کد خبر: ۳۲۰۷۰۰
تاریخ انتشار : ۲۹ مهر ۱۴۰۴ - ۲۰:۲۰

یک شــهر، یک مــرد یک جنـــگ!

عزیزالله محمدی(امتدادجو)-بخش اول

چندی پیش«تام باراک» فرستاده ویژه آمریکا در امور سوریه و لبنان و سفیر این کشور در ترکیه، طی مصاحبه‌ای مدعی شد: عنوان«خاورمیانه» وجود نداشته و این منطقه تنها متشکل از قبایل و روستاها بوده و انگلیسی‌ها و فرانسوی‌ها در سال 1916 باعث ایجاد«دولت- ملت‌ها» در آن شدند.
این جمله و لحن به کارگیری تام باراک برای مردم به تعبیر رهبر انقلاب اسلامی‌«غرب آسیا» بسیار ناراحت‌کننده و سنگین و دارای بار حقارت‌آمیزی هست که متاسفانه موضع تقابلی در حد یک پاسخ شرافتمندانه غیرتمندانه هم نسبت به آن در میان سیاستمداران منطقه دیده نشد.
محرک‌های اختلاف برانگیز
در واقع مشکل از آنجایی پدید می‌آید که این گروه‌ها و یا ملت‌ها با تهدید ماهیتی و فیزیکی حیات بخشی یا تمامیت وجودی خود مواجه می‌شوند و عموما این تهدیدها را یا از جانب گروه‌های همسایه و همجوار و یا حتی از جانب گروه‌های در خویش تنیده احساس می‌کنند که پس از عبور از منازعات و مناقشات اولیه، جنگهای مختلف بروز و به وجود می‌آید.
موضوع مغفول مانده عامدانه در صحبت‌های تام باراک، «محرک»های شکل‌گیری این اختلافات و منازعات و جنگ‌ها هست که هیچ‌گاه منشا ارادی برخاسته از تعلقات درونی قومیت‌ها و گروه‌ها نداشته و همواره -حداقل از سیصد سال قبل- این اتفاق و محرک از سوی جریان‌ها و قدرت‌های غربی به وجود آمدند که مثال‌های بی‌شماری از این موضوع وجود دارد. نکته جالبی که در این خصوص می‌توان به آن اشاره کرد؛ آن است که همواره این قدرت‌ها تلاش دارند تا به هر نحو ممکن بین این گروه‌ها و ملت‌ها علاوه‌بر حدود و مرز قومیتی و ملتی، مرزهای جغرافیایی و خاکی را نیز تغییر دهند تا تسلط بر آنها با هزینه کمتر و سهل و آسان صورت بگیرد. 
رجوع کنیم به تعداد کشورهایی که بعد از جنگ جهانی اول و دوم به وجود آمدند و هر کدام از این کشورها در سازمان به اصطلاح ملل، دارای حق رای واحد برای موضوعات عمومی هستند که به طور مثال کشورهایی که به اندازه جغرافیا و جمعیت یک شهرستان ایران وسعت و اندازه ندارند به همان میزان دارای یک حق رای هستند؛ حال! اینکه این رای‌ها کجا، چگونه با هدایت چه کشورهای و با چه ویژگی‌های کاربرد دارند را باید در ساختار موسوم به «جامعه بین‌الملل» و یا نظام به اصطلاح بین‌الملل و پروتکل‌های اجرائی این سازمان جست‌وجو کرد.
تفکرات واگرایانه
غرب و به ویژه انگلیس و در دامنه تفکر استعماری و استکباری آنها، بعدها آمریکا و رژیم صهیونیستی از زمان سلطه خود بر منطقه کوشیده‌اند تا اساس اتخاذ تصمیم‌گیرهای حاکمیتی حول محورهای فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و... را در کل منطقه تحت تاثیرتفکر واگرایانه قرار دهند و البته جمهوری اسلامی ایران ثابت کرده است که در نقطه مقابل این جریان و تفکر و قدرت سلطه، همواره به منطقه نگاه همگرایانه دارد؛ اما متاسفانه برخی دولت‌ها گویا هنوز در همان زمان نفوذ و قدرت‌نمایی«مستر همفر» قرار دارند و بنای سازگاری با خود و منطقه را نمی‌خواهند داشته باشند و بازی در زمین طراحی شده جهانِ مبتنی بر استکبار را دوست دارند.
