توهم هژمونی با ارتش استیجاری!
اشاره
بیش از 76 روز از حملات هوایی عربستان به یمن میگذرد و در این مدت تنها دستاورد رژیم آل سعود از این جنگ نابرابر که در مقابل چشمان سازمانهای بینالمللی نیز انجام میشود تنها کشته و زخمی شدن هزاران زن و کودک و آوارگی صدهاهزار نفر و ویرانی زیر ساختهای یمن بوده است. براساس تخمین سازمانهای بشردوستانه بیش از 16 میلیون یمنی که معادل 61 درصد جمعیت این کشور است به کمکهای بشردوستانه نیاز جدی دارند.با ناتوانی شدید عربستان در دستیابی به اهداف اعلامی در جنگ علیه ملت یمن این سئوال در اذهان ایجاد شده است که آیا عربستان خود مستقلا ظرفیت لازم را برای تبدیل شدن به یک هژمون منطقهای را دارد؟ به عبارت دیگر ژستی که طی سالهای اخیر دولتمردان آل سعود برای تبدیل شدن به یک هژمون منطقهای گرفتهاند تا چه اندازه با واقعیات داخلی این رژیم همخوانی دارد؟
چرا تغییر؟
در پرتو تحولات شتابان منطقهای سیاست خارجی عربستان نیز دچار تغییر شده است. جرقه اصلی این تغییرات از شروع روند بیداری اسلامی در سال 2010 زده شد. جریان بیداری اسلامی و سقوط متحدین سنتی عربستان در مصر و تونس و ناتوانی آمریکا در جلوگیری از این تحولات و از سوی دیگر نگرانی آل سعود از انتقال سونامی ویرانگر بیداری اسلامی به داخل مرزهای سعودی، رژیم آل سعود را به اتخاذ رویکرد تهاجمی و ماجراجویانه در سیاست خارجی خود واداشت وآل سعود به این نتیجه رسید که برای تامین امنیت خود نمیتواند زیاد روی آمریکا حساب کند چرا که آمریکا با یک چشم به هم زدن متحدی مثل مبارک را که از هیچ اقدامی در جهت منافع واشنگتن خودداری نکرده بود، رها کرد.
این حس دولت عربستان با رویکرد جدید آمریکا در منطقه خاورمیانه تلفیق شد دولتمردان آمریکا در پرتو درسهایی که از مداخلات مستقیم نظامی در افغانستان و عراق گرفته بودند به این نتیجه رسیدند که باید از دخالت مستقیم خودداری کرده و مسئولیتهای بیشتری را به بازیگران منطقهای بسپارند. در این راهبرد کشورهای منطقه نباید به هزینه آمریکا امنیت خود را حفظ کنند، بلکه خود باید در تامین امنیت منطقه مشارکت داشته باشند. بر خلاف دوران جنگ سرد که آمریکا از این واهمه داشت که در صورت بروز بیثباتی شوروی رقیب ایدئولوژیک آمریکا ممکن است از این بیثباتی استفاده کرده و جای آن را اشغال کند در هزاره جدید آمریکا دیگر چنین ترسی ندارد و طبیعتا با توجه به تجارب تلخ جنگهای افغانستان و عراق نباید دیگران با هزینه کشته شدن سربازان آمریکایی در صحنه نبرد امنیت خود را حفظ کنند. این راهبرد تحت عنوان « leading from behind» از ترجیهات استراتژیکی برخوردار است به این معنا که از دید دولتمردان آمریکا اگر همه چیز خوب پیش برود، همه مدیریت پشت صحنه آمریکا را عامل موفقیت خواهند دانست و اگر مداخله تحت هر عنوان و با هر سطحی از قبیل مداخله نظامی، مداخله بشردوستانه بازگرداندن ثبات و... شکست بخورد، نه تنها نظامیان آمریکایی در وسط درگیری نیستند تا کشته شوند و افکارعمومی آمریکا حساس شود بلکه باز همگان خواهند گفت چون آمریکا مستقیما مداخله نکرده و کار را به بازیگران ناتوان منطقهای سپرده عملیات شکست خورده است.
تلفیق آن حس، این راهبرد و این توهم که عربستان به جای برقراری موازنه در منطقه باید خود تبدیل به یک هژمون منطقهای شود و همه بازیگران منطقهای را مثل ایران به حاشیه براند و همچنین مرگ ملک عبدالله و انتقال قدرت از شاهزادگان پیر و محافظه کار به نسل جوانتر شاهزداگان( ولیعهد 55 سال و جانشین ولیعهد و وزیر دفاع 33 سال) نسل جدید حاکمان این کشور را وارد معرکهای کرد که چشم انداز بسیار تیره و تاری را در مقابل آل سعود قرار داده است.
