نخستین فرمانده سپاه همدان: مادری با هشت فرزند
مریم نصراصفهانی
تبیین ناقص نقش زنان و نپرداختن به چگونگی تأثیر ایشان در جریان پیروزی انقلاب اسلامی و پس از آن در دوران دفاع مقدس، از آن دست موضوعاتی است که در معرض سوء برداشت قرار گرفته و موجب شده که عدهای به غلط دیدگاههای نامستندی از این حضور ارائه دهند و اثر حضور فیزیکی بانوان را انکار کنند. دامنه این اختلاف نظر تا به امروز کشیده شده و موجب شده افرادی ناآگاه، وظایف بانوان را صرفا در نقشهای مادری و همسری محصور کنند. نتیجه این دیدگاه، بیتوجهی به نظرات و جایگاه فکری زنان متخصص، در تصمیمگیریهای تخصصی است. اگر چه بر اساس آموزههای دینی، اندیشه امام راحل و رهبری عزیز، و حتی نظرات جامعهشناسانه، والاترین وظیفه و تکلیف بانوان، انجام شایسته نقشهای مادری و همسری است، ولی در این میان بانوانی هستند که در کنار تکالیف اصلی خود، در مسائل سیاسی و اجتماعی زمانه خویش آنچنان هوشمندانه و با بصیرت ورود کردهاند که تمامی برداشتهای غلط را، پیرامون انزوای سیاسی- اجتماعی زنان و پرداختن صرف به وظایف داخل خانه، برهم میزنند. هر چند با فقر آثار پژوهشی در خصوص بررسی زندگی و دیدگاه چنین بانوان زمانهساز و مدبری روبهرو هستیم. در سالهای اخیر تلاشی از این دست در راستای جمعآوری و ثبت چنین خاطراتی شده که به روشنی گواه میزان نقشآفرینی زنان در حوادث بزرگ و سرنوشتساز تاریخ است. کتاب «خاطرات مرضیه حدیدچی» از جمله آثار ارزشمند در این حوزه است.
از نقاط قوت این کتاب، توانمندی نویسندهای است که برای ثبت و تنظیم این خاطرات کوشش کرده است. محسن کاظمی که در سال 1373 همکاری خود با دفتر ادبیات انقلاب اسلامی را آغاز کرده، به گفتوگو و مصاحبه با شخصیتهای مختلف سیاسی و مبارز میپردازد و به خوبی توانایی استخراج خاطرات خاک خورده از گوشه ذهن انقلابیون را دارد. نویسنده خاطرات احمداحمد و خاطرات عزتشاهی نشان داده است که همین سرگذشتهای کمرنگ شده در افق زمان، در ترکیب با ادبیاتی گیرا و روان، چگونه قادر هستند تاریخ و هویت یک جامعه را بسازند.
حقیقت نانوشته
پیوستگی و انسجام مطالب کاظمی چنان است که مخاطب را تا آخر موضوع به دنبال خود میکشاند. هرچند که باید به این نکته توجه داشت که شخصیت و زندگی خانم حدیدچی نیز از جذابیت بینظیری برخوردار است. شرح این لحظهها، گزارشی ناب از مبارزه زنان و کیفیت حضورشان، در انقلاب است که با نثری جذاب و بیانی اثرگذار به بیان حقایق میپردازد، حقایقی که آگاهی یافتن نسبت به آن برای مخاطب نسل امروز ارزشمند است.
مؤلف کتاب، از فعالان عرصه خاطرهنگاری و تاریخ شفاهی است، که در سال1386، سایت تاریخ شفاهی ایران را بنیان نهاد. او برای گردآوری مطالب کتاب «خاطرات مرضیه حدیدچی» با خانم دباغ قرار دیداری میگذارد و سعی میکند ایشان را ترغیب و رضایتشان را برای انتشار خاطراتش جلب کند. همکاری خانم دباغ منجر به تنظیم مصاحبه کتبی و شفاهی میشود، که با ضمیمه برخی عکسها و مصاحبات از مجلات دیگر، پس از دو سال تلاش، با تدوین دقیق و نثر روان کاظمی منتشر میشود.
محتوای کتاب در پنج فصل اصلی دستهبندی شده است، سریان، هجرت، امواج، سیاحت شرق و پیوستها. سریان به بیان دوران کودکی تا فرار به انگلستان میپردازد. هجرت مربوط به ادامه مبارزات در خارج از کشور است. امواج، از مشکلات و موانع بر سر راه انقلاب همچون گروهکها و کودتا و جنگ سخن میگوید، و سیاحت شرق، فصلی است که تنها به بیان مهمترین و جذابترین خاطره پرداخته است: سفر برای رویارویی با رهبر امپراتوری شرق.
