و او در کمین کمانداران است(یادداشت روز)
فضای بینالمللی و منطقه ما با روندهای پرابهام و با ظاهر مسلط مواجه است. آمریکا از سال 1369/ 1990 درصدد برآمد بر خاکستر نظام دوقطبی و ویرانه اتحاد جماهیر شوروی، نظم بینالمللی و منطقهای مدنظر خود که آن موقع، آن را «نظم نوین بینالمللی»
(International New Order) میخواند، پدید آورد. اینک
35 سال از آن زمان میگذرد و این مدت برای تأسیس یک نظام جدید کفایت میکند اما آنچه امروز مشاهده میکنیم، نشانهای از استقرار نظم جدید ندارد.
اروپا درگیر جنگی است که کسی نمیتواند زمان پایان آن را حدس بزند. روسیه با سیاستهای پایدار «ولادیمیر پوتین» در حال بازتولید موقعیت سابق خود است. چین بهعنوان یک قدرت بزرگ جهانی، چالش اول آمریکا خوانده میشود و در ادبیات امنیتی از آن ـ به همراه روسیه و ایران ـ با عبارت «دشمن» (Enemy) یاد میشود و جنگ تعرفهها، آمریکا و چین را در لبه جنگ نظامی قرار داده است.
تنش آمریکا به قاره اروپا هم رسیده است، فرانسه، آلمان و انگلیس که نزدیکترین دولتها به واشنگتن بودند، از تیغ اقدامات آمریکا مبری نیستند. آمریکای لاتین در نزدیکترین مرزها با آمریکا بوی باروت میدهد و هر لحظه ممکن است مشتعل شود. رژیم اسرائیل بهعنوان ناوگان ثابت آمریکا در غرب آسیا درگیر چند جنگ است و نتانیاهو میگوید در هفت جبهه مشغول جنگ است. این پایگاه تروریستی در حدفاصل 1369 که «جرج واکر بوش»، رئیسجمهور وقت آمریکا وعده نظم نوین آمریکایی را داده بود، 9 بار ـ هرچهار سال یکبار ـ وارد جنگ شده و اخیراً با 24 ماه جنگ، طولانیترین جنگ خود را تجربه کرده است.
سرشناسترین دولتهای عربی وابسته به آمریکا همه در فضای رمانتیک نظم نوین جهانی هرکدام حداقل یکبار جنگ شدید و طولانی را تجربه کردهاند. بنابراین، در فضای کنونی میتوان این جمعبندی را ارائه کرد که وابستگان به آمریکا که قرار بود در نظم جدید آمریکا استقرار بهتری داشته باشند، بیثباتی بیشتری را تجربه کرده و در هراس از بدتر شدن وضعیت به سرمیبرند. میان واحدهای منطقهای وابسته به آمریکا بیاعتمادی بیشتر و حتی هراس از جنگ با یکدیگر حاکم شده است؛ مثلاً عربستان، اردن و ترکیه نگران قرار گرفتن در معرض تهاجم نظامی اسرائیل به سر میبرند و ترکیه، عربستان، رژیم صهیونیستی و آمریکا در سوریه در وضعیت واگرایی از یکدیگر قرار گرفتهاند. از آنطرف، مصر تحولات کنونی سوریه را آبستن صدور دوباره تروریسم به مصر میداند و در آفریقا دولتهای ترکیه، عربستان، امارات، مصر، رژیم اسرائیل و دولت نیمبند لیبی در فضای درگیری نظامی با یکدیگر و نیروهای نیابتیشان قرار گرفتهاند. سودان کانون تنش نظامی میان این اضلاع نظم نوین آمریکا در آفریقا میباشد.
در این فضا، دشمنان آمریکا و مخالفان نظم نوین آن، قدرت بیشتری پیدا کردهاند، ایران 1404 حتماً قویتر از ایران 1369 است، روسیه امروز از روسیه 1991 قویتر است و تردیدی در مواجهه قدرتمندانه با غرب ندارد و جنگ فرسایشی اوکراین نماد این وضعیت میباشد. چین 2025 نسبت به چین 1991 قدرتمندتر و رادیکالتر شده است.
