بالاخره چرا فکت شیت ایرانی منتشر نشد؟
محمود عباس زاده مشگینی
بلافاصله پس از اتمام مذاکره هستهای لوزان و انتشار خبر صدور بیانیه مشترک ایران و کشورهای 5+1 و در شرایطی که افکار عمومی مردم ایران منتظر شنیدن اخبار نتایج مذاکره و توافقات حاصله بود دو اتفاق افتاد، اول اینکه طرف آمریکایی با صدور بیانیه رسمی در برگه منقش به آرم و سربرگ وزارت خارجه آمریکا مواردی را به عنوان توافق مشترک اعلام کرد که خطوط قرمز جمهوری اسلامی ایران در آن رعایت نشده است در بیانیه (فکت شیت) منتشره آمریکائیها هیچ ذکری از لغو تحریمها به میان نیامده و از نظارتهای فراتر از پادمانهای رسمی آژانس بینالمللی انرژی اتمی سخن گفته شده و هیچ تصریحی هم به حق غنیسازی جمهوری اسلامی ایران نشده است، اتفاق دوم هم اینکه در این طرف ماجرا برخی از دولتیها و رسانههای همراه بدون اینکه سندی را به عنوان بیانیه منتشر نمایند از توافقاتی صحبت میکنند که دستاوردهای آن تاریخی است و تمام خطوط قرمز و منافع استراتژیک ایران تامین شده است اما حاضر نیستند در مقابل تمام فشارها و انتقادها فکت شیت مورد نظر خود را - که فیالواقع پشتوانه و منبع و مستند تحلیلها و اطلاعرسانیهاست - منتشر نمایند و تعجب برانگیزتر اینکه حتی حاضر نشدند با صدور بیانیه رسمی، به مفاد فکت شیت منتشره آمریکایی (بخوانید قرائت و تفسیر غربیها از بیانیه مشترک) اعتراض کنند.
با این حال امروز با گذشت نزدیک سه هفته از انتشار خبر بیانیه لوزان و علیرغم مطالبات عمومی و فشارهای مجلس شورای اسلامی فکت شیت ایرانی هنوز هم منتشر نشده و مرحله بعدی مذاکرات در وین شروع شده است.
سوالی که به طور طبیعی در ذهن هر آدم کنجکاوی شکل میگیرد این است که راستی چرا دولت محترم و تیم مذاکرهکننده هستهای به سرپرستی وزیر محترم خارجه در مقابل این مطالبات و فشارها و درخواستها حاضر شده است هزینه امتناع از انتشار فکت شیت را بپردازد؟ یا اصولا چه مصلحت ومنافعی در مقابل این هزینه قابل تصور است؟ آیا این مصلحت و منافع متعلق به جریان فکری و سیاسی متبوع دولت محترم است یا منافع و مصالح ملی کشور چنین هزینهای را ایجاب میکند؟
قبل از ورود به انگارهسازیهای مختلف برای پاسخ به سوال فوق، گفتنی است نظر نگارنده نسبت به اعضای تیم مذاکرهکننده مثبت و توام با اعتماد است چون همانگونه که رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز فرمودند اینها از فرزندان انقلاب هستند.
اما برای انگارهسازی و پاسخگویی به سوال فوق از دو منظر «خوشبینانه» و «بدبینانه» میتوان به قضیه نگاه کرد.
انگارههای خوشبینانه:
اولین انگاره این است که قرائت و تحلیلها و اخبار و برداشتهایی که رئیسجمهور محترم و وزیر خارجه و آقای عراقچی از بیانیه مشترک و توافقات ارائه میدهند درست و دقیق است و فکت شیت منتشره توسط آمریکاییها صددرصد منطبق بر واقعیت نیست و آنها همین فکت شیت را برای مصرف داخلی خود منتشر کردهاند و به هیچوجه یک سند حقوقی و الزامآور برای طرف ایرانی نیست. در ادامه همین انگاره خوشبینانه میتوان عنوان کرد که به دلیل تامین کف خواستههای ایران در این مذاکرات که در بیانیه مشترک ( منتشر نشده) مکتوب شده است و برای طرف 5+1 از جمله آمریکا نیز قابل احترام است، طرف ایرانی بر اساس مصالح ملی، فکت شیت مورد نظر را افشا نمیکند تا لابی صهیونیستی و رادیکالهای اسرائیلی و آمریکایی در صدد پشیمان کردن دولت اوباما برنیامده و در روند مذاکره و توافق کارشکنی نکنند و...
پذیرش این انگاره مستلزم پذیرش پیش فرضی است که ایجاب میکند پیشاپیش یک هماهنگی در سطوح نهادهای کلان تصمیمگیری در داخل کشور از یک طرف و یک هماهنگی دیگر نیز با حریف به ویژه طرف آمریکایی ایجاد شده است!
