عصر تصویر جهان و سینمای بیتصویر ما
مصطفی مرشدلو
از زمانی که مارتینهایدگر، فیلسوف بزرگ آلمانی، رساله عصر تصویر جهان را نوشت تا به امروز ایده بنیادی او در این مقاله به نحو فراگیرتری جای خود را در جهان علوم انسانی باز کرده است.
هایدگر در این مقاله استدلال میکند که ویژگی اصلی عصر مدرن، تبدیل جهان به یک «تصویر» است. در این نگرش، جهان همچون یک ابژه (شیء) در برابر سوژه (انسان) قرار میگیرد تا به طور نظاممند شناخته، کنترل، و بهرهبرداری شود. در دوران باستان و قرون وسطی، انسان خود را جزئی از جهان میدید که در برابر رازآمیزی آن تواضع میکرد اما در عصر مدرن، انسان به مرکز جهان تبدیل میشود و جهان را به عنوان یک «نمایش» representation تنظیم میکند. او ریشه تصویرسازی جهان را در سوژهگرایی مدرن میداند؛ یعنی انسان به عنوان سوژه subject خود را پایه و اساس همه چیز قرار میدهد، نگرشی که با دکارت آغاز میشود و در ایدهآلیسم آلمانی کانت و هگل به اوج میرسد. این سوژهگرایی، وجود را به «بازنمایی ذهنی» تقلیل داده و جهان را به منبعی قابل محاسبه تبدیل میکند که تنها در خدمت اراده انسان است. او علم مدرن را نه صرفاً یک روش شناخت، بلکه شیوهای از در جهان بودن میداند که طبق آن جهان به عنوان یک سامانه علّی تعریف میشود که میتوان آن را پیشبینی و کنترل کرد. این تصویرسازی از جهان مستقیماً به فنآوری مدرن مرتبط است. در این قرائت، فنآوری صرفاً ابزار نیست، بلکه روشی برای آشکارسازی وجود است که در آن، جهان به عنوان «ذخیرهای» برای بهرهبرداری فنی ظهور میکند.
سوای نقدهایی که خود هایدگر متوجه این نوع نگاه به جهان میکند، در خلال این مقاله سخن از تصویر به میان آورده که میتواند به عنوان مفهومی قابل استفاده برای تبیین وضع موجود به کار رفته، و نیز کلیدی مفهومی برای فرارَوی به سمت وضعیتی متفاوت را در دسترس قرار دهد.
هر جهانی پیش از ساخته شدن نیازمند تصویری است که انسانها به عنوان ساکنان عالَم در ذهن خود میسازند. در قالب این تصویر است که ما متوجه وضعیت حال حاضر و وضعیت بَعدی میشویم و برای رسیدن به آن تلاش میکنیم، تا چنین تصویری نباشد تکاپوی ما کمابیش بیهدف و خنثی خواهد بود.
سینما، به عنوان هنری تصویری که در آن بازنمایی به واقعیترین شکلش ظهور دارد، شاید هنرِ غالب این دورانی باشد کههایدگر آن را در مقاله خود ترسیم کرده است.
نگاهی کوتاه به تاریخ سینما در غرب و آثاری که در همین دوران اخیر در هالیوود تولید میشوند، و تحلیل محتوای آنها، به خوبی نشاندهنده همین سیطره نگاه تصویرسازی از جهان در قالب فرم سینمایی است. پروژههای سینمایی مارول شاید نمونه بسیار صریح سیطره چنین نگاهی به رسانه سینما باشد. فیلمهای مارول همگی بر این تصویرسازی از جهان آینده بنا میشوند. به طور نمونه در مجموعه انتقام جویان، خصوصا در دو قسمت آخر این مجموعه، جنگ ابدیت و پایان بازی، ایده کانونی فیلم حول و حوش در اختیار گرفتن مالکیت سنگهای ابدیت است که برای مالکاشان زمینه سیطره بر زمان و مکان را فراهم میکند. این تصویرسازیها در ذهن مخاطبان این ایده را القاء میکنند که چنین سیطرهای در دسترس است و میتوان با همافزایی اندیشههای نوابغ علمی، در قالب گروههایی علمی، چنین سیطرهای را محقق کرد.
