کد خبر: ۳۱۸۲۳۶
تاریخ انتشار : ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ - ۲۲:۰۳
یادنامه آیت‌الله عبدالکریم حق‌شناس- 2۵

همراهی علم و اخلاق

مرحوم آیت‌الله محمدی ری‌شهری

راه رسیدن به نور علم
آیت‌الله حق‏شناس، بارها این مضمون را از مرحوم آیت‌الله بروجردی نقل می‏کرد که: «تو باید همۀ خودت را به علم بدهی تا علم، اندکی از خودش را به تو بدهد». مضمون این جمله را بعدها در کتاب منیة المرید مرحوم شهید ثانی1 دیدم. همچنین از جمله نصایح آیت‌الله حق‏شناس این بود که «توفیق علم‏آموزی با ترک گناه و معصیت به دست می‏آید». ایشان این ابیات عربی را زیاد می‏خواند:
شَکَوتُ إلی وَکیعٍ سوءَ حِفظی
فَأَرشَدَنی إلی تَرکِ الْمَعاصی
وَ قالَ اعلَم بِأَنَّ العِلمَ فضلٌ
وَ فَضلُ الله لا یُؤتاهُ عاصی۲
یعنی شخصی به استادش- که نامش «وکیع»۳ بوده است- از ضعف حافظه شکایت می‏کند. او راه چاره را در ترک معاصی بیان می‏کند؛ چرا که علم، نور و فضل خداوند است و فضل الهی به گناهکار داده نمی‏شود.۴
حلّ مشکل علمی
تحصیل کردن، حواس جمع می‏خواهد. در یک اتاق شلوغ نمی‏توان درس خواند. باید به یک اتاق خالی بروی، درها را هم ببندی و با حواس جمع مطالعه کنی؛ ولی بدان که این حواس جمع را خدا درست می‏کند. البتّه شما باید قدم برداری و پروردگار عزیز را‌پرستش کنی؛ نفْس‏پرستی، مقام‏پرستی، پول‏پرستی، رفیق‏پرستی، دنیا‏پرستی و همۀ اینها را کنار بگذاری تا خدا حواست را برای درس خواندن جمع کند.۵
***‏
من در دوران تحصیل، به مشکلی در مباحث رجالی برخورد کردم.... روزی مقابل مزار میرزای قمی(ره) در مسجد حاج شیخ محمّدعلی به خدا گفتم: «ای پروردگار عزیز! من از تو پول و نان نمی‏خواهم؛ من فقرِ علمی دارم! آیا می‏شود حاجت من برآورده شود؟». بعد به منزل رفتم. وضو گرفتم، دعا کردم و با همین فکر و نیّت خوابیدم که ناگهان دیدم در باز شد و آقا تشریف آوردند و گفتند: «یَا ابْنَ آدَمَ! تَفَرَّغ لِعِبَادَتی أملَأ صَدرَکَ غِنًى وَ أسُدَّ فَقرَکَ»؛۶ [یعنی] ‌ای پسر آدم! اگر در مقام عبودیّت و بندگی کوشا باشی، تمام جهات فقر تو را ما جبران می‏کنیم؛ فقر علمی، مادّی، مالی، بدنی، همه چیز! بعد به من فرمود: «فهمیدی؟». گفتم: بله. ایشان فرمود: «دیگر انتظار چیز دیگری را نداشته باش». پس اگر دیدی اینجا معطّل مانده‏ای، بِدان برای آن است که آنجا را کم گذاشته‏ای.
