قافله اربعینی عاشقان مهدی( عج)
سید محمد مشکوهًْ الممالک
جاده نجف به کربلا، تسبیحی است که هر عمودش دانهای از عشق به امام حسین(ع) را در دل زائران میکارد. زیر آفتاب سوزان عراق، میلیونها عاشق از هر گوشه جهان، با پای تاولزده و دلی پر از شوق، به سوی بینالحرمین گام برمیدارند. اینجا، اربعین است؛ رزمایش عاشقان مهدی(عج) که با ندای «لبیک یا حسین» فریاد وحدت و مقاومت سر میدهند. موکب رسانهای «عطش»، با دوربین و قلم، این حماسه را ثبت میکند. از لبخند کودک عراقی که آب تعارف میکند تا اشک زائری که تابلوی «عصر عاشورای» استاد محمود فرشچیان را میبیند و از درگذشت او بغض میکند. زائری از نجف، با دیدن این اثر جاودانه، میگوید: «فرشچیان با قلمش کربلا را زنده کرد. رفتنش قلبمان را شکست.»
فریاد علیه ظلم؛ تجدید عهد با شهدا
در این مسیر، تصاویر حاج قاسم سلیمانی، ابومهدی المهندس و سید حسن نصرالله بر پرچمها و موکبها میدرخشند؛ نمادهایی از عزت که راه آزادیخواهان را روشن میکنند. گروه مستندساز «عطش» از زائران میپرسد: «نظرتان درباره استاد فرشچیان و آثارش چیست؟» زائری از مشهد اشکریزان پاسخ میدهد: «نقاشیهایش روح عاشورا بود. به نیابت از او، به حسین(ع) سلام میدهم.» اربعین، نه فقط پیادهروی، که فریادی علیه ظلم است، از غزه تا لبنان، زائران با یاد شهدای جنگ ۱۲روزه، برای مظلومان دعا میکنند. اینجا، هر قدم، عهدی است با زینب کبری(س) که صبرش عاشورا را جاودانه کرد. این قافله، از عمود نخست تا بینالحرمین، برای ظهور مهدی(عج) آماده میشود.
در میان میلیونها زائر، با زائری همقدم شدم که چشمانش پر از شوق بود. سخاوت آذرنیا، زائری از تهران، برای چهارمین سال در این مسیر بود. لبخندش، مثل نسیمی خنک در گرمای جاده، دلم را آرام کرد. گفت: «این راه، یه سفر عادی نیست. عشقی است که یک بار گرفتارش میشوی و سال به سال دلت برایش میتپد. این عشق تو خون ماست، دست خودمان نیست.»
آقا سخاوت، اربعین را به بازگشت به زادگاه تشبیه کرد: «حضور در کربلا، انگار پر کردن یه کمبود تو روح است، مثل وقتی تابستانها به زادگاهمان برمیگردیم.» در راه نجف به کربلا گرمای شدید، پاهای تاولزده، و دشواریهای مسیر برایمان هیچ بودند. «با یاد سختیهای حضرت زینب (س) و یاران امام حسین(ع)، این راه شیرین میشود. سختیهای راه انگار به عشق امام حسین(ع) ذوب میشوند.» نگاه کردم به زائران اطراف پیرمردی با عصا، جوانی با پرچم یا حسین، و کودکی که دست در دست مادرش داشت. همه با عشق پیش میرفتند، واقعاً انگار سختی راه در برابر این شور گم شده بود.
درس ایثار از موکبداران عراقی
در موکب بعدی، کنار عمود ۴۵۰، خادمی با مهربانی نان و خرما تعارف میکرد. بوی چای تازه عراقی در هوا پیچیده بود و صدای نوحهای آرام، قلبها را نوازش میداد. سخاوت از میزبانی مردم عراق گفت: «با تمام وجود و دل و جان به زائران خدمت میکنند. برخی از آنها حتی خانه و دارایی خودشان را برای زائران فدا میکنند. این ایثار و محبت را جای دیگهای ندیدم.» خادمی که کنارمان بود، با لبخند گفت: «هذا للحسین.» سخاوت ادامه داد: «اینجا، همهچیز به عشق حسین(ع) است. موکبدارها انگار دارند با دستان خودشان بهشت را به زائران هدیه میدهند.»
او از زائران آذری گفت که از عظمت این سفر حیرتزده بودند. «قدمهایم را به شهدای مدافع حرم تقدیم میکنم. اربعین، مثل حج، شیعه و سنی را کنار هم میآورد و پیام وحدت را به جهان نشان میدهد.» در همان لحظه، زائری آذری با پرچم سبزی که نام حسین(ع) بر آن نقش بسته بود، از کنارمان گذشت. انگار اربعین، جهانی بود که همه در آن برادر بودند.
زیارت عاشورا و دعا برای آینده
در طول مسیر، سخاوت زیارت عاشورا و زیارت اربعین میخواند. و میگفت: «برای جوانها، صلح و امنیت، و تعجیل در ظهور امام زمان (عج) دعا میکنم. امیدوارم نسل جدید این راه را ادامه بدهند.» از دردهای امروز گفت: «درد کودکان غزه، مثل روزهای حضرت سیدالشهدا است. این پیادهروی، الهامبخش وحدت و مبارزه با ظلم است.»
