پدر فراریهای ایران1
ماه مه 1979 [اردیبهشت یا خرداد 1358] پیشنهادی مطرح شد تا جزیره کیش را به مکان تفریحی عامه مردم تبدیل کنند. همچنین ایدهای در نظر گرفته شد تا در جزیره کیش دانشگاهی برای علوم دریایی ایجاد شود. در همان روزها فرماندار نظامی از بندر لنگه بازدید کرد و به سؤال ساکنین درباره مشکل کمبود آب پاسخ داد که دو تأسیسات آب شیرین کن بهزودی کار خواهند کرد. فرستادگان [امام] خمینی که از جزیره کیش بازدید کردند از تأسیسات آب شیرینکنی که آنجا یافتند بسیار تحت تأثیر قرار گرفتند تا آنجا که همانها را در روزنامه اطلاعات به عنوان «تأسیسات اتمی برای نمکزدایی آب دریا» توصیف کردند. اما آنها صریحاً هم اعلام کردند که قراردادهای «رژیم فاسد شاه» را با اسرائیل محترم نخواهند شمرد.
پس از اینکه مطمئن شدیم که همه افرادمان و همه تکنیسینهای نمکزدایی به سلامت از ایران خارج شدند، زمانی پیدا کردم تا به مجموعه مشکلاتی که وضعیت جدید ایجاد کرده بود رسیدگی کنم. به دوستانم، افسران ارشد ارتش ایران که از تهرانگریختند کمک کردم تا سازماندهی شوند؛ سعی کردم تا آنچه در سرنوشت دوستان ایرانی رخ داده را روشن کنم که ارتباط با آنها قطع شد و شروع به ارزیابی دامنه خسارات مالی و غیره که برای تجارتم ایجاد شد کردم.
18 فوریه [29 بهمن] BBC خبر داد که ارتشبد طوفانیان و سپهبد مقدم که آخرین رئیس ساواک بود قرار است در دادگاه ویژه اسلامی محاکمه شوند. در همان روزها هنوز بارقهای از امید در قلبم وجود داشت که انجام تجارت با رژیم جدید پس از آنکه تثبیت شود امکانپذیر خواهد بود. در این بین، مشخص شد که اعضای سفارتخانه ایران در تلآویو هیچ ارتباطی با مقامات ایرانی ندارند. آنها سردرگم بودند. برایشان مشخص نبود که به کدام سرزمین باید بروند، برای چه کسی موضوعات کنونی نمایندگان را انتقال دهند، آیا داراییهای متعلق به مقامات ایرانی را بفروشند و به چه کسی بفروشند؟ برای مقامات سفارت زمینی باقی ماند که از مقامات اسرائیلی به عنوان هدیه دریافت کردند. این زمین در منطقه کیکار همدینا در تلآویو، به ساختمان سفارت اختصاص یافت. در این میان برای ما مشخص شد که دکتر مرتضایی، سفیر سابق ایران در اسرائیل، از سِمتش به عنوان مدیرکل وزارت خارجه در تهران عزل شده و به منزلش فرستاده شده است. همسر و فرزندش که در اسرائیل مانده بودند نیز به ایالاتمتحده رفتند.
گیزی تزفریر ابتدای مارس 1979 به ما گفت که طبق ارزیابیهایش وضعیت کاملاً از دست نرفته است. براساس گفتههای وی، اگر تغییر چپ وجود نداشته باشد و در حکومت عناصری از راست باشند، رابطه بین آنها و اسرائیل ایجاد خواهد شد زیرا هر دو منافع مشترکی دارند که پایه اصلی همپیمانان است. ساسون بلوم 20 مارس به ما گزارش داد که ایران در حال فروپاشی است، هرکس آنچه از نظرش درست است را انجام میدهد. نود و پنج درصد تجهیزات نیروی هوائی ایران از کار افتاده و زنگ زدهاند. کُردها شورش کرده و دهها تن در درگیریها کشته شدهاند. ساسون افزود که مقامات لیست سیاه آماده کردهاند و در آن شانزده هزار نفر از جمله چهار هزار یهودی هستند. سران جامعه یهودیان، حبیب القانیان و لطفالله حی از قبل تحت حفاظت بودند. نمایندگان ایران در تلآویو پیوسته و البته ناموفق، تلاش کردند تا با تهران ارتباط برقرار کنند. مستشار ایرانی در تلآویو و نماینده ساواک پناهندگی سیاسی در اسرائیل را خواستند اما به دلایلی این موضوع موافقت نشد و آنها به اروپا رفتند.
طبق اطلاعاتی که از لندن به من میرسید مشخص شد که ارتشبد طوفانیان موفقشده به خارج از ایران پناهنده شود. در ماه ژوئن برای ما روشن شد که وزارت امورخارجه ایران شروع به جستوجو در وزارتخانههای دولت و نهادهای نظامی کرده که کدام قراردادها با عناصر اسرائیلی امضا شده است. وزیر کشور ایران برای بازدید به آلمان آمد و آنجا اعلام کرد که همکاری ایران با بنگاه «کروپ» ادامه خواهد داشت و نمایندگان ایران در نشست آتی شورای مدیران شرکت خواهند کرد. او توضیح داد که همه کارکنان سابق سفارت ایران در تلآویو سلامت خواهند بود و آنها به خاطر خدمتشان در اسرائیل مجازات نشدهاند.
