سیمای جوان و جوانی در آموزههای دینی
فرشته محیطی
جوانی دورهای از زندگی انسان است که بسیاری آن را ناظر به پس از بلوغ یعنی حدود پانزده تا سی سالگی میدانند؛ هر چند که برخی آن را تا میانسالی یعنی چهل سالگی که بلوغ کامل انسان است، گسترش میدهند.
امام صادق(ع) میفرماید: إِذا زادَ الرَّجُلُ عَلَى الثَّلاثينَ فَهُوَ كَهلٌ وإذا زادَ عَلَى الأَربَعينَ فَهُوَ شَيخٌ؛ هنگامى كه سنّ مرد از سى سال گذشت، ميانسالی است و وقتى كه از چهل سال گذشت، پيری است.(بحارالأنوار، ج 75، ص 253) مفهوم اين سخن آن است كه دوران جوانى با بلوغ، يعنى حدود پانزدهسالگى آغاز و تا سى سالگى ادامه دارد.
البته واژه «جوان» در زبان فارسی بیانگر جوانه زدن جو بلکه هر بروز و ظهوری است که در دانه و شاخه اتفاق میافتد؛ هر چند که در فرهنگ فارسی امروز ناظر به همان دوره سنی پیش گفته است. همچنین به نظر میرسد که واژه فارسی «بُرنا»، که بیانگر رشد جسمی و جنسی و عقلی است برای بیان مفهوم جوانی صحیحتر است.
در فرهنگ عربى، واژگانی برای بیان این دوره سنی است که مهمترین آنها، واژه «فَتى» (انبیاء، آیه 60؛ یوسف، آیه 62؛ کهف، آیه 60) از ریشه «فتو» به معنای شادابی و طراوت، و دیگری «شباب» از ريشه «شَبَبَ» به معنای شكوفايى و برخوردارى از حرارت است. البته گاه واژه «غلام»(صافات، آیه 101؛ طور، آیه 24) برای این دوره به کار میرود که به نظر میرسد که دوره «نوجوانی» یعنی میانه هفت تا چهارده ساله باشد؛ زیرا پیش از آن، دوره کودکی و طفولیت است.
دوره جوانی دارای ویژگیهایی است که توجه به آن میتواند در تعامل با جوانان بسیار مفید و سازنده باشد.
بر اساس تفاسیر معصومان(ع)، از آیه 20 سوره حدید، اگر دوره طفولیت همراه با «لعب» و دوره نوجوانی همراه با «لهو» است، دوره جوانی همراه با «زینت» است؛ چنانکه میانسالان گرایش به «تکاثر در اموال و اولاد» و کهنسالان به «تفاخر» دارند.
ویژگیها و صفات دوره جوانی
قرآن مراحل زندگى را به سه دوره اصلی: ضعف، قوه و ضعف پیری تقسیم کرده و میفرماید: خدا، همان كسى است كه شما را آفريد، در حالى كه ناتوان بوديد. آنگاه، پس از ناتوانى قوت بخشيد و سپس، بعد از توانمندى، ناتوانى و پيرى قرار داد. او هر چه بخواهد، مىآفريند و هم اوست داناى توانا.(روم، آیه 54)
این دورانهاى سهگانه در جایی دیگر چنین تعبیر میشود: ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا شُيُوخا؛ سپس شما را به صورت نوزادى از شكم مادر خارج میکند تا به اوج نيرومندى خود برسيد، پس آنگاه تا پير و فرتوت شويد.(غافر، آیه 67)
در این آیات دوره میانی میان طفولیت و شیخوخت، همان دوره قوت و شدت است که میتوان از آن به نوعی دوران جوانى یاد کرد. بنابراین، ویژگی این دوره همان دوران قوّت و كمال نيرومندى است. لذا تا هر زمان كه توانمندى انسان تداوم داشته باشد، جوان خواهد بود.
