هر مقدار به آموزش و پرورش توجه کمتری کنیم بعدها باید هزینههای مضاعفی را متحمل شویم
«هویت آموزشی» در هر کشوری در گروی چگونگی پرورش کودکان و نوجوانان هر مرز و بوم بر محور فرهنگ، اهداف و ارزشهای آن است. این موضوع در جمهوری اسلامی ایران که نظام آن دینی است طبعاً اهمیتی صد چندان دارد، اما متأسفانه به این مهم که «پرورش» مقدم بر «آموزش» است در نظام تعلیم و تربیت ما در مقاطعی کمتوجهی بیشتری شده و صرفاً رویکرد آموزشی از نوع «حفظمحوری» سالهاست که مشکلات عدیدهای را برای خانوادهها و کشور رقم زده است.
حجتالاسلام والمسلمین دکتر «علی ذوعلم»- رئیس پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی- در گفتگو با نشریه کیهان فرهنگی، ضمن تبیین علل غفلتها و نمایاندن راهکارهایی، چشماندازی را پیشرو میگذارد که به نیازهای کودک و نوجوان ایرانی نظر دارد تا هویت خود را بشناسد؛ یعنی آنچه طی چند دهه در نظام آموزش و پرورش ما تقریباً مغفول مانده است؛ خودباوری و دستیابی به یک نوع بلوغ فکری.
*آموزشوپرورش نهادی حکومتی و وابسته به دولت است. این را رهبری در دیدار با معلمان و فرهنگیان یادآور شدند. با توجه به جایگاه مهم این نهاد فرهنگی که یکی از بازوهای قدرتمند نظام اسلامی در تربیت نسلها باید باشد چرا هیچگاه مسائل آن در اولویت برنامه بسیاری از دولتها نبوده است؟
مسائل آموزشوپرورش از یک جهت از ریشهایترین، اثرگذارترین، اساسیترین مسائل نهتنها در جامعه، بلکه در هر کشوری است؛ بهخصوص دوره تربیت مدرسهای بسیار مهم است، چون بذرهای هویت دانشآموزان که جوانان و زنان و مردان آینده جامعهاند در همین دوره شکل میگیرد؛ بهخصوص در یک جامعه اسلامی که بناهای آن جامعه براساس ارزشها و آرمانهای انسانی است، اهمیت آموزشوپرورش مضاعف میشود. همانطور که اشاره کردید متأسفانه مسائل آن در کشور ما مورد اهتمام نبوده است؛ البته دولتها با فراز و نشیبهایی به آموزشوپرورش توجه داشتهاند ولی در حد انتظار نبوده و این گلایه در بیانات حضرت آقا هم بارها مطرح شده است.
فکر میکنم دو علت اساسی برای این مسئله وجود دارد:
1- غفلت مسئولان از تأثیرگذاری آموزشوپرورش.
2- نوعی روزمرگی، بهخصوص در دولتهایی که دورة رسمی آنها چهار سال است؛ بنابراین خیلی حاضر نیستند در کلیت تصمیمات دولت و سرمایهگذاریها به مسائلی بپردازند که بازدهیشان دهها سال بعد بروز یابد؛ البته به نظرم در اینجا نخبگان، رسانهها و چهرههای مؤثر هم میتوانند در مطالبهگری تأثیرگذار باشند؛ مطالبهگری جدی و واقعی در این زمینه لازم است؛ البته کمابیش چنین است؛ آثار و تبعات این کمتوجهی را ما در بعضی روندهای منفی میبینیم؛ وقایعی که گاهی در جامعه ما شکل گرفته و قشر جوان و نوجوان ما ناآگاهانه در آن حضور پیدا کرده و موجب آسیب به جامعه شده، ناشی از همین کمتوجهی است. در خیلی از مسائل بهراحتی میتوان نشان داد که اگر آموزشوپرورش بهگونهای هوشمندانه، حکیمانه و جدی در دوره آموزش مدرسهای بچهها با مسائل برخورد کند ما بعداً بسیار کمتر مسئله خواهیم داشت. مثالی بزنم که ناظر به یک نوع نظم اجتماعی در جامعه است. میبینیم در عبور و مرور و در سطح شهر بسیاری از رعایتها و التزامها به قوانین ضعیف است؛ به این ضعف التزام به قانون در تربیت مدرسهای بچهها میتوان توجه کرد، یعنی بچهها بهگونهای تربیت شوند که نظم و قانون و انضباط در زندگیشان جریان پیدا کند. مثالهای بسیاری میتوان زد که ما هر مقدار به آموزشوپرورش توجه کمتری کنیم بعدها باید هزینههای مضاعفی را متحمل شویم تا آن ضعف را جبران کنیم.
