همراهی علم و اخلاق
مرحوم آیتالله محمدی ریشهری
راه رسیدن به نور علم
آیتالله حقشناس، بارها این مضمون را از مرحوم آیتالله بروجردی نقل میکرد که: «تو باید همۀ خودت را به علم بدهی تا علم، اندکی از خودش را به تو بدهد». مضمون این جمله را بعدها در کتاب منیة المرید مرحوم شهید ثانی1 دیدم. همچنین از جمله نصایح آیتالله حقشناس این بود که «توفیق علمآموزی با ترک گناه و معصیت به دست میآید». ایشان این ابیات عربی را زیاد میخواند:
شَکَوتُ إلی وَکیعٍ سوءَ حِفظی
فَأَرشَدَنی إلی تَرکِ الْمَعاصی
وَ قالَ اعلَم بِأَنَّ العِلمَ فضلٌ
وَ فَضلُ الله لا یُؤتاهُ عاصی۲
یعنی شخصی به استادش- که نامش «وکیع»۳ بوده است- از ضعف حافظه شکایت میکند. او راه چاره را در ترک معاصی بیان میکند؛ چرا که علم، نور و فضل خداوند است و فضل الهی به گناهکار داده نمیشود.۴
حلّ مشکل علمی
تحصیل کردن، حواس جمع میخواهد. در یک اتاق شلوغ نمیتوان درس خواند. باید به یک اتاق خالی بروی، درها را هم ببندی و با حواس جمع مطالعه کنی؛ ولی بدان که این حواس جمع را خدا درست میکند. البتّه شما باید قدم برداری و پروردگار عزیز راپرستش کنی؛ نفْسپرستی، مقامپرستی، پولپرستی، رفیقپرستی، دنیاپرستی و همۀ اینها را کنار بگذاری تا خدا حواست را برای درس خواندن جمع کند.۵
***
من در دوران تحصیل، به مشکلی در مباحث رجالی برخورد کردم.... روزی مقابل مزار میرزای قمی(ره) در مسجد حاج شیخ محمّدعلی به خدا گفتم: «ای پروردگار عزیز! من از تو پول و نان نمیخواهم؛ من فقرِ علمی دارم! آیا میشود حاجت من برآورده شود؟». بعد به منزل رفتم. وضو گرفتم، دعا کردم و با همین فکر و نیّت خوابیدم که ناگهان دیدم در باز شد و آقا تشریف آوردند و گفتند: «یَا ابْنَ آدَمَ! تَفَرَّغ لِعِبَادَتی أملَأ صَدرَکَ غِنًى وَ أسُدَّ فَقرَکَ»؛۶ [یعنی] ای پسر آدم! اگر در مقام عبودیّت و بندگی کوشا باشی، تمام جهات فقر تو را ما جبران میکنیم؛ فقر علمی، مادّی، مالی، بدنی، همه چیز! بعد به من فرمود: «فهمیدی؟». گفتم: بله. ایشان فرمود: «دیگر انتظار چیز دیگری را نداشته باش». پس اگر دیدی اینجا معطّل ماندهای، بِدان برای آن است که آنجا را کم گذاشتهای.
