کد خبر: ۳۱۷۴۹۲
تاریخ انتشار : ۱۱ شهريور ۱۴۰۴ - ۲۰:۲۲
یادنامه آیت‌الله عبدالکریم حق‌شناس- 21

شرط معرفت پروردگار

مرحوم آیت‌الله محمدی ری‌شهری

مهارت‏های مدیریّتی
آیت‌الله حق‏شناس در کنار تدریس دروس حوزوی در مدرسۀ علمیّۀ «فیلسوف‌الدوله- امین‌الدوله»1 عهده‏دار مدیریّت و سرپرستی این مدرسه نیز بوده است. در اینجا به برخی از مهارت‌ها و ویژگی‏های این استاد فرزانه در زمینۀ مدیریّت مدرسۀ یاد شده، اشاره می‏گردد.
نگاه پدری داشتن
آیت‌الله حق‏شناس، همۀ طلبه‏های مدرسه را فرزند خودش می‏دانست. یک سال قصد کرده بود برای ماه رمضان به سفر عمره مشرّف شود؛ امّا برخلاف برنامه، دیدیم ماه رمضان شروع شد و ایشان نرفت. بعدها فرمود: «در عالم رؤیا به من گفتند: فرزندانت را به چه کسی می‏خواستی بسپاری و بروی؟ فرزندانت یتیم هستند. بالاسرشان باش و بعد از این ایّام برو». زمانی هم گویا ایشان با چند نفر از طلبه‏های مدرسه به مطبّ دکتری می‏رود. دکتر از تعداد فرزندان ایشان می‏پرسد. حاج‌آقا می‏گوید: «فرزندان من بی‏شمارند!» و با اشاره به طلبه‏های همراهشان، اضافه می‏کند: «همۀ اینهائی که می‏بینید، فرزندان من هستند».2
پرداخت منظّم شهریّه
در مورد شهریّه‏ای که آیت‌الله حق‏شناس به طلّاب پرداخت می‏کرد، اوّلاً عنایت داشت که سر وقت پرداخت بشود، ثانیاً برای این که از پاکیزگی پول‏ها مطمئن شود، آنها را با پول‏های یکی از بازاری‏های مؤمن و مورد اعتماد تعویض می‏کرد. هر ماه با ایشان به حجرۀ آن شخص بازاری می‏رفتیم و حاج‌آقا شهریّۀ طلّاب را به ایشان می‏داد و او پس از تملّک، آنها را در کشوی میزش می‏گذاشت. سپس برابر همان پول‏ها، از پول‏های خودش به حاج‌آقا می‏داد و یا همان پول‏ها را دوباره بر می‏گرداند.3
اهتمام به مسائل رفاهی و مالی طلّاب
آیت‌الله حق‏شناس فرمود: «به یکی از رفقا که مریض است، گفتم: عزیزم! تو نباید فکر و خیال زیادی کنی! در هر بیمارستانی که بستری شدی، خرجش با من؛ تمام قضایای ظاهری و مخارجت با من! باید این طور رفتار کرد تا اقلّاً اگر او نیمه‏شبی، دلش درد گرفت، غصّه‏دار نشود که چه کند و کجا برود؛ بلکه بگوید: الحمد‌للّه که پشتیبان‏هایم قرص هستند و رفقایم هوایم را دارند. کسی که فعلاً به سرپرستی من انتخاب شده، من را نوید داده که به هر بیمارستان یا هر جایی که خواستی، برو و از مخارجش هم اصلاً نترس. من کسی را مأمور کردم که در میان آقایان اهل علم باشد و ببیند کسی از آنها در مضیقه نباشد. اگر کسی را پیدا کرد که دستش تنگ است، فوری به من اطّلاع بدهد که از او احوالپرسی کنم.