نهادهای بینالمللی که آمریکا از آنها بهعنوان چتر حقوقی برای توجیه اقدامات حاد نظامی و سیاسی استفاده میکرد، در وضعیت فروپاشی قرارگرفتهاند. تقابل واحدهای آسیایی شورای امنیت با واحدهای آمریکایی و اروپایی و «ستیز در همهچیز»، آینه تمامنمای این فروپاشی سیاسی ـ امنیتی
است کما اینکه سر برآوردن پیمانهای اقتصادی شانگهای، بریکس، اوراسیا، آسهآن و انفعال حاکم بر سازمان تجارت جهانی، بهعنوان مهمترین میراث اقتصادی نظم دوقطبی، آینه فروپاشی اقتصادی نظم کهنه و مدعای جدید آمریکاست.
جدای از این مسائل، استفاده افراطی آمریکا از واژگان جنگ و تحریم علیرغم گذشته بیش از 35 سال از مدعای نظم نوین بینالمللی، از عدم توفیق ایالاتمتحده در استقرار نظم موردنظر خود حکایت میکند. نظمی که جرج واکر بوش وعده آن را داده بود، هیچ نشانهای از استقرار ندارد کما اینکه «خاورمیانه جدید» هم که جرج دبلیو بوش از آن سخن میگفت متولد نشده و مدعی آن «نازا» دیده میشود. آمریکا در این سالها و بخصوص در 25 سال اخیر به نحو افراطی از جنگ استفاده کرده اما نتوانسته از رهگذر آن نظمی آمریکایی را ولو در نزدیکترین محیط جغرافیایی به خود پدید آورد. بنابراین در اینجا تئوریهای جنگمحوری که «کارل فون کلاوزویتس» تحت عنوان «جنگ همان سیاست است» و «امانوئل والرشتاین» تحت عنوان «تصاعد بحران» مطرح کرده و در آکادمیهای معتبر بهمثابه «آیات انجیل» تدریس و قطعی خوانده شدهاند، یکسره منسوخ شده و به همراه خود بنیانهای نظری اداره جهان که شالوده نظام سلطه بودند را تخریب کرده است.
اینک کاملاً واضح است که نظریات نظامی مبتنی بر «جنگ یا حمله برقآسا»، «ضربه نخست»، «عملیات شوکآور»، «جنگ چندلایه» و «تهدید اتمی» که در سالهای اخیر بهدفعات مورد استفاده قرار گرفتهاند و به عملیاتها و جنگهایی شکل دادهاند، قادر به هموارسازی نظم موردنظر آمریکا و همراهان آن نبودهاند. اینک انبان غرب از تئوریهای نظامی و راهحلهای نظامیـ امنیتی تهی شده است. ازاینرو جهان در انتظار نظمی دیگر است. حتی در داخل مرزهای آمریکا این تئوریها و راهحلها در معرض تردید اساسی قرارگرفتهاند. به چند نظرسنجی که در همین دو هفته اخیر از سوی نهادهای معتبر آمریکایی و چین انجامشده است، نگاه کنید؛
ـ «شورای شیکاگو» که یک مؤسسه تحقیقاتی است، پس از انجام یک نظرسنجی از شهروندان آمریکا، اعلام کرد، اجماع شکل گرفته دوحزبی آمریکا علیه چین در سال 2025 ـ سالی که دستگاه رسمی آمریکا بیشترین تبلیغات ضد چینی را دنبال کردـ دچار گسست شده است. 53 درصد شهروندان اعلام کردهاند «تعامل دوستانه با چین» را بر تنش با آن ترجیح میدهند. این عدد یک سال قبل 40 درصد بوده است. این نظرسنجی میگوید دوسوم هواداران حزب دموکرات و یکسوم هواداران حزب جمهوریخواه با سیاستهای ترامپ علیه چین مخالفاند.