واقعیت آن است که عربستان در جست و جوی نقشی در منطقه خاورمیانه است که بسیار با قابلیتها و ظرفیتهای آن فاصله دارد. این کشوز بسیار تلاش دارد خود را به عنوان یک هژمون پر قدرت منطقهای در خاورمیانه جا بزند و نقش خود را به سایر بازیگران منطقهای و جهانی بقبولاند و نظم جدیدی را با محوریت خود در منطقه ایجاد کند ولی چنان که گفته شد به دلایل عدیدهای که درباره آنها بحث خواهد شد تاکنون ناتوان از رسیدن به این هدف بوده است. جنگ نیابتی عربستان توسط گروههای تروریستی حامی خود که مستقیما از پترودلارهای نفتی آل سعود تغذیه میشوند چند سال است که برای تصاحب جایگاه هژمون منطقهای در سوریه،عراق، لبنان و یمن آغاز شده است. اما این جنگ نیابتی طی چند سال گذشته نه تنها برای سیاست هژمون گرایی عربستان کمترین موفقیتی را به همراه نداشته است بلکه آنتی تز خود را نیز تولید کرده که همان شناخته شدن عربستان در افکار عمومی منطقه و جهان به عنوان یک دولت ضعیف و ناتوان، حامی تروریسم و دولتی غیرمسئول و جنایتکار است.
عربستان سال 2009 از نیروهای بسیار کوچک و با کمترین امکانات انصارالله در یمن شکست خورد، در بحرین لشکر کشی نظامی آل سعود برای متوقف کردن انقلاب مردمی این کشور شکست خورد. در عراق و برای سرنگونی دولت شیعی این کشور شکست خورد،در لبنان و برای متوقف کردن جریان رو به رشد قدرت گرفتن حزب الله و وارد کردن لبنان در جنگهای طایفهای شکست خورد،در سوریه برای سرنگونی حکومت بشار اسد و علی رغم میلیاردها دلاری که صرف حمایت از تروریستهای سلفی تکفیری کرد، شکست خورد.
اما مهمترین صحنه عملیاتی راهبرد جدید سیاست خارجی آل سعود یمن بود. اگر عربستان در یمن پیروز میشد؛ میتوانست خود را به عنوان ستون و زیر بنای نظم جدید جا زده و تثبیت کند و آمریکا نیز با اذعان به توان نظامی این کشور مسئولیتهای بیشتری را به عنوان پلیس،ژاندارم یا هژمون منطقهای به عربستان محول میکرد. اما آل سعود علی رغم همه جنایتهایی که تاکنون در یمن انجام داده در دستیابی به اهداف خود شامل خلع سلاح انصارالله، تامین امنیت مرزهای جنوبی خود و بازگرداندن منصور هادی به قدرت شکست خورد؟ شاید هیچ کس بهتر از ژنرال «کالین پاول» وزیر خارجه سابق آمریکا نتواند شکست فضاحت بار عربستان را در یمن به تصویر بکشید.
« پاول» وزير خارجه اسبق آمريكا در گفت وگو با شبكه تلويزيوني فاكس نيوز با اذعان به اينكه مقامات كاخ سفيد فريب سعوديها را در رابطه با جنگ يمن خوردند؛ میگوید: «واشنگتن با دادن چراغ سبز به عربستان سعودي براي حمله به يمن دچار اشتباه شد. ما نبايد وعدههاي سعوديها را باور ميكرديم، سلمان و پسرش به ما گفتند كه جنگ عليه يمن، ١٠ روز بيشتر طول نخواهد كشيد و ارتش سعودي قادر خواهد بود پس از روز هفتم جنگ وارد صنعا شود ... پس از يك ماه و نيم بمباران، درخواست همپيمانان سعودي خود را به دلیل حملات غافلگیرانه یمنیها كه درخواست كمك از آمريكا ميكردند، شنيديم. باوجود حمايت هاي نظامي و لجستيكي گسترده آمريكا، يمنيها بهگونهاي در داخل يمن و مرزها غافلگيركننده عمل كردند كه هيچكس تصور نميكرد، آنها نظاميان سعودي را كشتند و سلاحهاي آنها را ضبط كردند... ما بهخاطر اعتماد كردن بر ارتش ضعيف عربستان سعودي و وزير دفاعي كه هيچ ايده و ديدگاهي درباره واژه جنگ ندارد، مرتكب اشتباه شديم.»
دلایل شکست رویکرد جدید منطقهای عربستان
1- شاید بتوان مهمترین دلیل شکست رویکرد جدید سیاست خارجی عربستان را به سیاست داخلی این کشور گره زد. سیاست خارجی دنبالهرو سیاست داخلی کشورها است و واقعیت این است که سیاست داخلی عربستان هیچ جذابیتی برای مردم منطقه برای پذیرش آل سعود به عنوان یک هژمون منطقهای ندارد. یک حکومت پادشاهی موروثی مبتنی بر ایدئولوژی بسیار خشن سلفی –تکفیری وهابیت که در جهان اهل تسنن نیز هیچ جذابیت و کششی ندارد، چگونه میتواند در سطح منطقه داعیه رهبری داشته باشد؟ از سوی دیگر حکومت موروثی آل سعود فاقد حداقل مبانی مشروعیت و پشتوانه مردمی است. از زمان تشکیل حکومت آل سعود هیچگونه انتخابات و چرخش آزاد قدرتی در این کشور شکل نگرفته است. طبیعی است وقتی حکومتی پشتوانه مردمی ندارد و مردم نقشی در اتخاذ تصمیم گیریها ندارند حکومت نیز در پی گیری اهداف بلندپروازانه در عرصه سیاست خارجی با شکست روبهرو میشود. فقدان مشروعیت و چرخش قدرت فساد سیاسی گستردهای را نیز بر این کشور حاکم کرده است. جنگ پنهان شاهزادگان بر سر تصاحب جایگاهها، فساد اخلاقی و اقتصادی گسترده حاکم بر دربار سعودی همراه با سلطه وهابیت بر این کشور چنان که گفته شد یک حکمرانی ضعیف و بیثبات و فاقد کارآمدی را در عربستان حاکم کرده که از این وضعیت به هیچ وجه نمیتوان انتظار نقش آفرینی مثبت در تحولات منطقهای و جهانی داشت.
