kayhan.ir

کد خبر: ۴۸۴۵۴
تاریخ انتشار : ۰۶ تير ۱۳۹۴ - ۱۹:۱۱
دل نوشته ای برای شهیدان غواص

تکریم «انسان» و فضیلت‌های انسانی

رضا اسماعیلی

جامــــی ! از آلایش تن پاک شو
                  در قـــدم پاکـــــــروان خاک شو
باشد از آن خاک به گردی رسی
                         گرد شکافــــی و به مردی رسی
     بدون شک، بزرگداشت یاد و خاطره غواصان شهید و گرامیداشت حماسه آفرینی‌های عاشورا مردان خدا که در فتنه خیز حوادث و در هجوم ناجوانمردانه دشمن به مرزهای آرمانی و فرهنگی انقلاب اسلامی – با توکل بر خدا – عَلم قیام و مبارزه را بر دوش گرفتند و زندگی شرافتمندانه را در پناه مرگ شرافتمندانه یافتند، کمتر از فیض شهادت نیست.
     تکریم و تجلیل نام بلند غواصان شهیدی که با دستان بسته – اما وارسته – به دیدار حضرت دوست شتافتند، در واقع تکریم از «انسان» و فضیلت‌های انسانی است. شهیدانی که با همه‌ی بزرگی، گمنام و بی ادعا زیستند و سرانجام با پشت پا زدن به همه‌ زخارف دنیوی و انتخاب آگاهانه‌ی شهادت، ثابت کردند که به راستی «شیفتگان خدمتند، نه تشنگان قدرت».     امروز بر هنرمندان و اصحاب فکر و فرهنگ تکلیفی الهی و انسانی است که در آیینه ادب و هنر سیمای تابناک و نورانی این غواصان وارسته و به حق پیوسته را در مقابل چشم جهانیان به تماشا بگذارند، تا با اقتداء به این اسوه‌های عشق و ایثار – در فضای پر فتنه و غبار گرفته‌ی امروز – راه را گم نکنیم. ان شاء الله.

تقدیم به ارواح طیبه مرواریدان سرخ ، غواصان شهید
غزل دعوت

مـــرا به روشنـــــــی آفتاب دعـوت کـــــــن
        به رود و چشمه و دریا ، به آب دعوت کـن
 
مــرا به لهجۀ باران صدا بزن ، ای خوب !
به بــــاغ خیس نگاه سحاب ، دعـــــوت کن
 مـــرا به ساحت طوفان بخوان ، به اقیانوس
بــه موج موج خطـــــر ، التهاب دعوت کن
 
مــــرا بـــــــــه دیدن یک ناگهـان ببر امشب
بــــــــه فصل تــــازۀ یک انقلاب دعوت کن
 
بــه فصل تازۀ خون و خطـــر ، به جانبازی
به رقص سرخ جنون، بی حساب دعوت کن
 
مـــــرا بــه مذهب آتش ، بــه سوختن ، آری
بـــه شعله ور شدن و پیچ و تـاب دعوت کن
 
بــــه داغ سرخ شقایق  ، مـــرا تو مهمان کن
بـــــه فصل پرپر ایــن شعــر ناب دعوت کن
 
صدای «هل من ...» خون خداست در گوشم
مــــــرا بــــــه دایـــرۀ این خطاب دعوت کن
 
میان مـــــــاندن و رفتــــــــن دچــــار تردیدم
مــــرا بـــــه جُـــرات یک انتخاب دعوت کن
 
دلــــــم گرفتـــــــه از این ظلمت حقیقت سوز
مـــرا بـــــــه روشنــــــــی آفتاب دعـوت کن