برای درک آنچه امروز در منطقه تحت عنوان نگاه همگرایانه و واگرایانه مطرح می‌شود؛ شاید بازخوانی علل اقدامات و تلاش‌های «مستر همفر» جاسوس انگلیسی در کشورهای اسلامی خالی از لطف نباشد که می‌تواند ما را بیشتر به پیشینه نگاه غرب به جهان اسلام و منطقه غرب آسیا و واقعیت‌های موجود امروز نزدیک کند.
 و اما امروز جهان استکباری با همان نگاه مستعمره‌سازی در قالب روش‌های نوین و مدرن و نرم و تحت عنوان جنگ و عملیات‌های ترکیبی سعی دارد سلطه خود را با عناوین مختلف از جمله «ابرقدرت» یا «نظام بین‌الملل» به صورت تک قطبی و... حفظ کند که برای رسیدن به این نقطه، آزمون و خطاهای زیادی داشته است.
جنگ ترکیبی و مستعمره‌سازی
«جنگ ترکیبی» واژه مرکب نام آشنای تازه‌ای در «ادبیات جنگ‌های مدرن» است که حدود و مرزی برای آن مشخص نیست و شکل و شمایلی را هم به دلایل متعددی که مجال پرداختن به آن در این‌جا نیست نمی‌توان به طور قطعی متصور شد؛ اما از مفاهیم بر آمده و نمونه‌های به کار گرفته شده از آن می‌توان چنین فهمید که در نهایت یک قدرت سلطه‌جو می‌خواهد با هر حربه ممکن به اهداف سلطه جویانه خود در زمینه تسلط بر دیگری دست یابد.
مسلم است که تجربه صدها سال انواع جنگ و بخصوص مستعمره‌سازی غرب، آنها را به این نتیجه رسانده است که جنگ نظامی در ابعاد مختلف مادی و معنوی دارای هزینه‌های زیادی هست که گاه ادامه و یا شکل‌گیری یک جنگ و یا حتی حفظ مستعمره با هزینه‌های موجود نمی‌تواند مقرون به صرفه باشد و خسارات آن بیشتر از سودی هست که امکان دارد حاصل شود؛ لذا روی آوردن به جنگ نرم یا بهره‌گیری از همان فرهنگ قومیتی و یا بومی و دامن زدن به اختلاف برای تضعیف قدرت نیروهای دفاعی سرزمینی جامعه هدف، بهترین روش ممکن می‌باشد که مراحل آزمون خطای خود را به انحاء مختلف بالاخص در موقعیت غرب آسیا و خاورمیانه بارها پشت سر گذاشته و غرب در دامن زدن به این اختلافات و شعله‌ور ساختن تفاوتها و منازعات و مناقشات دستی به بلندای خون میلیون‌ها انسان در کارنامه خودش دارد.
دقیقا همین نوع محاسبه برای سود و زیان انجام جنگ‌ها، قدرت‌های غربی را به این واداشته است تا با مطالعات گسترده بر روی جوامعی مثل ایران که هم دارای تنوع قومی و زبانی و هم دارای ارزش‌های فرهنگی و جغرافیایی زیاد است؛ بتوانند لایه‌های مختلفی از موضوعات اختلاف برانگیز و... را به دست بیاورند و از آن استفاده لازم را در مقاطع مختلف داشته باشند.
همان‌طور که اشاره شد؛ واژه مرکب «جنگ ترکیبی» که این روزها بعد از جنگ دوازده روزه نیز بیشتر از قبل بر سر زبان‌ها هست به رغم دیدگاه عام، محصول و برآمده از تحولات منازعه‌آمیز اخیر نیست و این نوع جنگ را لااقل ایران از بدو پیروزی انقلاب اسلامی به اشکال و انحاء مختلف تجربه کرده است. نگاهی به تاریخ انقلاب اسلامی و دوران جنگ تحمیلی گویای آن است که نه تنها امروز، بلکه ایران از همان زمان بدو پیروزی انقلاب اسلامی با این نوع جنگ دست و پنجه نرم می‌کند و به رغم همه چالش‌ها و محدودیت‌ها در هر مقطعی با الطاف الهی و با رشادت و تدبیر و تعهد نیروهای انقلابی مؤمن توانسته است از« مرحله به مرحله» این نوع جنگ‌ها خارج شود.
