پاک کردن ردپای جاسوسی که در سایه بود
دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان
«... من در مقام کسی که در این دوران آشفته رئیس عملیات و افسر عملیاتی سرویسم در ایران بودم،...گویا تنها «عملیات چکمه» بود که قدرت را از چنگ مصدق و همپالگیهای کمونیست او خارج نمود. آنچه ما کردیم تنها فشردن ماشه احساسات مردم به پادشاهشان بود که به آن پیروزی همهجانبه انجامید. این اقدام بر بنیاد هیچ احساس دگرخواهانه دیگر شدنی نبود. در آن صورت، چنانکه میدانیم و برای آیندهای قابل پیشبینی، فقدان ایرانی مستقل برای غرب فاجعهآفرین بود. همچنین باید متذکر شوم که آشفتهبازار ایران دستپخت خود ما بود؛ اشراف نفتی لندن از دیدن تحولات زمانه کور بودند و برخی آقایان محترم در وزارت امور خارجه [آمریکا] سبکسرانه راه بازی با «ناسیونالیستها» و جبهه آنها را برگزیده بودند! کاردار بریتانیا [در تهران]، که «محبوب» مصدق بود، نظرات لاقیدانه خود را در زمینه گرایشهای دموکراسی و لیبرالیسم در ایران داشت! این دخالتهای بیجا، ناخواسته و تحریککننده راه اصلاحات واقعی را مسدود ساخته و راه آنارشیستها، عوامفریبان و «روشنفکران کافهنشین» را هموار نموده بود...»
جملات فوق از سِر شاپور ریپورتر، سرجاسوس فراملیتی و وابسته به امپراتوری صهیونی روچیلد است که در صفحه دوم سند سری بیوگرافیک و در ادامه معرفی او آمده است. سندی با طبقهبندی «به کلی سرّی» (Top Secret) درباره شاپور ریپورتر که به نقش او در کودتای 28 مرداد مربوط است. فردی که همواره نامش از اسناد و نوشتههای درباره آن کودتا حذف و سانسور گردیده و سعی شده در سایه و تاریکی باقی بماند.
براساس اسناد معتبر تاریخی، سِرشاپور ریپورتر مانند پدرش اردشیر ریپورتر که وابسته به امپراتوری روچیلد بود، او نیز روابط نزدیکی با ویکتور روچیلد داشت. ویکتور روچیلد، سومین بارون خاندان روچیلد در انگلستان بود که هدایت این امپراتوری عظیم را در دروان معاصر برعهده گرفت. او در طی همین دوران در پایهگذاری و عملکرد سرویسهای مؤثر غرب امروز از جمله MI6 و CIA نقش اساسی داشت.
نقش پنهان شبکه روچیلدها و ریپورترها
جایگاه لرد ویکتور روچیلد، افشاگر سرّیترین بخش فعالیتهای خاندان و امپراتوری روچیلد در روزگار حاضر است. همین ویکتور روچیلد بود که به وسیله ارتباط با شاپور ریپورتر (پسر اردشیر ریپورتر) دومین دوره از حاکمیت پنهان امپراتوری جهانی صهیونیسم در دستگاه حکومتی رژیم پهلوی را رقم زد و از این طریق کشور ما را به آنجایی که منافع و مطامع صهیونیسم جهانی اقتضاء مینمود، کشاند.
پیتر رایت کارمند ارشد MI5 که نزدیکی ویژهای با ویکتور روچیلد داشت، در کتاب خاطراتش نوشته است:
«...لرد ویکتور روچیلد با استفاده از دوستیاش با شاه ایران و اداره برخی از عوامل جاسوسی در خاورمیانه که آنها را برای دیک وایت (رئیسکلMI6) و به طور شخصی کنترل میکرد، مانند سِر شاپور ریپورتر که رل تعیینکنندهای در عملیات خاورمیانهای MI6 در سالهای دهه 1950 داشت (اشاره به کودتای 28 مرداد 1332)، روابط خود را با دستگاه اطلاعاتی انگلستان حفظ میکرد...»