بنده جوانی را دیدم که یک دندان نداشت و به همین خاطر نمی‏توانست درست حرف بزند، باید هنگام حرف‌زدن، دهانش را جمع می‏کرد. به او گفتم: عزیزم! چرا نمی‏روی یک دندان بکاری که مشکلت حل شود؟ برو یک دندان در دهانت بگذار، هر‌چه قدر خرجش می‏شود، برعهدۀ من. او خجالت می‏کشید؛ امّا من آن قدر اصرار کردم تا راضی شد و رفت دندانش را درست کرد. من، به تمام جهات شما توجّه دارم: هم جهات بهداشتی، هم جهات داخل و خارج و هم به جهات درسی شما».4
***‏
آیت‌الله حق‏شناس به وضعیّت مالی طلّاب، توجّه ویژه داشت. در همان سال‏های اوّلی که بنده به دست ایشان معمّم شده بودم، به من می‏فرمود: «داداش جون! حواست به طلبه‏ها باشد، اگر کسی مشکل مالی دارد، حتماً به من بگو». گاهی هم پیش می‏آمد که مقداری پول به من می‏داد تا به برخی اشخاص کمک کنم.5
***‏
به یاد دارم که در زمستانی، موتور دستگاه‏ گرمایشی مدرسۀ آیت‌الله حق‏شناس، چند روز گازوئیل نداشت و هوای مسجد و حجره‏های مدرسه، بسیار سرد شده بودند. ایشان از این بابت خیلی ناراحت بود، تا جایی که یک روز ظهر در جمع بازاریان صحبت کرد و مقداری از این مسئله گله کرد. آن روز، من در حالی که کلاهی به سر کشیده بودم و لباس زمستانی به تن داشتم، در شبستان مسجد نشسته بودم. پس از اقامۀ نماز، زمانی که حاج‏آقا می‏خواست از مسجد خارج شود، یک‏دفعه دیدم از پشت دیوار کفشداری، سرش را بیرون آورد و به من نگاه کرد و گفت: «عبّاس‌آقا جون! نگران نباش. همه‌چیز درست می‏شود، گازوئیل هم می‏آید». گویا ایشان احساس کرده بود که من از این بابت ناراحتم و به این ترتیب دلداری‏ام داد.6
***‏
یک‌بار شاید حدود ساعت ده صبح بود که دیدم آیت‌الله حق‏شناس یکی از طلبه‏ها را صدا زد و به او پولی داد و فرمود: «همین الآن برو چیزی بخر و بخور». گفت: «حاج‌آقا! هنوز تا ظهر مانده است!»؛ امّا ایشان تأکید کرد که همان موقع برود. وقتی جریان را پرسیدم، فرمود: «ایشان دیشب شام نخورده بود و گرسنه خوابیده بود. صبح که آمد، دیدم ضعف کرده و پای درس چیزی متوجّه نمی‏شود».7
اهتمام به آموزش طلّاب
آیت‌الله حق‏شناس با این که از نظر علمی در مراتب بالایی قرار داشت، امّا وقتی می‏دید مثلاً امروز فلان کلاس، استادش نیامده است، تواضع می‏کرد و شخصاً در آن کلاس حاضر می‏شد و درس آن روز را ارائه می‏داد.8
***‏
آیت‌الله حق‏شناس فرمود: «ملاک در روابط اجتماعی، عاطفه است. برای این که بفهمیم زندگی اجتماعی درستی داریم، باید ببینیم که به دیگران عاطفه داریم یا نه. مثلاً فرض کنید آقای علیرضا بختیاری که قبلاً در میان ما بود و به خاطر رشدی که در امتحاناتش داشت، برایش جایزه‏ای تهیّه کرده بودیم، اگر دیدیم ایشان اُفت پیدا کرده، رفقایش باید بروند و از او سؤال کنند که: چه طور شد که تو در درس‏هایت انحطاط پیدا کردی؟».9
نظارت بر دوستان و هم‏نشینان
آیت‌الله حق‏شناس روی مسائل تربیتی طلبه‏ها خیلی دقّت داشت، به‌گونه‏ای که حتّی در این که با چه کسی هم‏حجره باشیم و با چه کسی هم‏حجره نباشیم، نظارت داشت. یادم هست روزی که می‏خواستم حجره بگیرم، پرسید: «با چه کسی می‏خواهی هم‏حجره بشوی؟». گفتم: دوست دارم کسی باشد که از جهت علمی از من بالاتر باشد و در درس‏ها کمکم کند. ایشان هم بررسی کرد و مرا به یکی از عزیزان سرشناس و باتقوای مدرسه معرّفی کرد و بنده با ایشان هم‏حجره شدم.10