از آنجا که در دوره جوانی همه قوت و نشاط و طراوت و شادابی و بشاشیت و زینت و زیبایی به اوج خود میرسد، جنبههای شهوانی نیز در شدت و قوت است؛ از همینرو گرایش به امور جنسی در این دوره شدید است که باید مهار و مدیریت شود تا به فجور و دریدگی نسبت به سنتها و قوانین الهی و گناه نینجامد.(یوسف، آیات 23 تا 32؛ نور، آیه 33)
دوره جوانی زمان گرایش شخص به خودآرایی و زینت در جمال و لباس(حدید، آیه 20؛ المیزان، ج 19، ص 164)، شجاعت و بیباکی و پرهیز از مصلحتاندیشی(یونس، آیه 83؛ کهف، آیات 10 و 16؛ قصص، آیات 14 و 15)، قدرت جسمانی و توان بدنی(کهف، آیه 77؛ حج، آیه 5؛ غافر، آیه 67) و مانند آن است.
البته اگر دوره نوجوانی که دوره «لهوگرایی» است(حدید، آیه 20؛ المیزان، ج 19، ص 164) را نیز مد نظر قرار دهیم، شاید جوان در آغازین دوره جوانی گرفتار لهوگرایی نیز میشود.
ارتباط تنگاتنگی میان تن و روان یعنی جسم و نفس است. بنابراین، ممکن است که جوانی به اسباب روانی و نفسانی، این صفات را تا زمان شیخوخت نیز حفظ کند تا جایی که برخی بر این باورند که اطلاق «فتی» بر حضرت ابراهیم(ع) ناظر به این ساحت است(انبیاء، آیه 60)؛ زیرا ایشان در دوره پیامبری بیش از چهل سال سن داشتند؛ البته با توجه به نکته پیش گفته که عمرها در گذشته طولانی و جوانی نیز طولانی بوده، اطلاق فتی (جوان) به آن حضرت ناظر به همان اصطلاح حقیقی است.
البته شکی نیست که امور معنوی از جمله نور ایمان میتواند رمز تداوم جوانىِ انسان باشد و شخص همچنان در سنین میانسالی و کهنسالی دارای قوت و نشاط و شادابی و شکوفایی و رشد باشد. چنانکه امیرمؤمنان(ع) در تبيين اوصاف شخص با ايمان مى فرمايد: تَراهُ بَعيدا كَسَلُهُ دائِما نَشاطُه؛ او (مؤمن) را چنان مىبينى كه كسالت از وى دور و نشاط او هميشگى است.(غرر الحکم، ص 267، ح 462)
روزى امام صادق(ع) از شخصى به نام سليمان بن جعفر پرسيد كه «فَتى» نزد شما كيست؟ گفت: ما به جوان، «فَتى» مىگوييم. امام صادق(ع) فرمود: أما عَلِمتَ أنَّ أصحابَ الكَهفِ كانوا كُلُّهُم كُهولاً فَسَّماهُمُ الله ُ فِتيَةً بِإِيمانهِمِ؟! يا سُلَيمانُ! مَن آمَنَ بِالله ِ وَاتَّقى فَهُوَ الفَتى؛ مگر نمىدانى كه اصحاب كهف، همگى ميانسال بودند، امّا خداوند به سبب ايمانشان، آنان را «فتية (جوانان)» ناميد؟ اى سليمان! هر كه به خدا ايمان آورد و تقوا پيشه كند، جوان حقیقی و واقعى است.» (تفسير العيّاشي: ج 2 ص 323)
اصولا وقتی به اطراف خویش نگاه کنید میتوانید شادابی و طراوت و شکوفایی و رشد دائمی را در مؤمنان بیابید که گویی همواره جوان هستند؛ رهبران الهی همچون امام خمینی و امام خامنهای را میتوان چنین یافت؛ زیرا هر چند که آنان در ظاهر در دوره کهنسالی قرار دارند، ولی برخلاف ظاهر ناتوانى قواى جسمانى، به قوّت انديشه و شادابى جان آنها افزوده مى شود. از همین رو امام على(ع) میفرماید: إذا شابَ العاقِلُ شَبَّ عَقلُهُ؛ خردمند، چون پير شود، عقلش جوان مىگردد.(غررالحكم: ح 4169 )