بدیهی است که این انگاره با منافع ملی کشور ما در شرایط حاضر بیشترین تطابق را دارد و صد البته اگر همین انگاره واقعیت داشته باشد باید حسن تدبیر و کیاست چنین سیاست ورزانی را ستود و در قبال چنین توفیق و دستاوردی خدا را شکر نمود اما تجربه و واقعیتهای بینالمللی و ماهیت دنیای سیاست ایجاب میکند که به این انگاره و پیشفرض به چشم تردید نگاه کرده و به سادگی باورپذیر تلقی نکنیم به ویژه با در نظر گرفتن این واقعیت که ملت ایران در طول تاریخ بارها و بارها به صورت مکرر از سوراخ غرب گزیده شده است.
این انگاره به دلایل روشن دیگری هم به سادگی قابل قبول نیست از جمله دلایل اینکه، همپیمانی و اتحاد و همگرایی رژیم صهیونیستی با آمریکا یک واقعیت فرا استراتژیک است و این دو، چیزی را از هم پنهان نمیکنند رژیم صهیونیستی به قول هنری کیسینجر «ناو جنگی ثابت آمریکا درخاورمیانه است» و امنیت استراتژیک اسرائیل حیاتیترین و حیثیتیترین اولویت آمریکاست و همین آمریکا، ایران مقتدر را استراتژیکترین تهدید اسرائیل قلمداد میکند.
این انگاره با وجود اینکه خوشایند بوده و ظرفیت خوشایند نمایی بالایی هم دارد ولی به نظر نگارنده پذیرش آن - با عرض پوزش - کمی سادهلوحانه است مگر اینکه فرض کنیم ماهیت آمریکا و استراتژی کلان آمریکا به ویژه در خاورمیانه در یک سال اخیر دچار تغییر 180 درجهای شده باشد!
انگاره خوشبینانه دیگر این است که برداشت و تحلیل و چشمانداز دولت محترم از بیانیه منطبق با متن بیانیه اصلی است و در توافق صورت گرفته خطوط قرمز و منافع استراتژیک و ملی ما تامین شده و فکت شیت منتشر شده توسط آمریکایی هم برای مدیریت و اقناع رقبای داخلی و افراطیون آمریکاست و صبر و خویشتنداری دولت محترم در انتشار فکت شیت اصلی به خاطر ترجیحات سیاسی داخلی است یعنی دولت محترم برای حسن استفاده از ظرفیت تبلیغاتی این توافق، عمدا فکت شیت را منتشر نمیکند تا با انتشار آن در آستانه انتخابات مجلس بهره سیاسی لازم را در عرصه رقابت داخلی ببرد به طوری که دامنه و موج این اقدام، در سرنوشت انتخابات ریاستجمهوری در سال 96 نیز موثر باشد.
قبول این انگاره با منطق «اصالت رقابت» و میل جناح و جریان سیاسی متبوع دولت به استمرار حضور در قدرت، دور از انتظار نیست اما مستلزم پذیرش پیشفرض مربوط به دگردیسی و تغییر ماهیت آمریکاست که دور از ذهن میباشد.
انگاره خوشبینانه دیگر این است که موضع آمریکا در دو سال اخیر در منطقه ضعیف شده است و اعمال تحریم و دشمنی علیه جمهوری اسلامی ایران برای آنها قابل دوام نیست و آمریکا در شرایط فعلی چارهای جز امتیاز دادن به ایران و پیشبرد یک دیپلماسی و همکاری برد - برد ندارد به تعبیر دیگر اگر این فرصت یعنی فرصت همکاری و تعامل برد-برد را از دست بدهد در آینده مجبور خواهد شد به یک بازی وارد شود که باخت-باخت و یا باخت در قبال برد ایران در انتظار اوست معذالک طبق این انگاره هم منافع ملی و خطوط قرمز طرف ایرانی در بیانیه تامین شده اما طبق یک توافق حاشیهای مقرر شده است برای حفظ آبروی آمریکا در عرصه داخلی و بینالملل در مقابل فکت شیت صوری آمریکا، فکت شیت واقعی ایرانی منتشر نشود.
البته این انگاره با توجه به ظرفیتهای درونزا و ظرفیتهای منطقهای جمهوری اسلامی میتوانست نزدیکترین انگاره به واقعیت باشد چون از یک دیدگاه واقعگرایانه موضع و قدرت و اقتدار آمریکا در منطقه خاورمیانه در سی و چند سال گذشته پس از پیروزی انقلاب اسلامی سیر نزولی داشته است اما لازمه این انگاره این بوده و هست که طرف ایرانی در هر مرحله با اقتدار و از موضع قدرت وارد مذاکره شود و «نرمش قهرمانانه» را پیاده کند ولی واقعیت این است که یک جریانی در داخل کشور نمیتواند یا نمیخواهد مولفههای درونزای اقتدار ملی را در دیپلماسی به کار گرفته و با اعتماد به نفسی در تراز انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی با غرب تعامل کند و به عبارت دیگر بعضا خود برگههای برنده را میسوزانند!