ساختن چنین تصاویری امروز شاید در شمار تصویرهای علمی و تخیلی و فانتزی دستهبندی شوند و جزو صنعت سرگرم سازی به شمار آیند، اما اگر در نظر داشته باشیم که که تمام پدیدههای مدرن، از فنآوریهای هوائی و دریایی و زیر دریایی گرفته تا انتقال تصاویر از مکانی تا دورترین نقاط در کسری از ثانیه، همگی پیشتر در قالب ایدههای فانتزی در کتابهای نویسندگان مختلفی تصویرسازی شده بودند، خواهیم دید که این فانتزیها شاید در خود نطفه جهان آینده را پروریده باشند یا تصویری را ساخته باشند که ذهنیت انسانهای دنیای جدید را نسبت به آینده پیش رو به منصه ظهور رسانده باشند. فارغ از این نمونه از سینمای فانتزی، مفهومی که ذیل رؤیای آمریکایی صورتبندی شده تمام ماهیتش برساخته رسانههای تصویری به شمول سینما و تلویزیون و موسیقی جاز و غیر آن است، آمریکا و هالیوود شاید ظهور تام و تمام تحقق همین ایده تصویرسازی از جهان باشد. آمریکایی که رسانههای خود آمریکا ساختند چیزی است که فراتر از خود آمریکای واقعی است، آرمانشهری ذهنی که در آن فرصتهای بینهایت برای موفقیت در بستری کاملاً آزاد و بدون وجود مانع در اختیار همه است و در آن فرد انسانی میتواند حتی کل نظام حکمرانی را به چالش کشیده و به زانو در آورد.
در چنین تصویری نسبت به آمریکا است که، اروپاییان به نحوی و در شرق عالم، کره جنوبی، ویتنام، فیلیپین و ژاپن، به نحوی دیگر و در خاورمیانه به صورتی دیگر، به اشتراک رسیدهایم و هر لحظه مشغول تطبیق ارزشهای ذهنی خود، که منطبق با سنتهای بومی و دینی ما بودهاند، با ارزشهای موهوم و برساخته هالیوودی هستیم. این انطباق ذهنی را میتوان در بسیاری از موارد، از جمله نوع پوشش ظاهری، نوع موسیقی مصرفی، نوع کلمات کلیدی مورد استفاده در گفتوگوی روزمره و بسیاری از موارد دیگر به وضوح نشان داد.
شاید هالیوود با چنین تلقیای بزرگترین پیروزی و توفیق آمریکا در آمریکاییسازی جهان و تسخیر اذهان و قلوب مردم اقصا نقاط عالم بوده باشد. با هالیوود آمریکا تمام عالم را بدون شلیک یک گلوله فتح کرده است به نحوی که هیچ راه تنفسی برای هیچ بدیلی در اروپا یا آفریقا یا آسیا، به استثنای نمونه چین که خود مقولهای جداست، باقی نگذاشته باشد.
حجم مصرف فرهنگی که هالیوود با تمام تظاهرات آن، به شمول صنعت سریالسازی نت فیلیکس و آمازون و دیگر پلتفرمها، متولی تأمین آن است بسیار بیش از آن چیزی است که جایی برای تنفس دیگران باقی گذاشته باشد، اگر هم نمونههایی در کره یا جاهای دیگر هستند کم و بیش منطبق بر همان الگوهای برساخته هالیوودند و ارزشهایی را بازتولید میکنند که اساس آنها ریشه در آمریکا و فرهنگ آمریکایی دارد.
در چنین بستر ناهموار و پر چالشی سینمای ما یا صنعت تصویرسازی ما کجای این زمین بازی است؟
میتوان با یک درنگ سرسری و سطحی دید که ما در این میدان رقابت، قبل از ورود به میدان از میدان رقابت خارجایم و پیشاپیش خود را گرفتار روزمرهگی کردهایم. صنعت فرهنگ ما، با آن میراث غنی ادبی و هنری که دارد، همخوانی نداشته و خود را دلمشغول لایههای بسیار سطحی نیازهای فرد انسانی کرده است. البته کم و بیش با وجود بحران در معیشت و اقتصاد خانوار نمیتوان چنین دلمشغولی را ناموجه دانست، اما حتی در دورانی که وضعیت معیشت به مراتب از رونق و رفاه بیشتری نسبت به امروز برخوردار بود، رویه هنرمند ما باز همین چیزی بود که امروز هست.
متاسفانه هنرمند ما فاقد ذهنیت نسبت به تصویر آینده است، چیزی که شاید بخش مهمی از موتور تحرک جامعه و فرد برای ساختن آیندهای بهتر باشد. هنرمند ما هیچ تصویر یا تصوری از آینده ندارد در حالی که بخشی از نیازهای جدی و بنیادی او معطوف به داشتن تصور از آیندهای پر رونق و امیدبخش است، و چون این نیاز را نمیتواند در قالب هنر خود محقق کند با تصویری که دیگران از آینده میسازند نیاز خود را برآورده کرده و با آن دنیای برساخته آنان همنوایی مییابد، چنین همراهی و همنوایی در نهایت نوعی مشابهت ارزشی هم، خواسته و ناخواسته، در ذهن فرد ایجاد میکند که در تطابق با هنجارهای ارزشی سازندگان آن تصاویر است، که در نهایت به تغییرهای بسیار بنیادی در ساخت واقعیت در عالَم فردای انسان ایرانی منتهی خواهد شد.