از ویژگیهای جوانان میتوان به رقت جان ایشان اشاره کرد که قدرت پذیرش آنان را نسبت به حق و حقیقت افزایش میدهد و از محافظهکاری نادرست پرهیز میدهد. پيامبر اکرم(ص) در این باره میفرماید: اُوصيكُم بِالشُّبّانِ خَيرا فَإِنَّهُم أرَقُّ أفئِدَةً إنَّ الله َ بَعَثَنى بَشيرا و نَذيرا فَحالَفَنِى الشُّبّانُ وخالَفَنِى الشُّيوخُ؛ شما را نسبت به جوانان به نيكى سفارش مىكنم؛ چرا كه آنان، دلهاى رقيقترى دارند. بهراستى كه خداوند، مرا نويدبخش و بيمدهنده برانگيخت. در آن هنگام، جوانان با من همپيمان شدند، در حالى كه پيران به مخالفت با من برخاستند.(سفینه البحار، ج 2، ص 176)
اصولا جوانان به سبب همان فطرت الهی خویش که آلوده نشده و همچنان توانایی تشخیص حق از باطل را دارند، گرایش به «خیر» دارند و از شرور اجتناب میکنند؛ بنابراین، این ویژگی میتواند در امر تعلیم و تزکیه آنان بسیارمورد اهتمام قرار گیرد و ظرفیت رویش اجتماعی را افزایش دهد. امام صادق(ع)، براى تبليغ مكتب اهل بيت به ابوجعفر اَحول، چنين توصيه مىفرمايد: عَلَيكَ بِالأَحداثِ؛ فَإِنَّهُم أسرَعُ إلى كُلِّ خَيرٍ؛ جوانان را درياب، كه آنان به سوى هر نيكى اى پُر شتاب ترند.(کافى، ج ۸، ص ۹۳، ح ۶۶)
از دیگر ویژگیهای جوانان تهور و شجاعت است که امکان میدهد تا در کنار عقلانیت و ارزشگرایی و حقانیتگرایی آنان آثار سیاسی و اجتماعی و نظامی برای اجتماع داشته باشد. همانگونه که خداوند متعال، پيامبران خود را از ميان جوانان انتخاب كرده و به آنان ماموریت سنگین ابلاغ رسالت الهی خویش را داده، پیامبران نیز از جوانان برای کارهای مهم خویش بهره میبردند؛ زیرا گرایش آنان به حق و حقیقت و احقاق حق در اجتماع بسیار زیاد است؛ بهطوری که گروندگان به حضرت موسی(ع) همین جوانان بودند. پیامبر(ص) نیز ماموریتهای فتح مکه و حاکمیت را به جوانی ۲۱ ساله به نام عَتّاب بن اُسَيد میدهد؛ چنانکه آخرين فرمانده سپاه اسلام براى جنگ با روم نیز جوانى هجده ساله به نام اُسامه است.
از همه اینها مهمتر، پیامبر(ص) خلافت و امامت را از سوی خدا به امیرمؤمنان(ع) میدهد که جوانی تقريبا ۳۲ ساله است.(دانشنامه اميرالمؤمنين: ج 2، ص 237- 354)
البته در این انتخابها همواره آنچه مد نظر است، ارزشهای اساسی است؛ یعنی همان گونه که خدا در انتخاب لوط به علم و قوت و توانایی علمی و جسمی او اهتمام دارد که فرماندهی نظامی را به او میسپارد(بقره، آیه 247)، همچنین پیامبر(ص) در انتخابهای خویش از میان جوانان به فضائل آنان توجه و اهتمام دارد؛ از همین رو آن حضرت(ص) در پاسخ به اعتراض كسانى كه از انتصاب جوانى ۲۱ ساله به فرماندارى مكّه آزرده خاطر شده بودند، ضمن نامه مفصّلى نوشت: و لايَحتَجَّ مُحتَجٌّ مِنكُم فى مُخالَفتهِ بِصِغَرِ سِنِّهِ فَلَيسَ الأَكبَرُ هُوَ الأَفضَلَ بَلِ الأَفضَلُ هُوَ الأَكبَرُ؛ و كسى به خاطر كمى سنّ او، به مخالفت برنخيزد؛ چرا كه هر بزرگترى از نظر سنّى، شايستهتر نيست؛ بلكه هر شايستهترى، بزرگتر است.(دانشنامه، ج 2، ص 67؛ السیرة الحلبیة، ج ۳، ص ۵۹؛ اسد الغابة، ج ۳، ص ۵۴۹؛ بحارالأنوار، ج ۲۱، ص ۱۲۳، ح ۲۰)
مستی جوانی
در جوانی قوت عقلانیت ضعیف است و قوای دیگری چون غضب و شهوت قویتر است؛ بنابراین، عقل در سایه آن قرار گرفته و پوشیده میشود که خود نوعی جنون است؛ از همین رو پيامبر خدا مىفرمايد: الشَّبابُ شُعبَةٌ مِنَ الجُنونِ؛ جوانى، شاخهاى از جنون و ديوانگى است.(هشدار روزگار، ص 219، ح 379 )
باید توجه داشت که «جنون»، از ريشه «جَن» به معناى پوشيدگى است. مستىِ جوانى، قدرت تفكّر و دورانديشى را از جوان سلب مىكند و او را بعضا به كارهاى ناصواب وادار مىسازد.