من خیلی تعجّب کردم و با خودم گفتم: این خواب را برای که بگویم تا تعبیر کند!؟ صبح که شد، بر سر مقبرۀ آقای آ‏شیخ فضل‌الله نوری(ره) در صحن نو رفتم و دیدم که یکی از کِبار آقایان اهل علم که از مشایخ بود و در آن وقت واقعاً ضرب‌المثل بود، آنجا نشسته است. به ایشان گفتم: «آقا! من خوابی دیده‏ام. اجازه می‏دهید برای شما نقل کنم؟». گفتند: بفرمایید! بنده خواب را گفتم و روایت را نقل کردم. ایشان فرمودند: اوّلاً این مکاشفه است و خواب نیست؛ چون بیان واقع است. دوم، این که بنده، قسمت دوم روایت را هم برای شما می‏خوانم، می‏فرماید: «[وَ إن لاتَفَرَّغ لِعِبادَتی؛] اگر تو از بندگی ما کم بگذاری، أملأ قَلبَکَ شُغُلاً بِالدُّنیا، ثُمَّ لا أسُدَّ فاقَتَکَ وَ أکِلُکَ إلى طَلَبِکَ»؛۷ یعنی گرفتارت می‏کنیم. از اوّل صبح، به بازار می‏روی تا دیروقتِ شب؛ از من هم می‏پرسی: نماز مغرب تا کِی اداست؟! دویدی، حسابی هم خسته شدی؛ ولی تمام گرفتاری‏ها و فرجه‏ها و شکاف‏های زندگی‏ات همچنان به حال خودش باقی است. اگر به طاعت و بندگی من توجّه نکردی، دست و بالت را می‏بندم و گرفتارت می‏کنم، به طوری که مشکلات و گرفتاری‏ها از هر ناحیه‏ای به تو حمله‏ور شود و بیچارگی‏هایت هم سر جای خودش بماند! ۸
همراهی علم و عبادت
رفقای عزیز! آقایان اهل علم! خدا شاهد است اگر شما نماز اوّل وقتتان را ترک کنید، یا بالاتر، اگر خدای تبارک و تعالی آن‌کس که تهجّد را روزی‏اش کرده، اگر آن را ترک کند، تحصیلاتش منقطع می‏شود. بله! خیلی‏ها بودند که درس می‏خواندند، ولی رها کردند و رفتند؛ چون عشق و علاقه و استعداد را پروردگار باید مرحمت کند تا درس خواندن آدم پیش برود. این زمینه‏ها در اثر التماس به درگاه خدا، خلوت و توجّه در شب و نیمه‏شب فراهم می‏شود.‌ ای داد و ‌ای فریاد! علّت محدثۀ تحصیلات شما، توفیق پروردگار بود. البتّه تصمیم خودتان هم مؤثّر است؛ امّا بقا و ادامۀ این تحصیلات، موکول بر همین ارتباط با پروردگار است.۹
***‏
امروز دیدم یک محصّلی۱۰ هنگام نماز، دارد برای غذا خوردن می‏رود. گفتم: «ساعت نماز و اقامۀ جماعت است. کجا می‏روی؟». گفت: به منزل می‏روم تا غذا بخورم! ببینید آقا! این آدم، برنامه ندارد. این محصّل، بی‏برنامه است.... از صبح که آمده تا حالا خودش را خسته کرده که چه طور از «یَضربُ»، «ضاربٌ» ساخته می‏شود و چه طور از «ضوربَ»، اسم مکان و زمان، مشتق می‏شود. آیا حالا که صرف کرد و حسابی خسته شد، زمانی که وقت نماز شد، باید برود منزل غذا بخورد؟! این یعنی این که برنامه نداری. اگر هم گرسنه می‏شوی، راه هست برای این که نه گرسنگی بکشی و نه این که از نماز اوّل وقت و جماعت محروم شوی. مقداری نان و پنیر بگیر و همراه خود بیاور. این، همان کاری است که اساتید ما نوعاً در ایّام طلبگی می‏کردند. آنها هم مقداری گوشت کوبیده لای نان می‏گذاشتند و نان را در دستمال می‏پیچیدند، در یک ساعت معیّن که گرسنه‏شان می‏شد، آن را می‏خوردند. آیا سزاوار است که انسان «نماز جماعتش» را برای «نان و چایی» ترک کند؟!۱۱
***‏
آیت‌الله حق‏شناس می‏فرمود: «طلبه نباید زیاد از زیارت دور بشود. طلبه باید دست‌کم چندبار در سال به زیارت امام رضا مشرّف شود».۱۲
من به آقایان همکار خودم و به محصّلان معارف اسلامی دانشگاهی هشدار می‏دهم که اگر می‏خواهند توفیق تحصیل علم، برایشان ادامه پیدا کند، باید در درس اخلاق شرکت کنند! نزدیک منزلتان هرجا که هست، شمال شهر، وسط شهر، جنوب شهر و... جلسه‏ای پیدا کنید و حتماً در آن شرکت کنید. آخر باید ببینید که آن‌سوی عالم هم چه خبر است!...
