کد خبر: ۳۱۸۲۷۸
تاریخ انتشار : ۲۴ شهريور ۱۴۰۴ - ۲۰:۱۴

نقـش خبـرگان در فـرهنـگ عمـومی

حسین فیاض‌پور

توده‌های مردم از نخبگان و رهبران خود الگو می‌گیرند و ایشان را سرمشق و اسوه فکری، فرهنگی و رفتاری خویش قرار می‌دهند. از نظر مردم، حاکمان و نخبگان جامعه به سبب حضور در راس هرم قدرت و یا موقعیت‌های برتر، از ویژگی‌های منحصر به فردی برخوردارند‌، لذا شایسته‌ترین افراد برای سرمشق قرار گرفتن می‌باشند تا به شماری از موفقیت‌های آنان دست یافت. این باور توده‌های مردم نسبت به نخبگان و خواص جامعه موجب می‌شود تا نقش مثبت و منفی آنان در هدایت و گمراهی مردم بسیار پر رنگ‌تر از دیگر اقشار باشد. از این رو قرآن به هر دو جنبه تاثیرگذاری این طبقه اجتماعی توجه خاصی مبذول داشته است. 
نویسنده در این مطلب به بررسی نقش خواص و نخبگان در هدایت فکری و فرهنگی جامعه یا تخریب فرهنگ عمومی مردم پرداخته و به عنوان مثال درباره ‌هامان وزیر ویژه فرعون و نقش زیانبار او در گمراه سازی مردم جامعه مصری سخن گفته است.
***
تاثیرپذیری توده از حاکمان و رهبران
انسان‌ها به طور طبیعی،‌ اهل تقلید هستند و بسیاری از افکار و رفتارهای خویش را خواسته و ناخواسته از طریق تقلید به دست می‌آورند. اصولا رفتارهای اجتماعی و جامعه پذیری از طریق تقلید تحقق می‌یابد و نمی‌توان نقش تقلید را در انتقال دانش، تجربیات،‌ فرهنگ‌ها،‌ آداب و سنت‌ها نادیده گرفت و از آثار مهم تقلید در زندگی بشر به ویژه همبستگی ملی و همگرایی چشم پوشید؛ زیرا جامعه پذیری عامل مهم ثبات و امنیت رفتاری و هنجاری افراد جامعه می‌باشد. 
بنابراین، نمی‌توان گفت که تقلید کار میمون و حیوان است؛ بلکه انسان نیز به عنوان حیوان ناطق و عاقل از تقلید استفاده بسیار مهم و اساسی می‌کند و تنها تفاوت میان تقلید انسانی و حیوانی‌، انتخاب خردمندانه و حکیمانه موارد و مصادیق آن از سوی انسان است. به این معنا که بایسته و شایسته انسان و انسانیت است که در انتخاب موارد و مصادیق تقلید، خردمندانه و حکیمانه عمل کند و از روی عقل و به هدف دستیابی به اهداف عاقلانه‌ای از کس یا چیزی تقلید کند.
ما انسان‌ها با نگاه دقیق و خردمندانه به رفتارهای گیاهان و جانوران توانستیم بسیاری از ابتکارات و اختراعات را تحقق بخشیم که این اختراعات در تحقق آسایش زندگی ما نقش بی‌نظیری را ایفا می‌کنند. 
پس آنچه از نظر خرد ناپسند است و بلکه باید آن را به عنوان تقلید زشت و قبیح دسته‌بندی و از آن اجتناب کرد،‌ تقلید کورکورانه غیرمبتنی بر عقل و حکمت است.
در روان شناسی و روان شناسی اجتماعی یکی از مسائل مهم و اساسی به ویژه در شخصیت، مسئله تقلید و الگوپذیری است. اصولا جوامع و گروه‌های اجتماعی و حتی گروه‌های سنی بر اساس این خصلت طبیعی انسان یعنی تقلید شکل می‌گیرد و آثار آن در زندگی فردی و اجتماعی هر شخصی ظاهر می‌شود. بنابراین،‌ نمی‌توان از مسئله تقلید بسادگی گذشت و آن را بی‌ارزش قلمداد کرد.
