شرکتهای چندملیتی سواره نظام سرمایهداری:
سندروم مصرف با ما چه میکند؟
اشاره:
نشانههای بسیاری از وادادگی عملیاتی در برابر اندیشههای جهانیسازی در کشورمان مشاهده میشود. عقبنشینی اساسی دولتی و واگذاری منافع عمومی به نیروهای بازار و سرمایه سالاران بیگانه با هرگونه ارزش و مسئولیتپذیری اجتماعی، موجب شده بیش از همیشه در حصار قوانین تجارت محور درگیر شویم. در این میان از کارگر گرفته تا تاجر و مصرفکننده ایرانی همگی بازنده هستند چرا که تامین منافع اقتصادی یک اقلیت، بر قوانین متناظر بر حقوق و زندگی اکثریت حاکم میشود. در چنین شرایطی دلال صادرکننده فرش ایرانی بدون هیچ گونه ارزش افزوده ملی یا فرآوری محصول با کلاهگذاری بر سر بافنده و هنرمندان کاشان و تبریز و قم ثروتمند میشود و کشاورز و دامدار ایرانی در حاشیه امنیت قاچاقچیان کلان سرمایهدار استخوان خرد میکنند و محصولاتشان به علت بر زمین ماندن طرح شبکه توزیع ملی نابود میشود. غولهای چندملیتی دارویی تعیین میکنند که کدام داروها در بازار ایران پرفروش شود و کدام فرآوردههای داخلی بیمصرف باقی بمانند. شیر از سبد خانواده ایرانی حذف شود و مصرف دخانیات به علت مشوق های ملی و فراملی به زیر 12 سال برسد! به این ترتیب نئولیبرالیسم نه فقط در بافت شهری که در سطوح محلی، منطقهای و ملی نیز محقق میشود و سیاستگذاری مصرف و زندگی ما به دست دیگرانی میافتد که هرگز در چارچوب اصول دموکراسی خود را به ملتها عرضه نکرده و نخواهند کرد! آنها تصمیم میگیرند که ایران در حوزه گندم و چای و شکر و برنج و روغن «مصرف کننده» باشد، پس تولیدکننده در هر حال بازنده خواهد بود و برخی از دولتمردان نیز به نام «تجارت آزاد» به گفته خود از دخالت در بازار خودداری میکند تا شرکتهای چند ملیتی و دلالان و قاچاقچیان مزاحمتی در مسیر ثروتافزایی خود احساس نکنند. این آلودگی اقتصادی است که هم اکنون کل جهان را فتح کرده اما جهان سومیها به علت بیگانگی با ساز و کارهای تجارت مسئولانه بیش از سایرین متضرر میشوند و در قالب سیاستهای استثمار و استعمار نوین محیط زیستشان نابود و منابعشان یا مصرف شده و یا به غارت میرود. ما بخشی از روشهای مردمی کنترل مرزهای تجارت بیقانون مدل سرمایهداری را امروز به شما عرضه میکنیم. تا بدانیم مردم در غرب چگونه به تنهایی بخشی از شرکتهای استثمارگر را جریمه و تحریم و تهدید میکنند و قوانین تجارت مسئولانه را از پایین به بالا دست کم در برخی حوزهها به مرحله اجرا درمیآورند.
حاکمیت بیارزشی اقتصادی
الگوهاي مصرف را نميتوان از نظامهاي ارزشي و هنجاري ـ خواه اجتماعي يا فردي و يا توأماً ـ كه معرف شخصيت مصرفكننده است، جدا ساخت. اگر چه گزينشهاي مصرفي مردم كشورهاي جهان سوم تحت تأثير منابع گوناگون و به خصوص منابع بيگانه هدايت ميشود، اما قطعاً نمايانگر ذهنيت آنان نيز هست .یعنی اگر ما از کالا یا برندی حمایت می کنیم که حقوق کارگران خود را رعایت نمیکند و با تضعیف حق دیگران تنها به ثروتافزایی شخصی میاندیشد، یعنی ارزشهای هویتی جامعه ما دچار مشکل شده است. به طور مثال حمایت از برندهای مروج وسایل پیشگیری از بارداری که در بحبوحه بحران جمعیتی کشور به واسطه حفظ منافع مادی خود و پایبندی به قراردادهای میلیاردی با شرکتهای چندملیتی خارجی، به سیاستهای کلان کشور خود در ترویج فرزندآوری و حمایت از خانوادههای پر فرزند پشت میکنند، نشانهای بارز از سطحینگری سبک زندگی غیرمسئولانه مشتریان و تجارت غیرمسئولانه برندهاست. قطعا کسی انتظار ندارد کارخانجات تولیدکننده این ملزومات در حمایت از رشد جمعیت، حکم به تعطیلی خود بدهند؛ اما آیا هیچ مسیر عاقلانهای برای عمل به مسئولیتهای اجتماعی ملی اعم از اختصاص درصدی از سود سالانه به تبلیغات «حمایت از رشد خانواده ایرانی» سراغ ندارند؟
همین لباس زیباست نشان آدمیت!