فرصت مغتنم تهدیدها
یکی از عواملی که به دیدگاههای غلط درباره انزوای سیاسی- اجتماعی زنان دامن میزند، ویژگی فرصتسوزی در شخصیت بانوان است. گاهی چنان این ویژگی در رفتارهای زنان بروز میکند که به نظر میرسد آنان از نعمتهای موجود در زندگیشان ناراضی هستند و همواره در حسرت چیزهایی هستند که ندارند، این افراد همیشه منتظر آینده هستند تا حرکتی بکنند و برای امروزشان برنامهای ندارند. این درحالی است که شخصیتهای فرصتسازی همچون خانم حدیدچی با تفکر در نعمتهای پیرامونشان همواره بیشترین بهره را از زندگی بردهاند و عمرشان را در انتظار «شایدها و اگرها» معطل نگذاشتهاند. نمونه این فرصتسازی در ماجرای ازدواجشان است. ایشان در سن 14 سالگی با کسی که بیش از پانزده سال از او بزرگتر است، ازدواج میکنند، ولی این فاصله سنی نه تنها موجب سرخوردگیاش نمیشود بلکه معتقد است: «از اولین برخوردهای همسرم، دریافتم که با او بودن، فرصت مغتنمی است برای هرچه بهتر یافتن خودم و دنیای پیرامونم و نزدیک شدن به خدایم.» سپس بدون دلخوری با همسر عازم تهران میشود. عزیمتی که سرآغاز هجرتهای بعدی و مقاصد متعالیتر برای او میشود.در تهران، به واسطه فعالیتهای همسر، آگاهی سیاسیاش افزایش مییابد و همچنین فرصتی برای تحصیل علوم دینی برایش فراهم میشود. تحصیلاتی که کمکم به مباحث سیاسی و فعالیت کشیده میشود. هرچند که در این زمان «مادر هشت فرزند» است.
معنای زن فقط فرزندآوری نیست
مرضیه حدیدچی از جمله زنانی است که مغلوب زمانه نمیشود و علیرغم تبعیضهایی که در زمینه علمآموزی میان دختران و پسران وجود داشته، به تحصیل میپردازد. او کسی است که وظایف انسانی را به صورت منظومهای درک کرده و همزمان با مسئولیت فرزندپروری به تحصیل علوم دینی و مبارزه علیه ظلم نیز پرداخته است. نظر ایشان درباره محدود نبودن وظیفه انسان به فرزندآوری و فرزندپروری و ضرورت انجام وظایف اجتماعی این چنین است: «انسان موظف به مقابله با جور و ستم و ادای تکلیف است، وگرنه زاییدن فرزند و بزرگ کردن که در همه حیوانات هم مشاهده میشود. انسان موظف است از ولایت و از حق دفاع کند. اسلام وظیفه دفاع را بر عهده زن هم گذاشته و مراجع عظام هم بر این نکته تاکید دارند، لذا زمانی که من در عراق، خدمت حضرت امام رسیدم و پرسیدم حال که نمیتوانم به ایران برگردم، آیا اجازه میدهید بروم و در کنار خواهران و برادران فلسطینی با اسرائیل دست و پنجه نرم کنم؟ ایشان فرمودند «اینکه تکلیف است.» تکلیف یعنی چه؟ یعنی چیزی که سؤال ندارد و انسان موظف به انجام آن است»
حضور در شورای تأسیس سپاه، اردیبهشت 58
شاید همین ایدئولوژی است که سبب میشود بازگشت خانم دباغ به ایران با فعالیت در کمیته انقلاب و حضور در شورای تشکیل سپاه پاسداران همراه شود. او تنها زنی است که به دلیل داشتن اطلاعات نظامی و آموزشهای چریکی خارج از کشور، در هسته ابتدایی سپاه پاسداران وارد میشود و سپس مأموریت تشکیل سپاه غرب ایران و فرماندهی سپاه همدان را به عهده میگیرد. دست و پنجه نرم کردن با گروهک عقرب زرد، کومله، دموکرات و باندهای قاچاق سلاح و مواد مخدر از یک طرف و از طرف دیگر اشتیاق مردم مؤمن آن خطه برای همکاری با نیروهای انقلابی، از جمله مسائلی است که شرح این مسئولیتها را برای خواننده جذاب میکند.