2- یکی از دلایل شکست سیاست خارجی بلندپروازانه عربستان در منطقه ضعف شدید نظامی آل سعود است. تنها هنر آل سعود در نظامیگری خرید و انبار کردن تسلیحات مدرن و پیشرفته است خریدهای نظامی عربستان از میانه دهه 90 میلادی سال به سال رشد داشته است .خرید سلاح عربستان در سال 2013 به 67 میلیارد دلار و در سال 2014 به بیش از 80 میلیارد دلار رسید که 10 درصد تولید ناخالص داخلی این کشور را به خود اختصاص داده است. در لیست بودجههای اختصاص یافته به بخش نظامی کشورها عربستان سعودی بعد از آمریکا و چین در ردیف سوم قرار دارد که روسیه انگلیس فرانسه آلمان و هند در ردیفهای بعدی قرار دارند.آمریکا،انگلیس و فرانسه بیشترین حجم سلاح را به عربستان میفروشند و حتی فروش تسلیحات پیشرفته آمریکا به عربستان بیش از کمکهای نظامی واشنگتن به رژیم صهیونیستی بوده است براساس گزارشها عربستان در طول 4 سال گذشته دومین کشور با بیشترین واردات تسلیحات نظامی بوده است. اما سؤال اینجاست که چرا این حجم انبوه خرید تسلیحات پیشرفته نظامی از سوی عربستان کسی را نگران نمیکند؟ چرا اروپا، آمریکا و رژیم صهیونیستی از انبارههای تسلیحات نظامی عربستان نه تنها نگران نیستند بلکه خود این انبارها را پر میکنند؟ واقعیت این است که این تجیهزات پیشرفته نظامی هیچ پرستیژی به عربستان نداده است.ساختار نظامی عربستان بسیار ضعیف و اساسا اجارهای است و فاقد توان و تجربه کافی در پیشبرد جنگ و استفاده از تسلیحات مدرن و پیشرفته نظامی است. عربستان حدود 100هزار نظامی دارد که 20هزار نفر آن پاکستانی، 10هزار نفر آن افغانی و 10هزار نفر دیگر آن بنگلادشی هستند و هیچ تجربهای در زمینه جنگیدن ندارند ارتشی غیربومی و فاقد روحیه میهن پرستانه و سلحشوری و فاقد توان و تجربه کافی در زمینه جنگیدن و استفاده از تسلیحات مدرن نظامی چگونه میتواند تبدیل به بازوی پرتوان یک سیاست خارجی جنگ طلبانه شود؟ ناکارآمدی ارتش تا بن دندان مسلح عربستان در جنگ با انصارالله به وضوح مشخص شد براساس گزارشها کمیتههای مردمی و ارتش یمن طی دو ماه گذشته شماری از پایگاههای نظامی عربستان را شامل «السودة»، «برج الردیف»، «سلعة»، «الحجفا» ،«مستحدث» و «عین الحاره» واقع در منطقه «جازان» و «عسیر» را هدف قرار دادهاند تا کنون بیش از 600 نظامی سعودی در این درگیریها کشته شدهاند و دهها دستگاه تانک و خودروی زرهی نظامیان فراری عربستان نیز به دست ارتش و نیروهای مردمی یمن افتاده است و تعدادی از نظامیان سعودی نیز به اسارات نیروهای یمنی درآمده اند.
