گزارشی از یک راه رفته
از فروپاشی خانواده تا فروپاشی حکومت
در این یادداشت بر آنیم که از سیر تحول خانواده در غرب و نگرش هایی که به تزلزل خانواده انجامیده و در نهایت "اتحاد ملی" را دچار خلل کرد گزارشی کوتاه اما خواندنی ارائه دهیم .
ملک خانی
اعلامیه حقوق بشر فرانسه در سال 1848 بیان کرده بود تمام زنان و مردان مساوی خلق شده اند و پس از آن اعلامیه جهانی حقوق بشرکه در سال 1948 در سازمان ملل به تصویب رسید و در آن به برابری "حقوق " زن و مرد اشاره شده بود از اولین به اصطلاح بارقه های امید زنان غربی در بهبود اوضاع زنان آن روزها به شمار می رفت . زنانی که از بسیاری حقوق اولیه زندگی خود محروم بودند و حتی در انسانیتشان با دیده تردید نگریسته میشد این برابری را یک پیروزی بزرگ می دانستند.
در این میان افرادی مانند ویل دورانت آزادی زن را نه نتیجه جنبش های آزادی خواهی زنان بلکه نتیجه طبیعی "انقلاب صنعتی " می دانند . او معتقد بود در این دوران سرمایه دارانی که به نیروی عظیم کار با مزد پایین نیاز داشتند با دادن حق مالکیت زن بر اموال خودش او را به کارخانه ها و مغازه ها کشاندند : " از آن سال تا به حال سودجویی مقاومت ناپذیری زنان را از بندگی و جان کندن در خانه رهانیده گرفتار جان کندن در کارخانه ها و مغازهها کرده است ."
در جستوجوی برابری کامل
از آن روز به بعد در قالب جنبش های فمنیستی مطالبات زنان برای دستیابی به حقوق از دست رفته شان گسترش چشمگیری پیدا کرد . پاشنه آشیل این مطالبات برابری کامل و تشابه مرد و زن در حقوق و مسئولیت ها در عمل و نه روی کاغذ بود .
آنها به زودی اعلام کردند که از آنجا که مرد و زن برابرند پس نفقه دادن زن به مرد نوعی توهین محسوب می شود بنابراین لازم است زن هم همچون مرد کار کند و خرج زندگی خود را تامین کند . همین طور او باید در خرجی فرزند هم با پدر شریک شود و در مقابل مرد باید در مقابل کارهای خانه و تربیت فرزند به همان اندازه که زن کار میکند و وقت می گذارد وقت بگذارد !
در این رقابت بزرگ زمانی برای اختصاص دادن به کارهای خانه و حتی تربیت فرزند توسط زن باقی نمینماند. از این رو رستوران ها مراکز خدماتی و مهد کودکها این مسئولیت ها را بر عهده گرفتند.
و این آغازی بود بر یک زندگی جدید ؛ زندگی که در آن مرد نان آور خانواده نیست ، بچه ها در آغوش مادر بزرگ نمی شوند و حالا این فرزند فقط صاحب دو پدر شده که برای رفاه اقتصادی او میکوشند (شاید هم برای نشان دادن توان خود!)
مردی که عمده ساعات مفید خود را با همکاران زنش سپری میکند و وقتی به خانه بر میگردد با همسری خسته از کار روزانه روبرو میشود ، کودکی که وقتی به خانه بر میگردد چیزی جز یک خانه خالی در انتظارش نیست و در نهایت زنی که مجبور است همپای مرد به کار های سنگین روزمره بپردازد و با صرف انرژی دو برابر همان بازده کاری را داشته باشدو به سرعت انرژی خود را از دست می دهد از دیگر ثمرات این زندگی به شمار می رفت. به گزارش دو محقق بت راشینگ و آنت شویب زنان دارای مشاغل تمام وقت ، اغلب متحمل فشار بیش از حد "خستگی" و "فرسودگی" ذهنی هستند که این مساله در میان زنانی که همه یا بیشتر وقت خویش را به خانه داری اختصاص می دهند دیده نمی شود .