من خیلی تعجّب کردم و با خودم گفتم: این خواب را برای که بگویم تا تعبیر کند!؟ صبح که شد، بر سر مقبرۀ آقای آشیخ فضلالله نوری(ره) در صحن نو رفتم و دیدم که یکی از کِبار آقایان اهل علم که از مشایخ بود و در آن وقت واقعاً ضربالمثل بود، آنجا نشسته است. به ایشان گفتم: «آقا! من خوابی دیدهام. اجازه میدهید برای شما نقل کنم؟». گفتند: بفرمایید! بنده خواب را گفتم و روایت را نقل کردم. ایشان فرمودند: اوّلاً این مکاشفه است و خواب نیست؛ چون بیان واقع است. دوم، این که بنده، قسمت دوم روایت را هم برای شما میخوانم، میفرماید: «[وَ إن لاتَفَرَّغ لِعِبادَتی؛] اگر تو از بندگی ما کم بگذاری، أملأ قَلبَکَ شُغُلاً بِالدُّنیا، ثُمَّ لا أسُدَّ فاقَتَکَ وَ أکِلُکَ إلى طَلَبِکَ»؛۷ یعنی گرفتارت میکنیم. از اوّل صبح، به بازار میروی تا دیروقتِ شب؛ از من هم میپرسی: نماز مغرب تا کِی اداست؟! دویدی، حسابی هم خسته شدی؛ ولی تمام گرفتاریها و فرجهها و شکافهای زندگیات همچنان به حال خودش باقی است. اگر به طاعت و بندگی من توجّه نکردی، دست و بالت را میبندم و گرفتارت میکنم، به طوری که مشکلات و گرفتاریها از هر ناحیهای به تو حملهور شود و بیچارگیهایت هم سر جای خودش بماند! ۸
همراهی علم و عبادت
رفقای عزیز! آقایان اهل علم! خدا شاهد است اگر شما نماز اوّل وقتتان را ترک کنید، یا بالاتر، اگر خدای تبارک و تعالی آنکس که تهجّد را روزیاش کرده، اگر آن را ترک کند، تحصیلاتش منقطع میشود. بله! خیلیها بودند که درس میخواندند، ولی رها کردند و رفتند؛ چون عشق و علاقه و استعداد را پروردگار باید مرحمت کند تا درس خواندن آدم پیش برود. این زمینهها در اثر التماس به درگاه خدا، خلوت و توجّه در شب و نیمهشب فراهم میشود. ای داد و ای فریاد! علّت محدثۀ تحصیلات شما، توفیق پروردگار بود. البتّه تصمیم خودتان هم مؤثّر است؛ امّا بقا و ادامۀ این تحصیلات، موکول بر همین ارتباط با پروردگار است.۹
***
امروز دیدم یک محصّلی۱۰ هنگام نماز، دارد برای غذا خوردن میرود. گفتم: «ساعت نماز و اقامۀ جماعت است. کجا میروی؟». گفت: به منزل میروم تا غذا بخورم! ببینید آقا! این آدم، برنامه ندارد. این محصّل، بیبرنامه است.... از صبح که آمده تا حالا خودش را خسته کرده که چه طور از «یَضربُ»، «ضاربٌ» ساخته میشود و چه طور از «ضوربَ»، اسم مکان و زمان، مشتق میشود. آیا حالا که صرف کرد و حسابی خسته شد، زمانی که وقت نماز شد، باید برود منزل غذا بخورد؟! این یعنی این که برنامه نداری. اگر هم گرسنه میشوی، راه هست برای این که نه گرسنگی بکشی و نه این که از نماز اوّل وقت و جماعت محروم شوی. مقداری نان و پنیر بگیر و همراه خود بیاور. این، همان کاری است که اساتید ما نوعاً در ایّام طلبگی میکردند. آنها هم مقداری گوشت کوبیده لای نان میگذاشتند و نان را در دستمال میپیچیدند، در یک ساعت معیّن که گرسنهشان میشد، آن را میخوردند. آیا سزاوار است که انسان «نماز جماعتش» را برای «نان و چایی» ترک کند؟!۱۱
***
آیتالله حقشناس میفرمود: «طلبه نباید زیاد از زیارت دور بشود. طلبه باید دستکم چندبار در سال به زیارت امام رضا مشرّف شود».۱۲
من به آقایان همکار خودم و به محصّلان معارف اسلامی دانشگاهی هشدار میدهم که اگر میخواهند توفیق تحصیل علم، برایشان ادامه پیدا کند، باید در درس اخلاق شرکت کنند! نزدیک منزلتان هرجا که هست، شمال شهر، وسط شهر، جنوب شهر و... جلسهای پیدا کنید و حتماً در آن شرکت کنید. آخر باید ببینید که آنسوی عالم هم چه خبر است!...
