روز سستتر گرديد. در نتیجه بايد دست هاى ناپاكى كه در ميان صفوف به هم پيوسته ياران حضرت، تخم نفاق و تفرقه پاشيدند و موجب بروز اختلافات و تفرقه ميان شيعيان آن حضرت شدند، شناسايي شوند. این افراد همان خواص منحرفی هستند که موضوع پژوهش حاضر می باشند. به حولُ و قوه الهی در صفحات آینده لغزشها و ريزشهاي خواص در حکومت امیرمومنان(عليهالسلام) و سرچشمه های انحرافشان مورد بررسی قرار خواهدگرفت.
منابع در دفتر روزنامه موجود است