خانم دباغ در دیداری که با امام در نجف دارد، گزارشی شخصی از خود و خانوادهاش به امام میدهد و کسب تکلیف میکند که به عنوان مادر هشت فرزند چه کند؟ آیا به مبارزات و فعالیتش ادامه دهد یا پیش فرزندانش برگردد؟ جواب امام برایش باورکردنی نیست: «بمانید! انشاءالله اوضاع تغییر میکند و همه با هممیرویم.»هر چند که او هیچ وقت از رسیدگی به فرزندانش غافل نبوده است و حتی در وقایع 15 خرداد و تعطیلی بازار که نگران گرسنه ماندن فرزندانش است برای تهیه نان از خانه خارج میشود و مشاهداتش موجب تقویت انگیزههایش میگردد. خانم حدیدچي آن ايام را چنين روايت ميكند: «من احساس کردم اگر این جریانات به خیابانها کشیده شود، فرزندانم گرسنه میمانند. سریع به نانوایی رفتم که مقداری نان تهیه کنم. نانوایی سر نبش خیابان 17 شهریور بود. نانوا در دکان را بست که کسی تیر نخورد و من از سوراخ در دیدم که جوانها را چنان با تیر میزدند که انگار آنها دشمنان خونیشان هستند! ... به نظر خودم آنچه موجب شد که من وارد عرصه مبارزه سیاسی مستقیم و بعد هم نظامی بشوم، دیدن این جوانها بود که در خون خودشان میغلتیدند. تا سالیان سال، این منظره هرگز از ذهن من دور نمیشد.»
نام شوهرم در تاریخ بماند
باید توجه داشت آنچه در این کتاب میخوانیم، خاطرات فعالیتهای انقلابی و فرهنگی خانم حدیدچی است و تنها اشاره کوتاهی به خاطرات خانوادگی و همراهی همسرشان با خانم حدیدچی، شدهاست. اما همین اشارات کوتاه هم گویای رضایت قلبي خانواده از انجام فعالیت است. به طور مثال خانم حدیدچی را در گروه به نام دباغ میشناختند. او دلیل دو اسمی بودن نام فامیل را چنین میگوید: «فاميلي شوهر من دباغ است و فاميلي خودم حدیدچی... من به دليل اینکه شوهرم به خواستههايم بسيار توجه داشت و مرا براي انجام كارهاي مختلف آزاد گذاشته بود، احساس ميكردم كه ايشان حق بزرگي به گردنم دارد و اگر قرار است در تاريخ اسمي باقي بماند بايد با نام ايشان باشد. به همين دليل خودم را به اسم خواهر دباغ معرفي ميكردم.»
شگفت بودن حوادثی که برای صاحب خاطره به وقوع پیوسته بسیار جالب و جذاب است. شگفتی از آن جهت که مخاطب با تصور شکنجهها و تداعی دردها برای خود، بیقرار میشود ولی صاحب این خاطرات در برابر این درد و رنج صبوری کرده و لب به افشاگری نگشوده است. در یک کلام باید گفت که جنس و عمق اعتقادات این بانوی رهروی زینب(س)، مخاطب نسل جوان را به تأمل وا میدارد و متعجب میکند. تأمل در اينكه، چه هدفي باعث ميشود، زني با شرايط خانم حديدچي(هشت فرزند، زخمهاي عفوني، سرطان و...)، چنين شكنجههايي را تحمل كند و لب به سخن باز نكند، تحقق اين هدف چه الزاماتي دارد و وظيفه ما به عنوان نسل سوم انقلاب در مقابل اين هدف چيست. به بیانی دیگر، آگاهي از سختيهايي كه در راه انقلاب به مبارزان تحميل شده، ارزش و اعتبار ميراث گذشتگان را براي جوان امروز بيشتر ميكند.قسمتی از فصل سریان، به وقایع سال 52 و ماجرای دستگیریاش میپردازد. در سال 52 تعداد زیادی از مأموران ساواک به منزلشان یورش میبرند و او را دستگیر میکنند. او که نمیداند از طرف کدام گروه فعالیتهایش لو رفته است خود را به بیسوادی و بیاطلاعی میزند که خشم و شکنجه مأموران ساواک را به دنبال دارد. با مقاومت و خاموشی خانم حدیدچی شکنجهها سختتر و بیشرمانهتر میشود. خاموش کردن سیگار روی نقاط حساس بدن، روشی است که آمریکاییها در جنگ ویتنام کشف کرده بودند، روشی که زنان «ویت کنگ» را وادار به سخن گفتن کرده بود. ساواکیها که از این راه هم به نتیجه نمیرسند، کلافه و سرگردان، راهی دیگر را درپیش میگیرند.