یکبار، بنده به مدرسه آقای حجّت رفتم. چند تن از آقایان اهل علم که از کَن آمده بودند نیز در آنجا حضور داشتند. به من گفتند: شما پیش آقای بروجردی برو و به ایشان بگو: ما به دنیا میل پیدا کردهایم! نیاز به درس اخلاق داریم. آن طلبهها، فاضل بودند و درس خارج میرفتند. در عین حال میگفتند: دنیا در نظر ما بزرگ شده است! وقتی که من به ایشان عرض کردم، ایشان فرمودند: «من برای دههزار نفر آقایان اهل علم، از کجا استاد اخلاقی تهیّه کنم؟». یعنی ایشان حرف را رد نکردند و به فکر رفتند که برای این همه طلبه چه باید بکنند! فهمیدی، داداش جون؟ معلوم میشود این مطلب بزرگی است که آقایان باید به درس اخلاق حاضر شوند تا تحصیلاتشان ادامه پیدا کند و سودبخش بشود.... اگر مطالب اخلاقی را مورد مذاکره قرار ندهند، توفیق تحصیلشان، خیلی ساده از بین خواهد رفت. واقعاً توفیقات و تحصیلات، منقطع خواهد شد. رفقا! استعداد و عشق به تحصیل را خدا میدهد و غایتش هم این است که خدمتگزار امام زمان باشیم. پس باید اخلاق باشد تا توفیقات ادامه پیدا کند....
ای رفقای عزیز! پس در هر مرتبهای که هستید، و لو این که در مراتب عالی علمی هم که باشید، باید مذاکرۀ اخلاقی داشته باشید. ما پنجشنبهها، کتابهای علمی را کنار میگذاشتیم و چهار پنج نفری، با آقایانی که همه از بزرگان و سَرورهای بنده بودند، مینشستیم و مذاکرۀ اخلاقی میکردیم. همان یک روز، هفتۀ آتی ما را تأمین میکرد....
من به شما هشدار میدهم. یک وقت نگویید: «نه بابا! درس اخلاق نمیخواهد. خودمان إن شاء الله به این مطالب میرسیم. خودمان کتب اخلاقی را مطالعه میکنیم و لازم نیست که به جلسۀ اخلاق برویم». نمیرسی بابا جان! ما نمیتوانیم خودمان را برسانیم. باید از همان اوّل که جامع المقدّمات را باز میکنیم، استاد اخلاق داشته باشیم، و الّا تحصیلمان بریده خواهد شد و عشق تحصیل از ما سلب میشود.۱۳
***
در ایّامی که در قم بودیم، کارمان این بود که در ایّام هفته با کتب درسی مشغول بودیم و وقتی که پنجشنبه و جمعه میشد، کتب تحصیلی را میبستیم و به کلاس اخلاق میرفتیم. یک جلسۀ اخلاق درست کرده بودیم که با بعضی از آقایان جمع میشدیم و معارف دین را مطالعه میکردیم. مثلاً یک روز دربارۀ این آیۀ شریفۀ (إنَّما یَـخشَى اللهَ مِن عِبادِهِ العُلَماءُ إنَّ الله عَزیزٌ غَفورٌ)۱۴ بحث و اشکال میکردیم که چه طور شده که ما در علم ورود داریم و انحای مختلفۀ علوم را میدانیم، امّا رادع و مانعی نداریم که زبان یا چشممان در بعضی کارها به خطا نرود، یا مثلاً آیا میشود این خطوراتی را که از دل مؤمن میگذرد، کنترل کرد؟ پنجشنبه و جمعهها مباحثۀ اخلاق میکردیم و میدانستیم که اگر بخواهیم تحصیلات ما باقی باشد، اعم از این که تحصیلات جدید باشد یا معارف اسلامی، بقائش منوط به این است که روحیّات ما سیر تکاملی داشته
باشد.۱۵
***
آیتالله حقشناس معتقد بود آنچه به علم انسان کیفیّت میبخشد، زمینههای اخلاقی است. به تعبیر دیگر، اخلاق فرد باید به تناسب رشد علمیاش، رشد کند. از ایشان زیاد شنیده میشد که میفرمود: «در اوّل طلبگی در یک دستمان سیوطی۱۶ بود و در دست دیگر، معراج السعادة ۱۷ و وقتی بالاتر رفتیم، در یک دست، کتابهای دیگر داشتیم و در دست دیگر، جامع السعادات1۸».۱۹
***
استاد حقشناس بارها تأکید میکرد: «باید درس را جِد و خوب خواند تا رسیدن به اجتهاد؛ امّا علم، هر چه که باشد، بدون اخلاق هیچ ارزشی ندارد».۲۰
***
زمانی که تصمیم گرفتم وارد حوزۀ علمیّه بشوم، به مدرسۀ آیتالله حقشناس مراجعه کردم. ایشان در حجرۀ کوچکی که بعداً به نوارخانۀ مدرسه تبدیل شد، حضور داشت. وقتی به ایشان گفتم: میخواهم طلبۀ شما بشوم، فرمود: «داداش جون! میخواهی طلبۀ من بشوی یا طلبۀ امام زمان؟».