وقتی به بینالحرمین میرسیم، اشکهایش جاری میشود آنجا پناهگاه دردها است. آنجا نمیتوانید جلوی اشکهایتان را بگیرید. حرم، جایی است که دردها رو میشنود و جواب میدهد.» از پیرزنی گفت که شفایش را از امام حسین(ع) گرفته بود: «این صحنهها به آدم امید میدهد. این مسیر رو به همه توصیه میکنم. آرزویم بازگشت امید و شادابی به جوانان و موفقیت کشورم را دارم.»
عهد با شهدا در بهشت زهرا، حالا در این جاده، با روایت سخاوت، زندهتر میشد. این سفر، نه فقط پیادهروی، بلکه سفری بود برای پیوند قلبها، برای ادامه راه عشق و ایثار، و برای فریاد علیه ظلم.
لحظههای ناب در جاده عشق
هر قدم در این جاده، انگار دعوتی بود به سوی حسین(ع). موکبها، با چای گرم و لبخندهای خالص، خستگی را از تن زائران میزدودند. در یکی از موکبها، کودکی عراقی، با دستهای کوچکش خرما تعارف کرد و گفت: «خذ، هذا للحسین.» اشک در چشمانم حلقه زد. اینجاست که سختی راه، در برابر شیرینی خدمت به زائران، گم میشود. خادمان، از پیر تا جوان، انگار با هر لیوان آب، با هر تکه نان، عشقشان به حسین(ع) را نذر میکردند. یکی از خادمان، با لهجه غلیظ عربی، گفت: «زائر حسین، مهمون قلب ماست.» این محبت، درس ایثاری بود که فقط در اربعین میتوان آموخت.
جاده پر از داستان بود و زائری با پای برهنه که زیارت عاشورا میخواند، مادری که فرزندش را در آغوش گرفته بود و برایش لالایی حسینی زمزمه میکرد، و جوانی که پرچم ایران را به دوش میکشید و میگفت: «اینجا، خاک حسین(ع)، خاک عزت است.» اربعین، نه فقط یک مسیر، که جهانی بود که قلبها را به هم گره میزد، از تهران تا بغداد، از خراسان تا آذربایجان.
نیابت عاشقانه در جاده کربلا
در جاده نجف به کربلا، با خانم زهرا کریمی از کرج همکلام شدم. او، با چشمانی پر از اشک، به نیابت از همسر بیمارش در این مسیر بود. گفت: «یک جاذبهای است که اباعبدالله(ع) ما را میکشاند. عشق به امام حسین(ع) در کلمات نمیگنجد. هر فردی یک بار در روضه امام حسین(ع) بوده، این حس را میفهمد.»
سختیهای راه، تاول پا، گرما، و خستگی برای زهرا خانم انگار شیرین بود. «مثل مادری که بالای سر بچهاش بیدار می ماند و سختی را حس نمیکند، این راه هم با عشق به حسین(ع) شیرین میشود.» او از میزبانی عراقیها گفت: «حضرت زینب (س) فرمودند در کربلا جز زیبایی چیزی ندیدم. این زیبایی توی خدمت موکبدارها پیدا است. انگار با محبتشان، قلبشان را به زائران هدیه میدهند.»
عشق بیمرز و پیام جهانی
زهرا خانم از عشقی گفت که دین و مذهب نمیشناسد «هرکسی درکشور ایران زندگی کرده است، نمکگیر اهل بیت(ع) شده است. حتی آن که فقط اسم امام رضا(ع) را شنیده است، در این راه قدم میگذارد.» در مسیر، زائرانی از هر گوشه دنیا کنار هم بودند، انگار همه یک خانواده هستند. «پیادهروی اربعین، فریاد عشق به اهل بیت(ع) است. هر مانعی مثل اسرائیل و آمریکا در این سیل محبت نابود میشود.»
او زیر لب دعای عهد میخواند و برای ظهور امام زمان (عج) و صلح، بهویژه برای کودکان غزه، دعا میکرد. «اباعبدالله(ع) نگاه ما را عمیقتر کرده است. این راه، راه عزت و مقاومت است.» در کنار موکب، کودکی عراقی با سینی خرما آمد و تعارف کرد که زهرا خانم اشک ریخت و گفت: «اینجا، قلب کربلاست.»
عهد با شهدا، حالا با قدمهای زهرا خانم و دعاهای او، در این جاده هرلحظه به گونهای زیباتر زنده میشد. اربعین، نه فقط یک سفر، که فریادی علیه ظلم و پیوندی عاشقانه با حسین(ع) بود.
گرفتار عشق حسینی
در مشایه، زیر آفتاب سوزان، جایی که هر عمود نشانی از عشق حسین(ع) است، با حمدالله بابایی همقدم شدم. کارگر زیتونفروشی از رودبار، با چهرهای خسته اما چشمانی پر از نور.
گفت: «این سفر اصلاً برنامهریزیشده نبود. یک روز به بچهها گفتم باید اربعین بروم. همهچیز خودبهخود درست شد. چند ماهی بیکار هم هستم، اما عشق حسین(ع) مرا به اینجا کشاند.»
حمدالله ادامه داد: «بچهها میگفتند هوا گرم است، اما گفتم امام حسین(ع) خودش منو میبرد و برمیگرداند. هر جور حساب کنی، فقط عشق است که من را آورده است. حس فوقالعادهای دارم، اگه عمری باشد، هر سال میآیم.» در مسیر، زائرانی با پای برهنه، پیرمردی ۹۵ ساله با عصا، و زنی با ویلچر پیش میرفتند. حمدالله گفت: «اینها همه عشق به ارباب است، چیز دیگری نیست.»
