کد خبر: ۳۲۲۰۶۹
تاریخ انتشار : ۱۹ آبان ۱۴۰۴ - ۲۲:۰۹
خطای محاسباتی ترامپ درباره ایران

«اندیشه انقلابی» بازدارنده‌ترین عامل در برابر تهدیدهای آمریکا(مقاله وارده)


علیرضا معشوری *
رویکرد سیاست خارجی آمریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران طی سال‌های گذشته و به‌ویژه در دوره ریاست‌جمهوری ترامپ بر پایه مجموعه‌ای از محاسبات نادرست و برداشت‌های تقلیل‌گرایانه شکل گرفته که هم در سطح راهبردی و هم در سطح عملیاتی پیامدهای پرهزینه‌ای برای آمریکا به همراه داشته است. ترامپ نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران را به‌گونه‌ای تصور می‌کرد که در مقابل فشار و زور عقب‌نشینی خواهد کرد؛ کشوری که با اعمال تحریم‌های فزاینده، تهدیدهای نظامی، عملیات روانی و کوشش برای ایجاد شکاف داخلی می‌توان آن را به تغییر رفتار یا مذاکره از موضع ضعف وادار کرد. اما این تصور از اساس با ساختار قدرت در جمهوری اسلامی ایران و به‌ویژه با ماهیت «اندیشه انقلابی» تعارض داشت. تجربه جمهوری اسلامی ایران در این سال‌ها و مجموعه بحران‌هایی که با آن مواجه شده است نشان می‌دهد که ایران قدرتی نیست که در مقابل فشار و زور سر خم کند و دچار فروپاشی شود. ایران با اتکا بر ایمان، انسجام هویتی، ظرفیت‌های مردمی و عمق راهبردی منطقه‌ای خود قادر است توان بازدارندگی فعال را حفظ و در برابر فشارهای خارجی برای دشمن هزینه‌سازی کند.
ترامپ بارها نشان داده است که واکنش ایران را به صورت خطی و قابل پیش‌بینی تصور می‌کند. او تصور می‌کرد خروج از برجام و اعمال تحریم‌های حداکثری ایران را در چنان وضعیت اقتصادی و سیاسی شکننده‌ای قرار می‌دهد که ساختار تصمیم‌گیری کشور ناچار به تسلیم می‌شود. اما همین نگاه سطحی به یکی از مهم‌ترین خطاهای محاسباتی او بدل شد؛ زیرا او ماهیت اندیشه انقلابی در ایران را درک نکرده بود. قدرت در اندیشه انقلابی جمهوری اسلامی ایران فقط شامل مجموعه‌ای از ابزارهای سخت نیست؛ این قدرت ‌آمیزه‌ای از مشروعیت ایدئولوژیک، بسیج مردمی، تجربه امنیتی و حضور مؤثر منطقه‌ای است که هرگونه تلاش برای فشار یا تهدید را با هزینه‌های بالا مواجه می‌کند.
در کنار این مسئله، ترامپ برداشت دقیقی از قدرت منطقه‌ای ایران نیز نداشت. او تصور می‌کرد حضور ایران در غرب آسیا صرفا بر پایه خلأ قدرت یا بی‌ثباتی‌های پس از مداخلات آمریکا شکل گرفته است؛ درحالی که این حضور درواقع شبکه‌ای از روابط راهبردی است که بر مبنای اشتراکات هویتی، سیاسی و امنیتی بنا شده و در چارچوب منطق بازدارندگی متقابل تعریف می‌شود. همین ساختار بود که در بزنگاه‌های مختلف از جمله در برابر حملات و فشارهای خارجی توانست واکنش‌های منسجم و اثرگذار ایجاد کند. ترامپ اما این واقعیت را نمی‌دید و در نتیجه به جای پذیرش محدودیت‌های قدرت آمریکا در منطقه، تلاش کرد فشار بر ایران را تشدید کند؛ اقدامی که به صورت طبیعی واکنش‌های ایران را در پی داشت.
ترامپ اخیرا اعتراف کرده است که در شروع جنگ 12 روزه شخصا اولین حمله رژیم صهیونیستی به ایران را فرماندهی کرده است. در اینجا آنچه اهمیت دارد بازتاب الگوی همیشگی ترامپ در نمایش رسانه‌ای، اغراق‌گویی و بزرگ‌نمایی اقدامات نظامی برای کسب دستاورد سیاسی است. حتی اگر این اظهارات را در سطح یک روایت‌سازی رسانه‌ای در نظر بگیریم دوباره همان خطای بنیادی تکرار می‌شود. به عبارت دیگر برخلاف تصور ترامپ که فکر می‌کرد تقابل نظامی با ایران اقدامی سریع و کم‌هزینه است؛ جنگ 12 روزه نشان داد که این تقابل نظامی می‌تواند زنجیره‌ای از واکنش‌های سخت و غیرقابل مهار را فعال کرده و حتی نظم امنیتی مورد نظر آمریکا را در غرب آسیا دچار فروپاشی سازد.