دلیل دیگر شکست سیاست خارجی بلند پروازانه و ناتوانی عربستان در تبدیل شدن به یک هژمون منطقهای وضعیت توسعه نیافتگی این کشور است. بیش از 95 درصد اقتصاد عربستان متکی به فروش نفت است و به جرات میتوان گفت. غیراز فروش روزانه بیش از 10 میلیون بشکه نفت عربستان به لحاظ اقتصادی هیچ مزیت دیگری ندارد آل سعود فکر میکند با میلیاردها دلاری که از فروش نفت به دست میآورد میتواند برای خود پرستیژ بخرد و ائتلافسازی کرده و نظمی جدید با محوریت خود ایجاد کند. ولی این حجم انبوه پترودلارها به دلیل فساد گسترده سیاسی و اقتصادی شاهزادگان، فقدان مشروعیت مردمی و نبود یک سیستم کارآمد اقتصادی به هیچ وجه نمیتواند در عرصه سیاست خارجی قرین موفقیت باشد. بررسیها نشان میدهد که ۶۸ درصد سرمایه گذاران در عربستان سعودی برای تسهیل اقدامات خود به شیوههای غیرقانونی و فساد مانند رشوه دادن، دلالی و فریبكاری متوسل میشوند. با وجود درآمد عظیم نفتی عربستان کافی است نگاهی به وضعیت فقر و بیکاری در این کشور انداخته شود.عربستان یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان است که با ثروت افسانهای نفت شاید عدهای فکر کنند همه مردم این کشور در ثروت و رفاه زندگی میکنند ولی واقعیت این است که بیش از 25 درصد از جمعیت 27 میلیونی این کشور در فقر به سر میبرند. به دلیل موقعیت بسیار بسته و استبدادی حاکم بر عربستان برای خبرنگاران بسیار سخت است که با سفر به عربستان از داخل این کشور وضعیت بسیار اسف بار اقتصادی و فقر پنهان در پشت ثروت افسانهای شاهزادگان این کشور را برای دنیای بیرون بازگو کنند. برخی دیگر از گزارشها 60 درصد جمعیت عربستان را زیر خط فقر نشان میدهد. بیش از 70 درصد جمعیت عربستان را جوانان تشکیل میدهند که سه چهارم جمعیت بیکار عربستان نیز در این قشر هستند. فقر در بین جمعیت غیربومی عربستان که بطور رسمی شهروند عربستان هم محسوب نمیشوند بیداد میکند براساس برآوردهای سازمان ملل بیش از 70 هزار نفر بیهویت در عربستان زندگی میکنند که اکثر اینها زیر خط فقر هستند. به دلیل سیاستهای رسمی تبعیض آمیز و شعیه ستیز مبتنی بر ایدئولوژی وهابیت فقر و بیکاری در بین جمعیت 15 درصدی شیعیان عربستان بیشتر است.شرق عربستان که تراکم جمعیت در آنجا به خاطر آب و هوای بهتر و چاههای نفت بیشتر است کاملا شیعه هستند و علی رغم اینکه شیعیان بر روی بزرگترین ذخیرهی نفت جهان در منطقهی شرقیه زندگی میکنند، این ناحیه از محرومترین نواحی عربستان به شمار میرود. ميادين نفتي قوار و قطيف در حوزه مناطق شيعهنشين قرار گرفتهاند؛ گفتني است كه ميدان قوار بيش از 60 ميليارد (تقريباً دو برابر كل ذخاير نفتي آمريكا) ذخيره قطعي نفت دارد و هزينه استخراج نفت از اين منطقه كمتر از سه دلار است ولی چنان که گفته شد به دلیل سیاست رسمی شیعه ستیزی آل سعود شیعیان عربستان جزو محرومترین طبقات در جامعه سعودی هستند.
پایان یک رویا
شکست سنگین نظامی عربستان در یمن در دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده اندک پرستیژ منطقهای و بینالمللی آل سعود را نیز از بین برد و به جرات میتوان گفت این شکست تاثیرات استراتژیکی در سطح منطقه به دنبال خواهد داشت این جنگ به شدت نابرابر ظرفیت و توانایی واقعی عربستان را هم به دولتمردان این کشو و هم به آمریکا و هم به دولتها و ملتهای منطقه نشان داد.
روزنامه «واشنگتن پست» پس از شروع تهاجم نظامی عربستان به یمن در یادداشتی با نگاهی به تاریخچه مداخلات خارجی در یمن نوشت: «توفان قاطع عملیاتی برای ایجاد ثبات در یمن نیست بلکه عملیاتی است که بناست غرور فرسوده شده سعودیها دربرابر سلطه رو به رشد ایران در منطقه را به آنها بازگرداند. اما ماجراجویی خارجیها در تاریخ یمن، به ندرت آن طور که برنامهریزی شده بود، پیش رفته است.» اما این عملیات نه تنها غرور زخم خورده و فرسوده سعودیها را ترمیم نکرد بلکه پایانی بود بر رویای شیرین سیاست هژمونگرایی آل سعود.
با شکست عربستان در یمن همگان به این واقعیت اذعان پیدا کردهاند که حتی در صورت ایجاد نظم منطقهای جدید نیز عربستان ناتوان و ضعیف محور آن نخواهد بود، آل سعود باید با نقشهایی مثل پلیس،ژاندارم موازنهدهنده یا هژمون منطقهای نیز خداحافظی کند، شکست مدخله نظامی در یمن امکان تکرار این سناریوی ناکارآمد را در سوریه،بحرین،لبنان و یا هر جای دیگر نیز تقریبا به صفر میرساند و زمینه را برای بازگشت به سیاست قدیمی حمایت از گروههای تروریستی و پیگیری سیاست جنگ نیابتی فراهم میکند. ناکامی در یمن به احتمال زیاد طرح تشکیل نیروی نظامی مشترک عربی را نیز به محاق خواهد برد. و این تازه شروع سلسله شکستهای جدید عربستان در منطقه است. باید منتظر تحولات داخلی و جنگ قدرت شاهزادگان نیز بود.