یک‌بار، بنده به مدرسه آقای حجّت رفتم. چند تن از آقایان اهل علم که از کَن آمده بودند نیز در آنجا حضور داشتند. به من گفتند: شما پیش آقای بروجردی برو و به ایشان بگو: ما به دنیا میل پیدا کرده‏ایم! نیاز به درس اخلاق داریم. آن طلبه‏ها، فاضل بودند و درس خارج می‏رفتند. در عین حال می‏گفتند: دنیا در نظر ما بزرگ شده است! وقتی که من به ایشان عرض کردم، ایشان فرمودند: «من برای ده‌هزار نفر آقایان اهل علم، از کجا استاد اخلاقی تهیّه کنم؟». یعنی ایشان حرف را رد نکردند و به فکر رفتند که برای این همه طلبه چه باید بکنند! فهمیدی، داداش جون؟ معلوم می‏شود این مطلب بزرگی است که آقایان باید به درس اخلاق حاضر شوند تا تحصیلاتشان ادامه پیدا کند و سودبخش بشود.... اگر مطالب اخلاقی را مورد مذاکره قرار ندهند، توفیق تحصیلشان، خیلی ساده از بین خواهد رفت. واقعاً توفیقات و تحصیلات، منقطع خواهد شد. رفقا! استعداد و عشق به تحصیل را خدا می‏دهد و غایتش هم این است که خدمتگزار امام زمان باشیم. پس باید اخلاق باشد تا توفیقات ادامه پیدا کند....
ای رفقای عزیز! پس در هر مرتبه‏ای که هستید، و لو این که در مراتب عالی علمی هم که باشید، باید مذاکرۀ اخلاقی داشته باشید. ما پنجشنبه‏ها، کتاب‏های علمی را کنار می‏گذاشتیم و چهار پنج نفری، با آقایانی که همه از بزرگان و سَرورهای بنده بودند، می‏نشستیم و مذاکرۀ اخلاقی می‏کردیم. همان یک روز، هفتۀ آتی ما را تأمین می‏کرد....
من به شما هشدار می‏دهم. یک وقت نگویید: «نه بابا! درس اخلاق نمی‏خواهد. خودمان إن شاء الله به این مطالب می‏رسیم. خودمان کتب اخلاقی را مطالعه می‏کنیم و لازم نیست که به جلسۀ اخلاق برویم». نمی‏رسی بابا جان! ما نمی‏توانیم خودمان را برسانیم. باید از همان اوّل که جامع المقدّمات را باز می‏کنیم، استاد اخلاق داشته باشیم، و الّا تحصیلمان بریده خواهد شد و عشق تحصیل از ما سلب می‏شود.۱۳
***‏
در ایّامی که در قم بودیم، کارمان این بود که در ایّام هفته با کتب درسی مشغول بودیم و وقتی که پنجشنبه و جمعه می‏شد، کتب تحصیلی را می‏بستیم و به کلاس اخلاق می‏رفتیم. یک جلسۀ اخلاق درست کرده بودیم که با بعضی از آقایان جمع می‏شدیم و معارف دین را مطالعه می‏کردیم. مثلاً یک روز دربارۀ این آیۀ شریفۀ (إنَّما یَـخشَى اللهَ مِن عِبادِهِ العُلَماءُ إنَّ الله عَزیزٌ غَفورٌ)۱۴ بحث و اشکال می‏کردیم که چه طور شده که ما در علم ورود داریم و انحای مختلفۀ علوم را می‏دانیم، امّا رادع و مانعی نداریم که زبان یا چشممان در بعضی کارها به خطا نرود، یا مثلاً آیا می‏شود این خطوراتی را که از دل مؤمن می‏گذرد، کنترل کرد؟ پنجشنبه و جمعه‏ها مباحثۀ اخلاق می‏کردیم و می‏دانستیم که اگر بخواهیم تحصیلات ما باقی باشد، اعم از این که تحصیلات جدید باشد یا معارف اسلامی، بقائش منوط به این است که روحیّات ما سیر تکاملی داشته 
باشد.۱۵
***‏
آیت‌الله حق‏شناس معتقد بود آنچه به علم انسان کیفیّت می‏بخشد، زمینه‏های اخلاقی است. به تعبیر دیگر، اخلاق فرد باید به تناسب رشد علمی‏اش، رشد کند. از ایشان زیاد شنیده می‏شد که می‏فرمود: «در اوّل طلبگی در یک دستمان سیوطی۱۶ بود و در دست دیگر، معراج السعادة ۱۷ و وقتی بالاتر رفتیم، در یک دست، کتاب‏های دیگر داشتیم و در دست دیگر، جامع السعادات1۸».۱۹
***‏
استاد حق‏شناس بارها تأکید می‏کرد: «باید درس را جِد و خوب خواند تا رسیدن به اجتهاد؛ امّا علم، هر چه که باشد، بدون اخلاق هیچ ارزشی ندارد».۲۰
***‏
زمانی که تصمیم گرفتم وارد حوزۀ علمیّه بشوم، به مدرسۀ آیت‌الله حق‏شناس مراجعه کردم. ایشان در حجرۀ کوچکی که بعداً به نوارخانۀ مدرسه تبدیل شد، حضور داشت. وقتی به ایشان گفتم: می‏‏خواهم طلبۀ شما بشوم، فرمود: «داداش جون! می‏خواهی طلبۀ من بشوی یا طلبۀ امام زمان؟». 