ایثار موکبداران و فریاد علیه ظلم
درموکب عمود۵۳۰ خادم عراقی با سینی چای به استقبالمان آمد. حمدالله از میزبانی عراقیها گفت: «فکرشم نمیکردم اینقدر با عزت پذیرایی کنند و گفت. «اینها با دلشان خدمت میکنند، مثل شهدا که با خونشان راه حسین(ع) را زنده نگه داشتند.»
او از شهدا گفت، از حاج قاسم و ابومهدی المهندس که داعش را نابود کردند. «ما دنبالهرو خون شهدا هستیم. اربعین، فریاد ما علیه ظلم است. به مردم غزه میگوییم: تا آخر پشت و پناهتان هستیم.» او از کودکان غزه یاد کرد: «تشنگیشان، مثل عاشوراست. بیکسی کاروان اسرا قلبم را آتیش زد. فقط میتوانم دعا کنم.»
حمدالله از حال و هوای حرم گفت: «وقتی به حرم نزدیک میشوی، بغضی در سینهات مینشیند که حتی نمیتوانی کلمهای بر زبان جاری کنی. به کسانی که تا حالا به کربلا نیامدن میگویم: سختی و مال دنیا را بگذارید کنار، برای دلتون بیایید. اینجا صددرصد گرفتار حسین(ع) میشوید.» او در مسیر، دعا میخواند و برای خانواده، شفای بیماران، و سلامتی امام زمان (عج) دعا میکرد.
جاده پر از داستان بود نوحهخوانی زائری لبنانی، دعای مادری برای فرزندش، و پرچمهایی از دهها کشور. اربعین، اتحاد مسلمین بود، پیوندی که شهدا با خونشان آن را جاودانه کردند. این سفر، نه فقط پیادهروی، که ادامه راه شهدا و فریادی برای عدالت بود.
عمود۵۶۰ روایت عشق یک زائر اصفهانی
در جاده نجف به کربلا، زیر آسمانی که انگار با هر قدم به حسین(ع) نزدیکتر میشد، به عمود۵۶۰ رسیدم. اینجا، حال و هوا پر از شور بود: زائران با پرچمهای رنگارنگ، نوحهخوانی خادمان از موکبها. رضا بهرامی، زائری از بزرگمهر اصفهان، با چهرهای پر از ایمان کنارم نشست. او گفت: «یک سال که خدا را شکر قسمت شد و آقا مرا طلبیدند، آمدم، حاجتم را گرفتم. امسال دومین بار است. هیچ پولی نداشتم، فقط گفتم یا حسین(ع)، خودت درست کن. خودش هم جور کرد.»
رضا از عشقش گفت: «ابتدای سفر، یاد شهید قاسم سلیمانی افتادم. این عظمت اربعین، نتیجه زحمات حاج قاسم است که دو کشور دشمن را برادر کرد.» نگاهش به موکب روبهرو بود، جایی که خادمی عراقی ظرفی پراز خرما را تعارف میکرد. «شاید یکی تو خانهاش آب نداشته باشد، اما اینجا برای زائران سنگ تمام میگذارند» قدمهایش را به یاد حاج قاسم،به او هدیه کرده بود، انگار هر گام، عهدی با شهدا بود.
وحدت در سایه عشق حسین(ع)
در عمود۵۶۶ پرچمهای سفید و قرمز مالزی، سبز پاکستان، سرخ، سفید و سبز ایران کنار هم در باد میرقصیدند. رضا گفت: «این همقدمیها، پیام وحدت است. اربعین، نشان میدهد مسلمانان با هم برادرند.» او در مسیر، دعا و صلوات میفرستاد و برای شفای بیماران و ظهور امام زمان (عج) دست به آسمان برده بود. «به آنهائی که نیامدهاند میگویم حتی اگر پول ندارید فرش خانه خودتان را بفروشید و بیایید. این مسیر توصیفشدنی نیست.»
نمایش سهبعدی صحنه کربلا در یکی از موکبها اشکش را درآورد. «تشنگی کودکان غزه، مثل عاشوراست. فقط میتوانیم دعا کنیم خدا و امام زمان (عج) برایشان کاری کنند.» بغضش، انگار بغض همه زائران بود. در این جاده، هر قدم، فریادی علیه ظلم و عهدی با شهدا بود از حاج قاسم تا شهدای گمنام که راه حسین(ع) را زنده نگه داشتند.
عمودهای جاده، مثل ضربان قلب اربعین بودند. در یکی از موکبها پیرمرد خادمی با دستهایی لرزان آب میریخت و زیر لب « لبیک یا حسین» زمزمه میکرد. در سمت دیگری، جوانی با پرچم یا عباس(ع)، نوحهای سوزناک میخواند. زائری از هند، با چشمان اشکبار، کنار موکب دعا میخواند و کودکی عراقی، با لبخندی معصومانه، غذا تعارف میکرد. اینجا، سختی گرما و تاول پا در برابر محبت خادمان و عشق زائران گم میشد. اربعین، نه فقط یک مسیر، بلکه نمایشگاهی از وحدت، ایثار، و عشق به حسین(ع) بود.
«شهدا همراه ما هستند...»
باد گرم دشتهای عراق، پرچم کوچکی را که به گوشه کولهاش بسته بود، به رقص درمیآورد. روی کوله، عکس شهدای اخیر جنگ دوازده روزه میدرخشد؛ چهرههایی آرام، اما پر از عزم و غیرت. الیاس ابراهیمی با قدمهایی که غبار مسیر را بلند میکند، میگوید: «این عکسها فقط تکهای کاغذ نیستند. عهد ما با خون شهدا است. هر قدمی که برمی داریم به نیّتشان است. تا جان داریم، انتقام خونشان را خواهیم گرفت. این زیارت، ادامه راه آنها است.»
