شرط معرفت پروردگار
مرحوم آیتالله محمدی ریشهری
مهارتهای مدیریّتی
آیتالله حقشناس در کنار تدریس دروس حوزوی در مدرسۀ علمیّۀ «فیلسوفالدوله- امینالدوله»1 عهدهدار مدیریّت و سرپرستی این مدرسه نیز بوده است. در اینجا به برخی از مهارتها و ویژگیهای این استاد فرزانه در زمینۀ مدیریّت مدرسۀ یاد شده، اشاره میگردد.
نگاه پدری داشتن
آیتالله حقشناس، همۀ طلبههای مدرسه را فرزند خودش میدانست. یک سال قصد کرده بود برای ماه رمضان به سفر عمره مشرّف شود؛ امّا برخلاف برنامه، دیدیم ماه رمضان شروع شد و ایشان نرفت. بعدها فرمود: «در عالم رؤیا به من گفتند: فرزندانت را به چه کسی میخواستی بسپاری و بروی؟ فرزندانت یتیم هستند. بالاسرشان باش و بعد از این ایّام برو». زمانی هم گویا ایشان با چند نفر از طلبههای مدرسه به مطبّ دکتری میرود. دکتر از تعداد فرزندان ایشان میپرسد. حاجآقا میگوید: «فرزندان من بیشمارند!» و با اشاره به طلبههای همراهشان، اضافه میکند: «همۀ اینهائی که میبینید، فرزندان من هستند».2
پرداخت منظّم شهریّه
در مورد شهریّهای که آیتالله حقشناس به طلّاب پرداخت میکرد، اوّلاً عنایت داشت که سر وقت پرداخت بشود، ثانیاً برای این که از پاکیزگی پولها مطمئن شود، آنها را با پولهای یکی از بازاریهای مؤمن و مورد اعتماد تعویض میکرد. هر ماه با ایشان به حجرۀ آن شخص بازاری میرفتیم و حاجآقا شهریّۀ طلّاب را به ایشان میداد و او پس از تملّک، آنها را در کشوی میزش میگذاشت. سپس برابر همان پولها، از پولهای خودش به حاجآقا میداد و یا همان پولها را دوباره بر میگرداند.3
اهتمام به مسائل رفاهی و مالی طلّاب
آیتالله حقشناس فرمود: «به یکی از رفقا که مریض است، گفتم: عزیزم! تو نباید فکر و خیال زیادی کنی! در هر بیمارستانی که بستری شدی، خرجش با من؛ تمام قضایای ظاهری و مخارجت با من! باید این طور رفتار کرد تا اقلّاً اگر او نیمهشبی، دلش درد گرفت، غصّهدار نشود که چه کند و کجا برود؛ بلکه بگوید: الحمدللّه که پشتیبانهایم قرص هستند و رفقایم هوایم را دارند. کسی که فعلاً به سرپرستی من انتخاب شده، من را نوید داده که به هر بیمارستان یا هر جایی که خواستی، برو و از مخارجش هم اصلاً نترس. من کسی را مأمور کردم که در میان آقایان اهل علم باشد و ببیند کسی از آنها در مضیقه نباشد. اگر کسی را پیدا کرد که دستش تنگ است، فوری به من اطّلاع بدهد که از او احوالپرسی کنم.