اصولا انسان‌ها به طور طبیعی از کسانی که آنان را مهم می‌دانند،‌ تقلید و پیروی می‌کنند. این دیگری مهم یا دیگران مهم، می‌توانند کسانی باشند که جامعه آنان را موفق می‌شمارد. به عنوان نمونه در گذشته، اصحاب قدرت از نظامیان و دیوان‌سالاران یا عالمان و دانشمندان به عنوان الگوهای مهم برای همه توده‌های مردم مطرح بودند. در زمانی حکیمان و پزشکان این جایگاه مهم را یافتند و والدین و فرزندان می‌خواستند در این جایگاه قرار گیرند و ایشان را الگوهای رفتاری خود قرار می‌دادند. در جهان امروز به سبب تبلیغات رسانه‌ای،‌ هنرمندان و ورزشکاران در این جایگاه قرار گرفته‌اند. 
عبید زاکانی در داستان‌هایی چند به طنز بیان می‌کند که چگونه در جامعه ناسالم،‌ علم و دانش بی‌ارزش می‌شود و الگوهای مردم از دانشمندان به افراد پست و فرومایه چون دلقک‌ها تبدیل می‌شود. وی در داستانی در عتاب پدر به فرزند می‌گوید که اگر به کار تن ندهد او را در مدرسه می‌گذارد تا از درس‌های آنجا بیاموزد و زندگی سگی داشته باشد؛ زیرا در آن عصر مقام دانش و دانشمند چنان پایین قرار گرفته بود که زندگی دانشمندان زندگی سگی بود و نمی‌توانست الگوی مناسبی برای پیشرفت باشد. وی در این داستان‌ها و طنزهای تلخ خویش، به نقش مخرب حاکمان در تغییر رویکردها و الگوها اشاره می‌کند و در حقیقت این معنا را گوشزد می‌کند که: الناس علی دین ملوکهم؛ مردمان سبک زندگی خویش را از پادشاهان و رهبران اجتماعی خود می‌آموزند. در زمانی که دلقک‌ها 
بر اساس جایگاه خاص در دربارها از پیشرفت‌های گوناگون مادی و اجتماعی برخوردار می‌باشند، توده‌های مردم این دسته از افراد را الگوی پیشرفت خود قرار می‌دهند.
بر اساس آموزه‌های روان شناسی این معنا ثابت است که دیگران مهم،‌ کسانی هستند که از نظر شخص، انسان‌های موفق هستند. توفیق، هر گونه که معنا شود،‌ عاملی است که شخص را به الگوبرداری دعوت می‌کند. اگر توفیق به معنای ثروت و قدرت باشد،‌ الگوهای انسان کسانی خواهند بود که از ثروت و قدرت بهره‌مند می‌باشند.