در خاطرات کریستوفر مونتاگ وودهاوس اشارهای کوتاه به نقش شاپور ریپورتر در کودتای
28 مرداد شده است. وودهاوس، مسئول عملیات چکمه (عملیات تکمیلی کودتای 28 مرداد در کنار عملیات آمریکایی آژاکس) در MI6 که در سالهای 1951/ 1952 در تهران بود، در خاطراتش نوشته است:
«... رابین زینر (مامور MI6 در ایران) همچنین یک پارسی اهل بمبئی را که همشاگردی شاه بود، به من معرفی کرد، اگرچه در آن موقع او آدم مهمی نبود ولی بعدها به واسطه خدماتی که برای ما انجام داد، به لقب سِر شاپور ریپورتر مفتخر شد...» (خدمات شاپور ریپورتر همان حضور مؤثر و تعیینکننده وی در کودتای 28 مرداد است)
سند دیگری که نقش برجسته شاپور ریپورتر را در کودتای 28 مرداد 1332 مسجل میسازد، تصویری از اوست که در اسناد شخصیاش به دست آمده و وی را در دادگاه مصدق نشان میدهد. شاپور با دستخط خود در زیر تصویر فوق این عبارت را نوشته: مأموریت انجام شد.
«Mission accomplished»
اسنادی که ماموریت ریپورتر را قطعی کردند
بعدها در تاریخ 25 مارس 1979 برابر 5 فروردین 1358 بود که نشریه انگلیسی ساندی تلگراف طی مقاله مفصلی برخی از ابعاد فعالیتهای شاپور ریپورتر را افشا کرد. این مقاله ضمن اشاره به سوابق ریپورتر در حکومت شاه که به عنوان «رایزن عالی مقام شاه ایران» حضور داشته است، از نقش وی در کودتای 28 مرداد 1332، پرده برداشت. نشریه ساندی تلگراف نوشت:
«... او (شاپور ریپورتر) کسی است که روابط و همکاری نزدیک با سازمانهای جاسوسی انگلستان و آمریکا داشته و از جمله عملیات او، نقش مستقیم در کودتای سال 1953 (1332) و بازگردانیدن شاه به تاج و تخت است... او در همان زمان همکاری نزدیک خود را با سازمان سیا آغاز کرد و مستقیما با عوامل این سازمان وارد مذاکره شد تا کودتایی را که در اثر آن شاه به قدرت بازگشت (یعنی همان کودتای 28 مرداد 1332) سازماندهی کند...»
اشاره نشریه ساندی تلگراف به نقش فراسازمانی شاپور ریپورتر که زمانی در MI6 است و زمان دیگر در CIA، خود گویای ارتباطات نزدیک اطلاعاتی/امنیتی وی با کانونهای جهانی صهیونیسم بود که لرد ویکتور روچیلد در راس آنها قرار میگرفت و همچنان که پیش از این نیز گفته شد با سِرشاپور ریپورتر رابطه نزدیکی داشت.
اما نقش شاپور ریپورتر در کودتای 28 مرداد 1332 به تاریخ 11 نوامبر 1969/ 19 آبان 1348 برای ناظران و محققان قطعی شد، آنگاه که نشان طریقت امپراتوری بریتانیا (OBE) در کاخ باکینگهام به وی اعطا شد، بیآنکه جنجالی در پیرامون آن برانگیخته شود. او در 20 مارس 1973/ 29 اسفند 1351 نشان شهسوار فرمانده طریقت امپراتوری بریتانیا (KBE) را از ملکه الیزابت دوّم دریافت داشت.
شوالیهای برای تمام فصول
چپمن پینچر، روزنامهنگار سرشناس و دوست مشترک لرد ویکتور روچیلد و شاپور ریپورتر که خود قبلاً عضو MI5 بود، این حادثه را پوشش خبری گسترده داد و مقاله او در دیلی اکسپرس شهرت فراوان برای شاپور به ارمغان آورد. ضمن این که در آن مقاله برای اولین بار در یک نشریه رسمی و معتبر به نقش پدر شاپور ریپورتر، یعنی اردشیر جی ریپورتر در روی کار آوردن رضاخان و حکومت پهلوی هم اشاره شد. بخشی از مقاله به شرح زیر بود:
«... از میان تمامی کسانی که دیروز در کاخ باکینگهام از ملکه نشان دریافت کردند، کسی که افکار عمومی بریتانیا او را کمتر از همه میشناسد، کسی است که به آنها بیشترین خدمت را کرده است... او سِر شاپور ریپورتر است، یک شهروند انگلستان که مقیم تهران است و به خاطر خدماتش به منافع بریتانیا در ایران شوالیه شد... او در جریان بحران نفتی ایران در اوایل دهه 1950، زمانی که محمد مصدق منافع نفتی بریتانیا در ایران را ملّی کرد و روابط دیپلماتیک [دو کشور] به وخامت گرایید، به عنوان مشاور سیاسی در سفارت ایالات متحده آمریکا در تهران خدمت میکرد! از آن زمان او به یکی از خارقالعادهترین شخصیتهای بینالمللی بدل شده که در عالیترین سطوح فعالیت میکنند ولی شخصاً ترجیح میدهند در سایه باشند....»