***‏
آیت‌الله حق‏شناس در مورد این که طلبه‏های مبتدی با چه کسی هم‏حجره باشند، حسّاس بود. بنده وقتی وارد مدرسه شدم، پس از آن که ایشان چند جمله‏ای نصیحتم نمود، به آقای همایونی، مدیر داخلی مدرسه، سفارش کرد که من و آقای رضا بختیاری هم‏حجره باشیم. الآن که نگاه می‏کنم، می‏بینم دقّت نظری که حاج‌آقا داشت، کاملاً درست و بجا بوده و آقای بختیاری همچنان یکی از دوستان بسیار خوب من است.11
***‏
زمانی که در مدرسۀ آیت‌الله حق‏شناس مشغول تحصیل بودم، طلبه‏‏ای از من خواست که درسی را با او مباحثه کنم. جوانِ ظاهر‌الصلاحی بود و حتّی روی پیشانی‏اش، جای مهر داشت. جلسۀ اوّل یا دوم مباحثۀ ما بود که حاج‌آقا ما را دید. ایشان بدون آن که چیزی بگوید، رفت. چند لحظه بعد، یکی از دوستانم پیغام آورد که: حاج‌آقا با شما کار دارد.در وضوخانه حضور داشت که خدمتشان رسیدم. پرسید: «شما با ایشان چه صحبتی می‏کردی؟». گفتم: با او شرح لمعه 12 را مباحثه می‏کنیم. ایشان پسر خوب و نماز شب‏خوانی است. فرمود: «این را که من باید به شما بگویم! از این به بعد، نباید با او مباحثه کنی. برو یکی دیگر را پیدا کن». گفتم: حاج‌آقا! من با او قرار گذاشته‏ام! فرمود: «اگر با او مباحثه کنی، از مدرسه بیرونت می‏کنم». گفتم: چشم. وقتی پیش او برگشتم، مختصری بحث را ادامه دادیم و آخرش، از او معذرت‌خواهی کردم و دیگر با او مباحثه نکردم.
سال‏ها گذشت تا این اواخر، حکمت آن منع حاج‌آقا را متوجّه شدم؛ چرا که آن طلبه، متأسّفانه دچار انحراف فکری شد و اگر همنشینی من با او ادامه پیدا می‏کرد، شاید من هم رنگ عوض می‏کردم.13
رهنمودها
در این بخش با تکیه بر سخنرانی‏های گردآوری شده از آیت‌الله حق‏شناس در مجموعۀ مواعظ، در کنار سخنان نقل شده از ایشان در گفت‌وگو با شاگردان و همراهان ایشان، رهنمودها و راهنمایی‏های برگزیدۀ این عالم اخلاق را در شش فصل ارائه می‏کنیم.
۱. رهنمودهای معرفتی- اعتقادی
در این فصل، رهنمودهایی از آیت‌الله حق‏شناس می‏آید که یا موجب افزایش شناخت، آگاهی و بینش بیشتر ما به خداوند سبحان و دیگر حقایق دینی می‏گردد یا در آنها به مبانی اعتقادی پرداخته شده است.
شرط معرفت پروردگار
کسی رفت پیش یکی از بزرگان، عرض کرد: می‏خواهم سیر تکاملی کنم و به خدا برسم. ایشان فرمود: از اینجا تا پروردگار، دو قدم است: اوّل باید ترک امیال نفسانی کنی و دوم، ترک دنیا. بعد، رفت پیش بزرگ دیگر، ایشان فرمود: خیر؛ یک قدم است. بگو: الله، پروردگار من است، بعد استقامت کن.14 همین یک قدم کافی است. فرمود: «دَع نَفسَکَ و تَعال»؛15 [یعنی] نفس خود را رها کن و بیا پیش من. باز فرمود: «طَهِّرُوا انفُسَکُم مِن دَنَس اَلشَهَواتِ تُدرکوا رَفیعَ الدَّرَجات».16 اینها همه نشان می‏دهد که وقتی نفس من مهذّب شد، به پروردگار، معرفت پیدا می‏کنم.17
نقش معرفت خدا در استجابت دعا
کسی عرض می‏کند: یابن رسول‏‌الله! چرا ما پروردگار را می‏خوانیم؛ ولی دعایمان مستجاب نمی‏شود؟ حضرت (امام صادق علیه‌السلام) فرمود: «لِأَنَّکُم تَدعونَ مَن لا تَعرِفونَهُ؛18 چون شما کسی را می‏خوانید که او را نمی‏شناسید».