غائله‌های غرب کشور
گر چه انجام جنگ‌های ترکیبی به تناسب زمان و مکان و موضوع و حتی اشخاص، می‌تواند شکل شناخته‌شده‌ای را گاه به صورت «تک وجهی» از خود نشان بدهد؛ اما چند وجهی بودن آن در گاهی اوقات در وقایع خاصی بیشتر نمود پیدا می‌کند که نمونه آن برای ایران هیچ‌گاه کم نبوده و مصادیق بی‌شماری دارد که می‌توان از برجسته‌ترین آنها به غائله‌های غرب کشور در سال‌های ابتدائی بعد از پیروزی انقلاب اشاره کرد.
 در آن مقطع زمانی در کشور توأمان با کشمکش‌های سیاسی و جنگ تحمیلی و همچنین مشکلات اقتصادی و عدم سازماندهی نیروهای نظامی و خیلی از موارد حاکمیتی و اجتماعی دیگر، مشکل بزرگی به نام «تجزیه‌طلبی» نیز وجود داشت که طی آن حداقل 15گروهک شناخته شده به شیوه‌های مختلف به ویژه با عملیات‌ها و اقدامات مسلحانه با مردم و حاکمیت و با نیروی غالب نظامی آن زمان، یعنی ارتش، در جنگ مسلحانه و ترکیبی قرار داشتند که اگر، شناخت از فرهنگ بومی و جغرافیایی و ملی و تعلق به میهن و تعهد به سربازی و دل باختگی به انقلاب در نزد افراد و عناصر و نیروهای ارتشی نبود؛ عبور از این مقطع زمانی تقریبا غیر ممکن و محال بود و در طی آن به طور قطع بخش‌هایی از کشور مثل سایر مقاطع تاریخی باید از پیکر ایران جدا می‌شدند؛ اما آن دوران سپری شد و تاریخ آن را با رشادت‌ها و قهرمانی‌های مردم و عناصر مؤثری مثل صیاد شیرازی، چمران، بروجردی، فلاحی، شریف النسب و... به خاطر سپرد تا تجربه‌ای باشد برای امروزی که دشمن دوباره در جنگ 12 روزه می‌خواست از همان حربه استفاده کند.
و حالا هنوز از جنگ 12 روزه مدت زمانی خاص نگذشته و دامنه حواشی سیاسی و اجتماعی و نظامی آن برقرار است. هفته دفاع مقدس را نیز به تازگی پشت سر گذاشتیم که یاد آور روزهای پر خاطره اوایل انقلاب است که در آن نه تنها با رژیم بعث جنگیدیم؛ بلکه با فتنه انگیزی که تحت عنوان تجزیه و قومیت‌گرایی از سوی غربی‌ها در غرب کشور نیز ایجاد شده بود باید به کارزار و مقابله بر می‌خاستیم.
مهر ماه مهاباد
مهر ماه است. مهر ماهی که سال 1360 داغ‌ترین روزهای خود را در غرب کشور به لحاظ تحولات اجتماعی و نظامی پشت سر می‌گذاشت. مهر ماهی که صیاد شیرازی و چمران و... از ماه‌ها قبل دل به دل ایران داده بودند و در دل حوادث به دنبال عزت و شوکت و اتحاد و اتفاق قومیت‌ها و مردم ایران بودند. (مصطفی چمران، خرداد همان سال شهید شد)
مهر ماهی که حوادث به اوج و کوران خود رسیده بودند و دست در دست روزگار می‌خواستند اراده و ایمان مردان مرد سرزمین شیران و دلیران را بسنجند. شرایط سخت، دلهره آور و به‌طور فوق‌العاده باور نکردنی و غیر قابل پیش‌بینی و خارج از هر گونه اختیار بود که دشمن با مجموعه‌ای از عوامل قد کشیده بود تا به نام «کردستان آزاد و واحد» منطقه کردنشین را از تن ایران جدا کند. 
مهاباد، کرمانشاه، کردستان، گیلان غرب، ایلام و... همه در فتنه می‌سوختند و مردانی را می‌خواست با ایمانی از تراز ایمان خمینی کبیر به خدا -که در دل این آتش بر آمده بجوشند و بخروشند و بر تنور این آتش میهن سوز وارد شوند تا سایه شوم نفاق و فتنه را از جان بی‌دفاع این شهرها و روستاها بزدایند.
