کد خبر: ۳۱۷۹۴۱
تاریخ انتشار : ۱۹ شهريور ۱۴۰۴ - ۲۰:۲۰

حجاب؛ مصونیــت یا محدودیــت؟

هیچ باغبانی را سرزنش نمی‌کنند که چرا دور باغ خود حصار و پرچین کشیده است. چون باغ بی‌دیوار از آسیب مصون نیست و میوه و محصولی برای باغبان نمی‌ماند. 
هیچ‌کس هم با نام «آبادی» دیوار خانه خود را بر نمی‌دارد و شبها در حیاطش را باز نمی‌گذارد، چون خطر رخنه دزد، جدی است.
هیچ صاحب گنج و گوهر هم جواهرات خود را بدون حفاظ در معرض دید رهگذران نمی‌گذارد تا بدرخشد، جلوه کند و چشم و دل برباید، چون خود جواهر ربوده می‌شود.
هر چیز که قیمتی‌تر باشد، درصد مراقبت از آن بالاتر می‌رود. 
هرچه که نفیس‌تر باشد، بیم ربودن و غارت بیشتر است و مواظبت لازم‌تر.
 اگر در شیشه عطر را باز بگذاری، عطرش می‌پرد. 
اگر رشته مرواریدت را در کمد و صندوق نگذاری و در آن را نبندی، گم می‌شود. اگر در مقابل پنجره خانه‌ات توری نزنی، از نیش پشه‌ها و مزاحمت مگس‌ها در امان نخواهی بود. وقتی راه ورود پشه‌ها را می‌بندی خود را «مصون» ساخته‌ای نه «محدود» و زندانی. 
وقتی در خانه را می‌بندی یا پشت پنجره اتاقت پرده می‌آویزی، خانه خود را از ورود بیگانه و نگاه‌های مزاحم در پناه قرار داده‌ای نه اینکه خود را در قید و بند و حصار افکنده باشی. 
اگر برای ایمنی از خطرها و آسودگی از مزاحمان خود را بپوشانی نه کسی ایراد می‌گیرد و نه اگر هم ایراد بگیرد، اعتنا می‌کنی چرا که سخنش را بی‌منطق و ناآگاهانه می‌دانی و می‌بینی.
اینکه «دل باید پاک باشد»، بهانه‌ای برای‌گریز جاهلانه از همین مصونیت است و آویختن به شاخه «لاقیدی»، وگرنه دل پاک هم نباید جز نگاه و رفتار پاک برخیزد.
ظاهر، آینه باطن است و.... «از کوزه همان برون تراود که در اوست» و زن به‌خاطر ارزش و کرامتی که دارد باید محفوظ بماند و خود را حراج نکند و در بازار سوداگران شهوت، خود را به بهانه چند نامه و نگاه لبخند نفروشد.
زن به‌خاطر الفتی که دارد، نباید در دست‌های خشن کامجویان دیوسیرت که نقاب مهربانی و عشق به چهره دارند، پژمرده شود و پس از آنکه گل عصمتش را چیدند او را دور اندازند یا زیر پایشان له کنند.
زن به‌خاطر عصمتی که دارد و میراث‌دار پاکی مریم است، نباید بازیچه هوس و آلوده به ویروس گناه شود. گوهر عفاف و پاکی کم‌ارزش‌تر از طلا و پول و محصول باغ و وسایل خانه نیست. دزدان ایمان و غارتگران شرف نیز فراوانند. سادگی و خامی است که کسی خود را در معرض دید و تماشای نگاه‌های مسموم و چشم‌های ناپاک قرار دهد و به دلبری و جلوه‌گری بپردازد و خیال کند بیماردلان و رهزنان عفاف را به وسوسه نمی‌اندازد و از زهر نگاه‌ها و نیش پشه‌های شهوت در امان می‌ماند. 
بعضی از «نگاه‌ها» ویروس «گناه» منتشر می‌کند و بعضی از چهره‌ها مزاحمت جمع 
می‌کند. خراب کردن همه دیوارها، برداشتن همه پرده‌ها و باز گذاشتن همه پنجره‌ها نشانه تیره‌اندیشی است و نه روشنفکری، علامت جاهلیت است نه تمدن.
می‌گویی نه، به طومار کسانی نگاه کن که پس از رسوایی و بی‌آبرویی با دو دست پشیمانی، بر سر غفلت خویش می‌زنند و بر جهالت خود لعنت می‌فرستند. کسی که از «جماعت رسوا» نگریزد، «رسوای جماعت» می‌شود.
آنکه یوسف زیبایی را با چند سکه قلب عوض می‌کند، آن که «کودک عفاف» را جلوی صدها گرگ گرسنه می‌برد و به تماشا می‌گذارد، روزی هم «پشت دیوار ندامت»، شک حسرت بر دامن پشیمانی خواهد ریخت و در آخرت هم آتش بی‌پروایی خود خواهد سوخت. 
از اول که جامه عفاف سفید و شفاف است نباید گذاشت چرکابه گناه بر آن بپاشد.
از اول باید مواظب بود این کاسه چینی نشکند و این جام بلورین ترک برندارد. 
از اول نباید به پای بیگانه اجازه ورود به مزرعه نجابت داد که بوته‌های نورس عصمت را لگدمال کند. ولی.... ‌گریه بی‌حاصل است و بی‌ثمر وقتی که شاخه شکست و گل چیده شد!!