البته این پایان کار نبود. کار به جایی می کشد که میزان کشته های زن در جنگ عراق یک سند افتخار برای فمنیست ها محسوب می شود و با خوشحالی در یک اعلام رسمی می گویند : "آمریکا به یک نقطه تاریخی در برابری جنسیت رسیده ! "و جنگیدن و کشته شدن زنان در جنگ بیش از هرزمانی در 50 سال گذشته بوده است!
و زمانی که یک مامور عالی رتبه نیروی دریایی با حضور زن در یگانش مخالفت میکند سلب مسئولیت میشود . او میگوید که از کتاب انجیل چنین آموخته که:" مرد مسئولیت دارد از خانوادهاش حفاظت کند و نیاز هایشان را بر آورده سازد ."
چیزی که زمانی اشتیاق ورود مردان به ارتش را بر می انگیخت یعنی حفاظت از زنان و دختران اکنون دلیلی برای سلب صلاحیت یک مرد از مدیریت ارتش می شود !
پایانی بر خانواده محوری
مرد در چنین زندگی نه یک عنصر مفید که یک عنصر خنثی محسوب می شود . او دیگر مسئولیت تامین و حفاظت از خانواده را بر عهده ندارد چرا که زن اعلام کرده من خود به تنهایی از عهده تمام این کار ها بر میآیم و این بی مسئولیتی اهدایی زن عدم پایبندی مرد به خانواده را به ارمغان میآورد. افزایش طلاق های مکرر از نتایج مستقیم این طرز تفکر است .
جامعه شناس دانشگاه روزنفیلد می نویسد: " اشتغال زنان ، تاثیر منفی بر سلامت روانی همسرانشان دارد " در آمد نسبتا بالای زن می تواند با " ازدست دادن روحیه، غمگینی ،اضطراب ، نا امیدی و درماندگی شوهر " همراه باشد .
در این جهان بینی هم زنان و هم مردان به ازدواج اشتیاق خاصی نشان نمی دهند ، چرا که از همان اول می ترسند خود را وقف پیوندی کنند که ممکن است شکست بخورد .قانون طلاق بی تقصیردر آمریکا - قانونی که حق یکی از همسران برای جدایی را بر حق طرف قابلش برای حفظ پیوند ترجیح میدهد - ازدواج همجنس بازان و قانون هایی از این دست به روند تجرد کمک شایانی کرده و موجبات گسترش فرزندان نامشروع و خانوواده های تک والد را فراهم کرده است . اما این نه تنها دستاورد تازه ای برای زن به همراه نداشت بلکه تحقیقات در آمریکا نشان داده زنانی که بی عقد ازدواج زندگی میکنند بیش از 5 بار در معرض خطر خشونت های بسیار شدید قرار دارند ، همچنین آزار و کتک در خانواده هایی که پدر آن معلوم نیست چند برابر خانواده معمولی است. کودکانی که در خانواده های تک والد زندگی میکنند دوبرابر بیشتر در معرض خشونت هستند .
کودکان اولین قربانی برابری !
مدتهاست در آمریکا پدیده ای به نام "خانواده موقت " بوجود آمده ، هرگاه دادگاه تشخیص بدهد که پدر و مادر یا مادر در خانواده تک سرپرست صلاحیت نگهداری از فرزند را ندارند او را از خانواده جدا کرده و به خانواده دیگری می سپارند اما این همیشه به آن معنا نیست که خانواده جدید میتوانند به خوبی از این کودک مراقبت کنند و این خانه ی اصلی او خواهد شد ، برای مثال یک پسر نیویورکی در طول دوماه به 37 خانه پا گذاشت و دیگری در طول 25 روز با 17 خانواده گوناگون زندگی کرد !این سیستم رو به رشد بیشترین آسیب روحی را به این کودکان وارد می آورد.
اما اغلب کودکان حتی در صورت بر خورداری از 2 والد بی مشکل ظاهری بیشترین ساعات مفید خود را در مهد ها مدارس و پرسه زدن در خیابان ها طی می کنند. آرمان برابری زن و مرد خانه را "زندان کارهای خانگی" " اصلی ترین نهاد نظم مرد سالاری " و آموزش دیکتاتوری و" مانعی برای تساوی با مردان در دنیای مشاغل "توصیف می کرد وزن را تشویق به رهایی از این زندان خود ساخته میکرد به این وسیله مهدهای کودک وحتی کلاسهای فوق برنامه رونق خاصی گرفتند تا در ساعات بیکاری فرزندان مزاحم برابری زن و مرد نباشند !!
