مفهوم روشنفکر و جریان روشنفکری(پرسش و پاسخ)
پرسش: مفهوم روشنفکر و روشنفکری چیست، روشنفکران چه کسانی هستند و دارای چه ویژگیهایی میباشند؟
پاسخ:
واژه روشنفکر، در لغت بسیار روشن و به معنی کسی است که دارای فکری روشن است، با روشناییها اتصال دارد، واقعیتها را درک میکند و فردی واقعبین است، یعنی تاریکبین نیست، بلکه نور دارد و تاریکیها و جهالتها را میزداید.
بنابراین، این تعریف به همه افراد و اقشار مختلف جامعه که واجد شرایط مذکورند قابل اطلاق است، کسانی که ضمیری روشن دارند، واقعبیناند، مصالح و مفاسد را میشناسند، قضایا و وقایع و حوادث روزگار را خوب و درست تحلیل میکنند و رخدادهای آینده را نیز با توجه به تحلیلهای درست، پیشبینی میکنند، حوزویان، دانشگاهیان، فرنگرفتهها، فرنگنرفتهها، بازاریها، کارگرها و... میتوانند روشنفکر باشند. اما، باید گفت که این تعریف لغوی روشنفکر است و درست برخی از همین جا دچار اشتباه شده و به خطا رفتهاند و این تعریف را با روشنفکر اصطلاحی یکی پنداشتهاند. اگر مقصود جعل اصطلاح جدید باشد، آنان بر صوابند، اما باید گفت که روشنفکران خود قشری مستقل در جامعهاند.
از دیدگاه جلال آل احمد «روشنفکر» کسی است که فعالیت روزانهاش مستلزم نوعی کار فکری آمیخته با ابتکار باشد و این که حاصل کارش را نه برای نفع شخصی بلکه برای حل مشکلات اجتماعی در اختیار جامعه بگذارد، طرفدار توسعه علم، فرهنگ و هنر باشد، از ارزشهای برتر مثل حقیقت، نیکی و عدالت پاسداری کند و نادرستیها و مفاسد اجتماعی را مورد انتقاد قرار دهد. (در خدمت و خیانت روشنفکران، ص 58) یکی دیگر از نویسندگان، «روشنفکر» را چنین تعریف میکند: به طور کلی روشنفکران کسانی هستند که از چهارچوبههای سنتی در هر زمینهای فراتر میروند، ارزشهای جدید ایجاد میکنند و یا به ارزشهای قدیم جامهای نو میپوشانند، دستگاههای فکری جدید برای تبیین وجوه مختلف زندگی عرضه میکنند، با بکارگیری اندیشه و قدرت انتقادی به حل مسائل و مشکلات علمی میپردازند، از وضع موجود اجتماعی و سیاسی انتقاد میکنند، در امور جامعه و سیاست و فرهنگ به تعقل و تفکر میپردازند و خالق و انتقال دهنده فرهنگ هستند. (جامعهشناسی سیاسی، بشیریه، ص 247)
با توجه به تعاریف بالا و دیگر تعاریف، «روشنفکر» دارای ویژگیهایی همچون، عالم، سنتشکن، منتقد و مبتکر است و دغدغه اصلی او فهم علل انحطاط و مشکلات جامعه و ارائه راهحلهای مناسب برای معضلات موجود میباشد.
جریان روشنفکری
«روشنفکری» جریان فرهنگی خاصی است که در قرون 17 و 18 میلادی در مغرب زمین پدید آمد. نخستین رگههای نهضت روشنفکری قرنها پیش از عصر روشنگری یعنی در دوران رنسانس یافت میشود که در آن اولین مقولات روشنفکری شکل میگیرد. خردگرایی، رهایی از سنت فکری و مرجعیت کلیسا، تکیه بر عقل و تجربه بشری، نقد اندیشه، شکاکیت، علمگرایی افراطی و پشت کردن به ماوراء الطبیعه همه از ویژگیهای دوران پس از رنسانس است. از همه مهمتر، رواج الحاد و بیدینی و انواع مکاتب دینی ضد کلیسایی در همین راستاست، چرا که برخی از اندیشمندان میخواستند در عین مخالفت با کلیسا، به نوعیبه دین خودساخته یا خدای تنهای غیرکلیسایی پایبند بمانند، مکتبهای دئیسم و تئیسم از این دستهاند.
دئیسم یعنی اعتقاد به اینکه حقانیت وجود خدا را تنها خود فرد میتواند از طریق شواهد عقلانی و طبیعی، بدون هیچگونه وابستگی به دین یا مذهبی کشف کند.
تئیسم یعنی اعتقاد به وجود یک یا چند خدا، خصوصا اعتقاد به خدای شخصی به عنوان خالق و مدبر عالم.
روشنفکران با پیشرفتهایی که در علوم و صنایع پدید میآمد، انسان را بیش از گذشته باور کردند و وی را بر مسند رفیعی جای دادند. این تحولات در قرن 17 و 18 که به عصر خرد مشهور شد با سرعت بیشتری دنبال گردید و مقولاتی چند نیز بر آنها افزوده شد. بحثهای تازه پیرامون آزادی، طبیعت، جامعه، قانون، حقوق انسانی، حکومت، ترقی، مالکیت و... رواج یافت. و بدینسان قرن 18 به نام عصر روشنفکری شناخته شد.