و اما، اکنون برای رسیدن به پاسخ سوال مورد اشاره لازم است علاوه بر انگارههای خوشبینانه که به آن اشاره شد، انگارههای دیگری را هم که خوشبینانه نیستند بررسی کنیم.
اما انگارهها:
یک انگاره این است که طرف غربی ماجرا به هیچوجه حاضر نیست در چهارچوب خطوط قرمز جمهوری اسلامی- که همان خط منطق بر منافع ملی ماست- توافقی را پذیرفته و ذیل آن را امضاء کند و آنچه که در فکتشیت منتشره توسط وزارت خارجه آمریکا فاش شد سقف نشانگر انعطافپذیری آمریکاست که فیالواقع با کف درخواستهای طرف ایرانی فاصله زیادی دارد که انگار طرف دیگر حاضر نشده در لوزان حتی چانهزنیهای طرف ایران را بشنود.
از سوی دیگر با توجه به مطالبه ملی در داخلی جمهوری اسلامی ایران بدیهی است که هر فکتشیت منتشر شده توسط طرف ایرانی باید مشخصا متضمن رعایت منافع ملی یا همان خطوط قرمز باشد و چنین فکتشیتی در نقطه مقابل فکتشیت آمریکایی قرار گرفته و تجلیدهنده «تقابل» است تا «تفاهم» و «توافق»، به همین دلیل طرف ایرانی حاضر به افشای فکتشیت خود نیست! چرا که انتشار چنین فکتشیتی نشانگر شکست مذاکرات است که صرفنظر از مصالح داخلی دولت اوباما، دولت دکتر روحانی نیز از نگاه رقابتهای درون کشوری چنین فرجامی را نپسندیده و به نفع خود ارزیابی نمیکند.
گمانه دوم این است که دولت محترم با علم به فرجام شکست مذاکره، میخواهد افکار عمومی را کماکان به تاثیر مثبت توافق هستهای (صرفنظر کردن ایران از تکنولوژی هستهای) به عنوان مهمترین عامل در بهبود و رفاه اقتصادی امیدوار نگه داشته و حتی این امیدواری را تقویت و تبدیل به مطالبه ملی مردمی نماید تا در موقعیت مناسب و مقتضی، با فعال کردن و آزاد نمودن فنر این سرمایه اجتماعی فشرده، ساختار و نظام را مجبور به عقبنشینی کامل از موضع خود نموده و با واگذاری تمام شرایط به حریف غربی، خود را فاتح و فیصله دهنده چالش با غرب معرفی نموده و به زعم خود در رقابت داخلی حرف آخر را بزند.
گمانه بدبینانه دیگر این است که دولت محترم با خودداری از انتشار فکتشیت ایرانی میخواهد به حریف سرسخت و لجوج غربی کماکان این پیام را بفرستد که تحت هر شرایطی حاضر به همکاری با غرب است حتی اگر این همکاری ایجاب نماید در مقابل مطالبه ملی (تلاش برای توافق با غرب با رعایت خطوط قرمز و تامین منافع ملی) قرار بگیرد شاید به زعم استراتژیستها و مشاورین دولت محترم سیاست صبر و انتظار در پشت در دکان غرب اعتماد و ترحم حریف را جلب کند و یا به غرب اثبات کند که خودشان بهتر و مطمئنتر حاضرند نقش مورد انتظار غرب را در ایران ایفا نمایند.
البته در جمعبندی و ارزیابی این بحث شاید گفته شود که هیچکدام از این انگارهها قرین به واقعیت نمیتواند باشد و مذاکره یک روند طولانی و زمانبر است و به تعبیری، کار ادامه دارد و به نظر دولت محترم انتشار فکتشیت ایرانی به روند مذاکره آسیب میزند و مصلحت ملی ما در عدم انتشار فکتشیت بوده است!
این گزینه و نتیجهگیری میتوانست نزدیکترین گمانه به واقعیت باشد لیکن در شرایطی که طرف آمریکایی برداشت و فکتشیت خود را منتشر نمیکرد! چرا که دولت محترم نقطه کانونی و هدف اصلی حرکت در دولت محترم به سمت مذاکره و توافق با غرب را «لغو تحریمها» اعلام نموده است و در هر مناسبتی هم به این موضوع تاکید نموده و اساسا به شیوه کشورداری با وجود تحریم فکری نکرده است و بدین طریق و خود دولت کمک کرد که طرف آمریکایی در محاسبه استراتژیک خود به «جواب و نتیجهای» برسد که ایجاب میکند حریف به خاطر همان نتیجه محاسباتی خود (برخلاف میل دکتر ظریف) به سمت لغو تحریمها پیش نرفته و حتی ساختار آن را محکمتر کند!