حدود نامشخص شکنجهها
دستگیری رضوانه دباغ، دختر خانم حدیدچی و شکنجه کردن او در حضور مادر، یکی از سختترین موقعیتها را برای او رقم میزند. او در این باره میگوید: «دیدم دو تا سرباز زیر بغل دخترم را گرفتهاند و او را کشان کشان آوردند انداختند وسط راهرو، و با سطل رویش آب ریختند که به هوش بیاید. با دیدن این صحنه دیگر طاقتم تمام شد... یک پتوی سربازی آوردند، او را انداختند توی آن و بردند. با دیدن این صحنه احساسکردم دخترم مرده است. خوشحال شدم. خدا را شکر کردم از اینکه از شر ساواکیها و شکنجههای کثیفشان راحت شده است...»خوشحال شدن مادر از کشتهشدن فرزندش، عمق رنجها و شکنجهها را نمایان میکند.
حضور خانم دباغ در تشکیلات محمد منتظری و معرفی اجمالی این گروه نیز از بخشهای مهم این کتاب است: «گروه شهید منتظری در خارج از کشور در واقع زیر نظر تشکیلات گروه روحانیان مبارز ایران که در داخل کشور قرار داشتند، از طرف افرادی چون آیتالله بهشتی، آیتالله مطهری و آیتالله مهدویکنی و آیتالله جنتی و ... رهبریمیشدند.»
رو شدن دستها
خانم حدیدچی در خاطراتش اشخاصی همچون شریعتی، بنیصدر، دکتر سروش، قطبزاده و .... را توصیف میکند، که خواندن این اوصاف با بیان زنی در بحبوحه مبارزات، خالی از لطف نیست و دقت نظر ایشان در شناخت افراد، حکایت از زیرکی و تیزبینی این بانوی انقلابی دارد که چهره افراد معلومالحال را بیش از پیش نمایان میکند. گویی کسانی که از کشتی نجات انقلاب پیاده شدهاند از همان ابتدا در مسیرشان لنگ میزدند. خاطراتی همچون اعتراض به بیبندوباری خانواده بنیصدر در پاریس، حالات لاتمنشی و نماز نخواندنهای قطبزاده، غرور و تکبر دکتر سروش و ... .
خانم دباغ زمانی در نوفللوشاتو مسئول کارهای مربوط به اندرونی بیت امام(ره) میشود، خود در وصف حالش میگوید: «وقتی به آنجا رسیدم حال عجیبی داشتم، حالی وصف نشدنی...مدام خاطره آن خواب از حضرت امام در ذهنم بود... و اکنون این حضور و ظهور را در نوفللوشاتو تعبیر آن خواب میدانستم.»
به گفته مؤلف یکی از نقاط ضعف این کتاب، پرشهای تاریخی و همچنین مشخص نبودن تاریخ در بعضی خاطرات است و اگر چنین نبود با یکی از شاهکارهای سندی خاطرات انقلاب و دفاع مقدس روبرو بودیم، اما همین مقدار هم به قدری اطلاعات ناب دارد که بحث و بررسی عمیق میطلبد.
نامهای برای گورباچف، پیامی برای دنیا
خانم دباغ برای سفر به شوروی و ابلاغ نامه امام به گورباچف انتخاب شده است. سفری حساس که به گفته حاج احمدآقا خمینی احتمال میرفت آمریکاییها هواپیما را در آسمان بزنند و یا حتی خود شورویها آنها را بگیرند و دیگر نگذارند که برگردند. ایشان راجع به اینکه چرا امام در هیئت نمایندگانشان یک نفر خانم را انتخاب میکنند، میگوید: «حضرت امام علاوه بر اینکه میخواهند حضور و ظهور زن را در نقشهای مختلف اعلام کنند، به نظر من مسئلهای بینالمللی هم همینجا حل میکنند که حضور یک زن در رابطه با مسائل بینالمللی باید باشد.»دیدار با رهبر شوروی، انجام میشود و موقع خداحافظی گورباچف شروع به دست دادن با یکیک افراد میکند. وقتی در مقابل دباغ میرسد با نگاه سنگین آقای جوادی آملی مواجه میشود. این برخورد بر رهبر امپراتوری شرق خیلی سخت و گران میآید و میگوید: «من دستم را برای دست دادن دراز نکردم، بلکه دستم را به سوی این مادر انقلاب دراز کردم که بگویم ما همسایههای خوبی هستیم. ما دست بیاسلحهمان را به سوی شما دراز میکنیم، شما هم مردهایتان را تشویق کنید که دست بدون سلاحشان را به سوی ما دراز کنند.»
مؤلف کتاب معتقد است که خانم حدیدچی با حضور در مبارزات وظیفه حسینیاش را انجام داد و با بیان وانتشار خاطراتش، به رسالت زینبی خود عمل کردهاست. نگارنده میافزاید که، نسل سوم انقلاب با خواندن این کتاب، فهم دقیق آن و بیان حقایق برای غافلان، وظیفه عمارگونه خود را انجام میدهند.
این کتاب کاری از انتشارات سوره مهر است و تا سال 1393 به چاپ پانزدهم رسیدهاست.