به باور او، اربعین پاسخ به ندای جاوید «هل من ناصر» سیدالشهداست. «۱۴۰۰ سال پیش خیلیها امام را تنها گذاشتند. بعضیها حتی آمدند کربلا ولی یاری نکردند. امروز ما بعد از قرنها همان صدا را میشنویم و با «لبیک» ادامهدهنده همان راهیم.»
در طول مسیر، نگاهش به موکبهایی میافتد که در گرمای ظهر، با سماورهای جوشان و سینیهای خرما از زائران پذیرایی میکنند: «از نجف تا کربلا، هر قدم موکبی است که حاصل یک سال زحمت مردم است. این جاننثاری و بخشش، مختص همین مسیر عمودها نیست؛ این فرهنگ عاشوراست.»
او پیشتر عکس شهید حاج قاسم سلیمانی و شهید ابومهدی المهندس را به کولهاش زده بود؛ نمادی از وحدت ملل مسلمان.
حالا با تصاویر شهدای اخیر، همان پیام را منتقل میکند: «شهادت در این سالها به بلوغی تازه رسیده است. از دفاع مقدس تا مدافعان حرم و شهدای امروز، همه شاخصهای بیشتری از بصیرت و ولایتمداری دارند. هرچه انقلاب به تمدنسازی نزدیکتر میشود، این ویژگیها در شهدا پررنگتر میشود.»
در صدای دوردست، دستهای نوحهخوان به عمود بعدی نزدیک میشوند. الیاس لبخند میزند، کولهاش را جابهجا میکند و دوباره به راه ادامه میدهد. انگار چهار نگاه آرام پشت کوله، او را تا حرم بدرقه میکنند...
عزت در سایه شهدا
الیاس گفت: «نهضت امام حسین(ع)، آینه فضیلتها است: تشنگی، مقاومت، عزت. امروز هم در غزه، مثل روز عاشورا تکرار میشود.» او شهدا را شاخص بصیرت میدانست: «از دفاع مقدس تا شهدای امروز، هرچه انقلاب به تمدنسازی نزدیکتر میشود، بصیرت شهدا پررنگتر میشود.» وقتی از حرم گفت، بغض کرد: «نزدیک حرم که میرسیم انگار شهدا با ما هم قدم هستند و وجودشان را حس میکنم. بغض در گلو چنان نفس را تنگ میآورد که فقط امام حسین(ع) میفهمد.» نوحهخوانان به عمود بعدی نزدیک میشدند. الیاس کولهاش را جابهجا کرد و گفت: «این زیارت، ادامه راه شهداست.» قدمهایش، با نگاه آرام شهدا روی کوله، به سوی کربلا رفت.
تا ظهور، در راه کربلا
در عمود۵۹۰، جایی که غبار قدمهای زائران با نوای یا حسین در هم میآمیزد، با سید محمد افتخاری از طالقان کرج همراه شدم. کلامش آتشین و زیبا بود. گفت: «کربلا را نمیشود فراموش کرد. حسین(ع) در برابر ظلم سکوت نکرد، ما هم وظیفه داریم راهش را ادامه بدهیم.» او از فرات گفت، از آبی که به روی اهل بیت(ع) بستند: «امروز هم اسرائیل شمر زمانه است. آب و غذا را از غزه دریغ میکند. وظیفه ما این است که تا جان در بدن داریم در مقابل آنها بایستیم.»
او کودکان غزه را به عاشورا پیوند زد: «تشنگی این کودکان قلبم را آتش میزند. ظالمان با چه منطقی این ظلم را به مردم بیگناه میکنند؟! ما مسلمانان باید با هم متحد و یکی بشویم و نگذاریم دشمن بین ما تفرقه بیندازد. مثل شهدا، باید تا نابودی صهیونیست مقاومت کنیم.» پرچم سیاه امام حسین(ع) در باد خودنمایی میکرد و صدای نوحهای از موکب نزدیک، انگار فریاد شهدا بود.
خدمت موکبداران، قطعهای از بهشت
در موکب، جوان خادمی با سینی از لیوانهای آب از زائران تشنه راه به یاد لب عطشان تشنه لب کربلا پذیرایی میکرد، سید محمد گفت: «این بچههای عراقی با عشق خدمت میکنند. نمیدانم چطور بگویم، فقط در حرم برایشان دعا کردم و میکنم.» او خدمت به زائران را سعادت میدانست: «خدمت به مردم، برات ورود به بهشت است. کاش ما هم این سعادت داشتیم.»
نزدیک حرم امام حسین، بغضی در گلویش نشست: «حس حرم حسین(ع) وصفنشدنی است. انگار در بهشتی هستیم که شهدا هم با ما همراه هستند.» در این مسیر برای ظهور امام زمان (عج) و خادمان دعا کرده بود. «این سفر نگاه من را به زندگی عوض کرد. آرزویم ظهور حضرت مهدی(عج) است، مسلمانان از ظلم خلاص بشوند، و همه عاقبت بهخیر شوند.»