برخی منابع:
dw.de:Saudi Arabia military spending rises to $80bn: SIPRI report
defensenews: Saudi Arabia Becomes Top Arms Importer
theguardian: Saudi Arabia›s riches conceal a growing problem of poverty presstv: 60٪ of Saudi citizens live below poverty line
بیش از 76 روز از حملات هوایی عربستان به یمن میگذرد و در این مدت تنها دستاورد رژیم آل سعود از این جنگ نابرابر که در مقابل چشمان سازمانهای بینالمللی نیز انجام میشود تنها کشته و زخمی شدن هزاران زن و کودک و آوارگی صدهاهزار نفر و ویرانی زیر ساختهای یمن بوده است. براساس تخمین سازمانهای بشردوستانه بیش از 16 میلیون یمنی که معادل 61 درصد جمعیت این کشور است به کمکهای بشردوستانه نیاز جدی دارند.با ناتوانی شدید عربستان در دستیابی به اهداف اعلامی در جنگ علیه ملت یمن این سئوال در اذهان ایجاد شده است که آیا عربستان خود مستقلا ظرفیت لازم را برای تبدیل شدن به یک هژمون منطقهای را دارد؟ به عبارت دیگر ژستی که طی سالهای اخیر دولتمردان آل سعود برای تبدیل شدن به یک هژمون منطقهای گرفتهاند تا چه اندازه با واقعیات داخلی این رژیم همخوانی دارد؟
چرا تغییر؟
در پرتو تحولات شتابان منطقهای سیاست خارجی عربستان نیز دچار تغییر شده است. جرقه اصلی این تغییرات از شروع روند بیداری اسلامی در سال 2010 زده شد. جریان بیداری اسلامی و سقوط متحدین سنتی عربستان در مصر و تونس و ناتوانی آمریکا در جلوگیری از این تحولات و از سوی دیگر نگرانی آل سعود از انتقال سونامی ویرانگر بیداری اسلامی به داخل مرزهای سعودی، رژیم آل سعود را به اتخاذ رویکرد تهاجمی و ماجراجویانه در سیاست خارجی خود واداشت وآل سعود به این نتیجه رسید که برای تامین امنیت خود نمیتواند زیاد روی آمریکا حساب کند چرا که آمریکا با یک چشم به هم زدن متحدی مثل مبارک را که از هیچ اقدامی در جهت منافع واشنگتن خودداری نکرده بود، رها کرد.
این حس دولت عربستان با رویکرد جدید آمریکا در منطقه خاورمیانه تلفیق شد دولتمردان آمریکا در پرتو درسهایی که از مداخلات مستقیم نظامی در افغانستان و عراق گرفته بودند به این نتیجه رسیدند که باید از دخالت مستقیم خودداری کرده و مسئولیتهای بیشتری را به بازیگران منطقهای بسپارند. در این راهبرد کشورهای منطقه نباید به هزینه آمریکا امنیت خود را حفظ کنند، بلکه خود باید در تامین امنیت منطقه مشارکت داشته باشند. بر خلاف دوران جنگ سرد که آمریکا از این واهمه داشت که در صورت بروز بیثباتی شوروی رقیب ایدئولوژیک آمریکا ممکن است از این بیثباتی استفاده کرده و جای آن را اشغال کند در هزاره جدید آمریکا دیگر چنین ترسی ندارد و طبیعتا با توجه به تجارب تلخ جنگهای افغانستان و عراق نباید دیگران با هزینه کشته شدن سربازان آمریکایی در صحنه نبرد امنیت خود را حفظ کنند. این راهبرد تحت عنوان « leading from behind» از ترجیهات استراتژیکی برخوردار است به این معنا که از دید دولتمردان آمریکا اگر همه چیز خوب پیش برود، همه مدیریت پشت صحنه آمریکا را عامل موفقیت خواهند دانست و اگر مداخله تحت هر عنوان و با هر سطحی از قبیل مداخله نظامی، مداخله بشردوستانه بازگرداندن ثبات و... شکست بخورد، نه تنها نظامیان آمریکایی در وسط درگیری نیستند تا کشته شوند و افکارعمومی آمریکا حساس شود بلکه باز همگان خواهند گفت چون آمریکا مستقیما مداخله نکرده و کار را به بازیگران ناتوان منطقهای سپرده عملیات شکست خورده است.
تلفیق آن حس، این راهبرد و این توهم که عربستان به جای برقراری موازنه در منطقه باید خود تبدیل به یک هژمون منطقهای شود و همه بازیگران منطقهای را مثل ایران به حاشیه براند و همچنین مرگ ملک عبدالله و انتقال قدرت از شاهزادگان پیر و محافظه کار به نسل جوانتر شاهزداگان( ولیعهد 55 سال و جانشین ولیعهد و وزیر دفاع 33 سال) نسل جدید حاکمان این کشور را وارد معرکهای کرد که چشم انداز بسیار تیره و تاری را در مقابل آل سعود قرار داده است.