به نظر نگارنده خطای کانونی و استراتژیک دولت محترم دقیقا در همین نکته است، وقتی به عنوان نماینده ایران علنا رفع تحریمها را به عنوان هدف استراتژیک خود در مذاکره (نه که اتخاذ و اراده میکند) بلکه با صدای بلند «اعلام» میکند، آن هم با حریفی که نقطه کانونی تصمیمات او «جلوگیری و حتیالمقدور مانعتراشی در مقابل حرکت شما به سمت اهداف استراتژیکتان» است، چطور انتظار دارند همان حریف به رفع تحریم (تامین هدف استراتژیک طرف ایرانی) رضایت دهد؟
صراحتا از مدیران استراتژیک دولت محترم باید پرسید که برادر من! این دسته یا اهرم یا شیر شل و سفتکننده تحریم زیر دست کیست؟ به احتمال زیاد پاسخ دوستان این خواهد بود که این اهرم زیردست همان کدخداست!
خوب اگر پاسخ همان «کدخداست» هم او با انتشار بیانیه مستقل، صراحتا روشن نموده است که در بحث تحریمهای موجود فقط «تخفیف» میدهد و هیج قولی هم نمیدهد که تحریمهای جدید تصویب نمیکند! و هیج ذکری هم از لغو تحریم و حق غنیسازی اتمی به میان نمیآورد و...!
خوب چه باید کرد؟
آیا با این شرایط به خواب دعوت کردن ملت (صاحبان اصلی کشور) و بیتحرکی کامل در حوزه اقتصاد ملی با نگاه به فرصتها و ظرفیتهای بینظیر داخلی (اقتصاد مقاومتی)، دست روی دست گذاشتن و تماشا کردن رکود اقتصادی و کمفروغ شدن فضای کسب و کار، تجمع مطالبات مردم و ایجاد سد نارضایتی پشت دیواری به نام «توافق با آمریکا» خدمت به کشور است؟ آیا فقط و فقط اداره کردن کشور به مبنای تئوری «انطباق» و نه «بقاء» افتخار دارد. خوب اگر مردم قدرت خرید نداشته باشند و تقاضای خرید کالا را نداشته باشند قیمتها بالا هم نخواهد رفت و تورم صفر خواهد شد آیا این افتخار دارد؟
شاید پاسخ این باشد که چه کار کنیم؟ آیا باید با حریف دعوا کنیم؟
نه خیر! تنها راه متفاوت از همین راهی که دولت محترم میرود، «دعوا و درگیری و تنش» نیست راههای عاقلانهتر و مطمئنتری نیز وجود دارد میشود، میتوان تنسیق و پیشبرد امور مربوط به ارتباطات بینالمللی و دیپلماتیک را در چهارچوب آرمانها و منافع ملی و خطوط قرمز به دستگاه مسئول آن یعنی وزارت خارجه و دیپلماتها سپرد و بقیه دولت و دستگاههای تصمیمگیر و مسئول و نهادهای اقتصادی و برنامهریزی و وزرا و استانداران و غیره نیز با شیوه و روحیه انقلابی میتوانند در عرصه توسعه اقتصادی و ارتقاء رفاه عمومی با ابتناء به فرصتها و ظرفیتهای درونی تلاش کنند. در چنین صورتی است که جای پای دیپلمات و وزیر خارجه هم در پشت میز مذاکره محکم میشود چون حقیقت این است که «سیاست خارجه ادامه سیاست داخلی است» و صدالبته جای نقد دارد اینکه موضوع مذاکره و توافق با آمریکا ادبیات و اراده و مشغله و دغدغه و کار اصلی همه مدیران اجرایی کشور تبدیل بشود، بدیهی است اگر رسالتها و ماموریتها در جایگاه مدیریت اجرایی و تولید و عمران و صنعت و کشاورزی و معدن و تجارت و فکر و غیره فراموش شود، دیپلمات و وزیر خارجه ما در سر میز مذاکره برگهای جز واگذاری امتیاز پیدا نمیکند!
(البته اگر دوستان به نگارنده خرده نگیرند باید گفت اگر برای تامین منافع ملی و دفاع از بقاء راه و چارهای جز «دعوا و درگیری و تنش» باقی نگذاشته باشند ناچار باید برای همین هم آمادگی داشت چون واقعیت این است کسی که اساسا روح و زمینه و آمادگی برای دفاع نداشته باشد الزاما تنها گزینه صلح و سرسلامتی در انتظارش نیست.)
