kayhan.ir

کد خبر: ۳۷۳۵۳
تاریخ انتشار : ۲۲ بهمن ۱۳۹۳ - ۲۱:۰۲

جاسوس‌ها «سلام» نمی‌دهند!(نگاه)

سال 1374بود. یاد می‌آورم روزی را که در دفتر یک مجله سینمایی، ناخواسته شنونده گفت‌وگوی یک فیلمبردار مشهور سینما با همکار سینمایی‌اش بودم. او می‌گفت :

پژمان کریمی

«چرا فکر می‌کنیم که غربی‌ها به فیلم‌های سیاه جایزه می‌دهند؟!»
باید از او پرسید:
«چرا فکر نکنیم که غربی‌ها تنها به فیلم‌های سیاه جایزه می‌دهند؟!»
نگاهی کنیم به فهرست فیلم‌های ایرانی که در جشنواره‌های گوناگون خارجی، هدف تحسین قرار گرفته اند.
جدای از جشنواره‌های کم اهمیت مانند جشنواره‌های هندی و کره‌ای و ترکیه‌ای، در کدام جشنواره مطرح و در کدامین آیین مشهور سینمایی، فیلمی از سینمای ایران درخشیده است که آن فیلم، تصویری جذاب از ایران ارائه کرده است؟
در کدام فیلم هدف تحسین در فرامرزها و در قالب جشنواره‌ای مشهور، فیلمی به نمایش درآمده است که گویای دستاوردهای استراتژیک مردم ایران است؟
کدام فیلم تحسین شد که در آن، مردم ایران متمدن و اخلاق‌گرا معرفی شده اند؟
یک فیلم هم نمی‌توان مثال زد! یک فیلم!
این عبارت که «سینمای ایران در فرامرزها درخشیده است»، تنها و تنها یک «دروغ» آگاهانه و ناآگاهانه است که بر زبان برخی منتقدین و سینماگران ساختارگرا جاری می‌شود. دروغی که بی‌سوادی سیاسی و اوج بی‌بصیرتی برخی از اهالی فرهنگ این مرز و بوم را به رخ می‌کشد!
وقتی یک فیلم متعهدانه، برپایه آموزه‌های دینی ، یک فیلم منصف درباره واقعیت و اقتدار ایران و ایرانی، در جشنواره‌های غربی ، مجال نمایش و تحسین نمی‌یابد، چگونه باید این جشنواره‌ها را غیرسیاسی و  صرفا هنری قلمداد کرد؟
وقتی تمام همت جشنواره‌های یادشده سرکوب فرهنگی ملت بزرگ ایران با تمسک به فیلم‌های سیاه ایرانی است، چرا باید در شکلی «احمقانه»  حرف از بالندگی سینمای ایران در آن سوی مرزها زد؟!
آثاری که در ایران به دلایلی و از همه مهم‌تر به دلیل «غیر جذاب» و «سیاه» بودن،  «مخاطب و تماشاگر» ندارند، آیا نمونه سینمای ملی، ارزشمند و فاخراند؟
آیا اساسا فیلم بدون مخاطب ، «سینما» است؟ مصداق «هنر» است؟
چرا هر فیلم سیاه - که مخاطب را برنمی‌انگیزد - تنها داوران جشنواره‌های غربی را شگفت زده می‌کند؟
مضحک است؛ 70 میلیون ایرانی، قدرت درک فیلم «خوب» را ندارند و فقط اجنبیان جشنواره گردان و برخی اهالی نقد و سینمای داخلی، توفیق درک ارزش‌های ناگفته برخی فیلم ها - و اتفاقا سیاه - را درمی یابند!
جشنواره‌های غربی مانند «کن» یا مانند «برلین»،  با نوع انتخاب و تحسین‌شان، ثابت کرده‌اند جز به اهداف سیاسی ضددینی و علیه استقلال کشورها، نمی‌اندیشند.
وقتی فیلم  چندش‌آور «زندگی ادل» یا «آبی   گرم‌ترین رنگ است» ساخته «عبداللطیف کشیش» در جشنواره شصت و ششم کن به عنوان اثری برگزیده معرفی شد، برخی منتقدین با اشاره به همزمانی برپایی جشنواره کن با تصویب قانون آزادی عمل همجنس‌گرایان در فرانسه، از سیاسی بودن انتخاب کن خبر دادند.  مگر جز این است؟
وقتی جشنواره برلین برای بزرگداشت یاد یک مستندساز درجه چندم ایرانی تنها به دلیل جرم ضد امنیتی وی در ایران، صندلی خالی می‌گذارد، مگر می‌توان به فرهنگی بودن «برلین» و دوری آن از سیاست و سیاست پیشگی، حکم داد؟!
این جشنواره‌ها ادعای سیاسی ندارند اما کاملا سیاسی رفتار می‌کنند. پرچم سیاست ورزی به دست نگرفته‌اند اما در همان زمینی توپ می‌زنند که طراحان و استراتژیست‌های سیاسی برای آنان تعریف و تعیین کرده اند.