كالاها و خدمات، سواي كيفیت طبيعيشان، داراي علايم رمزي نيز هستند و شاخصها و عاملان يك طبقهبندي اجتماعي محسوب ميشوند؛ به همين دليل بررسي دقيق پديده تشكيل الگوهاي مصرف توسط شركتهاي فرامليتي و شعبات محلی اهميت دارد. در واقع مصرف كالاها و خدمات مصرفي، علايمي است كه كدهاي اصلي جامعهاي كه فرد در آن زندگي ميكند ـ صرفنظر از درجه توسعه اقتصادي و اجتماعياش ـ به آنها معنا ميبخشد .
تاثير شركتهاي فرامليتي در ايجاد الگوهاي مصرف در دو سطح صورت ميگيرد. در وهله اول اين شركتها به توسعه الگوهاي مصرفي رايج در كشورهاي جهان سوم كمك ميكنند. سپس شركتها ميكوشند كالاها و فرآوردههايی جديد كه كم و بيش پيچيده تر از فرآوردههاي قبلي است جايگزين فرآوردههاي سنتي كنند. بنابراين موفقيت اقتصادی اين شركتها در تمامي ساختار مصرف كشورهاي در حال توسعه به علت «نیازسازی دایمی» و «بمباران تبلیغاتی» موثر واقع میشود.
پس شركتهاي فرامليتي انتقالدهنده و اشاعهدهنده نظامهاي بازنمايي و هنجاري و نظامهاي بياني (نيازها و الگوهاي رفتاري) هستند. تفكري كه اساس اين نظام ها را تشكيل ميدهد آن است كه براي مثال پاداش تلاش فرد در كارش دسترسي يافتن به كالاهاي مصرفي است و افزايش مصرف شاخص عمده توسعه اقتصادي محسوب ميشود. شعار این روزهای «بچه پولدارهای ایرانی» در فضای مجازی از همین سیستم برآمده است... «لوکس مصرف میکنم، پس هستم!»
بنابراين، ترويج چنين منطقي و تلاش براي مصرف بيشتر در نيروي محركه تغيير اجتماعي نقش مهمي دارد. به اين معنا كه شركتهاي فرامليتي و شرکای ملی شان، به دليل ماهيت عقلانيت خود، در پيوستگي و يگانگي روزافزون كشورهاي جهان سوم با نظام اقتصاد تجارتي دخالت دارند. اعتبار و ارزش فرد در اين نظام اقتصادي تا حد زيادي به كالاها و خدماتي كه در دسترس دارد و همچنين به پايگاه اجتماعي وابسته به اين خدمات منوط است. اين عقلانيت پوچگرایانه به طرق گوناگون مطرح ميگردد؛ در زمينه ارتباطات، پيامهاي پخش شده توسط رسانهها (تلويزيون، سينماو تبليغات) با نمايش امتيازات جامعه مصرفي و ايجاد اشكال بازنمايي و نظامهاي هنجاري، نقش مهمي بازي ميكنند.
برند نماد تجارت مسئولانه نیست
به همین دلیل است که الگوی شرکتهای تجاری یا برندهای «محبوب» در ایران از شناخت حاصل از کیفیت و شهرت محصول و حتی تولیدکنندگان آن به سمت سیستم برندسازی سرمایهداری تغییر جهت محسوسی یافته است. به طور مثال مدیرعامل شرکت گلریز که به علت رفتار مسئولانه در حوزه کارگری و رعایت حقوق مصرفکنندگان زبانزد است در برنامه پایش اعلام میکند ناچار است برای جا نماندن از چرخه تجارت نمایشی، به جای تبلیغ روش تجارت مسئولانه خود، اتومبیل لوکس برند در قالب قرعهکشی بیشباهت به بختآزمایی هدیه دهد. این یعنی جامعه ایرانی در ارزشگذاری رفتارهای تجاری به شدت آلوده بیارزشی مصرفگرایانه سیستم سرمایهداری شده و اعلام ارزشهایی همچون استخدام معلولان، رعایت حقوق مصرفکنندگان و کارگران و خوشنامی را به تبلیغات پر زرق و برق ترجیح نمیدهد.