واقعیت آن است که عربستان در جست و جوی نقشی در منطقه خاورمیانه است که بسیار با قابلیتها و ظرفیتهای آن فاصله دارد. این کشوز بسیار تلاش دارد خود را به عنوان یک هژمون پر قدرت منطقهای در خاورمیانه جا بزند و نقش خود را به سایر بازیگران منطقهای و جهانی بقبولاند و نظم جدیدی را با محوریت خود در منطقه ایجاد کند ولی چنان که گفته شد به دلایل عدیدهای که درباره آنها بحث خواهد شد تاکنون ناتوان از رسیدن به این هدف بوده است. جنگ نیابتی عربستان توسط گروههای تروریستی حامی خود که مستقیما از پترودلارهای نفتی آل سعود تغذیه میشوند چند سال است که برای تصاحب جایگاه هژمون منطقهای در سوریه،عراق، لبنان و یمن آغاز شده است. اما این جنگ نیابتی طی چند سال گذشته نه تنها برای سیاست هژمون گرایی عربستان کمترین موفقیتی را به همراه نداشته است بلکه آنتی تز خود را نیز تولید کرده که همان شناخته شدن عربستان در افکار عمومی منطقه و جهان به عنوان یک دولت ضعیف و ناتوان، حامی تروریسم و دولتی غیرمسئول و جنایتکار است.
عربستان سال 2009 از نیروهای بسیار کوچک و با کمترین امکانات انصارالله در یمن شکست خورد، در بحرین لشکر کشی نظامی آل سعود برای متوقف کردن انقلاب مردمی این کشور شکست خورد. در عراق و برای سرنگونی دولت شیعی این کشور شکست خورد،در لبنان و برای متوقف کردن جریان رو به رشد قدرت گرفتن حزب الله و وارد کردن لبنان در جنگهای طایفهای شکست خورد،در سوریه برای سرنگونی حکومت بشار اسد و علی رغم میلیاردها دلاری که صرف حمایت از تروریستهای سلفی تکفیری کرد، شکست خورد.
اما مهمترین صحنه عملیاتی راهبرد جدید سیاست خارجی آل سعود یمن بود. اگر عربستان در یمن پیروز میشد؛ میتوانست خود را به عنوان ستون و زیر بنای نظم جدید جا زده و تثبیت کند و آمریکا نیز با اذعان به توان نظامی این کشور مسئولیتهای بیشتری را به عنوان پلیس،ژاندارم یا هژمون منطقهای به عربستان محول میکرد. اما آل سعود علی رغم همه جنایتهایی که تاکنون در یمن انجام داده در دستیابی به اهداف خود شامل خلع سلاح انصارالله، تامین امنیت مرزهای جنوبی خود و بازگرداندن منصور هادی به قدرت شکست خورد؟ شاید هیچ کس بهتر از ژنرال «کالین پاول» وزیر خارجه سابق آمریکا نتواند شکست فضاحت بار عربستان را در یمن به تصویر بکشید.
« پاول» وزير خارجه اسبق آمريكا در گفت وگو با شبكه تلويزيوني فاكس نيوز با اذعان به اينكه مقامات كاخ سفيد فريب سعوديها را در رابطه با جنگ يمن خوردند؛ میگوید: «واشنگتن با دادن چراغ سبز به عربستان سعودي براي حمله به يمن دچار اشتباه شد. ما نبايد وعدههاي سعوديها را باور ميكرديم، سلمان و پسرش به ما گفتند كه جنگ عليه يمن، ١٠ روز بيشتر طول نخواهد كشيد و ارتش سعودي قادر خواهد بود پس از روز هفتم جنگ وارد صنعا شود ... پس از يك ماه و نيم بمباران، درخواست همپيمانان سعودي خود را به دلیل حملات غافلگیرانه یمنیها كه درخواست كمك از آمريكا ميكردند، شنيديم. باوجود حمايت هاي نظامي و لجستيكي گسترده آمريكا، يمنيها بهگونهاي در داخل يمن و مرزها غافلگيركننده عمل كردند كه هيچكس تصور نميكرد، آنها نظاميان سعودي را كشتند و سلاحهاي آنها را ضبط كردند... ما بهخاطر اعتماد كردن بر ارتش ضعيف عربستان سعودي و وزير دفاعي كه هيچ ايده و ديدگاهي درباره واژه جنگ ندارد، مرتكب اشتباه شديم.»
دلایل شکست رویکرد جدید منطقهای عربستان
1- شاید بتوان مهمترین دلیل شکست رویکرد جدید سیاست خارجی عربستان را به سیاست داخلی این کشور گره زد. سیاست خارجی دنبالهرو سیاست داخلی کشورها است و واقعیت این است که سیاست داخلی عربستان هیچ جذابیتی برای مردم منطقه برای پذیرش آل سعود به عنوان یک هژمون منطقهای ندارد. یک حکومت پادشاهی موروثی مبتنی بر ایدئولوژی بسیار خشن سلفی –تکفیری وهابیت که در جهان اهل تسنن نیز هیچ جذابیت و کششی ندارد، چگونه میتواند در سطح منطقه داعیه رهبری داشته باشد؟ از سوی دیگر حکومت موروثی آل سعود فاقد حداقل مبانی مشروعیت و پشتوانه مردمی است. از زمان تشکیل حکومت آل سعود هیچگونه انتخابات و چرخش آزاد قدرتی در این کشور شکل نگرفته است. طبیعی است وقتی حکومتی پشتوانه مردمی ندارد و مردم نقشی در اتخاذ تصمیم گیریها ندارند حکومت نیز در پی گیری اهداف بلندپروازانه در عرصه سیاست خارجی با شکست روبهرو میشود. فقدان مشروعیت و چرخش قدرت فساد سیاسی گستردهای را نیز بر این کشور حاکم کرده است. جنگ پنهان شاهزادگان بر سر تصاحب جایگاهها، فساد اخلاقی و اقتصادی گسترده حاکم بر دربار سعودی همراه با سلطه وهابیت بر این کشور چنان که گفته شد یک حکمرانی ضعیف و بیثبات و فاقد کارآمدی را در عربستان حاکم کرده که از این وضعیت به هیچ وجه نمیتوان انتظار نقش آفرینی مثبت در تحولات منطقهای و جهانی داشت.