بنده جوانی را دیدم که یک دندان نداشت و به همین خاطر نمیتوانست درست حرف بزند، باید هنگام حرفزدن، دهانش را جمع میکرد. به او گفتم: عزیزم! چرا نمیروی یک دندان بکاری که مشکلت حل شود؟ برو یک دندان در دهانت بگذار، هرچه قدر خرجش میشود، برعهدۀ من. او خجالت میکشید؛ امّا من آن قدر اصرار کردم تا راضی شد و رفت دندانش را درست کرد. من، به تمام جهات شما توجّه دارم: هم جهات بهداشتی، هم جهات داخل و خارج و هم به جهات درسی شما».4
***
آیتالله حقشناس به وضعیّت مالی طلّاب، توجّه ویژه داشت. در همان سالهای اوّلی که بنده به دست ایشان معمّم شده بودم، به من میفرمود: «داداش جون! حواست به طلبهها باشد، اگر کسی مشکل مالی دارد، حتماً به من بگو». گاهی هم پیش میآمد که مقداری پول به من میداد تا به برخی اشخاص کمک کنم.5
***
به یاد دارم که در زمستانی، موتور دستگاه گرمایشی مدرسۀ آیتالله حقشناس، چند روز گازوئیل نداشت و هوای مسجد و حجرههای مدرسه، بسیار سرد شده بودند. ایشان از این بابت خیلی ناراحت بود، تا جایی که یک روز ظهر در جمع بازاریان صحبت کرد و مقداری از این مسئله گله کرد. آن روز، من در حالی که کلاهی به سر کشیده بودم و لباس زمستانی به تن داشتم، در شبستان مسجد نشسته بودم. پس از اقامۀ نماز، زمانی که حاجآقا میخواست از مسجد خارج شود، یکدفعه دیدم از پشت دیوار کفشداری، سرش را بیرون آورد و به من نگاه کرد و گفت: «عبّاسآقا جون! نگران نباش. همهچیز درست میشود، گازوئیل هم میآید». گویا ایشان احساس کرده بود که من از این بابت ناراحتم و به این ترتیب دلداریام داد.6
***
یکبار شاید حدود ساعت ده صبح بود که دیدم آیتالله حقشناس یکی از طلبهها را صدا زد و به او پولی داد و فرمود: «همین الآن برو چیزی بخر و بخور». گفت: «حاجآقا! هنوز تا ظهر مانده است!»؛ امّا ایشان تأکید کرد که همان موقع برود. وقتی جریان را پرسیدم، فرمود: «ایشان دیشب شام نخورده بود و گرسنه خوابیده بود. صبح که آمد، دیدم ضعف کرده و پای درس چیزی متوجّه نمیشود».7
اهتمام به آموزش طلّاب
آیتالله حقشناس با این که از نظر علمی در مراتب بالایی قرار داشت، امّا وقتی میدید مثلاً امروز فلان کلاس، استادش نیامده است، تواضع میکرد و شخصاً در آن کلاس حاضر میشد و درس آن روز را ارائه میداد.8
***
آیتالله حقشناس فرمود: «ملاک در روابط اجتماعی، عاطفه است. برای این که بفهمیم زندگی اجتماعی درستی داریم، باید ببینیم که به دیگران عاطفه داریم یا نه. مثلاً فرض کنید آقای علیرضا بختیاری که قبلاً در میان ما بود و به خاطر رشدی که در امتحاناتش داشت، برایش جایزهای تهیّه کرده بودیم، اگر دیدیم ایشان اُفت پیدا کرده، رفقایش باید بروند و از او سؤال کنند که: چه طور شد که تو در درسهایت انحطاط پیدا کردی؟».9
نظارت بر دوستان و همنشینان
آیتالله حقشناس روی مسائل تربیتی طلبهها خیلی دقّت داشت، بهگونهای که حتّی در این که با چه کسی همحجره باشیم و با چه کسی همحجره نباشیم، نظارت داشت. یادم هست روزی که میخواستم حجره بگیرم، پرسید: «با چه کسی میخواهی همحجره بشوی؟». گفتم: دوست دارم کسی باشد که از جهت علمی از من بالاتر باشد و در درسها کمکم کند. ایشان هم بررسی کرد و مرا به یکی از عزیزان سرشناس و باتقوای مدرسه معرّفی کرد و بنده با ایشان همحجره شدم.10