ادامه دارد
پاسخ:
واژه روشنفکر، در لغت بسیار روشن و به معنی کسی است که دارای فکری روشن است، با روشناییها اتصال دارد، واقعیتها را درک میکند و فردی واقعبین است، یعنی تاریکبین نیست، بلکه نور دارد و تاریکیها و جهالتها را میزداید.
بنابراین، این تعریف به همه افراد و اقشار مختلف جامعه که واجد شرایط مذکورند قابل اطلاق است، کسانی که ضمیری روشن دارند، واقعبیناند، مصالح و مفاسد را میشناسند، قضایا و وقایع و حوادث روزگار را خوب و درست تحلیل میکنند و رخدادهای آینده را نیز با توجه به تحلیلهای درست، پیشبینی میکنند، حوزویان، دانشگاهیان، فرنگرفتهها، فرنگنرفتهها، بازاریها، کارگرها و... میتوانند روشنفکر باشند. اما، باید گفت که این تعریف لغوی روشنفکر است و درست برخی از همین جا دچار اشتباه شده و به خطا رفتهاند و این تعریف را با روشنفکر اصطلاحی یکی پنداشتهاند. اگر مقصود جعل اصطلاح جدید باشد، آنان بر صوابند، اما باید گفت که روشنفکران خود قشری مستقل در جامعهاند.
از دیدگاه جلال آل احمد «روشنفکر» کسی است که فعالیت روزانهاش مستلزم نوعی کار فکری آمیخته با ابتکار باشد و این که حاصل کارش را نه برای نفع شخصی بلکه برای حل مشکلات اجتماعی در اختیار جامعه بگذارد، طرفدار توسعه علم، فرهنگ و هنر باشد، از ارزشهای برتر مثل حقیقت، نیکی و عدالت پاسداری کند و نادرستیها و مفاسد اجتماعی را مورد انتقاد قرار دهد. (در خدمت و خیانت روشنفکران، ص 58) یکی دیگر از نویسندگان، «روشنفکر» را چنین تعریف میکند: به طور کلی روشنفکران کسانی هستند که از چهارچوبههای سنتی در هر زمینهای فراتر میروند، ارزشهای جدید ایجاد میکنند و یا به ارزشهای قدیم جامهای نو میپوشانند، دستگاههای فکری جدید برای تبیین وجوه مختلف زندگی عرضه میکنند، با بکارگیری اندیشه و قدرت انتقادی به حل مسائل و مشکلات علمی میپردازند، از وضع موجود اجتماعی و سیاسی انتقاد میکنند، در امور جامعه و سیاست و فرهنگ به تعقل و تفکر میپردازند و خالق و انتقال دهنده فرهنگ هستند. (جامعهشناسی سیاسی، بشیریه، ص 247)
با توجه به تعاریف بالا و دیگر تعاریف، «روشنفکر» دارای ویژگیهایی همچون، عالم، سنتشکن، منتقد و مبتکر است و دغدغه اصلی او فهم علل انحطاط و مشکلات جامعه و ارائه راهحلهای مناسب برای معضلات موجود میباشد.
جریان روشنفکری
«روشنفکری» جریان فرهنگی خاصی است که در قرون 17 و 18 میلادی در مغرب زمین پدید آمد. نخستین رگههای نهضت روشنفکری قرنها پیش از عصر روشنگری یعنی در دوران رنسانس یافت میشود که در آن اولین مقولات روشنفکری شکل میگیرد. خردگرایی، رهایی از سنت فکری و مرجعیت کلیسا، تکیه بر عقل و تجربه بشری، نقد اندیشه، شکاکیت، علمگرایی افراطی و پشت کردن به ماوراء الطبیعه همه از ویژگیهای دوران پس از رنسانس است. از همه مهمتر، رواج الحاد و بیدینی و انواع مکاتب دینی ضد کلیسایی در همین راستاست، چرا که برخی از اندیشمندان میخواستند در عین مخالفت با کلیسا، به نوعیبه دین خودساخته یا خدای تنهای غیرکلیسایی پایبند بمانند، مکتبهای دئیسم و تئیسم از این دستهاند.
دئیسم یعنی اعتقاد به اینکه حقانیت وجود خدا را تنها خود فرد میتواند از طریق شواهد عقلانی و طبیعی، بدون هیچگونه وابستگی به دین یا مذهبی کشف کند.
تئیسم یعنی اعتقاد به وجود یک یا چند خدا، خصوصا اعتقاد به خدای شخصی به عنوان خالق و مدبر عالم.
روشنفکران با پیشرفتهایی که در علوم و صنایع پدید میآمد، انسان را بیش از گذشته باور کردند و وی را بر مسند رفیعی جای دادند. این تحولات در قرن 17 و 18 که به عصر خرد مشهور شد با سرعت بیشتری دنبال گردید و مقولاتی چند نیز بر آنها افزوده شد. بحثهای تازه پیرامون آزادی، طبیعت، جامعه، قانون، حقوق انسانی، حکومت، ترقی، مالکیت و... رواج یافت. و بدینسان قرن 18 به نام عصر روشنفکری شناخته شد.
ادامه دارد