معیار جایگاه انسان نزد خدای سبحان
مرحوم آیتالله محمدی ریشهری
معیار سنجش خود
آقایی اظهار میکرد: آن احادیث منتخبی را که برای خودت ذخیره کردی، برای ما هم بخوان. من هم گفتم: «یک دور احادیث را میخوانم»؛ امّا واقعاً آن حدیثی که همیشه مانند ترازو همراه من است و من همیشه خود را با آن میکشم، این است که فرمود: «يَابنَ آدمَ! تَفَرَّغ لِعِبادَتی أملَأْ قَلبَکَ غِنىً وَ لا أكِلکَ إلی طَلَبِکَ وَ عَلَیَّ أن أسُدَّ فاقَتَکَ...»؛1 [یعنی] ای پسر آدم! اگر به من توجّه کامل داشته باشی، اگر همۀ کارهایت بندگی باشد، من قلب تو را پر از بینیازی میکنم؛ یعنی کاری میکنم که تنها کسی را که به وجود آورندۀ کائنات است، مؤثّر در وجود بدانی و به هیچ کس دیگر توجّه نکنی، و من خودم بیچارگیهای تو را برطرف میکنم.
صدر و ذیل این حدیث، با هم مرتبط است؛ یعنی هر چه قدر که احتیاجات شما مانده است، معلوم میشود که از عبودیّت کم گذاشتهاید و هر چه که عبودیّت و توجّه بیشتری نسبت به پروردگار، برای شما حاصل شود، احتیاجات شما نیز مرتفع میشود.
در خواب، همین قدر از روایت را برای بنده خواندند؛ چون من اظهار احتیاج کرده بودم، البتّه نه در مقام مادّی، بلکه در مقام علمی که: آیا یک طوری میشود که این احتیاجات علمی ما به کلّی برطرف شود؟ این روایت را برای بنده خواندند؛2 یعنی قلبت را از غیر من
خالی کن.3
هشدار در عالَم رؤیا
مرحوم حاج محمّدحسن اخوان، پای وعظ یک نفر صوفیمشرب از اهل گناباد که تفسیر میگفت و تازه پیدا شده بود، میرفت.
حاج مقدّس4 که مرد فوقالعاده شریفی بود، به ایشان گفت: حاج محمّدحسن! پای تفسیر و وعظ این شخص نرو! این کج است. جواب داده بود که ایشان یک چیزهای تازهای میگوید. باز هم حاج مقدّس ایشان را نهی کردند؛ امّا نتیجه نداد. حاج محمّدحسن، مرد خوبی بود. خودش برای من نقل کرد: یک شب در عالم رؤیا دیدم جمعیّتی جمع شده است و رسول اکرم صلیالله علیه و آله هم تشریف دارند. گفت: رفتم جلو و پیش خودم گفتم که بروم به پیغمبر سلامی عرض کنم و اظهار محبّت بکنم. وقتی جلو رفتم ، عرض کردم: سلام علیکم یا رسول الله! فرمود: «سلام علیکم حاج محمّدحسن گنابادی!». گفتم: آقا گنابادی نیستم! من محمّدی هستم! پیغمبر فرمود: «خیر! تو گنابادی هستی». حاج محمّدحسن بعد از آن، دیگر سراغ آن فرد نرفت. حالا ببین - داداش جون - چه طور نسبت به عمل انسان هشدار میدهند.5
مفهوم اخلاص
«اخلاص برای خدا» یعنی رفاقت شخص، برای خدا باشد. اگر حرف میزند، برای اظهار علمیّت نباشد، اجتهاد و ملّایی و این حرفها را کنار بگذارد، درست خودش را در حضور امام زمان بداند، للّه و فی الله صحبت کند. بدانید که پروردگار در این اخلاص، حکمت و علوم حقیقیّه را بر قلب انسان سرازیر میکند. پروردگار، اوّل تمام دردها و علّت عدم پرشها و بعد، دوای شما را برایتان معرّفی میکند. فقط باید مواظب باشید که یک وقت خدای نکرده از سفر إلىالله متوقّف نشوید.6