***
آیتالله حقشناس در مورد این که طلبههای مبتدی با چه کسی همحجره باشند، حسّاس بود. بنده وقتی وارد مدرسه شدم، پس از آن که ایشان چند جملهای نصیحتم نمود، به آقای همایونی، مدیر داخلی مدرسه، سفارش کرد که من و آقای رضا بختیاری همحجره باشیم. الآن که نگاه میکنم، میبینم دقّت نظری که حاجآقا داشت، کاملاً درست و بجا بوده و آقای بختیاری همچنان یکی از دوستان بسیار خوب من است.11
***
زمانی که در مدرسۀ آیتالله حقشناس مشغول تحصیل بودم، طلبهای از من خواست که درسی را با او مباحثه کنم. جوانِ ظاهرالصلاحی بود و حتّی روی پیشانیاش، جای مهر داشت. جلسۀ اوّل یا دوم مباحثۀ ما بود که حاجآقا ما را دید. ایشان بدون آن که چیزی بگوید، رفت. چند لحظه بعد، یکی از دوستانم پیغام آورد که: حاجآقا با شما کار دارد.در وضوخانه حضور داشت که خدمتشان رسیدم. پرسید: «شما با ایشان چه صحبتی میکردی؟». گفتم: با او شرح لمعه 12 را مباحثه میکنیم. ایشان پسر خوب و نماز شبخوانی است. فرمود: «این را که من باید به شما بگویم! از این به بعد، نباید با او مباحثه کنی. برو یکی دیگر را پیدا کن». گفتم: حاجآقا! من با او قرار گذاشتهام! فرمود: «اگر با او مباحثه کنی، از مدرسه بیرونت میکنم». گفتم: چشم. وقتی پیش او برگشتم، مختصری بحث را ادامه دادیم و آخرش، از او معذرتخواهی کردم و دیگر با او مباحثه نکردم.
سالها گذشت تا این اواخر، حکمت آن منع حاجآقا را متوجّه شدم؛ چرا که آن طلبه، متأسّفانه دچار انحراف فکری شد و اگر همنشینی من با او ادامه پیدا میکرد، شاید من هم رنگ عوض میکردم.13
رهنمودها
در این بخش با تکیه بر سخنرانیهای گردآوری شده از آیتالله حقشناس در مجموعۀ مواعظ، در کنار سخنان نقل شده از ایشان در گفتوگو با شاگردان و همراهان ایشان، رهنمودها و راهنماییهای برگزیدۀ این عالم اخلاق را در شش فصل ارائه میکنیم.
۱. رهنمودهای معرفتی- اعتقادی
در این فصل، رهنمودهایی از آیتالله حقشناس میآید که یا موجب افزایش شناخت، آگاهی و بینش بیشتر ما به خداوند سبحان و دیگر حقایق دینی میگردد یا در آنها به مبانی اعتقادی پرداخته شده است.
شرط معرفت پروردگار
کسی رفت پیش یکی از بزرگان، عرض کرد: میخواهم سیر تکاملی کنم و به خدا برسم. ایشان فرمود: از اینجا تا پروردگار، دو قدم است: اوّل باید ترک امیال نفسانی کنی و دوم، ترک دنیا. بعد، رفت پیش بزرگ دیگر، ایشان فرمود: خیر؛ یک قدم است. بگو: الله، پروردگار من است، بعد استقامت کن.14 همین یک قدم کافی است. فرمود: «دَع نَفسَکَ و تَعال»؛15 [یعنی] نفس خود را رها کن و بیا پیش من. باز فرمود: «طَهِّرُوا انفُسَکُم مِن دَنَس اَلشَهَواتِ تُدرکوا رَفیعَ الدَّرَجات».16 اینها همه نشان میدهد که وقتی نفس من مهذّب شد، به پروردگار، معرفت پیدا میکنم.17
نقش معرفت خدا در استجابت دعا
کسی عرض میکند: یابن رسولالله! چرا ما پروردگار را میخوانیم؛ ولی دعایمان مستجاب نمیشود؟ حضرت (امام صادق علیهالسلام) فرمود: «لِأَنَّکُم تَدعونَ مَن لا تَعرِفونَهُ؛18 چون شما کسی را میخوانید که او را نمیشناسید».