مهاباد و مهاباد و مهاباد...
مهاباد یکی از این شهرها بود که اگر نبود «سیدمحمدعلی شریف‌النسب» شاید که نه! قطعا تا هیچ‌گاه نمی‌شد آن را به امنیت و آرامش رساند؛ چرا که آنچه که در مهاباد به وقوع پیوسته بود و کسی تا آن موقع شناخت دقیقی از آن نداشت؛ جنگی بود که امروز، آن را به نام «جنگ ترکیبی» می‌شناسیم.
مهاباد در محاصره! مهاباد رنجور و تن زخمی! مهاباد پر درد و تشنه به مرهم. مهاباد مردم بی‌دفاعی که انعکاس دلهره آور صدای گلوله و تیراندازی برایشان شب و روز نداشت. مهابادی که چشم هر کودکی را به ماه مهر دوخته بود تا در مدرسه‌اش باز شود. مهابادی که جاده‌هایش عبور را تمنا می‌کرد تا گذری و رهگذری به آرامی از آن عبور کند. مهابادی که نان را باید در کیسه اضطراب و جیره ترس خمیر می‌کرد. مهابادی که نام اعتصاب گلوی تامین نیاز مردم را مثل طناب دار می‌فشرد و مهاباد و مهاباد و مهاباد...
مهابادی که در تنور پر از هیزم اختلاف مذهب شعله کشیده بود. مهابادی که یک پادگان داشت و یک تیپ ارتش و حالا یک مرد می‌خواست تا با طنین صدا و رد گام‌های پر صلابت و پر اراده خود بتواند با عقلانیت و درایت و با اقتدار و ابتکار آن را به همان مرتبه «ماه آباد» برساند در «ماه مهری» که آن سال چنین گذشت:
او مرد خطر و ایمان و تعهد و پذیرش مسولیت‌های سخت بود. در افق نگاهش رضایت خداوند را می‌جست و در کلامش اعتماد و اعتقاد و امید به فضل و عنایت پرودگار موج می‌زد.
سیدمحمدعلی شریف‌النسب
از دل مردم بر آمده بود و درد را هر آنگونه که مردم می‌کشیدند می‌چشید و هر آنگونه که از صفای وجود مردم می‌شنید آن را می‌دید. صداقت کلام و جسارات زبان داشت تا از دل پهناگستر حوادث و بحران‌ها عبور کند.
جوان که بود به تحصیلات عالیه چشم دوخت و ایمان و اعتقادش را نه به طور موروثی، بلکه با تحقیق و دریافت حقیقت در محضر بزرگان به دست آورد و با همین اعتقاد که باید در زمان ظهور امام زمان(عج) جایگاه‌های مهم در اختیار افراد مؤمن باشد به استخدام ارتش در آمد تا لباس دانشجویی دانشکده افسری را به تن کند.
خیلی زود شایستگی‌های رفتاری و انضباطی و نظامی خود را نمایان ساخت و تبدیل به دانشجویی شاخص و نمونه شد که حالا باید مسئولیت‌های سنگین را یکی پس از دیگری می‌پذیرفت. 
بزرگانی چون شهید موسی نامجو، شهید یوسف کلاهدوز و شهید حسن اقارب‌پرست و... را که امروز آنها را بزرگ مردان نامدار می‌شناسیم در گستره ارتباطی و حلقه دوستی خود درآورد و جمع خوبان همه جمع شد.
دوره‌های بلوغ و تکامل و رزم نظامی را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت. چتر باز شد. تکاوری کرد. دوره مقدماتی پیاده را طی کرد و در دیار غربت(آمریکا) به رغم تفاوت فرهنگ و زبان و رفتار، آنچنان خوش درخشید که مورد توجه قرار گرفت. به دانشکده فرماندهی و ستاد راه یافت و درست در زمانی که طاغوت به هیچ وجه فکرش را نمی‌کرد و آن را به اندیشه خود هم راه نمی‌داد؛ همراه با سرهنگ حسنعلی فروزان، سرتیپ محمدرضا رحیمی، سرتیپ عبدالله نجفی، سرلشکر محمد سلیمی، سرلشکر موسی نامجو، سرلشکر شهید یوسف کلاهدوز و سرلشکر شهید حسن اقارب‌پرست در کوران داغ تظاهرات‌های انقلابی مردم به اقامتگاه موقت حضرت امام(ره) در مدرسه علوی تهران فرا خوانده شد و 23 بهمن در کنار سرلشکر قرنی قرار گرفت تا بیشه خالی از شیرمردان نباشد.