***
روزی از آیتالله حقشناس پرسیدم: مقصود از «صراطُ مَن أخلَص (راه کسی که اخلاص دارد)» چیست؟ فرمود: «آن مسیری است که بندۀ خدا در آن مسیر، برای خدا میبیند، برای خدا میشنود، برای خدا سخن میگوید، برای خدا قدم برمیدارد و تمام اذکار وجودی او در سیر إلیالله قرار میگیرد و برای رضای خداست».7
سیر تکاملی در ماه رمضان
خداوند، آقای شاهآبادی(استاد فلسفه و عرفان) را رحمت کند! میفرمود: «همانطوری که مؤمن باید سیر استکمالی خودش را در ماه رمضان بکند، شقی هم در شقاوت به انتها میرسد». هرکس باید سیر خودش را بکند. آنها کار خودشان را میکنند، شما هم کار خودتان را بکنید.8
رَجای کاذب
بعضی خیال میکنند که چون خدا کریم است، دیگر نباید کاری برای نجات خود بکنند، حال آن که این از فریبهای شیطان است. خدا رحمت کند آن استاد اخلاق را که میگفت: مثل کسانی که میگویند: «خدا، خیلی کریم است، رحیم و غفور است» نباش و کار کن. خدا کریم است، یعنی چه؟! اگر صاحبخانۀ کریمی شما را دعوت کند که بیایی و خانهاش را رنگآمیزی کنی، آیا شما میتوانی به این خیال که او کریم است، کار نکنی یا خرابکاری کنی و بعد هم دمِ در بنشینی و انتظار مزد داشته باشی؟! خوب گوش بدهید! حالا تو که زغال را برداشتی و تمام در و دیوارهای خانۀ دلت را سیاه کردهای، نشستهای و منتظر عطا هستی؟! مدام میگویی که صاحبخانه کریم است! بینی و بین الله، آیا عُقلا نمیگویند: این آدم، احمق و دیوانه است؟! «وَ الحمَقُ الحَمقى مَن أتبَعَ نَفسَهُ هَواها وَ تَمَنّی عَلَی الله الأَمانیَّ».9 احمقترین مردم، آن شخصی است که متابعت هوای نفس را بکند. دل بستن به کرم الهی هم حساب و کتاب دارد!10
بدانید که هر قدر به دستورات پروردگار اهمّیت بدهید، از عالم غیب به شما اهمّیت میدهند.
باید به شرع اهتمام داشته باشی تا ارزشت در نظر پروردگار زیاد شود. یک بار در قهوهخانه دیدم که کسی یک نعلبکی را شکست. به او گفتم: «آقا جان! آن تکّه نعلبکی را ببر و یکی لنگۀ آن را بخر و سر جایش بگذار که اگر امشب مُردی، بدهکار نباشی!».
او گفت: حالا اگر ما بمیریم و یک نعلبکی هم بدهکار باشیم، چه ضرری دارد؟! خب، این آدم نمیداند و شرع برایش ارزشی ندارد. جایگاهش هم نزد خدا، همین طور
است.11
معنای حدیث «بیشتر بهشتیان، بُلَهاند»
ممکن است کسی بگوید: مگر نه این است که در روایات فرمودهاند: «أکثَرُ أهلِ الجَنَّةِ البُلَه»؟12 پس چرا دنبال علم باشیم؟! یا علم فراوان به چه دردی میخورد؟! حالا من روشن میکنم که مطلب چیست.