در واقع، ایشان با این تذکّر، از همان لحظۀ اوّل، تربیت را شروع کرد. گفتم: با دعای خیر شما و تحت تربیت شما- إنشاءالله- میخواهم طلبۀ امام زمان بشوم و خدمت کنم. ایشان پس از مقداری موعظه، این نکته را هم فرمود: «این راه سخت است و باید مردانهوار وارد شوی و خوب درس بخوانی».۲۱
***
یک روز در اوایل طلبگی، آیتالله حقشناس به من فرمود: «در بین رفقایت، کسی هست برایت حدیث بگوید؟». گفتم: نه؛ همان مطالبی است که اساتید سر کلاس میگویند. فرمود: «داداش جون! پس هر روز از ساعت چهار و نیمِ بعدازظهر بیا این جا و کتاب معراج السعادة مرحوم نراقی را هم بیاور تا از بحث غیبت شروع کنیم».
عصر همان روز، کتاب را تهیّه کردم و خدمتشان رفتم که ایشان فرمود: «یوم الشروع از چهارشنبه باشد، بهتر است». ایشان تا جایی که ممکن بود، چهارشنبهها یا یکشنبهها را برای انجام کارهای مهم، روز شروع قرار میداد و البتّه به چهارشنبهها عنایت بیشتری داشت. چهارشنبۀ همان هفته رفتم و همانگونه که فرموده بود، تدریس بخش غیبت کتاب معراج السعادة را شروع کرد. در بین جلسه، یکی از دوستان هم وارد شد و حاج آقا از او هم خواست تا در آن بحث شرکت کند. پس از آن، کم کم چند تن دیگر از رفقا هم متوجّه شدند و کلاسی که بنا بود فقط من و حاج آقا باشیم، به کلاس بیست نفره تبدیل شد. آن جلسات برای من خیلی پربار بود.۲۲
***
آیتالله حقشناس به نقل از استادش مرحوم آیتالله العظمی حجّت میفرمود: «شخصی بود در کربلا و کتاب کفایة الاُصول مرحوم آخوند خراسانی را به اعتقاد خودش خیلی خوب درس میداد و دچار عجب و خودپسندی شده بود. او یک روز به شاگردهایش میگوید: اینگونه که من کفایه را تدریس میکنم، آقا امیر المؤمنین و امام حسن و امام حسین(ع) نیز میتوانند؛ ولی نسبت به حضرت عبّاس تردید دارم! وقتی این بیادبی را به ساحت مقدّس آقا ابوالفضل العبّاس کرد، امیر مؤمنان را در خواب میبیند که اوّل، یک سیلی محکم به او میزند و بعد میفرماید:
«این معلوماتی که تو تحصیل کردهای، قطرهای از اقیانوس علم ماست. تو فقط الفاظ اینها را یاد گرفتهای» آن شخص توبه میکند و به زیارت حضرت عبّاس میرود و عذرخواهی میکند».۲۳
پینوشتها:
1. عبارت شهید ثانی، چنین است: «أعط العلمَ كُلَّک، يُعطک بعضَه» (منیة المرید: ص۱۶۹).
۲. منیة المرید: ص۲۵۵. نیز، ر. ک: شرح نهجالبلاغة، ابن ابی الحدید: ج۱۹ ص۱۸۲ و مجمع البحرین: ج۴ ص۴۰۹.
۳. وکیع بن جرّاح بن ملیح (م ۱۹۶ ق)، از حافظان برجستۀ حديث و فقیهان حنفیمذهبِ کوفی بوده است.
۴. به نقل از حجّتالإسلام عبدالرضا پورذهبی.
۵. مواعظ: ج۳ ص۱۷۴.