بلافاصله پس از اتمام مذاکره هستهای لوزان و انتشار خبر صدور بیانیه مشترک ایران و کشورهای 5+1 و در شرایطی که افکار عمومی مردم ایران منتظر شنیدن اخبار نتایج مذاکره و توافقات حاصله بود دو اتفاق افتاد، اول اینکه طرف آمریکایی با صدور بیانیه رسمی در برگه منقش به آرم و سربرگ وزارت خارجه آمریکا مواردی را به عنوان توافق مشترک اعلام کرد که خطوط قرمز جمهوری اسلامی ایران در آن رعایت نشده است در بیانیه (فکت شیت) منتشره آمریکائیها هیچ ذکری از لغو تحریمها به میان نیامده و از نظارتهای فراتر از پادمانهای رسمی آژانس بینالمللی انرژی اتمی سخن گفته شده و هیچ تصریحی هم به حق غنیسازی جمهوری اسلامی ایران نشده است، اتفاق دوم هم اینکه در این طرف ماجرا برخی از دولتیها و رسانههای همراه بدون اینکه سندی را به عنوان بیانیه منتشر نمایند از توافقاتی صحبت میکنند که دستاوردهای آن تاریخی است و تمام خطوط قرمز و منافع استراتژیک ایران تامین شده است اما حاضر نیستند در مقابل تمام فشارها و انتقادها فکت شیت مورد نظر خود را - که فیالواقع پشتوانه و منبع و مستند تحلیلها و اطلاعرسانیهاست - منتشر نمایند و تعجب برانگیزتر اینکه حتی حاضر نشدند با صدور بیانیه رسمی، به مفاد فکت شیت منتشره آمریکایی (بخوانید قرائت و تفسیر غربیها از بیانیه مشترک) اعتراض کنند.
با این حال امروز با گذشت نزدیک سه هفته از انتشار خبر بیانیه لوزان و علیرغم مطالبات عمومی و فشارهای مجلس شورای اسلامی فکت شیت ایرانی هنوز هم منتشر نشده و مرحله بعدی مذاکرات در وین شروع شده است.
سوالی که به طور طبیعی در ذهن هر آدم کنجکاوی شکل میگیرد این است که راستی چرا دولت محترم و تیم مذاکرهکننده هستهای به سرپرستی وزیر محترم خارجه در مقابل این مطالبات و فشارها و درخواستها حاضر شده است هزینه امتناع از انتشار فکت شیت را بپردازد؟ یا اصولا چه مصلحت ومنافعی در مقابل این هزینه قابل تصور است؟ آیا این مصلحت و منافع متعلق به جریان فکری و سیاسی متبوع دولت محترم است یا منافع و مصالح ملی کشور چنین هزینهای را ایجاب میکند؟
قبل از ورود به انگارهسازیهای مختلف برای پاسخ به سوال فوق، گفتنی است نظر نگارنده نسبت به اعضای تیم مذاکرهکننده مثبت و توام با اعتماد است چون همانگونه که رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز فرمودند اینها از فرزندان انقلاب هستند.
اما برای انگارهسازی و پاسخگویی به سوال فوق از دو منظر «خوشبینانه» و «بدبینانه» میتوان به قضیه نگاه کرد.
انگارههای خوشبینانه:
اولین انگاره این است که قرائت و تحلیلها و اخبار و برداشتهایی که رئیسجمهور محترم و وزیر خارجه و آقای عراقچی از بیانیه مشترک و توافقات ارائه میدهند درست و دقیق است و فکت شیت منتشره توسط آمریکاییها صددرصد منطبق بر واقعیت نیست و آنها همین فکت شیت را برای مصرف داخلی خود منتشر کردهاند و به هیچوجه یک سند حقوقی و الزامآور برای طرف ایرانی نیست. در ادامه همین انگاره خوشبینانه میتوان عنوان کرد که به دلیل تامین کف خواستههای ایران در این مذاکرات که در بیانیه مشترک ( منتشر نشده) مکتوب شده است و برای طرف 5+1 از جمله آمریکا نیز قابل احترام است، طرف ایرانی بر اساس مصالح ملی، فکت شیت مورد نظر را افشا نمیکند تا لابی صهیونیستی و رادیکالهای اسرائیلی و آمریکایی در صدد پشیمان کردن دولت اوباما برنیامده و در روند مذاکره و توافق کارشکنی نکنند و...
پذیرش این انگاره مستلزم پذیرش پیش فرضی است که ایجاب میکند پیشاپیش یک هماهنگی در سطوح نهادهای کلان تصمیمگیری در داخل کشور از یک طرف و یک هماهنگی دیگر نیز با حریف به ویژه طرف آمریکایی ایجاد شده است!
