اصلاحات و اصلاح طلبی انقلابی و آمریکایی « از دیدگاه امام خمینی (ره) و امام خامنهای (مدظله)»
این اصلاحات اصلاحات آمریکایی است(پاورقی)
اصلاح انقلابی
اعتقاد شخصى من اين است كه امروز نظام جمهورى اسلامى با تجربة بيستوپنج سالة خود مىتواند اين راه را با قوّت و شدت ادامه دهد، مشروط بر اینکه مسئولان دستگاههاى مختلف در درجة اوّل كارنامة كاركردشان را براى خودشان تنظيم كنند؛ نمرههاى مثبت و منفى را ببينند و در درجة بعد، مردم را- كه صاحبان اين انقلاباند؛ سهامداران اين مجموعه و بنگاه عظيمى هستند كه اسمش جمهورى اسلامى است- در جريان قرار دهند. دربارة مجريه- كه دستگاههاى مختلفى در دربارة مجريه هستند- كارنامة خود را جزءبهجزء براى مردم مشخص كند. البته اعتقاد من اين است كه در اين صورت يقيناً مردم خوشحال خواهند شد، چون اين كارنامه نمرههاى بسيار خوب و درخشانى دارد. دربارة قضائيه هم كارنامة خود را به مردم ارائه كند، كه يقيناً در آن هم نمرههاى خوب و درخشانى هست. دربارة مقننه هم كارنامة خود را به مردم نشان دهد كه در آن هم نمرههاى خوشحال كنندهاى وجود دارد، اما در همة اين دستگاهها نمرههاى منفى و ناراحت كننده براى خود دستگاهها و مردم هم هست. خودِ مسئولان دستگاهها ببينند كه نقاط منفى آنها كدام است، در نابود كردن عوامل نقاط منفى سعى و تلاش كنند. البته پشتوانه و ضامن اين كار، آگاهى، مطالبه و خواست مردم است. اگر اين كارها انجام بگيرد، اين همان اصلاح انقلابى است كه من در دو، سه سال قبل در نماز جمعة تهران به ملت ايران عرض كردم.
اصلاحات براى هر نظامى لازم است؛ اصلاحات براى هر جامعهاى جزوِ ضرورىترين نيازهاست؛ ما هم به اصلاحات احتياج داريم. اصلاحات يعنى اینکه نقاط مثبت و منفى را فهرست كنيم و نقاط منفى را به نقاط مثبت تبديل كنيم. اين همان چيزى است كه انقلاب قدم بلند آغازين آن را برداشت و موفق شد و عوامل با اخلاص انقلاب در طول اين بيست وپنج سال در دستگاههاى مختلف همة تلاش خودشان را براى اين كار كردهاند و موفقيتهاى بزرگى هم داشتهاند. اين، اصلاحاتِ انقلابى است؛ اصلاحات اسلامى است. البته دشمنان اين نظام و انقلاب، تغيير ساختار اصل نظام را هدف گرفتهاند و اصلاحات از نظر آنها، يعنى تغيير نظام و تبديل نظام جمهورى اسلامى به يك نظام وابسته و سرسپردة دشمنهاى مستكبر. اصلاحات به معناى حقيقى كلمه، شامل همة دستگاههاى كشور مىشود.
هيچ دستگاهى نبايد خود را از انتقاد و نقد مصون و از عيب خالى بداند؛ همة دستگاههاى كشور بايد مورد نقد مُنصفانه قرار بگيرند و همه در جهت اهداف نظام و در چارچوب آن، رفتار خود را اصلاح كنند. دولت، مجلس، دربارة قضائيه و ساير دستگاههايى كه در كشور هستند و مسئوليتهاى مهمى بر دوش آنهاست، همه مشمول اين قاعدة كلى هستند؛ نقد، اصلاح و پاسخگويى. اين، معناى حقيقى اصلاح نظام مورد نظر اسلام است، كه «ان اريد الاّ الاصلاح ما استطعت»؛ پيغمبران اين را مىفرمودند. همة كار پيغمبران عبارت بود از اینکه تا مىتوانند اصلاح كنند؛ يعنى فساد را در كشور از بين ببرند؛ اين معناى اصلاح واقعى است.(98)
اصلاحطلبی و رابطة آن با اصولگرایی
1- اصلاحطلبی، مخالف با نظام نیست
