کد خبر: ۳۲۰۴۴۲
تاریخ انتشار : ۲۶ مهر ۱۴۰۴ - ۱۹:۱۴
گفت‌و‌گو با موکب‌دار عراقی برادر شهید الرائد حسین

تـوفیق مـا در خدمت بـه زائـران هدیـۀ امـام حسیــن‌(ع) است

می‌گویند اگر دل به اهل‌بیت‌(ع) بسپاریم، ایشان همه‌جوره هوای دلمان را دارند و با رابطه قلبی که با ائمه داریم باعث می‌شود که متلاطم‌ترین مسیرها هم برایمان آسان شود‌، چون دلمان قرص است به ایمان و توکل و امداد اهل‌بیت‌(ع). حاج عبیدمحمد الخفاجی یکی از همان دلدادگانی است که با کلامش این حرف را عینیت می‌بخشد و می‌گوید هر توفیقی نصیبمان شده است از جانب امام حسین‌(ع) است؛ چه افتخار خدمت به زوار و عاشقان اباعبدالله و چه توفیق برادر شهید بودن. برادری که برای مبارزه با دشمن اسلام مسیرش را از همین موکب که عاشقانه و مخلصانه به زوار آقا خدمت می‌کرد، به سمت شهادت تغییر داد و رستگار شد، خوش به سعادتش که با آن قدر در راه عشق امام حسین صداقت داشت و در محبت ارباب دلش بی‌قرار شد و به سمت سیدالشهدا پر کشید و تا قیامت کنار امام حسین‌(ع) در آن دنیا زندگی می‌کند. من مطمئنم که برادر مهربانم مرا فراموش نمی‌کند و حتماً دعایم می‌کند و شافع من هم هست. من هم باتمام وجودم به زوار آقا در موکب خدمت می‌کنم و آرزویم شهادت و رسیدن به ارباب بی‌کفنم امام حسین‌(ع) است.

سیدمحمد مشکوهًْالممالک

بنده حاج عبیدمحمد  الخفاجی، فارغ‌التحصیل دانشکدۀ عمران، دانشگاه کربلا، بخش مدیریت عمران هستم. ما نُه خواهر و برادر بودیم؛  پنج برادر و چهار خواهر. پدرم نیز سال ۱۹۹۰ جزو مجاهدین علیه رژیم بعث بود. آیت‌الله خویی جهاد برای حفظ کیان اسلام را واجب عینی کرده‌بود و پدرم با فتوای او برای دفاع از اسلام به جهاد رفت. من همۀ اینها و توفیق برای این نوع جهاد را از برکات وجود امام حسین‌(ع) می‌دانم. 
من بعد از صدور فتوای آیت‌الله سیستانی مبنی بر جهاد کفایی برای مبارزه با داعش، به بسیج مردمی عراق لشکر امام علی(ع) قسمت جهادی ملحق شدم و در گروه  زرهی عضو شدم. در منطقۀ جرف‌الصخر که بعدها به جرف‌النصر نام‌گذاری شد، وارد عملیات مبارزه با داعش شدم. فرماندهان مجاهدین یعنی حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی‌المهندس نیز در این عملیات شرکت داشتند، که همان عملیات آزادسازی جرف‌الصخر (جرف‌النصر) بود. سپس برای نبرد با داعش وارد استان صلاح‌الدین شدیم. شهید تقوی که یک ایرانی بود، در منطقۀ بلد فرمانده گردانی موسوم به «گردان‌ خراسانی» بود. بعد از آنجا هم وارد عملیاتی برای مبارزه با داعش در منطقۀ سامرا شدیم. عملیاتی هم در منطقۀ «تازه» در صلاح‌الدین انجام شد که در آن هم شرکت کردم. عملیات‌هایی هم در مناطق «عوینات» و «الزلایه» انجام گرفت که در آنها هم حضور داشتم. بعد هم در عملیات مناطق دیگر مثل «بیجی» که شهید ابومهدی آن را «بیجی عصیبه» نامید، حضور داشتم.  عصیبه به معنای منطقۀ پر از جنگ  است. بعد از آنجا هم در منطقۀ تلال‌‌حمرین وارد جنگ شدیم. در سال ۲۰۱۶ در منطقۀ فلوجه از ناحیۀ چانه،  ران،  زانو،  مچ دست،  پا،  و حتی از ناحیۀ مثانه مجروح شدم و عمل‌های جراحی هم در بیمارستان بر وی من انجام شد.
حضور پررنگ ایران در جنگ با داعش
طبیعتاً نقش ایران در پشتیبانی از نیروهای مقاومت مردم  حشدالشعبی علیه داعش، خیلی پررنگ بود و خیلی کمک کرد. ایران نقش مستشاری خود را، نه برای کوتاه مدت، بلکه به‌صورت بلندمدت به‌خوبی ایفا کرد. شهید تقوی که دائماً هم‌روزه بود، همیشه این عبارات را می‌گفت: «خدایا! یا پیروزی یا شهادت را نصیب ما کن.» 