عشقی که با درد خاموش نمیشود
در جاده نجف به کربلا، عمود۶۱۳ موکبی با نوای زیباترین اسم دنیا «یا حسین، لبیک یا حسین» هر آدم عاشقی را به سمت خودش جذب میکرد، با ناصر تندیس از شوش دانیال خوزستان همقدم شدم. با پایی که در آن پلاتین داشت، محکم گام برمیداشت. گفت: «اربعین حال و هوای مختص خودش را دارد. کافی است یک بار در این سفر قدم بگذاری، برای همیشه وابسته و دلبسته میشوی. من تصادف کردم، درپایم پلاتین است، ولی عشق حسین(ع) من را به اینجا کشاند. مگر میشود اربعین نیامد؟»
ناصر، که ۸ سال است که هر سال اربعین به کربلا میآید، محکم و استوار بود و برایم گفت «همه عالم دیوانه حسین(ع) هستند. یک سال منتظر اربعین هستم تا به اینجا بیایم، زیارت کنم، سختیها را به جان میخرم.» او از کرامت حضرت ابوالفضل(ع) گفت: «دوستم، سید است نجف، دخترش را به بیمارستان کربلا آورد. دکترها گفتند که کار این دختر تمام است. به حرم حضرت عباس(ع) رفت، قسم خورد اگر دخترم خوب نشود دیگر به کربلا نمیآیم. پنج دقیقه بعد زنگ زدند که دخترش رو تخت نشسته است! این کرامت است، حالا همه داراییهایمان را برای حضرت عباس(ع) میگذاریم.»
موکبهای عشق و فریاد برای غزه
ناصر گفت: «این عراقیها با تمام وجود خدمت میکنند. من نمیتوانم ۱۴ روز خانه خودم را رها کنم، با بچه چندماهه به موکب بیایم، ولی آنها این کار را انجام میدهند. این سعادت است.» او قدمهایش را به شهید حاجی زاده هدیه کرد: «توی ماجرای هواپیمای اوکراینی، آبروی خودش را گذاشت کنار، مظلوم بود. به نیتش راه میروم.»
با بغضی سنگین از غزه گفت: «تشنگی بچههای غزه، مثل این است که عاشورا است. بیسرپناهی و گرسنگی آنها دلم را میسوزاند. صهیونیستهایی که کودککشی میکنند بدتر از یزید هم هستند. مسلمانان باید متحد شوند، سکوت نکنند». او عکس شهدا روی عمودها را نشان داد: «اینها حال مرا عوض میکند. شهدا با ما راه میروند، انگار با همین عکسها باهمان چشمای نافذشان میگویند راه حسین(ع) را ادامه بدهید.» برای سلامتی رهبر و ظهور امام زمان (عج) دعا کرد «جانم فدای رهبرم. هر فرمان و امرش وظیفه است.»
او درباره حرم امام حسین(ع)، گفت: «حس حرم وصفنشدنی است. به آنهائی که نیامدهاند میگویم: حداقل یک بار بیایید، گرفتار عشق امام حسین(ع) میشوید»
عمود ۶۶۸، دلدادگی یک مادر از شهرری
در جاده نجف به کربلا، عمود ۶۶۸، جایی که نوای نوحه «اشکامو ببین من فقط یه کربلا ازت میخواهم همین» با عطر گل یاس موکبها خیلی بر عمق دل و جان مینشست، با خانم فاطمه بهاری از شهرری تهران همکلام شدم. اوگفت: «عشق به حسین(ع) مثل آهنربا است، دلم را میکشاند دو ماه پیش کربلا بودم، ولی باز اربعین آقا من را دعوت کرد.»
فاطمه خانم، که با پسر نظامیاش در این مسیر بود، از حس راه گفت: «انگار روی بال فرشتهها قدم میزنیم. سختی در این مسیر نیست، فقط عشق اینجا است.» از زائری از کشور روسیه گفت که با شادی راه میرفت: «دوستم با او ترکی حرف زد. گفت هر سال میآیم چون مسلمانان متحد هستند.» او پیام اربعین را وحدت میدانست: «اگر با هم در یک سو باشیم و متحد باشیم هیچ ابرقدرتی نمیتواند بر ما تسلط پیدا کند»
فاطمه خانم گفت: «عراقیها زائران را به خانهشان دعوت میکنند انگار مهمان مهم و قوم و خویش آنها هستیم.» او قدمهایش را به شهدا هدیه کرده بود: «به ابراهیم همت که از کشور دفاع کرد، به حاج قاسم که امنیت آورد، به سردار باقری و سلامی، به شهدای جنگ ۱۲روزه، و به برادرم، مجتبی بهاری، جانباز شیمیایی که برای یتیمان پدری
کرد.»
فاطمه خانم در مسیر، برای ظهور امام زمان(عج)، رهبر، و خانوادهاش دعا میکرد. «حرم حسین(ع) یک دنیای دیگری است، آرامش محض است. پسرم میگوید فقط اربعین میخواهم کربلا باشم.» جاده پر از عشق امام حسین(ع) و اربعین، فریاد وحدت و ادامه راه شهدا بود، تا روزی که ظلم از زمین محو شود.
عمود ۶۷۰ آرامش یک زائر پاکستانی
در جاده نجف به کربلا، عمود ۶۷۰ جایی که صدای «یا حسین غریب مادر» قلبها را تکان میدهد، با پسری به اسم رانا سجاد از پاکستان همقدم شدم. برای دومین سال در اربعین بود، با چشمانی پر از اشک آرام. گفت: «اینجا کار میکنم، ولی سه چهار روز مرخصی گرفتم تا پیادهروی کنم. حتی به پاکستان نرفتم، چون دلم برای امام حسین(ع) تنگ شده بود.»