آخر خدا هم شناسنامه دارد و باید او را شناخت. ‌ای جوان‏ها! اگر شناسنامۀ احوال پروردگار را مختصر هم بدانید، واقعاً دیگر می‏خواهید قالب تهی کنید! یعنی می‏خواهید خودتان را فدای پروردگار کنید و فدای مقرّراتش شوید!19
حجاب قلب، ناشی از بُعد است نه قطع اتّصال
در اشعار خواجه عبد الله انصاری دیدم- ایشان با این که در درجات عالی عرفان بودند- فرمودند: کسانی که قلبشان در حجاب می‏رود، اتّصالشان نسبت به باری تعالی قطع می‏شود؛ و لیکن مثل این که ایشان در اینجا توجّه کامل نفرمودند. قطع نمی‏شود؛ برای این که:
نعمت بُعد ز قرب افزون است 
دلم از شدّت قربش خون است 20
چرا؟ چون در قرب، بیم انقطاع است؛ امّا در بُعد، امید وصال است! پس قطع نمی‏شود. منتهی الأمر، او را به پشتِ در احاله می‏کنند و از مقام قرب دور می‏شود، نه این که اتّصالش نسبت به پروردگار قطع شود؛ بلکه اتّصال هست؛ زیرا اگر اتّصال نبود، قلب او در حجاب نمی‏رفت.
آن که حضرت امام- در کتاب چهل حدیث فرمودند:21 «اعرِفُوا الله بِالله؛22 یعنی خدا را به خدا بشناسید»، این، همان است. آن کسی که قلب مرا در اثر سوء عملم در حجاب می‏برد، پروردگار است. پس اتّصالش قطع نشده؛ بلکه این بُعد و حجاب برای کشش است نسبت به او.23
تصرّف حضرت ولیّ‌عصر در امور اولیا
آیت‌الله حق‏شناس فرمود: «استاد معالم24 من- که خدا رحمتش کند- از اساتید بسیار قوی بود که من تا به حال به چنین آدمی بر نخورده‏ام. از جمله کلماتی که به ما فرمودند، این بود که: امام زمان علیه‌السلام در زمان غیبت، در امور اولیا تصرّف می‏کند؛ یعنی هرچه بخواهند به سمت دنیا بروند و [خودشان را به آب و آتش بزنند که] در مادّیات غرق شوند، می‏بینند که یک دستی می‏آید و قلب آنها را بر می‏گرداند و منصرف می‏شوند». ایشان می‏گفت: «این حرف را در دفتر خاطراتتان بنویسید و روزی که در مظانّ آن واقع شدید، مرا یاد کنید».25
پانوشت‌ها:
1- مدرسۀ علمیّۀ «فیلسوف‌الدوله- امین‌الدوله» که امروزه به نام مدرسۀ علمیّۀ آیت‌الله حق‏شناس شهرت دارد، یکی از مدارس علمیّۀ تهران است که در دورۀ قاجار به وسیلۀ میرزا کاظم فیلسوف الدوله (م ۱۳۲۳ ق)، پزشک مشهور عصر ناصری، بنا شده‏ است.
2- به نقل از حجت‌الاسلام علی عبدی انبوهی.
3- به نقل از آقای عبّاس صفری.
4- مواعظ: ج۴ ص۱۷۸- ۱۸۰.
5- به نقل از حجت‌الاسلام غلامحسن بخشی.
6- به نقل از آقای عبّاس صفری.
7- به نقل از آقای مرتضی اخوان.
8- به نقل از آقای سیّد رضا همایونی.
9- مواعظ: ج۴ ص۱۷۷.
10- به نقل از حجت‌الاسلام علی عبدی انبوهی.
11- به نقل از آقای عبّاس صفری.