همچنین امام على(ع) درخصوص امر جنون عقلی در دوره جوانی میفرماید: یَنْبَغى لِلْعاقِلِ اَنْ یَحْتَرِسَ مِنْ سُکْرِ الْمالِ وَ سُکْرِ الْقُدْرَةِ، وَ سُکْرِ الْعِلْمِ، وَ سُکْرِ الْمَدْحِ وَ سُکْرِ الشَّبابِ، فَاِنَّ لِکُلِّ ذالِکَ ریاحا خَبیثَةً تَسْلُبُ الْعَقْلَ وَ تَسْتَخِفُّ الْوَقارَ؛ سزاوار است که عاقل، از مستى ثروت، قدرت، دانش، ستایش و مستى جوانى بپرهیزد، چرا که هر یک را بادهاى پلیدى است که عقل را نابود مىکند و وقار و هیبت را کم مىنماید.(غررالحکم، ح ۱۰۹۴۸)
از دیگر ویژگیهای جوانی بقای تاثیر امور در شاکله شخصیتی انسان است؛ زیرا هر چه در این دوره کاشته شود، شاکله شخصیتی میسازد و مایه «قوام» اوست و جزو مقومات ذات او میشود. از همین رو بر تعلیم و تعلم در این دوره بسیار تاکید شده است؛ چنانکه پیامبر(صلیالله علیه و آله) میفرماید: مَنْ تَعَلَّمَ فى شَبابِهِ کانَ بِمَنْزِلَةِ الْوَشْمِ فِى الْحَجَرِ، وَ مَن تَعَلَّمَ وَ هُوَ کَبیرٌ کانَ بِمَنْزِلَةِ الْکِتابِ عَلى وَجْهِ الْماءِ؛ هر کس در جوانىاش بیاموزد، آموختهاش مانند نقش بر سنگ است، و هر کس در بزرگسالى بیاموزد، مانند نوشتن بر روى آب است. (نوادر راوندى، ص ۱۳۲، ح ۱۶۹)بنابراین، اگر اجتماعی بخواهد بزرگان آیندهاش دارای کمالات باشند باید به جوانان توجه ویژه داشته باشد؛ امام باقر(ع) میفرماید: کانَ اَبى زَیْنُالْعابِدینَ اِذا نَظَرَ اِلَى الشَّبابِ الَّذینَ یَطْـلُبونَ الْعِلْمَ اَدْناهُمْ اِلَیْهِ وَ قالَ: مَرحَبا بِکُمْ اَنْتُمْ وَدائِعُ الْعِلْمِ وَ یوشِکُ اِذْ اَنْتُمْ صِغارُ قَوْمٍ اَنْ تَـکونوا کِبارَ آخَرینَ؛ پدرم [امام] زینالعابدین، هرگاه به جوانانى که دانش مىاندوختند، مىنگریست، آنان را به خود نزدیک مىکرد و مىفرمود: آفرین بر شما که امانتهاى [مردم براى آموختن] دانشید و بزودى شما کمسالان جامعه، بزرگان جامعهاى دیگر مىشوید.(الدرالنظیم فى مناقب الائمه اللهامیم، ص ۵۸۷) امیرمؤمنان امام على(ع) در تفسیر آیه: «وَ لاَ تَنسَ نَصیبَکَ مِنَ الدُّنْیا» (سهم خود را از دنیا فراموش مکن)، به بهرهمندی از فرصت جوانی و مانند آنها برای آخرت طلبی توجه میدهد و میفرماید: لا تَنْسَ صِحَّتَکَ وَ قُوَّتَکَ وَ فَراغَکَ وَ شَبابَکَ وَ نَشاطَکَ اَنْ تَطْلُبَ بِهَا الآْخِرَةَ؛ سلامتى، توانایى، فرصت جوانى و شادابىات را فراموش مکن، تا با آنها، آخرت را به دست آورى.(قصص، آیه ۷۷؛ امالى صدوق، ص ۲۹۹،ح ۳۳۶) البته آموزشها باید مناسب با دوره سنی جوانان باشد؛ زیرا تغییر و تحولات زمان همواره تاثیرات شگرفی بر رفتار انسان دارد که نمیتوان آن را نادیده گرفت. بنابراین، باید هر کسی «فرزند زمانه» خویش باشد و نمیتوان در این مسئله مهم و اساسی سهلانگاری کرد؛ از همین رو امیرمؤمنان میفرماید: لا تَقْسِروا اَوْلادَکُمْ عَلى آدابِکُم، فَاِنَّهُمْ مَخْلوقونَ لِزَمانٍ غَیْرِ زَمانِکُم؛ آداب و رسوم خود را به فرزندانتان تحمیل نکنید، زیرا آنان براى زمانى غیر از زمان شما آفریده شدهاند.(شرح نهجالبلاغه ابن ابىالحدید، ج۲۰،ص۲۶۷، ح۱۰۲)