جالب اینجاست که ما در یک حسینیه با شهید تقوی سر یک سفره می‌نشستیم و من فکر می‌کردم که او کارگر و نظافتچی آن حسینیه است. وقتی شهید شد،  گفتند: «سردار تقوی شهید شده ‌است.» پرسیدم: «سردار تقوی کیست؟» عکسش را نشانم دادند و گفتند مگر نمی‌شناسی؟! همان کسی‌ست که با هم سر یک سفره بودید. کلا جوانان ایرانی جان برکف‌، با تمام وجود از حرم بی‌بی جان زینب کبری(س) دفاع کردند و چه تعداد زیادی شهید از ایرانیان هستند که شهدای مدافع حرم هستند و باعث افتخار تمام دنیا هستند. واقعا اگر حمایت ایرانیان نبود سوریه در مقابل داعش کم می‌آورد و شکست می‌خورد. مرحبا به برادران ایرانی‌ام.
نقش مرجعیت در شکست داعش
در فلوجه درگیر مبارزه بودیم که در منطقۀ تکریت جنگ سختی اتفاق افتاد. آیت‌الله سیستانی دستور داد که حتی اگر جنگ در فلوجه هنوز تمام نشده، آنجا را رها کنیم و وارد تکریت شویم و با این فتوا و دستور ایشان ما توانستیم در عرض چند ساعت تکریت را آزاد کنیم. از نکات جالب این بود که علمای دینی که از طلاب یا اساتید درس خارج بودند و طلبه‌های برجستۀ حوزۀ اسلامی هم از جمله سیداحمد سعیدی که از خود عراق بود، نیز در این جنگ حضور داشتند.
کریم خاقانی از علمای حوزه و فرمانده لشکر امام علی‌(ع) و اهل عراق بود، که شهید شد. شهید سیدعبدالرضا هم طلبۀ درس خارج بود. می‌خواهم این را بگویم که نقش علما و روحانیون در این جنگ خیلی پررنگ بود. شیخ ابراهیم قبل از اینکه شهید شود، در حال خواندن زیارت عاشورا بود، که یک دفعه حملۀ داعش و تیراندازی از سوی داعشی‌ها شروع شد و آخرین کلماتی که بر زبان شیخ ابراهیم جاری شد، زیارت عاشورا بود و این‌گونه دعوت اربابش را لبیک گفت، خوش به سعادتش. آنها که در جنگ حضور داشتند، وقتی «یاحسین» می‌گفتند، انگار که امام حسین‌(ع) کنار آنها بود.
در این جنگ اثر معنوی ذکر شریف «یاحسین» و روحیه‌ای که بین رزمندگان ایجاد می‌کرد، خیلی بیشتر از آن حالتی بود که دست به پنجرۀ ضریح بگیریم و یاحسین بگوییم و من همیشه ذکرم یازهرا و یاصاحب‌الزمان بود و با این ذکرها بین رزمندگان معروف شده‌ بودم. رمز بسیاری از عملیات‌ها نام مقدس ائمه بود، من به این باور قلبی رسیده‌ام که امداد غیبی اهل‌بیت همیشه و در همه حال همراهمان هست‌، وقتی نام مبارک یاحسین‌، یا زهرا، ....، بر لب داریم از عمق جان برزبان می‌آوریم‌، هم آرامش می‌گیریم و هم اینکه خیلی کمکمان می‌کنند. خداوند بزرگ تمام عالم را به عشق و محبت ۱۴معصوم آفرید و وقتی این همه دل و قلب ما مالامال از عشق اهل‌بیت هست قطعا ما از از اضافه خاک ایشان آفریده شده‌ایم که عشقشان در نهاد و سرشتمان نفوذ کرده است. الهی شکر، شکر به خاطر این همه نعمتی که خداوند به ما داده است‌، عشق به اهل بیت و امام حسین‌(ع)، چیز کمی نیست و نصیب هرکسی نمی‌شود، حدیث زیبایی را شنیدم که چنین بود: خداوند اگر کسی را دوست داشته باشد عشق امام حسین را در دلش می‌اندازد و چه زیبا و دوست‌داشتنی... به‌به چه عالی‌تر از این. واقعاً جای شکر و هزار بار شکر به خاطر این نعمت نباید داشته باشیم. خدایا شکرت.