مرحوم نراقی «بُلَه» را معنی کرده و فرموده است: آن قسم از آدمهای متدیّن که به مسجد میآیند و اهل نماز و روزه هستند امّا در اعتقادات، صرفاً یک دلیل اجمالی دارند و از سطح بالای هوش و استعداد نیز برخوردار نیستند، «بُلَه» هستند.13
اعتقادات اینان، نظیر آن چیزی است که در روایت «عَلَیکُم بِدینِ العَجائِز»14 آمده است. پیامبر اکرم از پیرزنی پرسیدند: «خدا را از کجا شناختی؟». او گفت: «یا رسولالله! اگر من از چرخی که دارم میچرخانم، دست بردارم، دیگر نمیگردد.
پس چرخ آسمانها و زمین هم که دائماً در گردش است، یک گرداننده میخواهد». این جا بود که پیامبر فرمود: «بر شما باد به دین پیرزنها!».
این پیرزن، یک دلیل ساده و محکم دارد که برای خودش خوب است و کسانی هم که مثل او هستند، اگر به همین مقدار اکتفا کنند، برایشان خوب است.
البتّه این طیف از مردم، فقط از بیسوادها نیستند؛ بلکه بعضی محصّلان نیز ممکن است داخل در این دسته باشند... .
مرحوم نراقی «بُلَه» را فقط قسم اوّل معرّفی کرد؛ ولی بُلَهاء، قسم دیگری هم دارند که روایت دربارۀ آنها میفرماید: آن اشخاصی که «أقبَلوا عَلى آخِرَتِهِم فَشَغَلوا أنفُسَهُم لَها». اینها به آخرت روی آورده و از غیر آن روگردان شدهاند. مرحوم نراقی دیگر به این قسم اشاره نکرده است. این گروه از بلهاء، اشخاصی هستند که خانۀ دل را به صاحبخانه تحویل دادند:
تو را به خلوت دل بود مسکن و من غافل به هرزه در طلبت گرد هر دیار دویدم 15
پس غیر از اشخاص ساده و بسیط الفکر، عدّۀ دیگری هستند که با سرعت در عالم معنویّت حرکت میکنند و از راه حکمت عملی، نه نظری، وارد درک حقایق میشوند و تند و سریع بالا میروند و در نتیجۀ این سیر معنوی، معارف و یقین، به قلبشان اشراب میشود. (وَ أنَّ لَوِ اسْتَقاموا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسقَينَاهُم مّاءً غَدَقًا)16 یعنی: «لَأَشرَبنا قُلُوبَهُمُ الإیمانَ».17 اینها هم جزو «بُلَه» هستند و تمام همّ و غمشان، آخرت است.18
معنای حدیث رفع قلم در نُه ربیعالأوّل
آیتالله حقشناس در بارۀ حدیث رفع قلم که درباره نُهم ربیع الأوّل باب شده است،19 میفرمود: «رفع قلم به این معنا که تکلیف برداشته شود، با اصل تشریع دین منافات
دارد. این چه دینی است که خداوند متعال، سه روز به متدیّنین آن، مرخّصی بدهد؟!».
سپس توضیح داد که رفع قلم مربوط به ایّام غدیر است و مقصود، رفع قلم ثبت است نه قلم تکلیف، یعنی در روزهای عادی اگر بندهای گناه کند، تا هفت ساعت گناه او ثبت نمیشود و اگر توبه نکرد، آن گاه ثبت میشود.20
این هفت ساعت در ایّام غدیر به برکت این روز، به سه روز گسترش مییابد.21
سلام به خود، یعنی سلام به دیگران
قرآن در جایی که میخواهد بفرماید: به دیگران سلام کنید، میفرماید: به خودتان سلام کنید. (فَإذا دَخَلتُم بُيُوتًا فَسَلِّمُوا عَلى أنفُسِكُم تَحِيَّةً مِن عِندِ الله مُبَـارَكَةً طَيِّبَةً).22 آیا معقول است که وقتی من داخل خانه رفتم، به خودم سلام کنم؟!