12- مقصود، کتاب الروضة البهیّة فی شرح اللمعة الدمشقیّة، نوشتۀ شهید ثانی (م ۹۶۶ ق) است. این کتاب از بهترین شروح اللمعة الدمشقیّة‏ی شهید اوّل (م ۷۸۶ ق) است که یک دورۀ نیمه‏استدلالى فقه امامیّه را در بر دارد و در سال‏های چهار تا ششم حوزه‏های علمیّه تدریس می‏گردد.
13- به نقل از حجت‌الاسلام سیّد محمّد یوسفی. در این‌باره، ر. ک: ص۱۴۰ (توجّه به رابطۀ اطرافیان با هم).
14- اشاره است به آیۀ {إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا الله ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوفٌ عَلَيهِم وَ لا هُم يَحزَنُونَ؛ قطعاً کسانى که گفتند: پروردگار ما خداست و سپس ایستادگى کردند، بیمى بر آنان نیست و غمگین نخواهند شد} (احقاف: آیۀ ۱۳).
15- تذکرة الأولیاء: ص۱۴۴ (ذکر ابو یزید بسطامی).
16- «جان‏هاى خود را از پلیدی شهوات پاک کنید تا به درجات بلند دست یابید» (غرر‌الحکم: ح۶۰۲۰).
17- مواعظ: ج۱ ص۱۶۰.
18- التوحید: ص۲۸۸ ح۷.
19- مواعظ: ج۴ ص۱۲۱. در این‌باره، ر. ک: ص۲۹۹ (شرط استجابت دعا).
20- مثنوی هفت اورنگ: ص۶۵۲، سبحة‌الأبرار: بخش ۷۴ (حکایت سؤال و جواب ذو‌النون با آن عاشق مفتون). گفتنی است این بیت در اصل چنین است: «محنت قُرب ز بُعد افزون است / جگر از هیبت قُربم خون است».
21- شرح چهل حدیث: ص۶۲۱.
22- الکافی: ج۱ ص۸۵ ح۱ از امام علی۷.
23- مواعظ: ج۱ ص۱۶۱. حجت‌الاسلام عبد‌الرضا پورذهبی نیز در این‌باره می‏گوید: گاهی به آیت‌الله حق‏شناس حالت قبض دست می‏داد و به قول خودشان، قلبشان به حجاب می‏رفت و ورقشان برمی‏گشت. من خودم چندین مورد، این حالت را دیده بودم. یک‌بار، شب شهادت امام حسن علیه‌السلام، در مسجد امین‌الدوله نمی‏دانم پیش از روضه بود یا همان اوّل منبر که ایشان به من فرمود: «برویم». دو نفری پیاده راه افتادیم به طرف منزل ایشان در خیابان مولوی، که متوجّه شدم به حالت قبض افتاده است. پرسیدم: می‏توانید این حالت را برای من توضیح بدهید؟ فرمود: «گفتنی نیست!». وقتی به منزل ایشان رسیدم و خواستیم خداحافظی کنیم، به منشأ این حالت، این‌گونه اشاره نمود: «شاید به خاطر آن روضه‏ای است که ما ننشستیم!». معمولاً هر وقت حالت قبض به ایشان دست می‏داد، این شعر را می‏خواند: «نعمت بُعد ز قرب افزون است / دلم از نعمت قربش خون است». البتّه شعر را برعکس می‏کرد؛ چون درستش این‌گونه است: «محنت قرب ز بعد افزون است / جگر از هیبت قربم خون است». یک‌بار هم وقتی که به این حال افتاده بود، فرمود: «من دوست دارم همیشه پشتِ در باشم! آدم وقتی داخل می‏رود، می‏ترسد که بیرونش کنند؛ ولی وقتی پشت در هستی، می‏گویی الآن است که در را باز کنند». بعد، شعر بالا را خواند و بلافاصله بعد از نماز به منزل برگشت. پس از آن، چند روز مریض شد و به مسجد نیامد.
24- کتاب معالم‌الدین و ملاذ‌المجتهدین اثر شیخ حسن بن زین‌الدین، فرزند شهید ثانی است که مقدّمۀ آن در دانش اصول فقه به عنوان معالم الاُصول مشهور است و در روزگار گذشته، متن درسی حوزه‏های علمیّه بوده است. آیت‌الله حق‏شناس این کتاب را نزد آیت‌الله شاه‏آبادی فراگرفته است.
25- مواعظ: ج۲ ص۱۶۱.