48 درصد شهروندان آمریکایی اعلام کردهاند، تجارت میان آمریکا و چین، امنیت ملی آمریکا را تأمین میکند. 81 درصد هواداران حزب دموکرات، 58 درصد مستقلها و 37 درصد هواداران حزب جمهوریخواه با سیاست افزایش تعرفهها علیه چین مخالفت کرده و آن را به ضرر اقتصاد و امنیت آمریکا ارزیابی کردهاند.
ـ مؤسسه «پیو» در آخرین نظرسنجی خود که دو هفته پیش انجام داد، اعلام کرد برای اولین بار در آمریکا، هواداران فلسطین از هواداران اسرائیل پیشی گرفتهاند. این نظرسنجی میگوید اینک 51 درصد در برابر 47 درصد خواهان حمایت دولت آمریکا از فلسطینیها هستند. در این میان، دو درصد گفتهاند نظری ندارند.
ـ مؤسسه چینی «مطالعات خاورمیانه دانشگاه شانگهای» دو هفته پیش طی یادداشتی نتایج آخرین نظرسنجی خود از شهروندان جوان چینی را منتشر کرد که در آن نوشته شده بود 91 درصد، هژمونی قدرتهای غربی را بزرگترین چالش کشورهای جهان دانستهاند. 65 درصد گفتهاند رفع تنشها در جهان باید در اولویت قرار گیرد.
آمار مؤسسات آمریکایی در کنار آمار سایر مؤسسات جهانی مشخص میکند که غرب اینک در تئوری، روش و راهبرد با شکست مطلق مواجه گردیده و از پشتوانه توجیهی تهی شده است.
به همین روی در آمریکا، پیروزی اخیر «زُهران ممدانی» در انتخابات شهرداری نیویورک، بهعنوان یک زنگ خطر بزرگ تلقی شد و ترامپ برای جلوگیری از وقوع آن، شهروندان نیویورکی را صراحتاً تهدید کرد که جلوی واگذاری بودجه این شهر خواهد ایستاد و روزنامه «اسرائیل هیوم» وابسته به بنیامین نتانیاهو، یک روز پس از پیروزی انتخاباتی ممدانی نوشت «پیروزی ممدانی برای اسرائیل یک تهدید موجودیتی است» و اضافه کرد «پیروزی ممدانی فراتر از یک پیروزی سیاسی محلی است و میتواند بهعنوان یک الگو در لندن، پاریس و تورنتو تکرار شود». البته این قلم داوری درباره ماهیت ممدانی و انتخاب او را به آینده واگذار میکند اما جدای از اینکه چه کسی در انتخابات نیویورک ـ شهری که بعضی به اعتبار حضور هیئتهای دیپلماتیک همه کشورها و رفتوآمد سالانه سران کشورها در آن، پایتخت جهان خوانده میشودـ برنده شده است، اصل اینکه یک نفر پیش از انتخاب شدن، همه سیاستهای داخلی و خارجی آمریکا را زیر سؤال ببرد، کسی که پیش از انتخاب شدن با صراحت بگوید اگر پای نتانیاهو به نیویورک برسد او را بازداشت کرده و تحویل دادگاه بینالمللی میدهد، کسی که با صراحت حمایت آمریکا از اسرائیل در جنگ را شراکت در جنایت بخواند، کسی که حمله تیرماه آمریکا به تأسیسات هستهای ایران را محکوم کند و بعد با
57 درصد آراء در مقابل 41 درصد آراء به پیروزی برسد، وضع داخلی آمریکا و افق سیاستهای آن را نشان میدهد. اینکه علیرغم تلاش شدید شورای یهودیان ـ ایپکـ او انتخاب شود، این افول صهیونیسم و یهودیت آوانجلی را در زادگاه خود آشکار کرده است. پس چرا عدهای نمیخواهند باور کنند که دوره گذار که به پایان آن نزدیک شدهایم، آمریکا و سیاستها، اصول و تئوریهای آن را از اریکه به زیر آورده است؟!
سعدالله زارعی