پس منظور آیه، این است که به دیگران سلام کنید؛ ولی با این بیان، میخواهد به ما بفهماند که تمام شما به منزلۀ اعضای یک پیکر و یک شخص هستید. اگر به دیگران سلام کنی، انگار که به خودت سلام کردهای. باید این طور رفتار کنید.23
پانوشتها:
1- متن کامل این حدیث که از امام صادق روایت شده است، چنین است: «فِی التَّوراةِ مَكتوبٌ: يَابنَ آدمَ! تَفَرَّغ لِعِبادَتی أملَأ قَلبَکَ غِنىً وَ لا أكِلکَ إلى طَلَبِکَ وَ عَلَیَّ أن أسُدَّ فاقَتَکَ وَ أملَأَ قَلبَکَ خَوفاً مِنّی، وَ إن لاتَفَرَّغ لِعِبادَتی أملَأ قَلبَکَ شُغلاً بِالدُّنيا ثُمَّ لا أسُدُّ فاقَتَکَ، وَ أكِلُکَ إلى طَلَبِکَ؛ در تورات نوشته شده است: اى پسر آدم! خود را وقف عبادت من گردان تا دلت را از بىنيازى آکنده سازم و تو را به خواستهات وا نگذارم، و بر من است که درِ نیازمندى را به روى تو ببندم و دلت را از ترس خود لبریز سازم. اگر خود را وقف عبادت من نسازى، دلت را از گرفتارى به دنیا پُر میکنم. سپس درِ نیاز را به رویت نمیبندم و تو را به خواستهات
وا میگذارم» (الکافی: ج۲ ص۸۳ ح۱). 2- ر. ک: ص۱۹۴ (حلّ مشکل علمی). 3- مواعظ: ج۳ ص۷۴. 4- ظاهراً مقصود، مرحوم حاج هادی مقدّس تهرانی(متولّد ۱۲۸۰ ش) فرزند میرزا حسن فشندی(فشمی) و برادر حاج شیخ علی حسامی است. او از وعّاظ تهران و از شاگردان حاج شیخ مرتضی زاهد بوده و به گفتۀ مرحوم آیتالله حقشناس در زمان حیات ایشان از دنیا رفته و قبر وی در قبرستان بیات قم است(مواعظ: ج۲ ص۱۵۱). گاهی ایشان با مرحوم آیتالله شیخ محمّدهادی تهرانی معروف به مقدّس تهرانی (م ۱۳۲۱ ق) که در نجف مدفون است، اشتباه گرفته میشود. 5- مواعظ: ج۱ ص۱۳۷. در مصاحبۀ حجتالاسلام غلامحسن بخشی، این جریان، بدون آوردن نام آقای حاج مقدّس آمده است. 6- مواعظ: ج۲ ص۱۳۷. 7- به نقل از آقای حسین واحدی. 8- مواعظ: ج۱ ص۸۵. 9- «احمقترینِ احمقها، کسى است که نفْس خویش را دنبالهروِ هوس سازد و از خداوند متعال، [تحقّقِ] آرزوهاى ناشدنى را بخواهد» (التفسیر المنسوب إلی الامام العسکری: ص۳۸ ح۱۴). 10- مواعظ: ج۴ ص۱۵۰. نیز، ر. ک: ج 4 ص۱۸۸. 11- مواعظ: ج۳ ص۱۲۶. 12- الأمالی، مرتضی: ص۳۸. 13- ر. ک: جامع السعادات: ج۱ ص۲۷۲. گفتنی است که ملّا احمد نراقی- نیز این روایت را به صورت شعر معنا کرده است (ر. ک: مثنوی طاقدیس: بخش ۱۴۵ حدیث «اکثر اهل الجنّة البلهاء). 14- المحجّة البیضاء: ج۶ ص۱۳۴. 15- هفت شهر عشق: ش ۸. 16- {و اگر [مردم] در راه درست، پایدارى ورزند، قطعاً آب گوارایى بدیشان مىنوشانیم} (جن: آیۀ ۱۶). 