* شاهدیم که امر مهم تعلیم و تربیت در کشورمان در عمل همگام با آرمانهای ترسیم شده در نظام پیش نمیرود. چگونه میتوان آموزشوپرورش را در برابر سهلانگاریها، بیتوجهیها و مهمتر از همه متأسفانه بیاهمیت انگاشتن نقش آن در برخی دولتها صیانت کرد؟
در قانون اساسی ما، دولت (قوه مجریه) متکفل امر آموزشوپرورش است و اگر این درک و تلقی در دولت، و ارکان آن وجود نداشته باشد هیچ ابزاری وجود ندارد که مسائل به آنها تحمیل شود؛ البته قانونگذاری مجلس خیلی مؤثر است، سیاستگذاری بسیار مهم است؛ در عرصه سیاستگذاری، ما در سال 1392 شاهد ابلاغ سیاستهای کلی تحول در آموزشوپرورش از سوی مقام معظم رهبری هستیم. ولی تا وقتی خود دولتها نخواهند اتفاقی بیفتد، اتفاقی نخواهد افتاد؛ غالباً اینطور است. مثالی بزنم؛ در همین دولت کنونی، آقای پزشکیان به این دریافت رسیده که اولین قدم در عدالت آموزشی، تأمین فضای آموزشی است؛ بنابراین در هر سفر استانی عدهای از خیرین را جمع و به آنان تکلیف میکند که حتماً باید فضا را تأمین کنند و خود ایشان قول داده که مهر امسال(1404) کمبود فضای آموزشی نخواهیم داشت. این نشان میدهد که اگر اراده و همتی در یک رئیس دولت شکل گیرد میتوان کاری انجام داد؛ آنقدر منابع متعدد از نظر مالی وجود دارد و توانمندی علمی و فنی، که میشود کار کرد، ولی آن را باید افزایش و تعمیم و توسعه داد و تعمیق پیدا کند، یعنی یک لایه از عدالت آموزشی، عدالت در توازن محتوا و اهدافی است که در تربیت دنبال میکنیم. این که همه هدف ما در آموزشوپرورش صرفاً به مسئله کنکور متوجه شود که عملاً اینطور شده، آسیب بزرگی است. آسیبی که خانوادهها را هم درگیر کرده است.
امان از دست کنکور! کنکور کورکُن نظام تربیتی ماست؛ بصیرت و بینایی را از آن گرفته است. اگر اکنون کلیت آموزشوپرورش را در عمل از بالا رصد کنند همه دارند برای کنکور کار میکنند و متأسفانه شورای عالی انقلاب فرهنگی ما هم بهجای حل مسئله، ناخودآگاه به این معنا دامن زده است که جای بحث مفصل دارد.
* نگاه شورای عالی انقلاب فرهنگی به این موضوع چیست؟
مشاهده میکنید که درباره اصلاح قانون کنکور در شورای عالی انقلاب فرهنگی چقدر بگومگو شد و فراز و نشیب داشت، اما متأسفانه اصل مسئله که اساساً چرا کنکور باید به این شکل وجود داشته باشد، بهجایی نرسیده و هنوز دانشآموزان ما دوره آموزشی را صرفاً با رویکرد آموزشی «حفظ محور» برای قبولی در کنکور طی میکنند، نه مبتنی بر تخلق به سبک زندگی صحیح یا هویت ملی و شکلگیری توانمندیهای اجتماعی جامع در دانشآموزان؛ بنابراین همت دولتها بسیار مهم است و اینجا باید توجه بدهم به مطالبهگری در سطح رسانهها (چه رسانههای مکتوب، چه ملی و چه رسانههای مجازی)، باید دید چقدر مسئله آموزشوپرورش به بحث گذارده و به آن توجه میشود؛ در خود صداوسیما تا سالها اساساً بحثی از آموزشوپرورش بهطور مستقیم مطرح نبود و اخیراً برخی شبکهها به این مسئله توجه کردهاند که حتماً مؤثر است. نهاد اصلی و جامع در سیاستگذاری فرهنگ کشورمان که شورای عالی انقلاب فرهنگی است، اخیراً «ستاد تعلیم و تربیت» را راهاندازی کرده که باز روزنه امیدی است که انشاءالله توجه این مجموعه را به مسائل تعلیم و تربیت، بیشتر جلب کند، ولی هنوز تا توجه مطلوب خیلی فاصله است. در کنار همه اینها، یک نوع گفتمانسازی و فرهنگسازی در خانوادهها در مسئله تربیت است که البته باید توانمند شوند. توانمندسازی خانوادهها برای اینکه در شرایط فعلی ما، بچهها را خودباور، با اراده، آگاه نسبت به آنچه که مواجه میشوند تربیت کنند؛ اینگونه تربیت هم کاری اساسی است که از آن غافلیم. خانوادهها غالباً سلیقههای خود را بر شاخصهای تربیتی درست در تربیت فرزندانشان ترجیح میدهند و گاهی حتی رفتارهایی برخلاف اهداف تربیتی که در اسناد تحول داریم در رفتار خانوادههاست. به عنوان نمونه، مسئله تفکر، عقلانیت و دستیابی به یک نوع بلوغ فکری و اندیشهای در دانشآموزان برایمان بسیار مهم است. بسیاری از خانوادهها از این غافلند که بچهها را باید با تفکر، پرسشگر و اهل تأمل تربیت کنند، نه صرفاً منفعل در مقابل پدر و مادر. گاهی میل پدر و مادر این است که بچهها در برابر آنها اطاعت بورزند، نه اینکه نسبت به حقیقت دغدغه داشته باشند و دربارهاش بیندیشند؛ این شکاف بسیار عمیقی است و ما باید این را از طریق رسانهها و آموزشوپرورش به خانوادهها منتقل کنیم. کارهای خوبی انجام میشود، اما هنوز فاصله بسیار است.