تغییر مسیر به سمت شهادت
برادرم افسر اطلاعات نیروی انتظامی بود، که وابسته به وزارت کشور است. او فرمانده بود و وظیفۀ وارد شدن به منطقه و مشارکت در جنگ را نداشت، ولی خودش داوطلبانه و عاشقانه به منطقه رفت و به شهادت رسید. او فارغ‌التحصیل دانشکدۀ علوم نظامی بود و لیسانس داشت. بسیار شجاع بود و از هیچ‌چیز ترسی نداشت و همیشه به فکر انجام وظیفه در راه خدا بود و هر جا که جنگ و عملیاتی می‌شد، بدون هیچ نگرانی و ترسی در آن شرکت می‌کرد وخودش پیشگام می‌شد و در جنگ جلوتر از همه بود، چون نمی‌خواست خیانتی صورت بگیرد. 
ما در موکب‌ بودیم و برادرم در کارگاه تهیه‌غذا کار می‌کرد، که خبر دادند که داعش به منطقه حمله کرده‌ است. او با شنیدن این خبر همان‌جا، که در حال آماده‌سازی غذا بود، دست‌هایش را شست و موکب را رها کرد و راهی منطقه جنگی شد. انگار روی پایش بند نبود و می‌خواست که برود و کسی جلودار او نمی‌توانست باشد بار دوم که رفت و داعش حمله کرده ‌بود، همان‌جا در عملیات دوم شهید شد. تشییع پیکرش نیز از موکب انجام شد. موکبی که در آن شاید بارها و بارها شهادت را از امام حسین خواسته بود و با خلوص نیت در آن کار می‌کرد. فرقی هم نمی‌کرد که چه کاری انجام دهد، ظرف بشوید یا زمین را دستمال بکشد یا جارو کند یا آشغال‌ها را جمع کند‌، با تمام وجود خدمت می‌کرد و آخر اربابمان خادمیش را پذیرفت و او را گلچین کرد و پیش خود برد. تشییع پیکرش بسیار باشکوه به سمت نجف برگزار شد و در نجف کنار مولا امیرالمؤمنین(ع) به خاک سپرده شد. 
به‌خاطر جراحت‌هایی که به من وارد شد و مشکلات ناباروری در من ایجاد کرد، دیگر نمی‌توانستم صاحب فرزند شوم،  اما با توسلاتی که انجام دادم، الحمدلله خدا فرزندی به من عطا کرد. 
برادرم خادم و عاشق امام حسین‌(ع) بود. هروله مراسم مخصوصی هست که در روز دهم محرم، یعنی عاشورا، انجام می‌دهند و معروف است که مردم به ‌سمت حرم می‌دوند. وقتی برادرم حدود ۱۰ سال داشت، این کار از طرف رژیم صدام برای بچه‌ها ممنوع شده ‌بود. مادرم او را در چادر نگه داشته‌ بود و همان‌جا در چادر دویده‌ و در این کار هم مشارکت کرده ‌بود.
حضور زندۀ شهید
طبق آیه قرآن که می‌فرماید: «آنهائی که در راه خدا کشته شده‌اند را مرده مپندارید، چون آنها زنده‌اند و نزد خدا روزی می‌خورند.» وقتی مشکلی در خانوادۀ ما پیش می‌آید، حتماً برادر شهیدمان به خوابمان می‌آید و راه را نشانمان می‌دهد که این کار درست است و یا اینکه این‌طور رفتار کنید و فلان مسیر اشتباه را نروید. انگار که با ما زندگی می‌کند. واقعاً شهدا زنده‌اند و کنار ما زندگی می‌کنند.
در همان منطقۀ جرف‌الصخر من و برادرم مسئولیت حفظ امنیت آنجا را داشتیم. او به منطقۀ دیگری برای حفظ امنیت رفت و من آنجا ماندم و بعداً در حالی که سر مأموریتم بودم، به من زنگ زدند و خبر شهادتش را دادند. کاری که با شنیدن این خبر انجام دادم، شکر کردن به درگاه خداوند بود. آن‌موقع مادرم فوت کرده‌بود. از برادر شهیدم سه فرزند دختر و یک پسر به یادگار مانده‌است، که در حال حاضر هم در حله همسایۀ خودمان هستند. 
شهدا تاج عزت‌اند
نسل جدید برای عاقبت به خیری باید راه اسلام را ادامه بدهند و از  مرجعیت بلندپایۀ آیت‌الله سیدعلی سیستانی پیروی کنند، تا در زندگی شخصی و اجتماعی خود به پیروزی برسند. آیت‌الله سیستانی عبارات عجیب،  جالب و خاصی در مورد شهدا دارد که می‌فرماید: «شهدای عزیز! ما چیزی در عراق نداریم که به آن افتخار کنیم، جز شما شهدا و جانفشانی‌های شما.» و می‌فرماید: «من از زحمات و جانفشانی مجاهدین در برابر داعش شرمنده‌ام.» مردم می‌گویند که آیت‌الله سیستانی تاج سر ما هستند و ایشان هم می‌گوید که «شهدا تاج سر ما هستند.» 
