گنج پنهان قصهها
رضا جعفریان
در هیاهوی بیپایان شبکههای اجتماعی، جایی که هر لحظه محتوایی جدید برای بلعیدن وجود دارد، شاید صحبت از قصههای کهن دینی، عجیب و حتی بیربط به نظر برسد.
نسلی که با الگوریتمها بزرگ شده و جهان را در قاب چند اینچی گوشی هوشمند خود میبیند، چه نیازی به داستان یوسف و نوح و ابراهیم دارد؟ اما حقیقت آن است که در پس این چهره دیجیتالی و شتابزده، نیازی عمیق و انسانی به معنا، هویت و آرامش نهفته است که این قصههای جاودانه، بهتر از هر محتوای زودگذر دیگری میتوانند به آن پاسخ دهند.
جستوجوی لنگرگاه
در دریای طوفانی اطلاعات
نسل جدید، نسلی پرسشگر و مضطرب است. آنها در معرض بمباران اطلاعاتی قرار دارند که اغلب سطحی، متناقض و فاقد عمق است. این سردرگمی، بحران هویت و پوچی را به یکی از اصلیترین چالشهای روانی آنها تبدیل کرده است. در چنین فضائی، داستانهای دینی مانند یک لنگرگاه عمل میکنند. این قصهها فقط مجموعهای از حوادث تاریخی نیستند؛ بلکه حامل الگوهای جهانی و کهنالگوهایی هستند که به اساسیترین پرسشهای بشر پاسخ میدهند: من کیستم؟ هدف از زندگی چیست؟ چگونه باید با رنج و بیعدالتی روبهرو شوم؟
داستان ابراهیم(ع) و شکستن بتها، روایتی از شجاعت در برابر باورهای غلط جمعی است. داستان یوسف(ع)، قصه عبور از تاریکی حسادت و خیانت به سوی روشنایی بخشش و مدیریت است و ماجرای موسی(ع) و مبارزه با فرعون، نماد تقابل امید با استبداد است. این روایتها به نسل جدید یک چارچوب اخلاقی و هویتی میبخشند و به آنها نشان میدهند که در مواجهه با چالشهای مدرن، تنها نیستند و ریشههایی عمیق در تاریخ انسانیت دارند.
می کهنه در جامی نو:
زبان مشترک با نسل جدید
البته که نمیتوان این گنجینه را با همان ابزارهای صد سال پیش به نسل امروز عرضه کرد. مشکل از خودِ قصهها نیست، بلکه از شیوه روایت ماست. اصرار بر تکرار قصهها در قالبهای سنتی و لحن موعظهآمیز، جوانان را پس میزند. نسل جدید به دنبال تعامل، تجربه و اصالت است.
برای برقراری ارتباط، باید زبان آنها را فهمید. چرا داستانهای دینی نتوانند در قالب انیمیشنهای جذاب، رمانهای مصور (گرافیک ناول)، بازیهای ویدیویی تعاملی و یا پادکستهای خوشساخت بازآفرینی شوند؟ میتوان قهرمانان دینی را نه بهعنوان شخصیتهایی دستنیافتنی و مقدس، بلکه بهعنوان انسانهایی با نقاط قوت و ضعف، تردیدها و انتخابهای دشوار به تصویر کشید؛ قهرمانانی که نوجوان امروز بتواند با آنها همذاتپنداری کند.
باید از هنر داستانگویی مدرن بهره برد تا پیامهای اخلاقی و معنوی، نه به صورت مستقیم و شعارگونه، بلکه در لایههای درونی یک روایت جذاب و پرکشش به مخاطب
منتقل شود.
از موعظه به گفتوگو:
میدانی برای اندیشیدن
مهمترین نیاز نسل جدید، گفتوگو است، نه شنیدن یکطرفه. قصههای دینی نباید نقطه پایان یک بحث، بلکه باید نقطه شروعی برای تفکر و پرسشگری باشند.
این داستانها میتوانند میدانی برای گفتوگو درباره مفاهیمی چون عدالت، بخشش، ایمان، شک، سرنوشت و اختیار فراهم کنند.
روایت این قصهها باید بهگونهای باشد که مخاطب را به چالش بکشد و او را به فکر وادارد. به جای ارائه یک تفسیر قطعی و بستهبندیشده، باید فضائی ایجاد کرد که در آن جوانان بتوانند برداشتهای خود را به اشتراک بگذارند، سؤالات خود را بیپرده بپرسند و به دریافتی درونی از این مفاهیم عمیق برسند.
اینجاست که قصه از یک روایت تاریخی صرف، به یک تجربه معنوی زنده تبدیل میشود.
در نهایت، نیاز نسل جدید به قصههای دینی، نیازی از سر تفنن نیست؛ یک ضرورت برای ساختن جهانی معنادارتر و انسانیتر است.
این داستانها، نقشه راهی هستند که میتوانند در دنیای پیچیده و پرآشوب امروز، به جوانان کمک کنند تا مسیر خود را پیدا کرده، هویت خود را بسازند و به آرامشی درونی دست یابند. این وظیفه ماست که غبار زمان را از چهره این گنجینه بزداییم و آن را به زبانی نو و قابل فهم، به نسل آینده هدیه دهیم.