رانا از آرامش مسیر گفت: «با همه خستگیها، فقط یک دعا کردم: به حرم حسین(ع) برسم.» او بهترین لحظههایش را زیارت اباعبدالله میدانست: «در مسیر وقتی بچههای کوچک عراقی آب تعارف میکردند گریهام گرفت. دلم میخواست کربلا بودم و به یاران حسین(ع) کمک میکردم.»
موکبها او را شگفتزده کرده بودند: «عراقیها با مهربانی خدمت میکنند. اگر این مراسم جای دیگری بود، شاید اینقدر محبت نمیدیدیم.»
در موکب عمود 67۰، خادمی با سینی چای به زائران لبخند میزد. رانا گفت: «اربعین فقط پیادهروی نیست. یک لحظه تفکر است، باید با نماز و دین راه را ادامه بدهیم.» او از غزه هم یاد کرد و تنها گلهاش زبالههای مسیر بود: «اینجا همهچیز کامل است، فقط زباله زیاد است. باید مراقب باشیم.» وقتی از حرم پرسیدم، بغض کرد: «حرم حسین(ع) آرامش است.»
اربعین، مدرسه عشق و مهربانی
در جاده نجف به کربلا، عمود ۶۹۰، جایی که صدای «الی الله سفره الی الله » با خانم فاطمه شیخالملوکی از رودهن تهران همکلام شدم. او زاده تویسرکان که برای نخستین بار بود که در پیادهرویی اربعین قدم بر میداشت. با شوق زیارت گفت: «یک مرتبه تصمیم گرفتیم. با همسرم راه افتادیم، آقا امام حسین(ع) طلبید. عشق به حسین(ع)، عباس(ع) و علی(ع) سختی راه را آسان کرد.»
فاطمه خانم از پیج مجازی آقای سهیل سنگرزاده گفت که او را به اهل بیت(ع) نزدیکتر کرد. «وقتی مینشستیم، به زائران نگاه میکردیم. چه عشقی است که از همه جا مردم را به کربلا میکشاند!» به همسرم گفتم: خدا از ما مهربانی میخواهد، دست همنوع خود را گرفتن میخواهد.» او از خانمی گفت که حالش بد شده بود «برایش آب آوردیم، لباسش را تمیز کردیم. مهربانی و همدردی یعنی همین، نه فقط نذری دادن.»
حرم، بهشت دلها
در عمود۶۹۰ کودکی عراقی با سینی خرما منتظر بود که از زائران پذیرایی کنند. فاطمه خانم گفت: «خانمهای عراقی به عشق امام حسین(ع) ما را بغل میکنند. خوش به حال آنها که این خدمت، دلشان را نورانی کرده است.» او پیام اربعین را وحدت و مهربانی میدانست: «اگر ۹۰ میلیون ایرانی روزی یک کار خوب انجام دهند، دنیا گلستان میشود.» زیارت عاشورا و صلوات زمزمهاش بود. «حرم حسین(ع) و عباس(ع) وسط بهشت است. انگار راهت را تازه پیدا کردهای.»
او با بغضی سنگین از غزه گفت،: «تشنگی و گرسنگی بچههای غزه، آدم را اذیت میکند و آرزو میکنم صلح برای همه انسانها باشد.» فاطمه خانم هم مثل خیلی از زائرهای دیگر قدمهایش را به شهدا هدیه کرد: «به حاج قاسم، به شهدای جنگ ۱۲روزه، که راه امام حسین(ع) رو زنده نگه داشتند.» اربعین، مدرسهای بود که مهربانی و مقاومت را در سایه شهدا آموخت.
عهد هرساله با حسین(ع)
در جاده نجف به کربلا، عمود ۷۲۱ با قدرتالله فانی لاری از گراش استان فارس همقدم شدم. او با وجود عمل کلیه چند روز پیش، محکم گام برمیداشت. گفت: «۸ یا ۹ ساله اربعین میآیم. نخستین بار جلوی حرم، آرزو کردم و حاجتم را گرفتم. از آن زمان، هر سال میآیم. عشق به حسین(ع) من بیمار را تا اینجا کشاند.» او، که حتی یک مسافت کوتاه را با ماشین طی نکرده بود، ادامه داد: «این راه سختی ندارد، همه این راه درس است و آن درس، درس عاشقی است. همه عالم عاشق امام حسین(ع) هستند. آقا امام حسین(ع) مرد خالص و پرقدرتی بود، قیام کرد، ما هم پشت سر او راه میرویم.» آقا قدرتالله از برادرش، شهید هدایتالله فانی لاری گفت: «در عملیات فاو، ۲۱ سالش بود. پایش را داد، جانش را داد. غیرت و مردانگیاش زبانزد همه بود. قدمهایم را به او هدیه میکنم.»
در موکب عمود ۷۲۱ آقا قدرتالله گفت: «عراقیها ما را به خانه خود بردند، لباسهایمان را شستند، غذا دادند. این چیزها با پول خریدنی نیست، عشق به اهل بیت علیهمالسلام است.» او از زائری تهرانی گفت که با یاد همسر مرحومش اشک میریخت. «پیام اربعین این است که دشمن بداند، حتی اگر تکهتکهمان کنند، از راه حسین(ع) دست نمیکشیم.»
او از غزه گفت: «شهید کردن بچههای غزه، عین روز عاشورا است. شهدا، مثل حاج قاسم و برادرم، راه مقاومت را به ما نشان دادند.» وی در مسیر، مناجات و صلوات زمزمه میکرد. برایم از کربلا گفت: «بینالحرمین که میرسی، دلت میلرزد، اشکت جاری میشود. و این اصلاً وصفنشدنی است.» او از آرزویش برایم گفت: «تا جان در بدن دارم، هر سال اربعین به کربلا بیایم.».