* آن چه گفتید در گرو توجه به «پرورش» است که در وزارتخانهای بهنام «آموزشوپرورش» سالهاست اهمیتی نازل نزد برنامهریزان پیدا کرده است؛ بهگونهای که در مقاطعی حتی حضور معاونت پرورشی را برنتافتهاند. قطعاً صرف توجه به آموزش (که پیرامون چند و چون آن هم سخن، بسیار است) نمیتواند آیندهسازانی در شأن انقلاب اسلامی به جامعه تقدیم کند. چگونه میتوان به احیای جایگاه کلیدی «پرورش» که در نام آن نهادینه است، در قالب سند تحول پرداخت؟
اشاره کردید که زمانی معاونت پرورشی در آموزشوپرورش حذف شد؛ متأسفانه برخورد سیاسی در اوایل دهه 80 صورت گرفت و همان مقدار جایگاهی که فعالیتهای پرورشی داشت بسیار ضعیف شد؛ البته در سطح میدان و مدارس مربیان پرورشی حضور داشتند و بهنظرم آن هدف سیاسی که از حذف معاونت پرورشی دنبال میشد، تحقق پیدا نکرد، اما ضعیف شد. بعد با روی کار آمدن دولت نهم و وزارت آقای فرشیدی (اولین وزیر آموزشوپرورش پس از دوره اصلاحات) که به تحول آموزشوپرورش بسیار اهتمام داشت و شخص ایشان معتقد به امور تربیتی و کارهای پرورشی بود برای احیای این جایگاه بسیار همت گماردند، اما متأسفانه این احیا ناقص انجام شد.
* به چه دلیل؟
دو دلیل میتوان مطرح کرد: 1- آن زمینهها و ساختارهای پیشین ضعیف شده بود؛ بنابراین نمیتوانست خیلی خوب تصمیماتی را که بعداً برای بازیافت اتخاذ میشد تحمل کند، 2- به فکر احیای امور تربیتی دهه 1360 بودند و نه امور تربیتی در تراز دهه 80 و 90، حال آنکه اقتضائات تفاوت پیدا کرده و از نظر فرآیندها، روشها و قالبهای کار میبایست خیلی تغییر ایجاد کنیم، ولی اصل مسئله که «پرورش» در آموزشوپرورش هنوز مسئله درجه 2 تلقی میشود کاملاً درست است.