بدیهی است که این انگاره با منافع ملی کشور ما در شرایط حاضر بیشترین تطابق را دارد و صد البته اگر همین انگاره واقعیت داشته باشد باید حسن تدبیر و کیاست چنین سیاست ورزانی را ستود و در قبال چنین توفیق و دستاوردی خدا را شکر نمود اما تجربه و واقعیتهای بینالمللی و ماهیت دنیای سیاست ایجاب میکند که به این انگاره و پیشفرض به چشم تردید نگاه کرده و به سادگی باورپذیر تلقی نکنیم به ویژه با در نظر گرفتن این واقعیت که ملت ایران در طول تاریخ بارها و بارها به صورت مکرر از سوراخ غرب گزیده شده است.
این انگاره به دلایل روشن دیگری هم به سادگی قابل قبول نیست از جمله دلایل اینکه، همپیمانی و اتحاد و همگرایی رژیم صهیونیستی با آمریکا یک واقعیت فرا استراتژیک است و این دو، چیزی را از هم پنهان نمیکنند رژیم صهیونیستی به قول هنری کیسینجر «ناو جنگی ثابت آمریکا درخاورمیانه است» و امنیت استراتژیک اسرائیل حیاتیترین و حیثیتیترین اولویت آمریکاست و همین آمریکا، ایران مقتدر را استراتژیکترین تهدید اسرائیل قلمداد میکند.
این انگاره با وجود اینکه خوشایند بوده و ظرفیت خوشایند نمایی بالایی هم دارد ولی به نظر نگارنده پذیرش آن - با عرض پوزش - کمی سادهلوحانه است مگر اینکه فرض کنیم ماهیت آمریکا و استراتژی کلان آمریکا به ویژه در خاورمیانه در یک سال اخیر دچار تغییر 180 درجهای شده باشد!
انگاره خوشبینانه دیگر این است که برداشت و تحلیل و چشمانداز دولت محترم از بیانیه منطبق با متن بیانیه اصلی است و در توافق صورت گرفته خطوط قرمز و منافع استراتژیک و ملی ما تامین شده و فکت شیت منتشر شده توسط آمریکایی هم برای مدیریت و اقناع رقبای داخلی و افراطیون آمریکاست و صبر و خویشتنداری دولت محترم در انتشار فکت شیت اصلی به خاطر ترجیحات سیاسی داخلی است یعنی دولت محترم برای حسن استفاده از ظرفیت تبلیغاتی این توافق، عمدا فکت شیت را منتشر نمیکند تا با انتشار آن در آستانه انتخابات مجلس بهره سیاسی لازم را در عرصه رقابت داخلی ببرد به طوری که دامنه و موج این اقدام، در سرنوشت انتخابات ریاستجمهوری در سال 96 نیز موثر باشد.
قبول این انگاره با منطق «اصالت رقابت» و میل جناح و جریان سیاسی متبوع دولت به استمرار حضور در قدرت، دور از انتظار نیست اما مستلزم پذیرش پیشفرض مربوط به دگردیسی و تغییر ماهیت آمریکاست که دور از ذهن میباشد.
انگاره خوشبینانه دیگر این است که موضع آمریکا در دو سال اخیر در منطقه ضعیف شده است و اعمال تحریم و دشمنی علیه جمهوری اسلامی ایران برای آنها قابل دوام نیست و آمریکا در شرایط فعلی چارهای جز امتیاز دادن به ایران و پیشبرد یک دیپلماسی و همکاری برد - برد ندارد به تعبیر دیگر اگر این فرصت یعنی فرصت همکاری و تعامل برد-برد را از دست بدهد در آینده مجبور خواهد شد به یک بازی وارد شود که باخت-باخت و یا باخت در قبال برد ایران در انتظار اوست معذالک طبق این انگاره هم منافع ملی و خطوط قرمز طرف ایرانی در بیانیه تامین شده اما طبق یک توافق حاشیهای مقرر شده است برای حفظ آبروی آمریکا در عرصه داخلی و بینالملل در مقابل فکت شیت صوری آمریکا، فکت شیت واقعی ایرانی منتشر نشود.
البته این انگاره با توجه به ظرفیتهای درونزا و ظرفیتهای منطقهای جمهوری اسلامی میتوانست نزدیکترین انگاره به واقعیت باشد چون از یک دیدگاه واقعگرایانه موضع و قدرت و اقتدار آمریکا در منطقه خاورمیانه در سی و چند سال گذشته پس از پیروزی انقلاب اسلامی سیر نزولی داشته است اما لازمه این انگاره این بوده و هست که طرف ایرانی در هر مرحله با اقتدار و از موضع قدرت وارد مذاکره شود و «نرمش قهرمانانه» را پیاده کند ولی واقعیت این است که یک جریانی در داخل کشور نمیتواند یا نمیخواهد مولفههای درونزای اقتدار ملی را در دیپلماسی به کار گرفته و با اعتماد به نفسی در تراز انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی با غرب تعامل کند و به عبارت دیگر بعضا خود برگههای برنده را میسوزانند!