17- اشاره است به این روایت از امام باقر علیهالسلام که در تفسیر آیۀ یاد شده فرمود: «يَقولُ: لَأَشرَبنا قُلوبَهُمُ الإيمانَ، وَ الطَّريقَةُ هِیَ ولايَةُ عَلیُِّ بنِ أبی طالِبٍ وَ الأَوصياءِ: [خداوند] میفرماید: ایمان را در دلشان جایگزین میکنیم و طریقه، همان ولایت على بن ابى طالب و اوصیای او: است» (الکافی: ج۱ ص۴۱۹ ح۳۹). 18- مواعظ: ج۲ ص۳۱ - ۳۲. 19- مقصود، روایتی ضعیفالسند است که علّامه مجلسی آن را از کتاب زوائد الفوائد سیّد ابن طاووس و کتاب المحتضر شیخ حسن بن سلیمان، در فضیلت روز نهم ربیعالأوّل نقل کرده است. در این روایت طولانی، این روز، روز از دنیا رفتن خلیفۀ دوم و روزی دانسته شده که به همین مناسبت از شیعیان، رفع قلم شده است. در بخشی از این روایت(طبق نقل سیّد ابن طاووس) آمده است که امام حسن عسکری علیهالسلام فرمود: «لَقَد حَدَّثَنی أبی أنَّ حُذَيفَةَ بنَ اليَمانِ دَخَلَ فی مِثلِ هَذَا اليَومِ عَلى جَدّی رَسولِالله ... وَ يَقولُ ... أوحَى الله إلَیَّ: ... أمَرتُ الكِرامَ الكاتِبينَ أن يَرفَعُوا القَلَمَ عَنِ الخَلقِ فی ذَلِکَ اليَومِ وَ لا يَكتُبونَ شَيئاً مِن خَطاياهُم كَرامَةً لَکَ وَ لِوَصِيِّک؛ پدرم برایم حکایت کرد که در چنین روزی (نهم ربیعالأوّل) حُذیفه بر جدّم رسول خدا صلیالله علیه و آله وارد شد... و فرمود:... خداوند به من وحی نمود که به جهت بزرگداشت تو و وصیّ تو، به فرشتگان بزرگواری که کارشان نوشتن اعمال بندگان است، دستور دادهام که در این روز، چیزی را برای مردم ثبت نکنند و چیزی از اشتباهات آنان را ننویسند» (بحار الأنوار: ج۹۵ ص۳۵۳ ح۱). عبارت «فی ذلِکَ اليَومِ»، طبق نقل حسن بن سلیمان «ثَلاثَةَ أيّامٍ مِن ذلِکَ اليَوم» است (بحارالأنوار: ج۳۱ ص۱۲۵).
همچنین در ادامۀ روایت، از امیر مؤمنان علیهالسلام نقل شده که یکی از نامهای این روز، «يَومُ رَفعِ القَلَم» است. 20- در روایتی با سند معتبر از امام صادق علیهالسلام آمده است: «العَبدُ المُؤمِنُ إذا أذنَبَ ذَنباً أجَّلَهُالله سَبعَ ساعاتٍ فإنِ استَغفَرَ الله لَم يُكتَب عَلَيهِ شَیءٌ وَ إن مَضَتِ السّاعاتُ وَ لَم يَستَغفِر كُتِبَت عَلَيهِ سَيِّئَةٌ؛ هر گاه بندۀ مؤمن گناهى کند، خداوند هفت ساعت به او مهلت مىدهد. اگر از خدا آمرزش خواست، بر او نوشته نمىشود و اگر این ساعتها بگذرد و آمرزش نخواهد، یک گناه برایش نوشته میشود» (الکافی: ج۲ ص۴۳۷ ح۳). 21- به نقل از حجّتالإسلام صدرالدین نخچی. 22- «هنگامی که داخل خانهای شدید، بر خویشتن سلام کنید؛ سلام و تحیّتی از سوی خداوند، سلامی پربرکت و پاکیزه»
(نور: آیۀ ۶۱). 23- مواعظ: ج۲ ص۱۹۶.