یکی از چرخشهای اساسی که در مبانی نظری تحول آموزشوپرورش روی آن تأکید شده چرخش از مباحث آموزشی به تربیت و فرهنگی است، ولی اینکه چرخش چقدر انجام شده قابل نقد و بررسی است؛ زیرا آنچه بر آموزشوپرورش حاکم است همان برنامهریزی درسی سنتی رایجی است که بیشتر جنبه دانشی دارد و «حفظ محور» است، ولی ما برنامه تربیت بدنی، فعالیتهای کاردستی، هنر و از این قبیل هم داریم که خیلی ضعیف است و در برنامه درسی نحیف دیده شده است؛ بنابراین به یک تحول و بازطراحی در کلیت قواره برنامه درسی آموزشوپرورش نیاز داریم؛ به این معنا که مثلاً اگر در حال حاضر همه دروس با کتاب، معلم و کلاس به رسمیت شناخته میشود ما نیاز به عناوینی داریم که «کتاب محور» نباشد، حتی «معلممحور» نباشد و خود دانشآموزان به عنوان یک کارشناس به گفتوگو و مباحثه بپردازند؛ طرح پرسش، آزاداندیشی، نقد و پرسش و پاسخ؛ این فضا را ما نیاز داریم. خوشبختانه کارهایی خارج از آموزشوپرورش در برخی مجموعههای تربیتی و فرهنگی که دغدغههای خوبی دارند، انجام شده است... «الگوی تربیت کوثری» نمونهای است که ما برای اجرای سند تحول بنیادین آموزشوپرورش چه باید بکنیم، چون سند که نمیتواند غیرمستقیم به عمل تبدیل شود؛ در درجه اول باید به یک مدل برسد و مدل پیاده شود. حتی در این الگو پیشبینی شده که در دوره دوم متوسطه چه نیازی است که مثلاً دانشآموزان برای یادگیری فیزیک، شیمی، ریاضی و... حتماً در کلاس بنشینند و معلمی بعضاً کمتوان و کمتجربه بخواهد به آنها درس بدهد.
* کلاسهای مجازی؟
بله. وقتی چندین نمونه تدریس برجسته در فضای مجازی داشته باشیم، دانشآموز با تلفن همراهش به آن دسترسی دارد و کتاب هم در اختیارش است و ممکن است دو بار بخواهد آن کلاس را ببیند و درس را مرور کند.
* در محیطی بیرون از مدرسه؟!
بله.
* در ایام شیوع کرونا، خانوادهها منتقد شیوه آموزش غیرحضوری شدند، چون آن را (که البته در آن زمان گریزی نبود) بستری برای بینظمی و سهلانگاری آموزشی از سوی فرزندان خود دیدند.
بچههای دبستانی، بله، اما دانشآموز دبیرستانی همیشه موبایل دستش است و دارد با آن کار میکند؛ پس میتواند از اوقات خارج از مدرسه بهره گیرد و برنامه آموزشی را در فضای مجازی، یک، دو یا سه بار ببیند و بر موضوع مسلط شود؛ البته باید با حضور دبیر، چند ساعتی را هم در مدرسه برای رفع اشکال و پرسش و پاسخ بگذارند. وقتی ساعات حضور در مدرسه برای این درسهای رسمی کاهش یابد فضا برای دو موردی که عنوان شد، یعنی پرداختن به کلاس آزاد (به عنوان محیط دوم)، و فضای کار و فعالیت ایجاد میشود. چون ما که نمیتوانیم به دانشآموز بگوییم به جای 36 ساعت، 50 ساعت در مدرسه حضور داشته باشد؛ خب، کشش ندارد؛ ممکن است حرف خوبی باشد، اما نشدنی است، اما اگر از میزان ساعاتی که صرف کلاسهای رسمی میشود و معلم پایتخته درس میدهد کم کنیم و بهعهده خود دانشآموز بگذاریم که چه زمانی و با کدام معلم آموزش بگیرد غرض که همان ثبت محتوا در ذهن دانشآموز است حاصل شده است.
بچهها واقعاً به کلاس آزاد نیاز دارند. امروز تقویت انقلابی دانشآموزان یا سواد انقلابیشان کجا باید طرح شود و شکل بگیرد؟ زمانی که در آن قرار داریم برای ما موقعیتی حماسی است؛ دفاع مقدسی است در مقابل جرثومه کثیف، این باند سیهکار خبیث. امروز دانشآموزان ما نیاز دارند که در فضاهای کلاس آزاد، گفتوگو و مانند آن، متوجه ریشههای قضیه بشوند و این که ایران چه کار با عظمتی را به نیابت از مردم جهان دارد انجام میدهد؛ ما این مسئولیت را براساس آموزههای الهی- انقلابی خود برعهده گرفتهایم؛ درسی که امام به ما آموخت و امروز رهبری دارند دنبال میکنند. یک تحلیلگر اروپایی نوشته بود که مقابله با این جرثومه فساد را فقط ایرانیها میتوانند انجام دهند، چون میدانند که وجود این غده سرطانی (که انشاءالله ریشهکن شود) نهتنها برای کشور ما، بلکه برای کل منطقه ما و جهان اسلام تهدید است.
