kayhan.ir

کد خبر: ۳۷۰۱۰
تاریخ انتشار : ۱۸ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۹:۲۶
حاشیه نگاری بر یک شب خاطره از جنس جهادی

از رونمایی کتاب با آجرتا طعم شام با آش شله قلم کار

اسماعیل احمدی

 نخستین شب خاطره جهادی با حضور بی نظیر گروه های جهادی شامگاه 15 بهمن در نخلستان اوج برگزار شد...مراسمی که از روزهای قبل اخبار و زیرنویس‌ها و تیزرهای آن در صفحات خبرگزاری ها و سایت ها و شبکه های تلویزیونی جای گرفته و بنرهای تبلیغی آن نیز تبلیغات شهر تهران را جهادی کرده بود.
مراسمی که خود جوش بود و نشان هیچ نهاد و دستگاهی هم در تبلیغاتش نبود جز آنکه زده بود
« جمعی از گروه های جهادی» و هر چه دنبال مسئول یا رئیس و دبیر برای همایش بودی تا گفت‌وگویی بگیری فرد خاصی معرفی نمی شد جز آنکه مجبور بودی با تعدادی جهادگر خبر و مصاحبه ات را پیش ببری.
ساعت 18 مراسم اعلام شده بود و من نیز به این اتفاقات قبل از شب خاطره، راغب بودم تا خود را راس ساعت برسانم. نماز مغرب و عشاء را در میدان فلسطین خوانده و با این تصور که « اندک اندک جمع مستان می رسند....» ساعت 18و10 دقیقه وارد سالن شدم برای خبرنگاری چون من که روزانه در همایش ها و برنامه‌های مختلف حاضر می شوم باورش سخت و شاید باور کردنی نبود  چون مملو از جمعیت بود و دیگر صندلی برای نشستن نبود.
صحبت های مقام معظم رهبری در جمع جهادگران، طلیعه ای بود تا ساعت 18و20 دقیقه قاری قرآن آیات خود را آغاز نماید.جای جای سالن را صدها جهادگر که شمار آنها به 350 نفر می رسید ایستاده و نشسته خواه روی صندلی یا زمین احاطه کرده بودند و قاب های تصاویر محرومین در قالب نمایشگاه عکس کوخ نشینان به ویژه کپر روی سن، جغرافیای سالن را در هم ریخته بود.
به ویژه آنکه پس از تلاوت قرآن، فرغونی پر از آجر در کنار جایگاه مستقر شد که نمی دانستیم چیست؟
مجری مراسم که خود از فعالان جهادی بود همان ابتدا شگفتی خود را از استقبال جهادگران اظهار کرده و از هنرمند و نقاشی که کنار جایگاه در حال طراحی چهره حاج عبدالله والی بود تقدیر کرد و گفت: « استاد رضایی دیروز صبح بوم تصویر جهادگر آسمانی عبدالله والی را آغاز کرده و تا دقایقی دیگر این تصویر زیبا پایان می یابد و تقدیم فرزندان والی می شود که هم اکنون در مراسم حضوردارند»
کمی به اطراف نگریستم لاله افتخاری- نماینده مجلس- که خود هم همسر شهید و هم فرزند شهید است، سردار افشار که سال های اول انقلاب از جهادگران فعالی بود، مجتبی شاکری که دو چشم و دو دست خود را در سالهای دفاع مقدس تقدیم نموده و اینک عضو شورای شهر تهران می باشد،
ودود حیدری- مسئول بسیج دانشجویی- و حجت‌الاسلام قاسمیان را مشاهده کردم که خود را به جمع جهادگران رسانده بودند.
تصاویر منتشر نشده ای از حاج عبدالله والی برای نخستین بار در این مراسم پخش شد. جهادگری که به نیت مشاهده محرومیت بشاگرد، 23 سال از بهترین سال‌های عمر خود را در آن دیار فراموش شده سپری کرده و در نهایت بر اثر عارضه های ناشی از بیماری های مختلف ناشی از آلودگی های آن مناطق به آسمان ها هجرت کرد.
اواخر برنامه و پس از شعر خوانی جوان جهادگر در وصف حاج عبدالله والی و به قول خود شاعر
« پدر معنوی جهادگران» نوبت رونمایی کتاب خاطرات «روزهای کاهگلی» شد که هم اسمش متفاوت بود و هم نحوه رونمایی... تازه حکمت فرغون روی سن را فهمیدم. سردار افشار و حجت الاسلام زندیه که نماینده نسل اول و سوم انقلاب بودند در جایگاه حضور یافته و آرام آرام آجرهای فرغون را برداشتند. شاید 12 آجری بیرون آمد تا آنکه کتاب خاطرات خودنمایی کرده و به تعبیر اهل همایش ها« رونمایی» شد و صدای دست های جمع و چهره های شاد و خندان نیز رضایت حاضرین از این رونمایی متفاوت بود.
و در آخر به قول مجری جهادگر نوبت به مهمترین بخش مراسم بود یعنی تجلیل ازخانواده شهداء که مجری گفت:« قراراست از شهید شاطری و الله دادی تجلیل کنیم که نماینده نسلی هستند که نه تنها در دفاع مقدس خوش درخشیدند که پس‌از آن نیز سردار جبهه مقاومت گردیده و در دفاع از
ارزش های انقلاب در سوریه و عراق به شهادت رسیدند. از شهیدان کارگر برزی و شهریاری تقدیر می کنیم که نسل سومی بوده و در دفاع از حرم آسمانی شدند... در این میان، مقام حاج عبدالله را گرامی داشته و در کنار این جهادگر نسل اولی از خانواده شهید حسین مومنی به عنوان نسل سومی که در اردوهای جهادی به خدا پیوست تقدیر می کنیم و..» و این‌گونه پیوند نسل ها در شب خاطره، خاطره ساز د و با اهدء لوح و قاب ان یکاد و مهم‌تر از همه« چفیه تبرک امام خامنه ای» از خانواده شهداء تجلیل شد. تا یادم نرفته بنویسم که به قول جهادگران نه « لوح سپاس» که « لوح بیعت» تقدیم‌شان شد آنان معتقد بودند« جهادگران قابل آن نیستیم که مجاهدت خانواده شهداء را سپاس گوییم که خداوند قدردان شماست و ما بر خود فرض می دانیم با آرمان‌های شهیدان تان بیعتی مجدد داشته و...» و در پایان مراسم که باید آن را« مراسم متفاوت ها» دانست مجری همگان را به شام متفاوت دعوت کرد. و من نیز در صف غذا آماده بودم تا جوجه کباب همایش های معمول را دریافت کنم که ناگاه با کاسه آش شله قلم کار و تکه نان بربری مواجه شدم که باید سرپا آنرا میل می کردم....البته از انصاف که نگذریم خیلی آش خوشمزه ای بود...
و این‌گونه شب خاطره جهادی ساعت 8 و 20دقیقه به پایان رسید اگرچه گپ و گفت ها و گعده های دانشجویی تا پاسی از شب ادامه داشت و گروه ها به دنبال برگزاری و تداوم این شب خاطره بودند... به پایان آمد این دفتر ....حکایت همچنان باقی است.