از حـاشـیه تـا قلـه روایتـی از ایمـان و ایثـار
مهدی امیدی
در جوامعی که رسانهها و روایتهای غالب بیشتر بر نشانههای بحران و فروپاشی اجتماعی تمرکز میکنند، ضرورت دیدهشدن تجربههای مثبت و سازنده زیست جمعی بیش از پیش احساس میشود.
مستند «شگرد» در همین افق قرار میگیرد؛ فیلمی که نه با جلوهفروشی و شعار، بلکه از خلال ثبت یک تجربه ملموس محلی، پرسشی بنیادین را مطرح میکند؛ آیا با ایمان، ایثار و اعتماد به نفس میتوان از «زیر صفر» به قله رسید؟ پاسخ «شگرد» عملی و ملموس است.
چهارچوب داستانی فیلم، ساده و در عین حال تأثیرگذار است؛ جواد اندیشه، مربی جوانی که در محله محروم سیدآباد گنبدکاووس زندگی میکند، بهجای تسلیم شدن در برابر کمبودها، زمینی خاکی و بایر را با دست خود صاف میکند، از محل فروش نیسان شخصیاش تشکهای دستدوم میخرد و آن را در آن مکان ساده پهن میکند تا نوجوانان محله جایی برای تمرین و تمرکز بر زندگیِ دیگر بیابند. همین اقدام ساده اما پیگیرانه، تبدیل به نقطه عطفی میشود که مسیری تازه پیش روی جمعی از جوانان میگشاید.
اهمیت نمادین این اقدامات در چند لایه قابل تحلیل است. نخست، این نمونه عملی نشان میدهد که ساختنِ امکان، اغلب آغازش از سطح فردی است؛ نه برنامههای کلان و نه سخنرانیهای عالی، بلکه رفتارِ یک انسانِ عادی که حاضر است از منافع شخصی خود مایه بگذارد، میتواند گفتمان عمومی را تغییر دهد.
وقتی فیلمی چنین رفتارهایی را ثبت و بازنمایی میکند، کارکرد آن تنها روایت یک موفقیت محلی نیست؛ آن تبدیل به الگویی میشود برای عمل اجتماعی که میتواند در سطوح دیگر تکثیر شود.
دوم، «شگرد» نقدی غیرمستقیم بر تصویر غالب از حاشیهنشینی ارائه میدهد. در سینمای به اصطلاح اجتماعی کشور معمولاً تصاویر مناطق محروم معطوف به فقر و معضلاند؛ آثارِ قابلِ توجهی هم این موضوع را ردیابی میکنند اما کمتر پیش میآید که در کنار نشان دادن مشکل، ظرفیتهای بالقوه اجتماعی مورد توجه قرار گیرند. مستندِ حاضر با تمرکز بر کنشگر محلی، نشان میدهد که پاسخ به بخشی از مسائل اجتماعی لزوماً از بالا و در قالب سیاستگذاری کلان حاصل نمیشود؛ بلکه از دل تلاشهای روزمره و ایثارگری، سر بر میآورد.
سوم، اثرگذاری چنین روایتهایی بر نسل نوجوان و جوان قابلِ توجه و فراتر از حد تصور است. در زمانی که جوانان با معضلاتی چون بیکاری، فضای مصرفزده و ریسکهای آسیبزایی روبهرو هستند، مشاهده عملیِ نمونههایی مانند جواد اندیشه میتواند هم الگو و هم انگیزه باشد. برخلاف پیامهای زرد انگیزشی که اغلب انتزاعی و کمپایهاند، داستانهای واقعی از جنس «شگرد» ظرفیت تبدیل شدن به تجربه زیستی برای مخاطبان را دارند؛ تجربههایی که رفتار را قبضه میکنند و نه فقط احساس را.
از منظر فرهنگی نیز این مستند یادآور اهمیت «تولید معنا در سطح محلی» است. فرهنگ عمومی در شرایط بحرانی نیازمند نشانههای بازسازیکننده است؛ نمادهایی که نشان دهند امکان تغییر وجود دارد. فیلم، بدون نمادپردازیِ افراطی، این نقش را ایفا میکند: صحنههایی از صاف کردن زمین، پهن کردن تشکهای کهنه، و تلاش مداوم مربی، همه و همه تصویرگریِ سادهای از بازآفرینی امکاناند. این همان زبانی است که بیشترین ظرفیت تأثیرگذاری بر مخاطبی عادی را دارد.
از منظر سیاستگذاری فرهنگی، «شگرد» میتواند تلنگری باشد. دستگاههای فرهنگی و اجتماعی اگر در پی تحقق توسعه محلیاند، باید به سرمایه انسانی و ابتکارات مردمی به چشم سرمایهای راهبردی بنگرند و نه پدیداری گذرا. حمایت از چنین تجربههایی، اعم از طریق تدارک فضاهای قانونی، تسهیل در تأمین امکانات ابتدائی یا حمایت رسانهای، میتواند اثرگذاری آنها را چندین برابر کند. با وجود اینکه فیلم بهخوبی از دام انتزاع و شعار فاصله میگیرد، نباید تصور کنیم که تنها «دیدنِ» این اقدامات کافی است. ثبت و روایت این تجربهها در رسانهها و سینما، نخستین گام است؛ گام بعدی، تسهیل شرایطی است که دیگران نیز بتوانند آن را تکرار کنند. در این زمینه، هنر مستند بهعنوان میانجیای بین واقعیت محلی و سطح سیاستگذاری ملی میتواند نقش محوری ایفا کند.
در مجموع، «شگرد» اثبات میکند که ایمان و ایثار، وقتی با عمل جفت شوند، قادرند امکانهایی بسازند که از منظر بیرونی محال به نظر آیند. این فیلم یادآور آن است که در دل همه حاشیهها ظرفیتهایی نهفته است که اگر دیده شوند و روایت گردند، میتوانند پیشران امید و تغییر باشند؛ امیدی که نه شعاری است و نه موقتی، بلکه ریشهدار و عملمحور.