نیازسازی تبلیغاتی
ر. لدوگار با مطالعه دو كشور برزيل و مكزيك، موفقيت شركتهاي فرامليتي را در ايجاد نياز به نوشابههاي غيرالكلي نشان ميدهد. براي مثال مصرف سالانه اين نوع نوشابهها در مكزيك رقم قابل ملاحظه 14 ميليارد بطري يعني براي هر نفر 5 بطري طي يك هفته بوده است (در مكزيك 40٪ نوشابههاي مصرفي پپسي كولاست). شستشوي مغزي تجارتي آنچنان قوي است كه ساكنين برخي روستاهاي مكزيك به رغم درآمد اندك خود متقاعد شدهاند كه بدون اين نوشابهها نميتوانند زندگي كنند و بايد هر روز آنها را مصرف كنند. در سال 1979 يك كشيش مكزيكي با اشاره به اين مطلب نوشت: «شنيدهام بعضي از روستاييان ميگويند بدون مصرف روزانه پپسی نميتوانند زندگي كنند! برخي ديگر به خاطر نمايش پايگاه اجتماعي خود هر روز با غذايشان بايد نوشابه بنوشند، به خصوص مواقعي كه ميهمان دارند! اين اساساً ناشي از تبليغات گسترده به خصوص در راديو است كه در اين مناطق كوهستاني شنوندگان فراوان دارد. به موازات اين امر، در اين روستاها فرآوردههاي طبيعي مثل ميوه كمتر مصرف ميشود و برخي خانوادهها فقط هفتهاي يك بار ميوه ميخورند.»
مردم به پا میخیزند؟
همین همهگیری پپسی و کوکاکولا موجب شده که به عنوان نمادی شناخته شده از فرهنگ سرمایهداری و جهانیسازی از سالها پیش در بحبوحه اجرای سیاست اقتصاد باز، مورد حمله فعالین محلی و مخالفان جهانیسازی قرار گیرد.
يكي دیگر از مشهورترين نمونههاي نفوذ خارجي در الگوهاي مصرف، فعاليت شركت نستله و سياست توسعه فروش شير خشك براي اطفال است. اين شركت براي ترويج فرآوردههاي غذايي خود و جايگزين كردن آنها به جاي شير مادر سياست فعالي را به مرحله اجرا درآورد. براي اين منظور روشهاي متفاوتي به كار گرفته شد:
1. توزيع مجاني و غالباً خانه به خانه بطريهاي شير و محصولات لبني (لاكتوژن)
2. اجراي برنامههاي تبليغاتي در بيمارستانها و زايشگاهها. اين برنامهها توسط ماموران خاصي موسوم به «پرستاران شير» صورت ميگرفت، اين پرستاران یونيفورم سفيد ميپوشيدند و نتيجتاً به راحتي ميشد آنها را با كاركنان بيمارستان اشتباه گرفت!
3. توزيع مجاني كارتهاي مربوط به وزن نوزادان با تبليغ لاكتوژن. جملهاي هم در اين كارتها نوشته شده بود با اين مضمون كه مادران تا حد امكان بايد كودكان را با شير خود تغذيه كنند. اما عملاً چند درصد مادران قادر به خواندن اين نوشته بودند؟ جملهای که شباهت بسیاری به تبلیغات شرکتهای دخانی چندملیتی دارد!
تبلیغات شير خشك همراه با برخي نمادها، يعني «نو»، «بهتر» و نظاير آن بود و یک همهگیری وسیع مصرف را ایجاد کرد به نحوی که در حال حاضر شير خشك در بسياري از كشورهاي جهان سوم مصرف بسيار وسيعي دارد.
در مقابل این رفتار غیرمسئولانه تجاری شرکت نستله، موجی از مقاومت مردمی شکل گرفت و در دهه 80 میلادی نستله علاوه بر پرداخت غرامت در برخی موارد ناچار شد از تبلیغات گمراهکننده خود دست بردارد.
کوکاکولای خیر و نیکوکار!