در واقع، ایشان با این تذکّر، از همان لحظۀ اوّل، تربیت را شروع کرد. گفتم: با دعای خیر شما و تحت تربیت شما- إن‌شاء‌الله- می‏خواهم طلبۀ امام زمان بشوم و خدمت کنم. ایشان پس از مقداری موعظه، این نکته را هم فرمود: «این راه سخت است و باید مردانه‏وار وارد شوی و خوب درس بخوانی».۲۱
***‏
یک روز در اوایل طلبگی، آیت‌الله حق‏شناس به من فرمود: «در بین رفقایت، کسی هست برایت حدیث بگوید؟». گفتم: نه؛ همان مطالبی است که اساتید سر کلاس می‏گویند. فرمود: «داداش جون! پس هر روز از ساعت چهار و نیمِ بعدازظهر بیا این جا و کتاب معراج السعادة‏ مرحوم نراقی را هم بیاور تا از بحث غیبت شروع کنیم». 
عصر همان روز، کتاب را تهیّه کردم و خدمتشان رفتم که ایشان فرمود: «یوم الشروع از چهارشنبه باشد، بهتر است». ایشان تا جایی که ممکن بود، چهارشنبه‏ها یا یکشنبه‏ها را برای انجام کارهای مهم، روز شروع قرار می‏داد و البتّه به چهارشنبه‏ها عنایت بیشتری داشت. چهارشنبۀ همان هفته رفتم و همان‌گونه که فرموده بود، تدریس بخش غیبت کتاب معراج السعادة را شروع کرد. در بین جلسه، یکی از دوستان هم وارد شد و حاج آقا از او هم خواست تا در آن بحث شرکت کند. پس از آن، کم ‏کم چند تن دیگر از رفقا هم متوجّه شدند و کلاسی که بنا بود فقط من و حاج آقا باشیم، به کلاس بیست نفره تبدیل شد. آن جلسات برای من خیلی پربار بود.۲۲
***‏
آیت‌الله حق‏شناس به نقل از استادش مرحوم آیت‌الله العظمی حجّت می‏فرمود: «شخصی بود در کربلا و کتاب کفایة الاُصول مرحوم آخوند خراسانی را به اعتقاد خودش خیلی خوب درس می‏داد و دچار عجب و خودپسندی شده بود. او یک روز به شاگردهایش می‏گوید: این‌گونه که من کفایه را تدریس می‏کنم، آقا امیر المؤمنین و امام حسن و امام حسین(ع) نیز می‏توانند؛ ولی نسبت به حضرت عبّاس تردید دارم! وقتی این بی‏ادبی را به ساحت مقدّس آقا ابوالفضل العبّاس کرد، امیر مؤمنان را در خواب می‏بیند که اوّل، یک سیلی محکم به او می‏زند و بعد می‏فرماید:
«این معلوماتی که تو تحصیل کرده‏ای، قطره‏ای از اقیانوس علم ماست. تو فقط الفاظ اینها را یاد گرفته‏ای» آن شخص توبه می‏کند و به زیارت حضرت عبّاس می‏رود و عذرخواهی می‏کند».۲۳ 
پی‌نوشت‌ها:
1. عبارت شهید ثانی، چنین است: «أعط العلمَ كُلَّک، يُعطک بعضَه» (منیة المرید: ص۱۶۹).
۲. منیة المرید: ص۲۵۵. نیز، ر. ک: شرح نهج‌البلاغة، ابن ابی الحدید: ج۱۹ ص۱۸۲ و مجمع البحرین: ج۴ ص۴۰۹.
۳. وکیع بن جرّاح بن ملیح (م ۱۹۶ ق)، از حافظان برجستۀ حديث و فقیهان حنفی‏مذهبِ کوفی بوده است.
۴. به نقل از حجّت‌الإسلام عبدالرضا پورذهبی.
۵. مواعظ: ج۳ ص۱۷۴.