اربعین حسینی، تمرین ظهور
در جاده نجف به کربلا، عمود ۷۴۰، جایی که گرمای ۵۰ درجه با نوای «هر قدم به نیت ظهور» هر آدمی را مصممتر میکرد تا قدمهایش محکمتر بردارد تا زودتر به بین الحرمین برسد، با محمدحسین صفیزاده، طلبه ۲۶ ساله قمی همقدم شدم. از سال ۹۴، جز دوران کرونا، هر سال اربعین آمده است. گفت: «شعر میگوید: بیچاره اونکه حرم رو ندید، بیچارهتر اونکه دید کربلاتو. گرما، سختی، هیچ چیزی نمیتواند مانع عشق امام حسین(ع) شود.»
او اربعین را تمرین ظهور میدانست: «روایات داریم زمان ظهور، دلها به هم نزدیک میشود. اربعین همان است؛ همه برای هم خدمت میکنند، دیواری بین دلها نیست.»
او که قدمهایش را به یاد شهید رئیسی و شهدای جنگ ۱۲روزه برمیداشت، گفت: «من طلبهام، به شهید رئیسی ارادت داشتم. جای او در کشورمان خالی است. دعا میکنم ثواب این زیارت به شهدا برسد.»
در موکب عمود ۷۶۰، دختری پنجساله با عطری کوچک دست زائران را معطر میکرد. محمدحسین گفت: «عراقیها ۱۰ روز جان میگذارند. در مورد یک موکب میگفت ۶۰ خادم، یک سال برای اربعین پول جمع میکنند. این عشق به سالار شهیدان است.»
از مسیر مشایه گفت: «عربزبانها غوغا میکنند. وقتی میفهمند ایرانی هستیم، با محبت بیشتر پذیرایی میکنند.»
طلبه جوان درباره غزه گفت: «کل یوم عاشورا، کل ارض کربلا. تشنگی و گرسنگی در غزه، بیداد میکند. قلب امام زمان(عج) از این رنج غمگین است.» او اربعین را نقطه مقابل تمدن غرب میدانست: «غرب میگوید خودت را فقط دریاب، اربعین میگوید خودت را فدای دیگران کن.» وی از پیرمردی که با عصا بود و معلولی که با ویلچر در مسیر بودند صحبت کرد و گفت: «اینها خجالتم دادند. وقتی آنها با این حال میآیند، ما چرا نیاییم؟» وی در وصف حرم، گفت: «حرم حسین(ع)، یک تکه از بهشت است.» اربعین، مدرسه عشق و ایثار بود، در راه شهدا تا ظهور.
عشق، محوکننده سختیها
در جاده نجف به کربلا، عمود ۷۶۸، با امیر خرمینژاد، زائر ۳۵ ساله از شیراز آشنا شدم. برای سومین بار آمده بود، با دیسک کمر و درد. گفت: «عشق به امام حسین(ع) من را آورده است. هر وقت حاجتی داشتم، آقا مرا حاجت روا کرده است. دو سال کمرم اذیتم کرد، ولی امسال با خانوادهام آمدم. فقط عشق حسین(ع) من را نگه داشت.»
امیر از تصمیم ناگهانی گفت: «وقتی میخواهی بیایی، همهچیز درست میشود. حتی اگر پاسپورت نداشته باشی، آقا راه را باز میکند دوستانم گفتند هوا گرم است. نیامدند، حالا پشیمان هستند». گرما و سختی برایش هیچ بود: «کسی که کربلا نیاید، نصف عمرش را از دست داده است.»
در موکب عمود ۷۶۸ خادمی جوان با سینی شربت به زائران خوشامد میگفت. امیر گفت: «عراقیها از عمق وجود خدمت میکنند. خانه خودشان را به زائر میدهند، تشنگی و آفتاب جلوشان را نمیگیرد.» از زائران افغانستانی گفت که با نذر میآمدند: «اربعین، فریاد انسانیت و مقاومت است. مشکل ما این است که میدانیم انسانیت چه چیزی است، ولی عمل نمیکنیم.» یک موکب به خاطر خالکوبیهایش راهش نداد، اما دیگری با روی باز پذیرفت. او گفت «مهمان امام حسین(ع) هستند، ظواهر مهم نیست.» او برایم از بینالحرمین، گفت بغض کرد: «نمیدانی ابتدا پیش کدام امام بروی. این حس فقط مال کسانی است که آمدند.» دعایش ظهور امام زمان(عج)، سلامتی خانواده، و آمدن همه به کربلا بود. اربعین، مسیر عشق است که شهدا به ما یاد دادند.
درس محبت از موکب سیدالشهداء
در جاده نجف به کربلا، با حجتالاسلام خدامی، مدیر موکب سیدالشهدا، استان کرمان شهرستان سیرجان همکلام شدم. او با کلام شیوای خود گفت: «فقط سیدالشهدا(ع) زیارت ویژه اربعین دارد. از امام سجاد(ع) تا امام صادق(ع)، ائمه خودشان پیاده آمدند و ما را به این راه فراخواندند.»
او اربعین را نمایش حکومت آخرالزمانی میدانست: «اینجا عشق مردم بود که راه را باز کرده است. موکبداران با تمام وجود بدون خستگی خدمت میکنند. یکی کفش زائر را درمیآورد، پایش را میشوید. این یک گوشه از حکومتی است که ولیالله در ظهور میسازد؛ زندگی برای ادای تکلیف، نه گرفتن حق.» در گوشهای دیگر، در موکبی خادمی جوان با سینی چای، انگار قلبش را نذر زائران کرده بود.