و اما، اکنون برای رسیدن به پاسخ سوال مورد اشاره لازم است علاوه بر انگارههای خوشبینانه که به آن اشاره شد، انگارههای دیگری را هم که خوشبینانه نیستند بررسی کنیم.
اما انگارهها:
یک انگاره این است که طرف غربی ماجرا به هیچوجه حاضر نیست در چهارچوب خطوط قرمز جمهوری اسلامی- که همان خط منطق بر منافع ملی ماست- توافقی را پذیرفته و ذیل آن را امضاء کند و آنچه که در فکتشیت منتشره توسط وزارت خارجه آمریکا فاش شد سقف نشانگر انعطافپذیری آمریکاست که فیالواقع با کف درخواستهای طرف ایرانی فاصله زیادی دارد که انگار طرف دیگر حاضر نشده در لوزان حتی چانهزنیهای طرف ایران را بشنود.
از سوی دیگر با توجه به مطالبه ملی در داخلی جمهوری اسلامی ایران بدیهی است که هر فکتشیت منتشر شده توسط طرف ایرانی باید مشخصا متضمن رعایت منافع ملی یا همان خطوط قرمز باشد و چنین فکتشیتی در نقطه مقابل فکتشیت آمریکایی قرار گرفته و تجلیدهنده «تقابل» است تا «تفاهم» و «توافق»، به همین دلیل طرف ایرانی حاضر به افشای فکتشیت خود نیست! چرا که انتشار چنین فکتشیتی نشانگر شکست مذاکرات است که صرفنظر از مصالح داخلی دولت اوباما، دولت دکتر روحانی نیز از نگاه رقابتهای درون کشوری چنین فرجامی را نپسندیده و به نفع خود ارزیابی نمیکند.
گمانه دوم این است که دولت محترم با علم به فرجام شکست مذاکره، میخواهد افکار عمومی را کماکان به تاثیر مثبت توافق هستهای (صرفنظر کردن ایران از تکنولوژی هستهای) به عنوان مهمترین عامل در بهبود و رفاه اقتصادی امیدوار نگه داشته و حتی این امیدواری را تقویت و تبدیل به مطالبه ملی مردمی نماید تا در موقعیت مناسب و مقتضی، با فعال کردن و آزاد نمودن فنر این سرمایه اجتماعی فشرده، ساختار و نظام را مجبور به عقبنشینی کامل از موضع خود نموده و با واگذاری تمام شرایط به حریف غربی، خود را فاتح و فیصله دهنده چالش با غرب معرفی نموده و به زعم خود در رقابت داخلی حرف آخر را بزند.
گمانه بدبینانه دیگر این است که دولت محترم با خودداری از انتشار فکتشیت ایرانی میخواهد به حریف سرسخت و لجوج غربی کماکان این پیام را بفرستد که تحت هر شرایطی حاضر به همکاری با غرب است حتی اگر این همکاری ایجاب نماید در مقابل مطالبه ملی (تلاش برای توافق با غرب با رعایت خطوط قرمز و تامین منافع ملی) قرار بگیرد شاید به زعم استراتژیستها و مشاورین دولت محترم سیاست صبر و انتظار در پشت در دکان غرب اعتماد و ترحم حریف را جلب کند و یا به غرب اثبات کند که خودشان بهتر و مطمئنتر حاضرند نقش مورد انتظار غرب را در ایران ایفا نمایند.
البته در جمعبندی و ارزیابی این بحث شاید گفته شود که هیچکدام از این انگارهها قرین به واقعیت نمیتواند باشد و مذاکره یک روند طولانی و زمانبر است و به تعبیری، کار ادامه دارد و به نظر دولت محترم انتشار فکتشیت ایرانی به روند مذاکره آسیب میزند و مصلحت ملی ما در عدم انتشار فکتشیت بوده است!
این گزینه و نتیجهگیری میتوانست نزدیکترین گمانه به واقعیت باشد لیکن در شرایطی که طرف آمریکایی برداشت و فکتشیت خود را منتشر نمیکرد! چرا که دولت محترم نقطه کانونی و هدف اصلی حرکت در دولت محترم به سمت مذاکره و توافق با غرب را «لغو تحریمها» اعلام نموده است و در هر مناسبتی هم به این موضوع تاکید نموده و اساسا به شیوه کشورداری با وجود تحریم فکری نکرده است و بدین طریق و خود دولت کمک کرد که طرف آمریکایی در محاسبه استراتژیک خود به «جواب و نتیجهای» برسد که ایجاب میکند حریف به خاطر همان نتیجه محاسباتی خود (برخلاف میل دکتر ظریف) به سمت لغو تحریمها پیش نرفته و حتی ساختار آن را محکمتر کند!