البته این بدان معنا نیست که ارزشها را نادیده گرفت، بلکه آنچه در تعلیم و تزکیه همیشه مد نظر است، اهتمام به حق و حقیقت و ارزشهای انسانی– الهی است. از همین رو تادیب جوان بر اساس اصول اخلاقی لازم و ضروری است؛ چنانکه امام على(ع) میفرماید: یا مَعْشَرَ الْفِتْیانِ، حَصِّنوا اَعْراضَکُمْ بِالاَدَبِ وَ دینَـکُمْ بِالْعِلْمِ؛ اى جوانان! آبرویتان را با ادب و دینتان را با دانش حفظ کنید.(تاریخ یعقوبى، ج ۲، ص ۲۱۰)
یکی از مهمترین امور در تعلیم و تزکیه جوانان مسئله دوستان و رفیقان است که سرمشقهای آنان در زندگی میشوند؛ از همین رو لقمان حکیم در سفارش به فرزندش میفرماید: یا بُنَىَّ لاتَعْدُ بَعْدَ تَقْوَى اللهِ مِنْ اَنْ تَتَّخِذَ صاحِبا صالِحا؛ فرزندم! بعد از تقواى الهى، از گرفتن دوستِ شایسته غفلت نکن.(الاخوان، ص ۱۱۰، ح ۲۵)
در میان دوستان بهترین کسی که میتوان انتخاب کرد، کسانی هستند که دارای ویژگیهایی باشند که بخشی از آن ویژگیها در سخنان امیرمؤمنان مورد توجه قرار گرفته: خَیْرُ اِخْوانِکَ مَنْ دَعاکَ اِلى صِدْقِ الْمَقالِ بِصِدْقِ مَقالِهِ وَ نَدَبَکَ اِلى اَفْضَلِ الاَعْمالِ بِحُسْنِ اَعْمالِهِ؛ بهترین برادرانت (دوستانت)، کسى است که با راستگویىاش تو را به راستگویى دعوت کند و با اعمال نیک خود، تو را به بهترین اعمال برانگیزد.(غررالحکم، ح ۵۰۲۲)
پیامبر(ص) نیز میفرماید: مَنْ اَرادَ اللهُ بِهِ خَیْرا رَزَقَهُ اللهُ خَلیلاً صالِحا؛ هر کس که خداوند براى او خیر بخواهد، دوستى شایسته نصیب وى میکند.(نهج الفصاحه، ح ۳۰۶۴)
ظرفیت جوانان بسیار بالا است تا جایی که میتوان گفت که ظرفیت فرشتگانی در آنان وجود دارد، به شرطی که به اموری توجه داشته باشند که پیامبر بدان توجه داده و فرموده است: یَقولُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ: اَلشّابُّ الْمُؤمِنُ بِقَدَرى، الرّاضِى بِکِتابِى، اَلْقانِعُ بِرِزْقِى، اَلتّارِکُ لِشَهْوَتِهِ مِنْ اَجلِى، هُوَ عِنْدى کَـبَعْضِ مَلائِکَتى؛ خداوند عزّوجلّ مىفرماید: جوان معتقد به قضا و قدرم، خشنود به آنچه برایش مقدر کردهام، قانع به روزىام و رهاکننده هوا و هوس به خاطر من، در نزد من مانند یکى از فرشتگان من است. (کنز العمّال، ح ۴۳۱۰۷)