همراه با سیدعلی خامنه‌ای
در راه‌اندازی بسیج و پیشنهاد گروه‌های 22 نفره، تاسیس اداراه عقیدتی سیاسی و پایه گذاری دفتر مشاورت حضرت امام(ره) در ارتش تحت نظارت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای(مدظله العالی) ایفای نقش جدی و مبتکرانه بسزایی داشت.
به دانشجویان دانشکده افسری در حالی که ساختار سازمانی ارتش متاثر از جریان‌های انقلاب دچار موضوعات خاص و اجتناب ناپذیر بود؛ تعلیمات جنگ‌های پارتیزانی و زندگی در شرایط سخت را آموخت تا فرآیند آموزش حفظ و دچار اختلال نباشد.
جنگ که شروع شد خود را به اهواز رساند و در پایه‌گذاری ستاد جنگ‌های نامنظم نقشی تاثیرگذار بر عهده گرفت. به دستور امام جمعه تهران و نماینده امام در شورای عالی دفاع، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای(مدظله العالی) در دهم مهر به خرمشهر رفت و در سازماندهی نیروهای مردمی و دانشجویان دانشکده افسری که آنها را برای چنین روزی تعلیم داده بود؛ بسیار مؤثر واقع شد تا دفاع 34 روزه مردم خرمشهربه عنوان افتخاری بزرگ ثبت شود.
دل به دل شهید سید مجتبی‌هاشمی داد تا اینکه باهم شدند همدل و همراه برای دفاع از خرمشهری که بنا بود یک روزه به دست رژیم بعث اشغال شود؛ اما وقتی بعد از چند هفته بعثی‌ها روی دیوار نوشتند«جئنا لنبقی» غیرت در رگ‌های او و همرزمانش جوشید و «اسماعیل زارعیان» از پادگان دژ خیز برداشت و محکم گام بر زمین کوبید و با اشک‌های که بر گونه‌هایش می‌چکید؛ در مقابل «جئنا لنبقی» بعثی‌ها روی دیوار چنین نگاشت «ما برمی‌گردیم».
روز سوم خرداد 1361 آنگاه که جمعی در مقابل مسجد جامع خرمشهر غریو شادی سر می‌دادند او (اسماعیل زارعیان) دوباره در پادگان دژ همراه با ستوان«قمری» قدم می‌زدند و اشک شوق می‌ریختند و یاد همرزمانشان را که تا لحظه آخر این پادگان را ترک نکردند و تا آخرین نفس جنگیدند را مرور می‌کردند. آنها استوار امیری را و جمله او را که در آخرین لحظه در مقابل نیروهای بعثی فریاد زده بود را در خونین شهر آزاد شده فریاد می‌زدند: «بروید به آیندگان بگوید؛ ایران سرزمین فراخی است؛ اما جایی برای عقب‌نشینی امیری ندارد»
آبادان و کوی ذوالفقاری
حلقه محاصره آبادان هر لحظه تنگ‌تر می‌شد. ستاد اروند برای حراست از مناطق عملیاتی تشکیل شده بود و حالا باید آبادان به هر قیمتی بعد از سقوط خرمشهر حفظ می‌شد. دریاقلی سورانی خبر آورده بود که دشمن می‌خواهد به شهر وارد شود. کوی ذوالفقاری شد محل دفاع سنگین رزمندگان که حالا شریف‌النسب برای قطع امید دشمن بعثی از جداسازی خرمشهر و آبادان باید در آنجا می‌جنگید و سهم ادا می‌کرد. او جنگید و خوش درخشید و کوی ذوالفقاری شد محل اولین پیروزی بزرگ و چشمگیر و تاثیرگذار رزمندگان ایران بر صدام.
هر کجا آباد شد مرا جابه‌جا کن!