و چه به جاست وقتی ژک بارزن متخصص معروف کودکان مهد کودکی را " نیمه یتیم " میخواند . اما قضیه به همین جا ختم نمی شود و روانشناسان دریافته اند زمانی که در مهد کودک ها سپری میشود با " رفتار های مشکل دار ، یک دندگی، عدم اطاعت و پرخاشجویی بیشتر در کودکان " رابطه مستقیم دارد .
حکومت ؛ بزرگترین قربانی آرمان برابری
اما آنچه برایس کریستنسن در کتاب "فمنیسم و فروپاشی حکومت ها "به آن اشاره می کند حکایت تلخ تری از این ماجراست .
او با نیم نگاهی به جامعه خودش آمریکا معتقد است خطر اصلی و بزرگ این طرز فکر فروپاشی حکومت هاست !
او معتقد است امروزه جامعه آمریکا بیش از هر زمان دیگری از مشکل عدم انسجام ملی رنج می برد که این زنگ خطری برای دولت محسوب می شود .
کریستنسن زندگی مهدکودکی را "بی خانمانی کودکان در عصر جدید" می داند. و اشاره میکند حتی کودکان و نوجوانان بزرگتر چون پساز مدرسه جایی جز یک خانه خالی در انتظارشان نیست بی هدف در مراکز خرید پرسه می زنند یا خرابکاریهای جزیی مرتکب می شوند. او با تاکید به این که خانواده تنها جایی ست که کودکان میتوانند ارزش های اخلاقی را در آن تمرین کنند میگوید : امروزه شهروند آمریکایی نسبت به فداکاری برای هر هدف یا نهادی بالاتر از خود هرچقدر هم شریف اکراه دارد چراکه خانواده ای نیست برای" تمرین ارزش های اخلاقی !"
هرچند بسیاری از آرمان گرایان همچون افلاطون همواره اینگونه تصور می کردند که با از میان رفتن وفاداری به خانواده وفاداری کامل به دولت محقق خواهد شد اما شواهد تجربی غیر این را نشان میدهد: برای مثال جامعه شناس رابرت سمپسون میزان بالای طلاق را نه تنها عاملی برای میزان بالای جرم میداند که معتقد است. "افراد متاهل بیش از افراد مجرد یا مطلقه در نهاد های رسمی شرکت می کنند " یا اینکه برخی مطالعات نشان می دهد " احتمال بی اعتمادی نوجوانان عضو خانواده های از هم پاشیده از دیگر هم سنهای خود بالاتر است. " و مهمتر از همه عنصر وفاداری است که وقتی در خانواده شکل نگرفته باشد نسبت به دولت هم بسیار ضعیف و ناپایدار است و هرگاه با منافع شخصی در تضاد قرار بگیرد از میان خواهد رفت .
به صورت کلی وقتی خانواده ای از هم میپاشد نتیجه نه سر زندگی و ایثارگری بلکه بدبینی و فرصت طلبی خواهد بود .
یافته های مطالعه ای در سال 1998 نشان میداد در حالی که مادران به کودکان خود فرمانبرداری میآموزند ، کارکنان مهد کودک ها تلاش می کنند که بچه ها در عین اینکه مستقل عمل می کنند متوجه خواسته های خودشان باشند. روانشناس جی بلک می گوید ممکن است مهد کودک ها آینده ای بسازند که در آن" هرکس به فکر خودش است ."
اما همان زمان که فمنیست ها در بوق و کرنا کرده بودند که خانواده اولین محل تمرین دیکتاتوری و محل آموزش ستم به ضعیف تر هاست و باید نابود شود ،اسلام آن را اولین و بهترین محل تمرین ولایت مداری می شمرد . نکته ای که امروز نظریه پردازان غربی با تجربیاتشان به آن نزدیک شده اند . اینکه در تمام موارد مطرح شده اسلام چه موضعی اتخاذ کرده و چه جایگاهی را برای زن و مرد ترسیم کرده مجال بیشتری ومطالب جداگانهای میطلبد.