هم اکنون شرکت کوکاکولا نیز به علت استثمار منابع محدود آب در آفریقا و آسیا با بحرانهای زیادی مواجه است. به طور مثال مردم اروپا و آمریکا با تحریم «آب معدنی و آب تصفیه شده» ساخت شرکتهای مشهور نوشابهسازی، به علت رفتار غیرمسئولانه این بنگاههای تجاری در بستهبندی پرهزینه آب لولهکشی بدون هرگونه فراوری، با هدف ثروتاندوزی همراه با بیتوجهی به هدر رفت بالای آب در کارخانههای مذکور، بازار این شرکتها را با بحرانی جدی مواجه ساختهاند. به نحوی که «نهضت قمقمهات را پر کن» موجب شد مدیران شرکتهای بستهبندی آب تصفیه شده رسما اعلام کنند با تغییر ذائقه مردم در بازارهای اروپا و آمریکا، سرمایهگذاری بر آسیا را در دستور کار قرار دادهاند. سندروم مصرف «آب معدنی» یا همان «آب تصفیه شده» گران قیمت به جای آب لولهکشی، دقیقا در بازه زمانی شدتگیری نهضت تحریمی اروپا و آمریکا در دهه اول قرن بیست و یکم در ایران رخ نمایاند. همزمان با تبلیغات وسیع تلویزیونی و شهری، بازار شایعات درخصوص آلوده بودن آب آشامیدنی تهران که از بالاترین استانداردهای جهانی سلامت آب برخوردار است، بالا گرفت. علاوه بر آن همراه داشتن آب معدنی به نمادی از دیسیپلین زندگی شهری و رفتار برگزیده طبقه مرفه و مشهور جامعه به واسطه مانورهای ناآگاهانه بازیگران و ثروتمندان تبدیل شد. اکنون کوکاکولا و پپسی و غیره برای خنثیسازی موجهای دورهای ضد تبلیغ ایجاد شده در غرب و شرق آسیا بر ضد برندهای آب تصفیه شده شان در تبلیغات ماهوارهای به استانداردهای رفتار مسئولانهشان در احداث «چاه آب» در آفریقا و هند اشاره میکنند و برای زنان بدسرپرست عرب، شغل ایجاد میکنند!
بیداری مسری است!
اکنون نشانههای بارز زوال رفتار مصرفگرایانه آرمانی در میان اقشار تحصیلکرده و آگاه جوامع غربی قابل مشاهده است. به زانو درآوردن استارباکس برای افزایش دستمزد کارگران آمریکای جنوبی از یک دلار به 12 دلار و مجبور کردن نستله به پرهیز از ثبت یک نوع قهوه تراریخته و سایر مواد غذایی اصلاح شده ژنتیکی توسط گروه مردمی حامی محیط زیست «صلح سبز» و وادار ساختن شل و توتال و سایر شرکتهای نفتی به ثبت رسمی استانداردهای زیست محیطی کار سادهای نبوده است. خصوصا که به طور معمول غولهای مذکور از روابط دولتی و فراملی بسیار زیادی برخوردار هستند و مردم در برابر رفتارهای غیرمسئولانه تجاری آنها هیچ مسیری به جز تکیه بر جمعیت آگاهان و قدرت اجتماعی ندارند. آیا وقت آن نرسیده که در قالب اجتماعات کلان مردمی از دولت بپرسیم به چه علت همه بازار شیرخشک ایران را به برندهای بدنام صهیونیستی چون نستله سپرده است؟ آیا زمان تحریم محصولات نستله و کوکاکولا و سایر برندهای ایرانی و خارجی بیاعتنا به استانداردهای تجارت مسئولانه در کشورمان فرا نرسیده است؟
مردم آمریکا با درک اهمیت اجرای استانداردهای زیست محیطی با تحریم شنا در سواحل خلیج مکزیک پس از ایجاد آلودگی نفتی توسط شرکت BP، اوباما را ناچار کردند علاوه بر دریافت غرامت چند ده میلیون دلاری از این شرکت و هزینه بودجه حاصله در همان منطقه، برای شکستن تحریم مردمی با خانواده خود در حضور دوربینهای رسانهها به شنا در آبهای آلوده بپردازد. آیا بیتوجهی ایرانیان به آلودگی نفتی سواحل کیش در توریستیترین موقعیت سال موجب نشد سازمان محیط زیست هیچ دلیلی برای مرگ میلیونها ماهی در 7 کیلومتر از ساحل زیبای ایرانی اعلام نکند؟ بنا بر برخی از اطلاعات تایید نشده یک شرکت نفتی خارجی مسبب این ماجرا است.
چه باید کرد؟
برخی از کلان شرکتهای سرمایهدار ایرانی از الگوی مصرفگرایی نظام سرمایهداری حمایت میکنند و همین موجب شده در تعریف استانداردهای رعایت مسئولیت اجتماعی تبدیل به مرغ مقلد دسته سومی شوند و کمترین توجهی به نیازهای ملی جامعه خود نداشته باشند. تلاش برای روشنگری در خصوص مخاطرات جهانی سازی و سندروم مصرف و آلودگی ذهنی حاصل از برندها خود نمادی از زندگی مسئولانه است که زیرمجموعه سیاستهای اقتصاد مقاومتی و حمایت از تولیدکنندگان ارزشمدار و متعهد قابل طبقهبندی است. آگاهی با اطلاعرسانی و همراهی و همکاری ملی منتقل میشود. بیایید پیش از حرکت برای خرید فهرستی از نمادهای رفتار مسئولانه تجاری را برای خود تهیه کنیم و با حمایت از تولیدکنندگان و تجار متعهد جامعهای بهتر برای خود و فرزندانمان بسازیم.