سرگردانی
سرگردانی بد دردی است. گاهی به چپ میروی و گاهی به راست. گاه عقب را نگاه میکنی؛ و در این چرخیدنهای متناوب به دوران میافتی و میچرخی و میچرخی؛ و من چنینم. سرگردان سرگردان.
دور خودم میچرخم و کسی را به کمک میطلبم. سرم گیج میرود و در سایه تاریک روشنای ذهنم نور ستارهای میدرخشد، چشمک میزند و هر بار که دور خودم چرخیدهام نورش را درخشانتر دیدهام.
آنقدر دور خودم چرخیدهام که دنیا و هرچه در اطرافم پراکنده است گاه درهم تنیده شده و مقابل چشمانم رژه میروند و در این رژهرفتنشان کلمات و تصاویر صف میبندد؛ و وقتی به خودم میآیم و آرام میگیرم؛ حرم در ذهنم ترسیم میشود و مرا مشتاق زیارت میکند.
پا به صحن که میگذارم، نسیم خنک و جانفزایی به استقبالم میآید و چون کتاب زیارتنامه را میبینم آرام میشوم. فراز به فرازش را که میخوانم به آرامش میرسم و زمزمه میکنم:
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وَلِىَّ اللَّهِ وَابْنَ وَلِیِّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّهًَْ اللَّهِ وَابْنَ حُجَّتِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اِمامَ الْهُدى وَالْعُرْوَهًَْ الْوُثْقى وَرَحْمَهًُْ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ اَشْهَدُ اَنَّکَ مَضَیْتَ عَلى ما مَضى عَلَیْهِ آبآؤُکَ الطّاهِرُونَ...
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَوْلاىَ یَا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَرَحْمَهًُْ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ اَشْهَدُ اَنَّکَ الاِمامُ الْهادى وَالْوَلِىُّ الْمُرْشِدُ اَبْرَءُ اِلَى اللَّهِ مِنْ اَعْدآئِکَ وَاَتَقَرَّبُ اِلَى اللَّهِ بِوِلایَتِکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ وَرَحْمَهًُْ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ
ابوالقاسم محمدزاده