۶. متن کامل این حدیث که از رسول خدا صلی الله علیه وآله روایت شده، چنین است: «إنَّ الله تَعالىٰ‏ يَقولُ: يَابنَ آدَمَ! تَفَرَّغ لِعِبادَتی أملَأ صَدرَکَ غِنىً وَ أسُدَّ فَقرَکَ و إلّا تَفعَلَ مَلَأتُ يَدَيکَ شُغُلًا وَ لَم أسُدَّ فَقرَکَ؛ خدای متعال می‏فرماید: اى پسر آدم! خود را وقف عبادت من گردان تا سینه‏ات را از بى‏نیازى پر کنم و فقرت را بزدایم. در غیر این صورت، دستانت را پر از کار [و مشغله‏] مى‏گردانم و فقرت را برطرف نمى‏سازم‏» (سنن الترمذی: ج۴ ص۶۴۳ ح۲۴۶۶).
۷. متن کامل این حدیث که از امام صادق(ع) روایت شده، چنین است: «فِی التَّوراةِ مَكتوبٌ: يَابنَ آدَمَ! تَفَرَّغ لِعِبادَتی أملَأ قلبَکَ غِنىً، وَ لا أكِلکَ إلى‏ طَلَبِکَ، وَ عَلَیَّ أن أسُدَّ فاقَتَکَ وَ أملَأَ قَلبَکَ‏ خَوفاً مِنّی‏، وَ إن لاتَفَرَّغ لِعِبادَتی أملَأ قَلبَکَ شُغُلاً بِالدُّنيا ثُمَّ لا أسُدُّ فاقَتَکَ، وَ أكِلُکَ إلى‏ طَلَبِکَ؛ در تورات نوشته شده است: اى پسر آدم! خود را وقف عبادت من گردان تا دلت را از بى‏نیازى آکنده سازم و تو را به خواسته‏ات وانگذارم و بر من است که درِ نیازمندى را به روى تو ببندم و دلت را از ترس خود لبریز سازم. اگر خود را وقف عبادت من نسازى، دلت را از گرفتارى به دنیا پُر می‏کنم. سپس درِ نیاز را به رویت نمی‏بندم و تو را به خواسته‏ات وامی‏گذارم» (الکافی: ج۲ ص۸۳ ح۱).
۸. مواعظ: ج۲ ص۲۸-۲۹.
۹. مواعظ: ج۳ ص۴۵.
۱۰. مقصود، یکی از طلّاب علوم دینی است.
۱۱. مواعظ: ج۳ ص۴۵.
۱۲. به نقل از آقای مرتضی اخوان.
۱۳. مواعظ: ج۳ ص۸۹- ۹۲.
۱۴. {از میان بندگان خدا، تنها دانشمندان از او می‏ترسند} (فاطر: آیۀ ۲۸).
۱۵. مواعظ: ج۴ ص۶۰. ایشان مشابه این مطلب را در سخنرانی دیگری، چنین بیان نموده است: «وقتی که ما در حوزه مشغول تحصیل بودیم، روزهای پنجشنبه و جمعه کتاب‏های درسی را می‏بستیم، به حوزه‏ای می‏رفتیم و آنجا با بعضی از دوستان مثل آقای خسروشاهی و آقایان دیگر، اخلاق مباحثه می‏کردیم؛ چون می‏دانستیم علّت مُبقیه- یعنی آن چیزی که باعث دوام و بقای تحصیلات ما می‏شود- این علم و توجّه کردن به مقام اقدس پروردگار است» (مواعظ: ج۳ ص۳۱).
۱۶. مقصود، کتاب البهجة المرضیّة علی ألفیة ابن مالک تألیف جلال‏‌الدین سیوطی (م ۹۱۱ ق)، از مشهورترین کتاب‏های ادبیّات عرب است که امروزه در سال دوم حوزه‏های علمیّه تدریس می‏شود.
۱۷. کتاب معراج السعادة نوشتۀ ملّا احمد نراقی (م ۱۲۴۵ ق) از مشهورترین کتاب‏های اخلاق به زبان فارسی است.
۱۸. کتاب جامع السعادات نوشتۀ ملّا محمّدمهدی نراقی (م ۱۲۰۹ ق) از جامع‏ترین کتاب‏های اخلاق به زبان عربی است.
۱۹. به نقل از حجّت‌الإسلام عبد الرضا پورذهبی.
۲۰. به نقل از حجّت‌الإسلام سیّد عبّاس قائم‏مقامی.
۲۱. به نقل از حجّت‌الإسلام علی عبدی انبوهی.
۲۲. به نقل از حجّت‌الإسلام علی عبدی انبوهی.
۲۳. به نقل از حجّت‌الإسلام غلامحسن بخشی.