بنده سه- چهار سال قبل در نماز جمعة تهران گفتم دو جناح براى اين كشور مثل دو بالند، كه كشور با اين دو بال مىتواند پرواز كند. اما اگر يكدست كردنى كه آنها دستگاه را متّهم مىكنند، معنايش حاكميت يكپارچه و اجازه ندادن به شكاف در حاكميت و در اصول است، اين لازم است. در هيچ جاى دنيا به كسانى كه به قانون اساسى و اصول آن كشور معتقد نيستند، اجازه نمىدهند در بخشهاى حاكميت وارد شوند. در كجاى دنيا چنين اجازهاى داده مىشود؟ آيا در امريكا و انگليس و جاهاى ديگر به كسى كه با اصول و ارزشهاى امريكايى مخالف است، اجازه مىدهند در رأس حكومت بيايد؟ شما مىبينيد در مبارزات انتخاباتىشان اختلاف بين دو حزب و دو جناح بر سر چيزهاى بسيار جزئىتر از اين حرفهاست؛ بزرگتريناش اين است كه به عراق حمله كنيم يا نكنيم - يك جناح مىگويد حمله كنيم، يك جناح مىگويد حمله نكنيم - والّا اختلاف سر مسائلى از اين قبيل است كه ماليات فلان جنس را افزايش دهيم يا نه؛ راجع به مسائل زيست محيطى چنين بكنيم يا نه. مگر در دنياى دمكراسى اجازه مىدهند كه كسانى كه با اصول و مبانى يك نظام مخالفاند، بيايند داخل حاكميت آن نظام شوند؟ هيچ جاى دنيا چنين اجازهاى نمىدهند. البته معلوم است كه ما هم اجازه نمىدهيم. كسانى كه قانون اساسى را قبول ندارند، كسانىكه اصل نظام جمهورى اسلامى را قبول ندارند، اينها بيايند در رأس نظام جمهورى اسلامى قرار بگيرند؟! اسم اين اصلاحطلبى است؟
2- اصولگرا مقابل اصلاح طلب نیست
بنده دعواى اصلاح طلب و اصولگرا را هم قبول ندارم؛ من اين تقسيمبندى را غلط مىدانم. نقطة مقابل اصولگرا، اصلاح طلب نيست؛ نقطه مقابل اصلاح طلب، اصولگرا نيست. نقطة مقابل اصولگرا، آدم بىاصول و لاابالى است؛ آدمى كه به هيچ اصلى معتقد نيست؛ آدم هرهرى مذهب است. يك روز منافع او يا فضاى عمومى ايجاب مىكند كه بشدت ضد سرمايهگذارى و سرمايهدارى حركت كند، يك روز هم منافعش يا فضا ايجاب مىكند كه طرفدار سرسخت سرمايهدارى شود؛ حتى به شكل وابسته و نابابش! نقطة مقابل اصلاح طلبى، اِفساد است. بنده معتقد به اصولگراى اصلاحطلبم؛ اصول متين و مُتقنى كه از مبانى معرفتى اسلام برخاسته، با اصلاح روشها به صورت روزبهروز و نو بهنو.
3- خطر نفوذ با نام تحول و اصلاح!
پس يك خطر، عبارت شد از اینکه دو جناح و دو طرف، خودشان غفلت كنند و دچار خطر شوند. اما خطر بزرگتر از اين هم وجود دارد. آن چيست؟ آن خطرِ نفوذ است. از هر دو طرف ممكن است افرادى نفوذ كنند. گاهى يك دشمن از هر دو طرف نفوذ مىكند: از آن طرف به عنوان ارزشگرايى مىآيد و با هرگونه تحوّلى مخالفت مىكند؛ حتى با راههاى رفته هم مخالفت مىكند و مىخواهد حركت انقلابى را برگرداند. از اين خطرناكتر، اين طرف قضيه است؛ به عنوان تغيير و تحوّل و پيشرفت، كسانى بيايند كه با اساس ارزشها و با اصل اسلام و با اصل تديّن مردم و با اصل عدالت اجتماعى مخالفاند؛ دچار همان سرمايهسالارى غربىاند؛ دنبال كيسه دوختنند؛ با اصل رفع تبعيض طبقاتى مخالفاند؛ با نام دين هم مخالفاند، ولو به زبان نياورند! اينها به نام تحوّل، به نام تغيير، به نام پيشرفت، به نام اصلاح، بيايند وارد ميدان شوند و ميداندارى كنند. اينها ممكن است در بدنة اقتصادى جامعه نفوذ كنند. اگر اينگونه آدمهاى بيگانه و غريبه در بدنة اقتصادى جامعه نفوذ كنند، البته خطرناك است؛ چون اقتصاد و مال و ثروت در جامعه مهم است و بايد دست انسانهاى امين باشد. اما از آن خطرناكتر اين است كه بيايند در مراكز فرهنگى نفوذ كنند؛ ذهن مردم، ايمان مردم، باورهاى مردم، خط سير صحيح مردم را قبضه كنند و در اختيار بگيرند. همان چيزى اتفاق بيفتد كه در صحنة مطبوعات و صدا و سيماى دنياى غرب اتفاق مىافتد؛ يعنى سرمايهسالارى. همچنان كه راديوها و تلويزيونهاى بينالمللى امپراتورى خبرى دنيا در دست سرمايهدارهاست، اينها به داخل كشور ما بيايند و مراكز فرهنگى را هم تصرف كنند و از طريق فرهنگى بخواهند اثر بگذارند. اين همان چيزى است كه بنده چند سال قبل از اين، نشانههاى آن را در گوشه و كنار مشاهده كردم و «تهاجم فرهنگى» را گفتم. بعضى پذيرفتند، بعضى هم اصلش را انكار كردند و گفتند اصلاً تهاجم فرهنگى وجود ندارد!(99)
4- دو سوی انحراف!