فهمیدم که اگر بخواهم برای نجات پولهای موجود در حسابهای بانکی ایران تلاش کنم، باید فوراً دست به کار شوم. وضعیت در ایران به سر حد هرجومرج رسید اما برایم مشخص بود با گذشت زمان و ثبات وضعیت، ممکن است مقامات تجدیدنظر کنند. هرتزل حقیقتاً موفق شد تا اکثر پولی را که در حسابهای تجاری نمکزدایی بود به دست بیاورد، اما من هنوز حسابی در بانک «ملی» ایران داشتم که لازم بود آن را به خارج از مرزهای کشور میبردم.
حسابها در بانک «ملی» به نام شرکت I.D.E ثبت بودند. میدانستم که زمان زیادی نخواهد گذشت تا اینکه مقامات به بانکها دستور دهند تا تمام حسابهای خارجیها را مسدود کنند بدون آنکه درباره حسابهای شرکت اسرائیلی صحبتی کنند. 21 مارس 1979 نامهای به ارتشبد جم در لندن فرستادم و در آن اینچنین نوشتم: «همانطور که برایت گفتم، حسابی در بانک «ملی»، شعبه دیبا در تهران دارم. این حساب در حدود بیست و پنج میلیون ریال (حدود سیصد و پنجاه هزار دلار) [موجودی] دارد. نام حساب I.D.E تهران است. من چکی به مبلغ پنجاه هزار ریال پیوست میکنم. از تو میخواهم بررسی کنی اگر میتوانی با این چک پول را بیرون بکشی. اینگونه میتوانیم بفهمیم آیا اجازه داریم از این حساب استفاده کنیم. به نظر من بهترین راه این است که چک را برای کسی بفرستی که تلاش کند تا در همان شعبه در تهران نقد کند. اگر چک مورد پذیرش قرار بگیرد، راه برای برداشتهای بیشتر بازخواهد شد.» جم ارتباطش را در ایران بهکار گرفت، چک وصول شد و طی مدت چند ماه موفق شدیم حساب را خالی کنیم.
به طور کلی، منزل من در لندن به یک خانه ایرانی تبدیل شد، بدون آن که بخواهم به پدر تبعیدیهای ایرانی [مقامات فراری سلطنت پهلوی] بدل شدم. در ساختمانی که آپارتمان و دفتر کارم در لندن بود، رئیس سابق ستاد کل ایران، ارتشبد فریدون جم و حداقل بیش از پنج ارتشبد ایرانی تبعیدی زندگی میکردند. در ساختمان وزیر خارجه سابق ایران، وزیر سابق اقتصاد، مدیر شرکت نفت و سایرین زندگی میکردند. اعضای سفارت ایران در لندن هم نزدیک به ساختمان سکونت داشتند. منزل ارتشبد جم و منزل من به عنوان مکان ملاقات ثابت برای ایرانیهای تبعیدی به کار گرفته میشدند. کسانی بودند که واقعاً بدون هیچ چیزی از ایران فرار کرده بودند.
هرکسی که در ایران به من کمک کرد، اکنون نوبت من بود که به او کمک کنم. به افراد کمک کردم تا سازماندهی شوند و گاهی اوقات کمک من معنوی بود- کلمهای خوب، گوش شنوا و دلگرمی بسیار.
تبعیدیهای ایرانی، وفاداران به شاه، تبدیل به کسانی شدند که دنیایشان بر سرشان خراب شده بود. آنها از سرزمینشان رانده شدند، خانوادههایشان در ایران مورد تعقیب قرار گرفتند و به یک کشور خارجی منتقل شدند که زبان، فرهنگ و طرز فکر بسیار متفاوت ساکنیناش روحشان را شکست. ارتشبدها به تاجران فرش تبدیل شدند و سراغ انواع تجارتهای مختلف و عجیب و غریب رفتند. سرهنگهای ارتش ایران با رانندگی تاکسی روزی در میآوردند و دیدن اینها حیرتآور و دردناک بود. اکثرشان میدانستند که نمیتوانند دوباره به ایران بازگردند و برخی از آنها منتظر حکم اعدام در موطن خود بودند. سپتامبر 1979 متوجه شدیم که در ایران علیه ارتشبد طوفانیان حکم مرگ و همینطور دستور مصادره اموالش صادر شده است. طوفانیان آن زمان در واشنگتن زندگی میکرد. رئیس تبعیدی سازمان اطلاعات ارتش ایران، عزیزالله پالیزبان شروع به سازماندهی اپوزیسیون در عراق علیه ایران کرد. رئیسجمهور عراق، صدامحسین اطمینان داد که پایگاههای آموزشی و سلاح در اختیار مقامات اپوزیسیون قرار دهد. بعدها پالیزبان به نیویورک رفت و با فروش بستنی امرار معاش کرد.
پانوشت:
1- م: این عنوان توسط مترجم اضافه شده است.