2- یکی از دلایل شکست سیاست خارجی بلندپروازانه عربستان در منطقه ضعف شدید نظامی آل سعود است. تنها هنر آل سعود در نظامیگری خرید و انبار کردن تسلیحات مدرن و پیشرفته است خریدهای نظامی عربستان از میانه دهه 90 میلادی سال به سال رشد داشته است .خرید سلاح عربستان در سال 2013 به 67 میلیارد دلار و در سال 2014 به بیش از 80 میلیارد دلار رسید که 10 درصد تولید ناخالص داخلی این کشور را به خود اختصاص داده است. در لیست بودجههای اختصاص یافته به بخش نظامی کشورها عربستان سعودی بعد از آمریکا و چین در ردیف سوم قرار دارد که روسیه انگلیس فرانسه آلمان و هند در ردیفهای بعدی قرار دارند.آمریکا،انگلیس و فرانسه بیشترین حجم سلاح را به عربستان میفروشند و حتی فروش تسلیحات پیشرفته آمریکا به عربستان بیش از کمکهای نظامی واشنگتن به رژیم صهیونیستی بوده است براساس گزارشها عربستان در طول 4 سال گذشته دومین کشور با بیشترین واردات تسلیحات نظامی بوده است. اما سؤال اینجاست که چرا این حجم انبوه خرید تسلیحات پیشرفته نظامی از سوی عربستان کسی را نگران نمیکند؟ چرا اروپا، آمریکا و رژیم صهیونیستی از انبارههای تسلیحات نظامی عربستان نه تنها نگران نیستند بلکه خود این انبارها را پر میکنند؟ واقعیت این است که این تجیهزات پیشرفته نظامی هیچ پرستیژی به عربستان نداده است.ساختار نظامی عربستان بسیار ضعیف و اساسا اجارهای است و فاقد توان و تجربه کافی در پیشبرد جنگ و استفاده از تسلیحات مدرن و پیشرفته نظامی است. عربستان حدود 100هزار نظامی دارد که 20هزار نفر آن پاکستانی، 10هزار نفر آن افغانی و 10هزار نفر دیگر آن بنگلادشی هستند و هیچ تجربهای در زمینه جنگیدن ندارند ارتشی غیربومی و فاقد روحیه میهن پرستانه و سلحشوری و فاقد توان و تجربه کافی در زمینه جنگیدن و استفاده از تسلیحات مدرن نظامی چگونه میتواند تبدیل به بازوی پرتوان یک سیاست خارجی جنگ طلبانه شود؟ ناکارآمدی ارتش تا بن دندان مسلح عربستان در جنگ با انصارالله به وضوح مشخص شد براساس گزارشها کمیتههای مردمی و ارتش یمن طی دو ماه گذشته شماری از پایگاههای نظامی عربستان را شامل «السودة»، «برج الردیف»، «سلعة»، «الحجفا» ،«مستحدث» و «عین الحاره» واقع در منطقه «جازان» و «عسیر» را هدف قرار دادهاند تا کنون بیش از 600 نظامی سعودی در این درگیریها کشته شدهاند و دهها دستگاه تانک و خودروی زرهی نظامیان فراری عربستان نیز به دست ارتش و نیروهای مردمی یمن افتاده است و تعدادی از نظامیان سعودی نیز به اسارات نیروهای یمنی درآمده اند.