یک موضوع عادی و معمولی که وجود دارد این است که وقتی شرایط دشوار است، همه می‌دانند که وقتی عزیزشان به منطقه رفت، ممکن است دیگر برنگردد. من هم خودم را برای شهادت آماده کردم، ولی توفیقش نصیب برادرم شد.
معامله با امام حسین‌(ع)
ما در مسیر حلۀ کربلا موکب داشتیم، ولی این حسینیه و موکب را هم به یاد برادر شهیدم راه‌اندازی کردیم، که در ایام همین محرم افتتاح شد و نوساز هم هست. واقعاً جایش خالی است، البته هرچند که من همیشه او را کنار خودم حس می‌کنم.
در زندگی هر تجارتی خسران و زیانی دارد، به‌جز تجارت معامله با امام حسین‌(ع). هر خونی که ریخته می‌شود،  پاداشی دارد و پاداش خون امام حسین‌(ع) هم شهادت همین رزمندگان است. مصیبت امام حسین‌(ع) آن‌قدر بزرگ است که نمی‌توان هیچ حادثه‌ای را با آن مقایسه کرد، بلکه می‌توان گفت که مصیبت غزه تا حدودی شبیه آن مصیبت است. وقتی کودکان بی‌گناهی را می‌بینم که مجروح شدند یا شهید شده‌اند خیلی ناراحت می‌شوم و قلبم به درد می‌آید.
با اینکه آن‌ها از برادران اهل سنت هستند، بسیاری از مسلمانان اهل سنت هیچ کاری برایشان نکردند، اما آیت‌الله سیستانی دستور ارسال آرد و غذا برای مردم غزه را صادر کرد و ارسالش انجام شد. من باید هرسال این موکب را برپا کنم‌، ما از این موکب کرامات زیادی دیده‌ایم. رزق و روزی ما با برگزاری این موکب‌ها زیاد می‌شود بیمارانی داریم که خدا ان‌شاءالله شفایشان بدهد. این‌جا مریض‌های سرطانی را دیده‌ام که بعد از خدمت به زوار امام حسین‌(ع) شفا گرفته‌اند.
اگر همین حالا گنبد طلایی حرم آقا امام حسین(ع) را ببینم، اولین کلمه‌ای که بر زبانم می‌آید درخواست عاقبت‌به‌خیری از ایشان است و اینکه ما در همین راه از دنیا برویم. شهادت آرزوی من است و دوست دارم در راه امام حسین و اهل‌بیت شهید شوم.
ایران و رهبرش عزت شیعه‌ هستند
سیدعلی خامنه‌ای عزت مذهب شیعه است. ان‌شاءالله خدا به ایشان عمر باعزت و طولانی بدهد. ان‌شاءالله رهبرانی مثل آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای داشته ‌باشیم که وجودشان برای ما آرامش و اطمینان خاطر می‌آورد. واقعا تمام دنیا به وجود با اقتدار ایشان پی برده‌اند‌، از مردم آمریکا گرفته تا مردم استرالیا و آفریقا و تمام کره خاکی. جنگ ۱۲روزه به خوبی اسرائیل را رسوا کرد و سید علی خامنه‌ای را به مردم دنیا شناساند. 
در مسیر اربعین بحث جنگ ۱۲ روزه و مبارزه عالی نظامیان ایرانی بسیار مورد بحث هست تا جایی که چالشی بود دربین زوار که با حرکت دستشان به سمت بالا و حالت فرود به سمت پایین‌، نشان از حملات موشکی بود. خیلی این صحنه را دیدم و لذت بردم.
در مورد شهید سلیمانی اگر بگویم‌،حاج قاسم مردی در سایه بود و هرگز او را از نزدیک ندیدم. او الگویی بود که مثلش تکرار نمی‌شود.
حاج قاسم و تمام شهدای ایرانی و همین‌طور نظامیان ایرانی بسیار خوب و موفق در نابودی و بیچارگی داعش و اسرائیل عمل کردند.
اینجا زائرانی از کشورهای مختلف از جمله آمریکا و انگلیس هم می‌آیند و حاجتشان را از امام حسین‌(ع) می‌گیرند، اما در کل ارتباط ما بیشتر با ایرانی‌هاست. ایرانی‌ها موجب عزت شیعه هستند و همین امر باعث عزت و احترام آنها در نگاه ما شده ‌است. در جنگ ۱۲روزه‌ علیه ایران، ما وقتی موشک‌های ایرانی را می‌دیدیم که به سوی اسرائیل پرتاب می‌شد، بسیار خوشحال می‌شدیم و دعا می‌کردیم که به هدف بخورند و اسرائیل را نابود کند و فریاد یاعلی سر می‌دادیم. ما امیدواریم که حکومت عراق رابطه خوبی با حکومت ایران داشته ‌باشد و مسیری را که ایران پیموده، دنبال کند و در این راه بیشتر مثل ایران عمل کند.