آخر خدا هم شناسنامه دارد و باید او را شناخت. ای جوانها! اگر شناسنامۀ احوال پروردگار را مختصر هم بدانید، واقعاً دیگر میخواهید قالب تهی کنید! یعنی میخواهید خودتان را فدای پروردگار کنید و فدای مقرّراتش شوید!19
حجاب قلب، ناشی از بُعد است نه قطع اتّصال
در اشعار خواجه عبد الله انصاری دیدم- ایشان با این که در درجات عالی عرفان بودند- فرمودند: کسانی که قلبشان در حجاب میرود، اتّصالشان نسبت به باری تعالی قطع میشود؛ و لیکن مثل این که ایشان در اینجا توجّه کامل نفرمودند. قطع نمیشود؛ برای این که:
نعمت بُعد ز قرب افزون است
دلم از شدّت قربش خون است 20
چرا؟ چون در قرب، بیم انقطاع است؛ امّا در بُعد، امید وصال است! پس قطع نمیشود. منتهی الأمر، او را به پشتِ در احاله میکنند و از مقام قرب دور میشود، نه این که اتّصالش نسبت به پروردگار قطع شود؛ بلکه اتّصال هست؛ زیرا اگر اتّصال نبود، قلب او در حجاب نمیرفت.
آن که حضرت امام- در کتاب چهل حدیث فرمودند:21 «اعرِفُوا الله بِالله؛22 یعنی خدا را به خدا بشناسید»، این، همان است. آن کسی که قلب مرا در اثر سوء عملم در حجاب میبرد، پروردگار است. پس اتّصالش قطع نشده؛ بلکه این بُعد و حجاب برای کشش است نسبت به او.23
تصرّف حضرت ولیّعصر در امور اولیا
آیتالله حقشناس فرمود: «استاد معالم24 من- که خدا رحمتش کند- از اساتید بسیار قوی بود که من تا به حال به چنین آدمی بر نخوردهام. از جمله کلماتی که به ما فرمودند، این بود که: امام زمان علیهالسلام در زمان غیبت، در امور اولیا تصرّف میکند؛ یعنی هرچه بخواهند به سمت دنیا بروند و [خودشان را به آب و آتش بزنند که] در مادّیات غرق شوند، میبینند که یک دستی میآید و قلب آنها را بر میگرداند و منصرف میشوند». ایشان میگفت: «این حرف را در دفتر خاطراتتان بنویسید و روزی که در مظانّ آن واقع شدید، مرا یاد کنید».25
پانوشتها:
1- مدرسۀ علمیّۀ «فیلسوفالدوله- امینالدوله» که امروزه به نام مدرسۀ علمیّۀ آیتالله حقشناس شهرت دارد، یکی از مدارس علمیّۀ تهران است که در دورۀ قاجار به وسیلۀ میرزا کاظم فیلسوف الدوله (م ۱۳۲۳ ق)، پزشک مشهور عصر ناصری، بنا شده است.
2- به نقل از حجتالاسلام علی عبدی انبوهی.
3- به نقل از آقای عبّاس صفری.
4- مواعظ: ج۴ ص۱۷۸- ۱۸۰.
5- به نقل از حجتالاسلام غلامحسن بخشی.
6- به نقل از آقای عبّاس صفری.
7- به نقل از آقای مرتضی اخوان.
8- به نقل از آقای سیّد رضا همایونی.
9- مواعظ: ج۴ ص۱۷۷.
10- به نقل از حجتالاسلام علی عبدی انبوهی.
11- به نقل از آقای عبّاس صفری.
12- مقصود، کتاب الروضة البهیّة فی شرح اللمعة الدمشقیّة، نوشتۀ شهید ثانی (م ۹۶۶ ق) است. این کتاب از بهترین شروح اللمعة الدمشقیّةی شهید اوّل (م ۷۸۶ ق) است که یک دورۀ نیمهاستدلالى فقه امامیّه را در بر دارد و در سالهای چهار تا ششم حوزههای علمیّه تدریس میگردد.