از آنجا که در جوانی قوت جسمی و جنسی در اوج خود قرار دارد، اهتمام به امر ازدواج جوان بسیار امر حیاتی است؛ زیرا عامل پاکدامنی و محفوظ ماندن اوست؛ چنانکه پیامبر خدا میفرماید: ما مِنْ شابٍ تَزَوَّجَ فى حَداثَةِ سِنِّهِ اِلاّ عَجَّ شَیْطانُهُ: یا وَیْلَهُ، یا وَیْلَهُ! عَصَمَ مِنّى ثُلُـثَى دینِهِ، فَلْیَتَّقِ اللهَ الْعَبدُ فِى الثُّـلُثِ الْباقى؛ هر جوانى که در سن کم ازدواج کند، شیطان فریاد بر مىآورد که: واى بر من، واى بر من! دو سوم دینش را از دستبرد من، مصون نگه داشت. پس بنده باید براى حفظ یکسومِ باقى مانده دینش، تقواى الهى پیشه کند.(نوادر راوندى، ص ۱۱۲)
البته اگر امکان ازدواج نباشد راهکار دیگری چون روزه بیان شده است؛ پیامبر میفرماید: یا مَعْشَرَ الشَّبابِ عَلَیْکُم بِالْباهِ فَاِنْ لَمْ تَسْتَطیعوهُ فَعَلَیْـکُمْ بِالصّیامِ فَاِنَّهُ وِجاؤُهُ؛ اى گروه جوانان! ازدواج کنید. اگر نمىتوانید، روزه بگیرید، که روزه مهارِ شهوت است.(کافى، ج ۴، ص ۱۸۰، ح ۲)
از دیگر ویژگیهای جوانان تیزهوشی و سرعت حدس آنان است که اگر قوت و قدرت آنان در کنار تجربه پیران قرار گیرد بسیار مفید و سازنده برای جامعه خواهد بود؛ چنانکه امیر مؤمنان(ع)میفرماید: اِذَ ا احْتَجْتَ اِلَى الْمَشْوَرَةِ فى اَمْرٍ قَدْ طَرَاَ عَلَیْکَ فَاسْتَبْدِهِ بِبِدایَةِ الشُّبّانِ، فَاِنَّهُمْ اَحَدُّ اَذْهانا وَ اَسْرَعُ حَدْسا، ثُمَّ رُدَّهُ بَعْدَ ذالِکَ اِلى رَاْىِ الْکُهولِ وَ الشُیوخِ لِیَسْتَعْقِبوهُ وَ یُحْسِنُوا الاِخْتیارَ لَهُ، فَاِنَّ تَجْرِبَتَهُمْ اَکْثَرُ؛ هرگاه به مشورت نیازمند شدى، نخست به جوانان مراجعه نما، زیرا آنان ذهنى تیزتر و حدسى سریعتر دارند. سپس (نتیجه) آن را به نظر میانسالان و پیران برسان تا پیگیرى نموده، عاقبت آن را بسنجند و راه بهتر را انتخاب کنند، چرا که تجربه آنان بیشتر است.(شرح نهجالبلاغه ابن ابى الحدید، ج ۲۰، ص ۳۳۷، ح ۸۶۶)
لازم است جوانان را به سوی فعالیتهای دینی تشویق کرد؛ البته کار و تلاش در راه خدا محدود به جهاد یا اعمال عبادی نیست و فعالیتهای بسیاری شامل میشود. در روایت است: روزى پیامبر، در میان یاران خود نشسته بودند. چشمشان به جوانى چالاک و نیرومند افتاد که از صبحگاهان، تلاش مىکرد. یاران گفتند: واى بر او! چه مىشد اگر جوانى و چالاکىاش در راه خدا بود؟ حضرت فرمودند: چنین نگویید. اگر او براى خود تلاش مىکند تا از مردم بىنیاز شود و نزد آنان دست دراز نکند، در راه خدا کار مىکند. اگر براى پدر و مادر ناتوان و یا فرزندان ناتوان خویش تلاش مىکند، تا آنان را بى نیاز و زندگىشان را اداره کند، کار او در راه خداست، ولى اگر براى ثروتاندوزى و فخرفروشى تلاش مىکند، کار او در راه شیطان است.(المحجّة البیضاء، ج ۳، ص ۱۴۰)