شد شهریور 1360 و سرهنگ علی صیاد شیرازی فرمانده قرارگاه غرب و شمال غرب بود. مهاباد در آتش و در فتنه شعله کشیده بود. شهر در دست مزدوران دموکرات و کومله و دیگر گروه‌های خائن به وطن، به شهر شباهت نداشت. روح زندگی پر کشیده بود. شریف النسب مرد روزهای سخت و عهده‌دار مسئولیت‌های بود که کمتر کسی آنها را می‌پذیرفت. صیاد این را خوب می‌دانست. دستور نه! پیشنهاد داد تا او به فرماندهی تیپ 3 مهاباد از لشکر 64 ارومیه منصوب شود. سید محمد علی گفت: از مهاباد سخت‌تر هم اگر هست، داوطلب آنجا هستم! هر کجا که نیاز به آبادانی دارد مرا بفرست و آباد که شد دوباره مرا جابه‌جا کن.
امنیت منهای گلوله
مهاباد مغز سیاسی و حساس نظامی کردستان بود و باید از شر اشرار و خباثت خبیثان در امان نگه داشته می‌شد. شریف النسب آمد و گفت: «امنیت منهای گلوله!» برای این شعار و برای جلب اعتماد مردمی که پناهی جز ایران و ناجی جز ایرانی و هموطن نداشتند. درایت، تدین، تدبیر، خرد، تعقل، توکل، تحکم، تشکر، استمرار، شجاعت، اقتدار، روابط و... ارکان رفتار او شدند و او مهاباد را تحت هیچ شرایط تا به زمان برقراری امنیت حتی وقتی برای اثبات صداقت خود همسر و فرزندانش را آورد و ایستاد. این نوع مدیریت بحران؛ یعنی انتقال خانواده به محل خدمت، جهت جلب و جذب اطمینان و اعتماد مردم بومی در مواقع حساس امنیتی و نظامی که نیاز مبرم به اعتماد جامعه و مردم و افراد تحت امر هست؛گویی مشی اعتقادی و رفتاری نیروهای انقلابی و ارزشی و معتقد ارتشی هست که شعار «ارتش فدای ملت» را برگزیده‌اند؛ چرا که سوابق بزرگانی چون امیر دریادار حبیب الله سیاری نیز گویای این نوع رفتار در ماجرای یکی از جزایر جنوب است و سایر فرماندهان نیز چنین نحو اقداماتی داشتند.
سیدمحمدعلی شریف‌النسب با جنگی «چند وجهی و ترکیبی» اما ناشناخته روبه‌رو بود که ابتدا در گام نخست نوع، شکل و حجم جنگ را باید می‌شناخت و بعد وجوه آن را تفکیک و سپس به نسبت شرایط و امکانات و الزامات می‌جنگید.
با صیاد شیرازی داخل بالگرد بودند و صیاد از شرایط محیطی و اجتماعی و سیاسی و نظامی مهاباد و از موقعیت پادگان تیپ به او می‌گفت که به دلیل احاطه گروهک‌ها بر شهر و اطراف پادگان تنها طریق ارتباطی امن هوائی و تردد توسط بالگردها هست.
چهارده روز به من فرصت بدهید
 بالگرد در پادگان که فرود آمد ضد انقلاب با پرتابه‌ها و تیراندازی‌های متعدد از آنها استقبال کرد. بلافاصله در سالن همایش جلسه معرفی برگزار شد و وقتی بالگرد می‌خواست بازگردد تعداد زیادی از نیروهای مؤثر می‌خواستند با توجه به شرایط آنجا را ترک کنند و اسباب سفر به دست، ایستاده بودند و بعد از مدتها هوای مرخصی به سر داشتند. 
شریف‌النسب از بین آنها باید رد می‌شد. صیاد در حال رفتن بود و همراه او با بالگرد نیروها نیز می‌خواستند برای رفتن به مرخصی از مهاباد خارج شوند. شرایط خاص و بسیار پیچیده و ناشناخته بود و اولین مشکل و چالش به محض ورود شریف النسب خود را نمایان کرد. اگر این نیروهای مؤثر که محیط و شرایط و امکانات و ارتباطات را می‌شناسند بروند چگونه باید مقابله با گروهک‌ها و ارتباط با مردم را ادامه داد؟ با لحنی و با کلامی و با نگاهی محبت‌آمیز و نافذ گفت: نروید! چهارده روز به من فرصت بدهید تا اوضاع را با هم درست کنیم. نیروها باقی ماندند و کار شروع شد... 
(ادامه دارد)