واقعیت این است که بازدارندگی ایران در برابر آمریکا محصول یک اقدام خاص نبوده و نتیجه مجموعه‌ای از تجربه‌های تاریخی، توان دفاعی بومی، عمق راهبردی منطقه‌ای و ظرفیت بسیج اجتماعی است. ایران در چهار دهه گذشته در برابر طیفی از تهدیدها، تحریم‌ها، جنگ‌ها و عملیات‌های چندلایه ایستاده و جلوی رسیدن دشمن به اهداف خود را گرفته است.
ترامپ در محاسبات خود اهمیت «بازدارندگی فعال» ایران را دست‌کم گرفت. بازدارندگی فعال هم به معنای داشتن قدرت واکنش است و هم به معنای ایجاد این باور در طرف مقابل که هرگونه اقدام خصمانه با پاسخ‌هایی روبه‌رو خواهد شد که فراتر از تخمین اولیه اوست. این همان عنصری است که موجب شده حتی در شرایط بالاترین سطح تنش، اقدام نظامی گسترده علیه ایران از سوی آمریکا یا متحدانش به شکل جدی دنبال نشود. بازدارندگی فعال ایران بر پایه ترکیب قدرت دفاعی، توان موشکی، قابلیت‌های اطلاعاتی، شبکه‌های منطقه‌ای و ظرفیت‌های مردمی شکل گرفته و همین ساختار، تهدید را برای مهاجم پرهزینه می‌کند.
به همین دلیل یکی از مهم‌ترین ابعاد تحلیل خطای محاسباتی ترامپ، فهم نادرست او از رابطه میان جامعه و ساختار سیاسی در جمهوری اسلامی ایران است. ترامپ تصور می‌کرد فشار اقتصادی می‌تواند شکاف اجتماعی ایجاد کند و توان ملی را کاهش دهد؛ اما واقعیت این بود که در بسیاری از موارد تهدید خارجی موجب افزایش انسجام داخلی و تقویت گفتمان مقاومت شد. این پدیده به‌ویژه در شرایطی که آمریکا هم فشار حداکثری را بر ایران اعمال می‌کرد و هم از حمله رژیم صهیونیستی در جنگ 12 روزه حمایت می‌کرد به شکل آشکاری خود را نشان داد.
آنچه ترامپ و بسیاری از طراحان سیاست فشار حداکثری درک نکردند این بود که «اندیشه انقلابی» ایران بر اساس منطق مقاومت و هزینه‌سازی برای دشمن عمل می‌کند و نه بر اساس عقب‌نشینی در برابر تهدید. در نتیجه‌، هر نوع فشار شدید و اصطلاحا حداکثری به افزایش سطح پاسخ و ارتقای توان بازدارندگی از طرف جمهوری اسلامی ایران منجر می‌شود. این امر چندین بار در تحولات منطقه‌ای آشکار شده و پیام روشنی برای سیاست‌گذاران آمریکایی داشته است. پیامی که به روشنی و از موضع قدرت اعلام می‌کند که ایران در شرایط تهدید عقب‌نشینی نمی‌کند و به صورت فعال ساختار بازدارندگی خود را تقویت می‌کند.
خطای محاسباتی ترامپ درباره جمهوری اسلامی ایران نتیجه سه عامل اصلی بود: 1- نادیده گرفتن ماهیت اندیشه انقلابی؛ 2- بی‌توجهی به شبکه راهبردی ایران در منطقه؛ 3- سوءبرداشت از رابطه بین مردم و ساختار سیاسی. این خطاها موجب شد ترامپ به دنبال راهبردهایی برود که نتیجه‌ای برای آمریکا نداشت و برعکس به تقویت جایگاه ایران و افزایش هزینه‌های تهدید برای دشمن منجر شد. اندیشه انقلابی جمهوری اسلامی ایران مادامی که انسجام داخلی، توان دفاعی و عمق راهبردی منطقه‌ای خود را حفظ و تقویت کند همچنان بازدارنده‌ترین عامل در برابر تهدیدهای خارجی خواهد بود.
_______________________________
* دکتری روابط بین‌الملل