به نظر نگارنده خطای کانونی و استراتژیک دولت محترم دقیقا در همین نکته است، وقتی به عنوان نماینده ایران علنا رفع تحریمها را به عنوان هدف استراتژیک خود در مذاکره (نه که اتخاذ و اراده میکند) بلکه با صدای بلند «اعلام» میکند، آن هم با حریفی که نقطه کانونی تصمیمات او «جلوگیری و حتیالمقدور مانعتراشی در مقابل حرکت شما به سمت اهداف استراتژیکتان» است، چطور انتظار دارند همان حریف به رفع تحریم (تامین هدف استراتژیک طرف ایرانی) رضایت دهد؟
صراحتا از مدیران استراتژیک دولت محترم باید پرسید که برادر من! این دسته یا اهرم یا شیر شل و سفتکننده تحریم زیر دست کیست؟ به احتمال زیاد پاسخ دوستان این خواهد بود که این اهرم زیردست همان کدخداست!
خوب اگر پاسخ همان «کدخداست» هم او با انتشار بیانیه مستقل، صراحتا روشن نموده است که در بحث تحریمهای موجود فقط «تخفیف» میدهد و هیج قولی هم نمیدهد که تحریمهای جدید تصویب نمیکند! و هیج ذکری هم از لغو تحریم و حق غنیسازی اتمی به میان نمیآورد و...!
خوب چه باید کرد؟
آیا با این شرایط به خواب دعوت کردن ملت (صاحبان اصلی کشور) و بیتحرکی کامل در حوزه اقتصاد ملی با نگاه به فرصتها و ظرفیتهای بینظیر داخلی (اقتصاد مقاومتی)، دست روی دست گذاشتن و تماشا کردن رکود اقتصادی و کمفروغ شدن فضای کسب و کار، تجمع مطالبات مردم و ایجاد سد نارضایتی پشت دیواری به نام «توافق با آمریکا» خدمت به کشور است؟ آیا فقط و فقط اداره کردن کشور به مبنای تئوری «انطباق» و نه «بقاء» افتخار دارد. خوب اگر مردم قدرت خرید نداشته باشند و تقاضای خرید کالا را نداشته باشند قیمتها بالا هم نخواهد رفت و تورم صفر خواهد شد آیا این افتخار دارد؟
شاید پاسخ این باشد که چه کار کنیم؟ آیا باید با حریف دعوا کنیم؟
نه خیر! تنها راه متفاوت از همین راهی که دولت محترم میرود، «دعوا و درگیری و تنش» نیست راههای عاقلانهتر و مطمئنتری نیز وجود دارد میشود، میتوان تنسیق و پیشبرد امور مربوط به ارتباطات بینالمللی و دیپلماتیک را در چهارچوب آرمانها و منافع ملی و خطوط قرمز به دستگاه مسئول آن یعنی وزارت خارجه و دیپلماتها سپرد و بقیه دولت و دستگاههای تصمیمگیر و مسئول و نهادهای اقتصادی و برنامهریزی و وزرا و استانداران و غیره نیز با شیوه و روحیه انقلابی میتوانند در عرصه توسعه اقتصادی و ارتقاء رفاه عمومی با ابتناء به فرصتها و ظرفیتهای درونی تلاش کنند. در چنین صورتی است که جای پای دیپلمات و وزیر خارجه هم در پشت میز مذاکره محکم میشود چون حقیقت این است که «سیاست خارجه ادامه سیاست داخلی است» و صدالبته جای نقد دارد اینکه موضوع مذاکره و توافق با آمریکا ادبیات و اراده و مشغله و دغدغه و کار اصلی همه مدیران اجرایی کشور تبدیل بشود، بدیهی است اگر رسالتها و ماموریتها در جایگاه مدیریت اجرایی و تولید و عمران و صنعت و کشاورزی و معدن و تجارت و فکر و غیره فراموش شود، دیپلمات و وزیر خارجه ما در سر میز مذاکره برگهای جز واگذاری امتیاز پیدا نمیکند!
(البته اگر دوستان به نگارنده خرده نگیرند باید گفت اگر برای تامین منافع ملی و دفاع از بقاء راه و چارهای جز «دعوا و درگیری و تنش» باقی نگذاشته باشند ناچار باید برای همین هم آمادگی داشت چون واقعیت این است کسی که اساسا روح و زمینه و آمادگی برای دفاع نداشته باشد الزاما تنها گزینه صلح و سرسلامتی در انتظارش نیست.)