جشنواره‌ای چون برلین از مجرم ضدامنیتی ایرانی حمایت می‌کند  و می‌گوید «حمایت من منشا فرهنگی دارد و در چارچوب احترام به آزادی بیان واندیشه» است.
اگر چنین است؛ کارگزاران برلین توضیح دهند که چرا وقتی «دیه دونه» فرانسوی مخالف صهیونیستم ، به دست دولت لاییک فرانسه،  از فعالیت سینمایی و تاتری منع می‌شود، غیرت فرهنگی برلین نشینان ، برانگیخته نمی‌شود، یک صندلی به یاد دیه دونه ی رنگین پوست در جشنواره برلین، نهاده نمی‌شود و مقدس برشمرده نمی‌گردد؟!
قتل عام هزاران انسان بی‌گناه در عراق و سوریه و . . . مگر خبر از انحطاط فرهنگی نمی‌دهد؟ مگر احساس انسان را جریحه‌دار نمی‌کند؟ مگر بین قربانیان تروریسم «دولتی – صهیونیستی» و تروریسم تکفیری هدف حمایت غرب، هنرمندان نبودند و نیستند؟
چرا جشنواره‌ای چون برلین و. . . سکوت کرده است؟ چرا به یاد قربانیان انحطاط فرهنگی، صندلی و یادمان برپا نمی‌شود؟!
جشنواره شصت و پنجم برلین، فیلم یک سینماگر ضعیف ایرانی را که از نگاه دستگاه قضایی کشور ایران، مجرم ضد امنیتی است، نمایش می‌دهد و آن را «بزرگ» می دارد! چرا؟
فیلم درجه سوم « تاکسی» چه ویژگی‌ای دارد که سایر تولیدات یک ساله اخیر سینمای ایران بی‌بهره از آن ویژگی‌هاست؟!
آیا بهتر از «تاکسی» فیلمی نبود؟ آیا فیلمسازی بهتر از سازنده تاکسی برای برلین  شناخته شده نیست؟
پاسخ پرسش‌های یاد شده، روشن است.
سازنده «تاکسی»، کسی است که به عنوان دشمن نظام دینی و استقلال ایران، شناخته می‌شود. او در به اصطلاح  فیلم آخرش که بصورت غیرقانونی ساخته شده، ایران را به مثابه یک زندان بزرگ تعریف می‌کند و واقعیت ایران را رذیلانه کتمان می‌نماید!
این فیلم حتما باب‌پسند جشنواره‌های غربی است که تلاش دارند سینمای سیاه را کلیت سینمای ایران معنا کنند و احساس جهانی را نسبت به ایران پیشرفته و مقتدر، وجه منفی دهند. زیرا، درصدداند مخاطب جهانی از درک واقعیت ایران پس زده شود. تا الگو بودن ایران و از این مهمتر سرمشق بودن دین اسلام برای سیاست ورزی و تحقق «عدالت»، کتمان شود.
روز یکشنبه  این هفته، رئیس سازمان سینمایی کشور نامه‌ای گلایه‌آمیز،  رو به مدیر جشنواره فیلم برلین نوشت و در آن از نمایش و تکریم «تاکسی» و رویکرد سیاسی جشنواره به سینما، گله کرد.
این نامه نوید می‌دهد که سرانجام برخی مدیران و تصمیم‌گیرندگان سینمایی کشور تا اندازه‌ای نسبت به سیاست پیشگی جشنواره‌های غربی آگاه شده‌اند. اما نامه نگاری تنها اقدام کارگزاران سینمایی نباید قلمداد شود. باید هزینه ارتکاب جرم در عرصه ی سینما بالا رود. باید برای به انزوا راندن بدخواهان مردم ایران که با گفتار و اثرشان، یاریگر اجانب‌اند، اقدام شود.
وقتی نیروهای علاقه مند به کشور، فریاد می‌زنند؛ مرعوبیت در برابر سینماگر بیگانه با مردم، یعنی تقویت دشمن در عرصه فرهنگ، نتیجه‌اش پررویی و قدرت و میدان عمل گرفتن فیلمسازانی است که سازنده  فیلم تاکسی یکی از آنهاست.
یک نکته هم در پایان این مطلب بگویم!
وقتی در سال 73،  فیلم «بادکنک سفید» ساخته صاحب فیلم تاکسی در فرانسه،  تحسین شد،  تهیه‌کننده فیلم – گروه کودک شبکه دوم سیما- نشستی خبری در محل شبکه دوم برپا کرد. خوب خاطرم هست که آقای فیلمساز،  سیگار به دست و با تفاخر،  رو به خبرنگاران گفت: «من در جشنواره جاسوس ندیدم!» این؛ میزان فهم و سواد و نوع بینش فیلمسازی است که اکنون جشنواره‌های نازیستی برای او کف می‌زنند. شاید او هنوز هم نمی‌داند که جاسوس‌ها جلو نمی‌آیند،  سلام نمی‌دهند و خود را جاسوس معرفی نمی‌کنند. چه بسا، جاسوسانی که به حرفه جاسوسی در آمده‌اند و حتی خود . . .  خبر ندارند!