۶. متن کامل این حدیث که از رسول خدا صلی الله علیه وآله روایت شده، چنین است: «إنَّ الله تَعالىٰ يَقولُ: يَابنَ آدَمَ! تَفَرَّغ لِعِبادَتی أملَأ صَدرَکَ غِنىً وَ أسُدَّ فَقرَکَ و إلّا تَفعَلَ مَلَأتُ يَدَيکَ شُغُلًا وَ لَم أسُدَّ فَقرَکَ؛ خدای متعال میفرماید: اى پسر آدم! خود را وقف عبادت من گردان تا سینهات را از بىنیازى پر کنم و فقرت را بزدایم. در غیر این صورت، دستانت را پر از کار [و مشغله] مىگردانم و فقرت را برطرف نمىسازم» (سنن الترمذی: ج۴ ص۶۴۳ ح۲۴۶۶).
۷. متن کامل این حدیث که از امام صادق(ع) روایت شده، چنین است: «فِی التَّوراةِ مَكتوبٌ: يَابنَ آدَمَ! تَفَرَّغ لِعِبادَتی أملَأ قلبَکَ غِنىً، وَ لا أكِلکَ إلى طَلَبِکَ، وَ عَلَیَّ أن أسُدَّ فاقَتَکَ وَ أملَأَ قَلبَکَ خَوفاً مِنّی، وَ إن لاتَفَرَّغ لِعِبادَتی أملَأ قَلبَکَ شُغُلاً بِالدُّنيا ثُمَّ لا أسُدُّ فاقَتَکَ، وَ أكِلُکَ إلى طَلَبِکَ؛ در تورات نوشته شده است: اى پسر آدم! خود را وقف عبادت من گردان تا دلت را از بىنیازى آکنده سازم و تو را به خواستهات وانگذارم و بر من است که درِ نیازمندى را به روى تو ببندم و دلت را از ترس خود لبریز سازم. اگر خود را وقف عبادت من نسازى، دلت را از گرفتارى به دنیا پُر میکنم. سپس درِ نیاز را به رویت نمیبندم و تو را به خواستهات وامیگذارم» (الکافی: ج۲ ص۸۳ ح۱).
۸. مواعظ: ج۲ ص۲۸-۲۹.
۹. مواعظ: ج۳ ص۴۵.
۱۰. مقصود، یکی از طلّاب علوم دینی است.
۱۱. مواعظ: ج۳ ص۴۵.
۱۲. به نقل از آقای مرتضی اخوان.
۱۳. مواعظ: ج۳ ص۸۹- ۹۲.
۱۴. {از میان بندگان خدا، تنها دانشمندان از او میترسند} (فاطر: آیۀ ۲۸).
۱۵. مواعظ: ج۴ ص۶۰. ایشان مشابه این مطلب را در سخنرانی دیگری، چنین بیان نموده است: «وقتی که ما در حوزه مشغول تحصیل بودیم، روزهای پنجشنبه و جمعه کتابهای درسی را میبستیم، به حوزهای میرفتیم و آنجا با بعضی از دوستان مثل آقای خسروشاهی و آقایان دیگر، اخلاق مباحثه میکردیم؛ چون میدانستیم علّت مُبقیه- یعنی آن چیزی که باعث دوام و بقای تحصیلات ما میشود- این علم و توجّه کردن به مقام اقدس پروردگار است» (مواعظ: ج۳ ص۳۱).
۱۶. مقصود، کتاب البهجة المرضیّة علی ألفیة ابن مالک تألیف جلالالدین سیوطی (م ۹۱۱ ق)، از مشهورترین کتابهای ادبیّات عرب است که امروزه در سال دوم حوزههای علمیّه تدریس میشود.
۱۷. کتاب معراج السعادة نوشتۀ ملّا احمد نراقی (م ۱۲۴۵ ق) از مشهورترین کتابهای اخلاق به زبان فارسی است.
۱۸. کتاب جامع السعادات نوشتۀ ملّا محمّدمهدی نراقی (م ۱۲۰۹ ق) از جامعترین کتابهای اخلاق به زبان عربی است.
۱۹. به نقل از حجّتالإسلام عبد الرضا پورذهبی.
۲۰. به نقل از حجّتالإسلام سیّد عبّاس قائممقامی.
۲۱. به نقل از حجّتالإسلام علی عبدی انبوهی.
۲۲. به نقل از حجّتالإسلام علی عبدی انبوهی.
۲۳. به نقل از حجّتالإسلام غلامحسن بخشی.