13- به نقل از حجتالاسلام سیّد محمّد یوسفی. در اینباره، ر. ک: ص۱۴۰ (توجّه به رابطۀ اطرافیان با هم).
14- اشاره است به آیۀ {إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا الله ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوفٌ عَلَيهِم وَ لا هُم يَحزَنُونَ؛ قطعاً کسانى که گفتند: پروردگار ما خداست و سپس ایستادگى کردند، بیمى بر آنان نیست و غمگین نخواهند شد} (احقاف: آیۀ ۱۳).
15- تذکرة الأولیاء: ص۱۴۴ (ذکر ابو یزید بسطامی).
16- «جانهاى خود را از پلیدی شهوات پاک کنید تا به درجات بلند دست یابید» (غررالحکم: ح۶۰۲۰).
17- مواعظ: ج۱ ص۱۶۰.
18- التوحید: ص۲۸۸ ح۷.
19- مواعظ: ج۴ ص۱۲۱. در اینباره، ر. ک: ص۲۹۹ (شرط استجابت دعا).
20- مثنوی هفت اورنگ: ص۶۵۲، سبحةالأبرار: بخش ۷۴ (حکایت سؤال و جواب ذوالنون با آن عاشق مفتون). گفتنی است این بیت در اصل چنین است: «محنت قُرب ز بُعد افزون است / جگر از هیبت قُربم خون است».
21- شرح چهل حدیث: ص۶۲۱.
22- الکافی: ج۱ ص۸۵ ح۱ از امام علی۷.
23- مواعظ: ج۱ ص۱۶۱. حجتالاسلام عبدالرضا پورذهبی نیز در اینباره میگوید: گاهی به آیتالله حقشناس حالت قبض دست میداد و به قول خودشان، قلبشان به حجاب میرفت و ورقشان برمیگشت. من خودم چندین مورد، این حالت را دیده بودم. یکبار، شب شهادت امام حسن علیهالسلام، در مسجد امینالدوله نمیدانم پیش از روضه بود یا همان اوّل منبر که ایشان به من فرمود: «برویم». دو نفری پیاده راه افتادیم به طرف منزل ایشان در خیابان مولوی، که متوجّه شدم به حالت قبض افتاده است. پرسیدم: میتوانید این حالت را برای من توضیح بدهید؟ فرمود: «گفتنی نیست!». وقتی به منزل ایشان رسیدم و خواستیم خداحافظی کنیم، به منشأ این حالت، اینگونه اشاره نمود: «شاید به خاطر آن روضهای است که ما ننشستیم!». معمولاً هر وقت حالت قبض به ایشان دست میداد، این شعر را میخواند: «نعمت بُعد ز قرب افزون است / دلم از نعمت قربش خون است». البتّه شعر را برعکس میکرد؛ چون درستش اینگونه است: «محنت قرب ز بعد افزون است / جگر از هیبت قربم خون است». یکبار هم وقتی که به این حال افتاده بود، فرمود: «من دوست دارم همیشه پشتِ در باشم! آدم وقتی داخل میرود، میترسد که بیرونش کنند؛ ولی وقتی پشت در هستی، میگویی الآن است که در را باز کنند». بعد، شعر بالا را خواند و بلافاصله بعد از نماز به منزل برگشت. پس از آن، چند روز مریض شد و به مسجد نیامد.
24- کتاب معالمالدین و ملاذالمجتهدین اثر شیخ حسن بن زینالدین، فرزند شهید ثانی است که مقدّمۀ آن در دانش اصول فقه به عنوان معالم الاُصول مشهور است و در روزگار گذشته، متن درسی حوزههای علمیّه بوده است. آیتالله حقشناس این کتاب را نزد آیتالله شاهآبادی فراگرفته است.
25- مواعظ: ج۲ ص۱۶۱.