شگفت آن که اغلب منابع داخلی و خارجی که ماجرای کودتای 28 مرداد را روایت کرده و به زمینهها و پسزمینههای آن پرداخته و در سالهای اخیر هم مدعی افشای اسناد پنهان و جدید از آن بودهاند، تقریبا همگی از بردن نام «ویکتور روچیلد» و «شاپور ریپورتر» به عنوان عوامل اصلی آن کودتا اجتناب کرده و به گونهای سؤالبرانگیز این عوامل اصلی را سانسور کردهاند!
علیرغم آنکه منابع آمریکایی به خصوص سازمان سیا مدعی است، اسناد مربوط به کودتای 28 مرداد 1332 را به دلیل اشغال کردن جای بسیاری در مرکز اسناد این سازمان! سوزانده و منابع انگلیسی نیز علیرغم همه وعده و وعیدهایشان مبنی بر افشای اسناد محرمانه پس از گذشت 30 سال، هنوز هیچ سندی از کودتای 28 مرداد و ایضا کودتای 1299 ارائه ندادهاند، اما هر از چند گاهی اسنادی براساس گفتوگوهای شفاهی یا خاطرات و یا اخیرا فیلم مستند انتشار مییابد که ادعای افشای ناگفتههای تازهای از آن کودتا را دارند که از اولین نمونههایش کتابهای ویلیام راجر لوییس و دانلد ویلبر بودند و آخرین آن، مستند «کودتای 53» ساخته تقی امیرانی!
فیلمی که با بوق و کرنا به جشنوارههای مختلف جهانی رفت و متاسفانه به جشنواره فیلم فجر هم آمد و جایزهای هم گرفت اما بازهم به جز سانسور عناصر اصلی کودتای 28 مرداد در زیر ارائه یک مشت جعلیات و آدمهای تکراری، حرف تازهای نداشت!
گماردن یک نظامی به جای شاه!
به هر حال کودتای 28 مرداد 1332 توسط شبکه روچیلد/ ریپورتر طراحی شد و به وسیله عوامل مختلفش از جمله CIA و MI6 و شبکههای بدامن و رشیدیان به اجرا درآمد. ارتشبد سابق حسین فردوست، رئیس اداره اطلاعات ویژه و دوست نزدیک شاه درباره بازگشت او پس از کودتای 28 مرداد 1332 در خاطراتش اظهار داشته است:
«... بعدها رئیس MI6 ایران به من گفت که در آغاز این مذاکرات (مذاکرات برای بازگشت شاه به ایران)، محمدرضا مراجعت به تهران را نمیپذیرفت و به آمریکاییها پیشنهاد میکرد که یک فرد نظامی را برای این کار در نظر بگیرند. آمریکاییها نیز کار را تمام شده میدیدند و اصراری در مراجعت محمدرضا نداشتند، ولی انگلیسیها به بازگشت محمدرضا اصرار کردند. این اطلاع مربوط به سال ۱۳۴۰ و دومین سفری است که برای آموزش اطلاعاتی به انگلستان داشتم. در این سفر، رئیس MI6 ایران شبی مرا برای شام به رستورانی واقع در یک کشتی در رود تایمز دعوت کرد. او حین صحبت گفت: «آمریکاییها واقعاً قصد داشتند یک افسر واجدالشرایط را جایگزین مصدق کنند ولی ما آنها را راهنمایی کردیم و گفتیم که هرچه جستوجو کردهایم در ایران افسری که مورد قبول همه ارتش باشد وجود ندارد و لذا بهترین کار این است که شاه به ایران بازگردانیده شود، زیرا هیچ فردی موقعیت او را در بین افسران ندارد. آمریکاییها پذیرفتند و لذا در رم با او تماس گرفتند و ترتیب حرکتش را به تهران دادند...»