صبح روی تو بود مطلع والشمس و قمر (شعر)
سید محمد کاظم بلبل
ای که طغرای نکو نامی تو گشته علم
از ثری تا به ثریا زبقا تا به عدم
گر نمیگشت وجود تو بگیتی موجود
داشت تا شام ابد صبح ازل جا به عدم
به طفیل تو به بر کرد لباس هستی
عرض و جوهر و حس و خرد و لا و نعم
صبح روی تو بود مطلع والشمس و قمر
شبام زلف تو بود جاعل و الیل و ظلم
غمزه چشم تو را جادوی بابل مفتون
سبزه خط تو را بلبل کابل همدم
***
ای که طغرای نکو نامی تو گشته علم
از ثری تا به ثریا زبقا تا به عدم
گر نمیگشت وجود تو بگیتی موجود
داشت تا شام ابد صبح ازل جا به عدم
به طفیل تو به بر کرد لباس هستی
عرض و جوهر و حس و خرد و لا و نعم
صبح روی تو بود مطلع والشمس و قمر
شبام زلف تو بود جاعل و الیل و ظلم
غمزه چشم تو را جادوی بابل مفتون
سبزه خط تو را بلبل کابل همدم
***