از آنجا که در جهان مادی،‌ مادیات از جایگاه خاصی در اهداف زندگی بشر برخوردار می‌باشد، صاحبان قدرت و ثروت همواره به عنوان الگوی توده‌های مردم مطرح بوده است. نگاه به اصحاب قدرت و ثروت تنها اختصاص به ایشان پیدا نمی‌کند بلکه حتی زنان و خانواده‌های آنان نیز به عنوان شاخص‌هایی برای الگوبرداری مطرح می‌شوند. از این رو خداوند با توجه به این گرایش طبیعی مردم به الگوبرداری از انسان‌های موفق و دیگران مهم و حتی از منتسبان به دیگران مهم، از زنان پیامبر(ص) می‌خواهد تا افکار و رفتار خویش را بر اساس افکار و رفتار پیامبر(ص) تنظیم کنند؛ زیرا توده‌های مردم افزون بر پیامبر(احزاب، آیه 21) به زنان ایشان نیز توجه داشته و از آنان الگوبرداری می‌کنند. تاکید بر پاداش و کیفر مضاعف نسبت به اطرافیان الگوها از سوی خداوند،‌ به معنای نقش ایشان در تخریب و تصحیح رفتارهای اجتماعی توده‌های مردم است.(احزاب،‌ آیات‌،‌ 27 تا 39) خداوند در آیه 32 سوره احزاب بصراحت می‌فرماید که زنان پیامبر(ص) همانند دیگر زنان نیستند؛ زیرا انتساب ایشان به پیامبر(ص) موجب می‌شود تا مردمان به آنان نگاهی خاص داشته باشند و افکار و رفتارشان را زیر ذره‌بین قرار دهند. در رفتارهای اجتماعی باید بسیار دقیق باشند و مراعات کنند و حتی کمتر در جامعه حضور یابند؛ زیرا خطاها و اشتباهات آنان موجب می‌شود تا الگوی مردمان یعنی پیامبر(ص) تضعیف شود. شاید داستان افک و رفتار همسر پیامبر در آنجا خود نمونه برجسته‌ای از تاثیر منفی حضور خطا‌آمیز زنان پیامبر در جامعه باشد که اسباب تضعیف رهبری را فراهم آورده بود.(نور، آیه 11)
به هر حال،‌ توده‌های مردم، حاکمان و رهبران اجتماعی خویش را به عنوان انسان‌های موفق می‌شناسند و از ایشان تقلید می‌کنند؛‌ بلکه دایره این تقلید حتی فراتر از خود رهبران به حواشی و منتسبان آنان نیز کشیده می‌شود.
نقش‌ هامان در تخریب فرهنگی مردم
داستان‌های قرآنی تنها گزارش صرف نیست، بلکه حکایات آموزنده‌ای است که باید از آن عبرت و درس گرفت. این عبرت‌گیری از جهاتی لازم و ضروری است؛ زیرا سنت‌های الهی در تاریخ و جامعه تکرار می‌شود و اگر ما همان راه کژی را برویم که دیگران رفتند، دچار همان مشکلات و عذاب‌های سخت دنیوی و اخروی خواهیم شد. از سویی دیگر، در روایات معتبر تصریح شده است که بسیاری از این حوادث و رخدادها که بر سر امت‌های پیشین به ویژه بنی اسرائیل آمده است، طابق النعل بالنعل تکرار خواهد شود و بر سر امت اسلام خواهد آمد. داستان ‌هامان به عنوان یکی از اصحاب قدرت در دربار فرعونی و حکایت او با بنی اسرائیل و قبطیان مصری می‌تواند درس‌های آموزنده‌ای برای امت اسلام داشته باشد. رویه و شیوه تحلیلی قرآن نسبت به تاریخ بیانگر این معناست که از نظر قرآن تاریخ تکرار می‌شود و جوامع باید این را درک کنند تا همان شرایط و علل را بازسازی نکنند تا گرفتار عذاب شوند. بر اساس گزارش‌های آیات و روایات،‌ هامان وزیر فرعون(مجمع البیان، ج 7 و 8،‌ص 808) و نخستین کسی است که گل را پخت و آجر ساخت.(قصص، آیه 38؛ جامع البیان،‌ج 11‌،‌جزء 20، ص 72) اگر این مسئله درست باشد باید او را از دانشمندان و نخبگان روزگار خود نیز به شمار آورد. البته برخی واژه‌ هامان را اسم علم نمی‌دانند و بر این باورند که‌ هامان همانند واژه عزیز در سوره یوسف و یا فرعون لقب منصبی مانند کسری و قیصر است. بر این اساس‌هامان لقب وزیر فرعون و پادشاه مصر است.(تفسیر التحریر و التنویر، ج 10، جزء 20، ص 72)
با نگاهی به گزارش‌های قرآنی این معنا به دست می‌آید که وی از مشاوران بسیار نزدیک فرعون مصر بوده و در بسیاری از کارها با هم هماهنگ بودند. به عنوان نمونه حتی در انتخاب حضرت موسی(ع) به فرزندی فرعون، ‌هامان و فرماندهان نظامی نیز نقش داشتند.(قصص، آیات 7 و 8)
خداوند‌ هامان را وزیر فرعون(قصص، آیه 6؛‌غافر‌،‌آیه 36؛ مجمع البیان،‌ ج 7 و 8، ص 808)، از چهره‌های سرشناس و کلیدی در حکومت فرعون(قصص، ایه 38، عنکبوت، آیه 39)، از صاحبان نفود و قدرت(همان)، از دانشمندان(قصص‌، آیه 38؛ جامع البیان،‌ج 11‌،‌جزء 20، ص 72)، از فرماندهان نظامی(قصص، آیه 6 و 8) و برخوردار از امکانات گسترده در حکومت فرعونی (قصص، آیه 6) معرفی می‌کند.