حجتالاسلام خدامی از مقام محمود گفت: «زیارت عاشورا از ۱۸ مقام الهی میگوید، از جمله شفاعت کبری. محبت امام حسین(ع) گناهکار را به این مقام میرساند.» او افزود: «این محبت با تکرار لفظی نیست، با باور به کمال امام حسین(ع) شکل میگیرد. شهدا این را فهمیدند. حاج قاسم قدمهاش را برای امنیت زائران هدیه کرد.»
او از غزه گفت: « اربعین فریاد مقاومت است.» او درباره حرم امام حسین(ع) گفت: «درحرم امام حسین(ع) دلت به خدا نزدیکتر است.» زائری درمسیر دیدم که زیارت عاشورا میخواند، کودکی عراقی آب تعارف کرد. اربعین، درس محبت و معرفت بود که با شهدا و عشق امام حسین(ع) به مقام محمود میرسید.
شیرینی سختیهای اربعین
در عمود ۷۸۰، با علی قهرمانی از داراب فارس همقدم شدم. برای دومین بار آمده بود، درحالی که به عشق کشورش پرچم ایران در دست داشت. گفت: «پارسال اولین بار آمدم، پشیمان هستم چرا زودتر نیامدم. عشق به امام حسین(ع) سختیها را شیرین میکند. تاول و خستگی، لذت این راه است. تا زانوانم توان دارند، میآیم.»
پرچم ایران در دستش میدرخشید: «این پرچم به من غرور میدهد.» او از زائری هندی در کاظمین گفت: «باورش نمیشد این همه مسلمان با هم همراه باشند. اربعین نشان میدهد اسلام پابرجاست.»
علی گفت: «پیام اربعین این است که دشمنان، از آمریکا تا اسرائیل، ببینند ما کیلومترها پیاده میآییم تا بگوییم دین اسلام زنده است.» او از غزه گفت: « فقط میتوانیم برای نابودی اسرائیل دعا کنیم.»
و قدمهایش را به حاج قاسم سلیمانی که امنیت را برایمان ایجاد کرد، هدیه کرد: «شهدا راه امام حسین(ع) را زنده نگه داشتند.» در مسیر، برای ظهور امام زمان (عج) تنها ناجی جهان دعا میکرد. «بینالحرمین بهترین لحظه عمر است. ناکام فردی است که ضریح امام حسین(ع) را لمس نکرده باشد.» آرزویش سلامتی و ظهور حضرت مهدی(عج) و روزی هر ساله ما کربلا و نابودی صهیونیسم بود. اربعین، فریاد وحدت و ادامه راه شهدا بود، تا روزی که ظلم محو شود.
پانزده سال در راه کربلا
در مشایه، با علی عابد از مشهد همقدم شدم. بیش از ۱۵ بار در اربعین آمده بود. گفت: «هر سال با خانواده میآیم. اولین قدمم برای فرج امام زمان (عج) است. قدمهایم را به حاج قاسم سلیمانی، که حماسهای ماندگار ساخت تقدیم میکنم.»
عشق به امام حسین(ع) سختیها را برایش محو کرده بود: «گرما و خستگی است، ولی عشق امام حسین(ع) همه سختیها را آسان میکند.» از موکبداران عراقی گفت: «با فقر، هر ماه پول کنار میگذارند تا از زائران پذیرایی کنند. دل و جانشان را پای کار میگذارند. در عمود ۷۹۵، زائری افغانستانی زیارت عاشورا میخواند و کودکی عراقی آب تعارف میکرد. علی گفت: «با زائرای افغان و آلمانی آشنا شدم، نذر کرده بودند هر سال بیایند. یکی از آنها پارسال حاجتش را گرفته بود.» اربعین را وحدت جهانی میدانست: «اینجا همه برادر هستند. پیام اربعین این هست که اسلام زندهست.»
قدمهایی برای فرج، اشکهایی برای حسین
در جاده نجف به کربلا، عمود ۷۸۰، با خانم زهرا شکرانی از اصفهان همکلام شدم. برای سومین بار در اربعین بود و هر قدمش را برای فرج امام زمان(عج) برمیداشت. گفت: «سختترین لحظه، دیدن پای تاولزده دوستانم بود. خستگی ما را کنار هم آورد، ولی یاد بچههای امام حسین(ع) افتادم که در غربت شهید شدند. اشکهایم سرازیر شد. ما در آسایش هستیم، آنها جانشان را دادند.»
او اربعین را شبیه قیامت میدانست: «همه به سمت خدا میروند، اینجا همه به سمت امام حسین(ع) در راه هستند. کوله هر چقدر سبکتر، راه آسانتر است». از میزبانی عراقیها گفت: «خانههایی دیدم که بیمار یا معلول داشتند، ولی با
جان و دل پذیرایی میکردند. این عشق است.»
زهرا خانم گفت: «زیارت عاشورا و دعای فرج همراهم بود. اربعین نگاهم را به زندگی عوض کرد، مخصوصاً مصیبتهای حضرت زینب(س).» او بغض کرد: «بینالحرمین بهشت است، بهترین دو راهی بین حرم عباس(ع) و حسین(ع) است.» از غربت امام زمان (عج) گفت: «این همه زائر برای حسین(ع) میآیند، ولی امام زمان(عج) هنوز غریب است.»
این سفر ادامه دارد