دلیل دیگر شکست سیاست خارجی بلند پروازانه و ناتوانی عربستان در تبدیل شدن به یک هژمون منطقهای وضعیت توسعه نیافتگی این کشور است. بیش از 95 درصد اقتصاد عربستان متکی به فروش نفت است و به جرات میتوان گفت. غیراز فروش روزانه بیش از 10 میلیون بشکه نفت عربستان به لحاظ اقتصادی هیچ مزیت دیگری ندارد آل سعود فکر میکند با میلیاردها دلاری که از فروش نفت به دست میآورد میتواند برای خود پرستیژ بخرد و ائتلافسازی کرده و نظمی جدید با محوریت خود ایجاد کند. ولی این حجم انبوه پترودلارها به دلیل فساد گسترده سیاسی و اقتصادی شاهزادگان، فقدان مشروعیت مردمی و نبود یک سیستم کارآمد اقتصادی به هیچ وجه نمیتواند در عرصه سیاست خارجی قرین موفقیت باشد. بررسیها نشان میدهد که ۶۸ درصد سرمایه گذاران در عربستان سعودی برای تسهیل اقدامات خود به شیوههای غیرقانونی و فساد مانند رشوه دادن، دلالی و فریبكاری متوسل میشوند. با وجود درآمد عظیم نفتی عربستان کافی است نگاهی به وضعیت فقر و بیکاری در این کشور انداخته شود.عربستان یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان است که با ثروت افسانهای نفت شاید عدهای فکر کنند همه مردم این کشور در ثروت و رفاه زندگی میکنند ولی واقعیت این است که بیش از 25 درصد از جمعیت 27 میلیونی این کشور در فقر به سر میبرند. به دلیل موقعیت بسیار بسته و استبدادی حاکم بر عربستان برای خبرنگاران بسیار سخت است که با سفر به عربستان از داخل این کشور وضعیت بسیار اسف بار اقتصادی و فقر پنهان در پشت ثروت افسانهای شاهزادگان این کشور را برای دنیای بیرون بازگو کنند. برخی دیگر از گزارشها 60 درصد جمعیت عربستان را زیر خط فقر نشان میدهد. بیش از 70 درصد جمعیت عربستان را جوانان تشکیل میدهند که سه چهارم جمعیت بیکار عربستان نیز در این قشر هستند. فقر در بین جمعیت غیربومی عربستان که بطور رسمی شهروند عربستان هم محسوب نمیشوند بیداد میکند براساس برآوردهای سازمان ملل بیش از 70 هزار نفر بیهویت در عربستان زندگی میکنند که اکثر اینها زیر خط فقر هستند. به دلیل سیاستهای رسمی تبعیض آمیز و شعیه ستیز مبتنی بر ایدئولوژی وهابیت فقر و بیکاری در بین جمعیت 15 درصدی شیعیان عربستان بیشتر است.شرق عربستان که تراکم جمعیت در آنجا به خاطر آب و هوای بهتر و چاههای نفت بیشتر است کاملا شیعه هستند و علی رغم اینکه شیعیان بر روی بزرگترین ذخیرهی نفت جهان در منطقهی شرقیه زندگی میکنند، این ناحیه از محرومترین نواحی عربستان به شمار میرود. ميادين نفتي قوار و قطيف در حوزه مناطق شيعهنشين قرار گرفتهاند؛ گفتني است كه ميدان قوار بيش از 60 ميليارد (تقريباً دو برابر كل ذخاير نفتي آمريكا) ذخيره قطعي نفت دارد و هزينه استخراج نفت از اين منطقه كمتر از سه دلار است ولی چنان که گفته شد به دلیل سیاست رسمی شیعه ستیزی آل سعود شیعیان عربستان جزو محرومترین طبقات در جامعه سعودی هستند.
پایان یک رویا
شکست سنگین نظامی عربستان در یمن در دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده اندک پرستیژ منطقهای و بینالمللی آل سعود را نیز از بین برد و به جرات میتوان گفت این شکست تاثیرات استراتژیکی در سطح منطقه به دنبال خواهد داشت این جنگ به شدت نابرابر ظرفیت و توانایی واقعی عربستان را هم به دولتمردان این کشو و هم به آمریکا و هم به دولتها و ملتهای منطقه نشان داد.
روزنامه «واشنگتن پست» پس از شروع تهاجم نظامی عربستان به یمن در یادداشتی با نگاهی به تاریخچه مداخلات خارجی در یمن نوشت: «توفان قاطع عملیاتی برای ایجاد ثبات در یمن نیست بلکه عملیاتی است که بناست غرور فرسوده شده سعودیها دربرابر سلطه رو به رشد ایران در منطقه را به آنها بازگرداند. اما ماجراجویی خارجیها در تاریخ یمن، به ندرت آن طور که برنامهریزی شده بود، پیش رفته است.» اما این عملیات نه تنها غرور زخم خورده و فرسوده سعودیها را ترمیم نکرد بلکه پایانی بود بر رویای شیرین سیاست هژمونگرایی آل سعود.
با شکست عربستان در یمن همگان به این واقعیت اذعان پیدا کردهاند که حتی در صورت ایجاد نظم منطقهای جدید نیز عربستان ناتوان و ضعیف محور آن نخواهد بود، آل سعود باید با نقشهایی مثل پلیس،ژاندارم موازنهدهنده یا هژمون منطقهای نیز خداحافظی کند، شکست مدخله نظامی در یمن امکان تکرار این سناریوی ناکارآمد را در سوریه،بحرین،لبنان و یا هر جای دیگر نیز تقریبا به صفر میرساند و زمینه را برای بازگشت به سیاست قدیمی حمایت از گروههای تروریستی و پیگیری سیاست جنگ نیابتی فراهم میکند. ناکامی در یمن به احتمال زیاد طرح تشکیل نیروی نظامی مشترک عربی را نیز به محاق خواهد برد. و این تازه شروع سلسله شکستهای جدید عربستان در منطقه است. باید منتظر تحولات داخلی و جنگ قدرت شاهزادگان نیز بود.
برخی منابع:
dw.de:Saudi Arabia military spending rises to $80bn: SIPRI report
defensenews: Saudi Arabia Becomes Top Arms Importer
theguardian: Saudi Arabia›s riches conceal a growing problem of poverty presstv: 60٪ of Saudi citizens live below poverty line