وی انسانی حق ناپذیر و حق‌ستیز(غافر، آیات 24 و 25) و ستمگر و مستکبری است که فرمان به نسل‌کشی یهودیان و بنی اسرائیل می‌دهد (غافر، آیات 23 تا 25) و زنان یهودی را به فاحشه‌گری و خدمت فرعونیان می‌کشاند.(همان)
هامان به سبب جایگاه ویژه‌اش،‌ مخاطب دعوت موسی(ع) بود و خداوند حضرت را ماموریت می‌دهد تا‌هامان را همانند فرعون به حق با دلایل روشن دعوت کند.(عنکبوت، آیه 39) ولی حق‌ستیزی ‌هامان موجب شد تا در کنار قدرت فرعونی و ثروت قارونی قرار گیرد و از حق سرباز زند و استکبار کند.
به نظر می‌رسد که نقش‌ هامان در دستگاه فرعونی،‌ نقش فلسفه بافی و توجیه‌گری باشد؛ زیرا دانش و نخبگی وی عاملی بود که بتواند مردمان را بفریبد و خام کند. اتهاماتی که به حضرت موسی(ع) به عنوان سحر و جادو زده می‌شود یا ساخت کاخی بلند در جست‌وجوی خداوند در آسمان و فرمان نسل‌کشی پسران و بهره‌گیری جنسی از زنان یهود بیانگر آن است که زر و زور و تزویر در دستگاه فرعونی بر آن بود تا سنت‌های باطل قبطی و قدرت فرعونی و خدایی آن حفظ شود. زر قارون در کنار تزویر ‌هامان و همکاری بلعم باعور و ساحران از سویی موجب می‌شود تا قدرت فرعونی و زور و خشونت آن توجیه و مشروعیت بیابد و سیره و سنت فرعونی به عنوان بهترین گزینه در سبک زندگی معرفی شود. 
تاکید بر رشد و هدایتگری سبک زندگی فرعونی،‌ تلاشی بود تا سبک زندگی ارائه شده از سوی پیامبر خدا تخطئه شود. ‌هامان درصدد مشروعیت بخشی به فرعونیت و ملیت آن به عنوان بهترین و کامل‌ترین سبک زندگی بود.
هامان در همه مراحل به عنوان یک نخبه و دانشمند درباری در صدد فلسفه بافی، توجیه‌گری، زورگویی و توطئه سازی بود. البته قرآن در آیاتی چند از جمله 5 و 6 سوره قصص و 23 تا 25 سوره غافر بیان می‌کند که این مکر و توطئه‌ هامانی هیچ سودی نداشت و در برابر آیات حق خداوند دچار شکست شد. خداوند همچنین در آیات 38 و 39 سوره عنکبوت بیان می‌کند که سبک زندگی ارائه شده از سوی‌ هامان به عنوان بهترین گزینه‌، از سوی شیطان تزیین شده بود و رسانه‌های جمعی و دیگران مهم اجتماع قبطی چون ساحران نیز در جا اندازی این معنا فعال بودند؛ ولی خداوند مکرشان را به خودشان بازگرداند و ساحران به جرگه حق پیوستند.