اگر كسانى بيايند با عدم اعتقاد به اساس ارزشها، دم از تحوّل بزنند؛ معلوم است كه تحوّل مورد نظر آنها چيست! تحوّل مورد نظر آنها، يعنى تحوّل نظام اسلامى به نظام غير اسلامى! تحوّل مورد نظر آنها، يعنى حذف نام اسلام، حذف حقيقت اسلام و حذف فقه اسلامى! اتفاقاً ما بعضى از اينها را هم مىشناسيم. حالا بعضى كه از تفالهها و پسماندههاى رژيم گذشتهاند كه در آن رژيم خوردند و چريدند و گوشت حرام بالا آوردند؛ بعد هم توانستند خودشان را در لابهلاى جماعت مردم جا بزنند و حالا بتوانند نفسى تازه كنند و سر بلند كنند و ادّعاى آزادى و مردمسالاری و دمكراسى كنند؛ همان كسانى كه عملة ظلم و جور دستگاهى بودند كه بيشاز پنجاه سال بر اين مملكت حكومت كردند و يك ذرّه مردمسالارى در آن پنجاه سال نبود؛ حالا همين كسانى كه با همة وجود براى آن رژيم كار كردند، بيايند شعار اصلاحات بدهند! اين اصلاحات معنايش چيست؟! اين اصلاحات، يعنى همان اصلاحات امريكايى! يعنى حالا كه شما ملت ايران دست امريكا را قطع كرديد، بياييد برگرديد و روشتان را اصلاح كنيد؛ اجازه بدهيد اربابان امريكايى به داخل تشريف بياورند و باز هم زِمام اقتصاد و فرهنگ و ادارة امور كشور را به دست گيرند!
يك عدّه هم كسانى هستند كه مال آن رژيم نيستند؛ اما از اوّل انقلاب، بلكه بعضى پيش از انقلاب، نشان دادند كه به ادارة كشور برطبق احكام اسلام از بن دندان عقيدهاى ندارند. آنها اسم اسلام را مىخواهند و اسم اسلام را دوست مىدارند. دشمن اسلام به آن معنا هم نيستند؛ اما مطلقاً اعتقادى به فقه اسلامى، به احكام اسلامى و به حاكميت اسلامى ندارند. معتقد به همان روشهاى فردىاند. اوايل انقلاب هم يك عدّه از همينها توانستند امور را قبضه كنند و در دست گيرند. اگر امام به داد اين انقلاب نمىرسيد، همين آقايان، خشك خشك انقلاب و كشور را به دامن امريكا برمىگرداندند! اينها هم دم از اصلاح مىزنند؛ گاهى دم از اسلام هم مىزنند؛ اما در كنار كسانى قرار مىگيرند كه صريحاً عليه اسلام شعار مىدهند و با آنها اظهار همبستگى مىكنند! گاهى دم از اسلام مىزنند، اما در كنار كسانى قرار مىگيرند كه شعار ضدّيت با حكومت اسلامى، شعار سكولاريزم و حكومت منهاى دين و حكومت غيردينى و حكومت ضدّ دينى و لائيسم را مىدهند! پيداست كه اينها نفوذياند. اينها جزوِ آن دستهاى نيستند كه ارزشها را قبول دارند و معتقد به تحوّلاند؛ نه. اينها نفوذياند؛ اينها بيگانه و غريبهاند. بنده چند ماه قبل از اين در همين منبر نماز جمعه بحث «خودى» و «غيرخودى» را مطرح كردم، اما فرياد بعضيها بلند شد كه چرا مىگوييد «خودى» و «غيرخودى»! بله، اينها غيرخودىاند؛ اينها انقلاب و اسلام و ارزشها را قبول ندارند؛ جناحهاى خودى بايد حواسشان را جمع كنند.(100)