به هر حال بر اساس آیاتی از جمله 36 و 38 سوره قصص و 36 و 37 سوره غافر،‌ مسئولیت مهم‌ هامان در دربار و حکومت فرعونی، اجرای مکر و فریب در مبارزه با حق و آیین الهی بود. در این آیات تبیین شده است که چگونه ‌هامان به عنوان نخبه و فیلسوف دربار فرعونی تلاش می‌کند تا مردم را تحمیق کرده و آنان را در امور باطل سرگرم کند.
هامان نقش برجسته و چشمگیری در انحراف‌های عقیدتی مردم و رفتارهای نابهنجار و زشت داشت و مردم را به کارهای ناشایست از جمله بردگی جنسی زنان بنی اسرائیل دعوت می‌کرد.(قصص، آیات 38 و 41؛ عنکبوت، آیات 38 و 39) چهره شناس و برجسته و کلیدی بودن ‌هامان در دولت و حکومت فرعونی(همان)، از وی جایگاه متمایزی ساخته و مردم را به پیروی از افکار و رفتارهای او می‌کشاند. از این رو خداوند وی را از ملعونان و پیشتازان در قیامت و محشور شدن به صورت زشت و محروم از هرگونه نصرت الهی معرفی می‌کند(همان آیات) زیرا کاری که ‌هامان کرد پیشتازی و پیشوایی در کفر عقیدتی و فجور رفتاری است و این‌گونه است که در قیامت نیز پیشوا و پیشتاز قومش می‌شود و آنان را به دوزخ می‌برد. 
با نگاهی به آیات قرآن می‌توان دریافت که چگونه حاکمان و نخبگان و رهبران اجتماعی به سبب قرار گرفتن در جایگاه خاص اجتماعی، مردمان را به دو سوی متضاد حق و باطل، هدایت و گمراهی رهنمون می‌شوند و زمینه اصلاح یا تخریب فرهنگی را فراهم می‌آورند.
توده‌های مردم تحت تاثیر نخبگان جامعه و خواص خود به راهی می‌روند که آنان ترسیم می‌کنند. بنابراین، لازم است تا به نقش مثبت و منفی خواص و حاکمان جامعه توجه ویژه کرد. اگر نخبگان جامعه اهل کفرگویی و فجور و رفتارهای نابهنجار باشند، توده‌های مردم نیز آنان را الگوی فکری و فرهنگی و رفتاری خویش قرار می‌دهند و گمراه می‌شوند. از نظر قرآن حاکمان جامعه به عنوان پیشوایان حق یا کفر نقش ایفا می‌کنند و همان گونه که در دنیا مردم را به حق یا باطل، خوب و زشت می‌خوانند و یا می‌کشانند،‌ در آخرت نیز پیشوا و پیشتاز مردمان در بردن به بهشت یا دوزخ می‌باشند.
پس اولیای امور باید به نخبگان جامعه و خواص توجه ویژه مبذول دارند تا آنان افکار و رفتارهای ناپسند را در جامعه ترویج ندهند. اینکه برخی می‌خواهند فرهنگ عمومی را با برخی از کارهای ساده‌اندیشانه سامان دهند، هرگز به سامان نمی‌رسد؛ بلکه باید به الگوها و دیگران مهم جامعه توجه داشت. در این میان نقش رسانه به سبب بیان الگوهای برتر در جامعه برجسته است.  فرعون و ‌هامان در زمان خودشان از رسانه قوی جادو و سحر ساحران برای برتری مکتب و سبک زندگی خودشان بهره می‌جستند. امروز نیز حاکمان می‌توانند، از هنرمندان و ورزشکاران و رسانه‌ها به عنوان ابزارهای قوی برای الگوسازی درست و خوب بهره گیرند و فرهنگ عمومی جامعه را مدیریت کنند.