غرض آن که در این زمینه، تحلیل و ریشهیابی موضوع در تاریخ معاصر ما، دوران دفاع مقدس و مسئله ارتباط ما با آمریکا (که بارها در بیان رهبر معظم انقلاب بوده)، حتماً در فضاهای گفتوگومحور و جذاب باید به دانشآموز منتقل شود. متأسفانه در حال حاضر برنامههای درسی چنین ظرفیتی ندارند و کاری که باید انجام شود (و سالهاست عرض میکنم) این است که کلیت برنامههای درسی را بازطراحی کنیم؛ البته نباید خیلی شتابزده عمل کرد و فرصتها را هم نباید از دست داد، چون تاکنون زمان زیادی را از دست دادهایم و امیدوارم در آینده بتوانیم آن را بازیابی کنیم.
* سؤال بعدی دربارة مدارس غیردولتی است؛ این مدارس که به غلط، سالها «غیرانتفاعی» نامیده شدند علیالظاهر با محوریت ارتقای آموزش نسبت به مدارس دولتی (و نه صرفاً برای پوششدهی استعدادهای برتر و نخبه) شکل گرفتند؛ البته شاید در ابتدا نخبگان مدنظر بودند، اما بعدها «پولمحور» شدند و حتی بچههای با استعدادهای پایین هم توسط برخی خانوادهها به این مدارس سپرده شدند. آیا در بررسی عملکرد این مدارس که طبعاً میبایست برای ممانعت از شکلگیری جزایر تربیتی، تحت نظارت عالی آموزشوپرورش باشند به اهداف مندرج در اصل 30 قانون اساسی عمل شده است؟
مدارس غیردولتی، قبل از انقلاب هم کمابیش وجود داشتند و در آن زمان، به آنها مدارس ملی میگفتند. اکثر این مدارس، فضای تنفس برای متدینین ایجاد میکردند تا فرزندان خود را در فضای دیگری تربیت کنند و این مدارس در تربیت یک نسل مؤمن مؤثر بودند. استاد بزرگوارمان مرحوم آیتالله شهید دکتر بهشتی در قم یکی از این مدارس را به نام «دین و دانش» راه انداخته بودند، یا مرحوم آقاشیخ عباسعلی اسلامی رحمهاللهعلیه دهها مدرسه در سراسر کشور راهاندازی کرده بودند؛ البته رویکردها در آن مدارس متفاوت بود؛ برخی رویکرد اسلامی عمیق و اجتماعی داشتند و رویکرد برخی هم فقرگرایانه بود و سعی میکردند با ترفندهایی خود را از زیر ذرهبین نظام رسمی آموزشوپرورش زمان پهلوی دور نگه دارند. بعد از انقلاب این مسئله کاملاً منتفی شد، چون کلیت نظام تعلیم و تربیت ما باید یک نظام اسلامی- انقلابی میشد؛ البته به جهت اعتقادمان به مردمیبودن نظام در همه عرصهها، به آموزشوپرورش هم از این زاویه نگاه شد. حضرت امام خمینی(ره) در اوایل انقلاب تأکید کردند که کار در این زمینه با مشارکت مردم باشد؛ البته مردم توانمند و صاحب صلاحیت؛ نه هرکس. منتها به اعتقاد من این موضوع در دهههای بعد مورد سوءاستفاده قرار گرفت.
* چه باید کرد که عملکرد این مدارس در قالب اهداف کلان نظام اسلامی باشد؟
در حال حاضر میتوان این جمعبندی را ارائه داد؛ تلقی بنده این است که ما باید مدلهایی از مدرسه غیردولتی ارائه دهیم که از انتفاعی بودن فاصله بگیرد. اکنون در اقصینقاط محروم کشور، بهویژه مناطق محروم، مجموعه خیرینی داریم که مدارس غیردولتی راه انداختهاند و بسیار نافع و مفید است. در کنار آن، مدارس غیردولتی انتفاعی هم هستند که به انواع ترفندها از خانوادهها پول میگیرند و در فضائی تشریفاتی تجملاتی یا بچهها را نازپرورده و فقط درسخوان برای آنکه در کنکور بتوانند قبول شوند، یا بعضاً برای آنور آب، تربیت میکنند؛ از خانواده دانشآموز پول کلانی میگیرند و میگویند که مثلاً کاری میکنیم که فرزندتان پس از دیپلم به فلان کشور اروپایی برود و تحصیلش را ادامه دهد. آموزشوپرورش یک دستگاه کاملاً رسمی، دولتی و قانونمدار است و میتواند مجوز چنین مدرسههایی را با یک نوشته بهآسانی لغو کند؛ در آن صورت تابلوی آن هم حذف میشود و نمیتواند ثبتنام کند و مدرک تحصیلی بدهد. فکر میکنم ما باید روی این سر قضیه، بیشتر تأکید کنیم که چنین عملکردهایی ناشی از ضعف نظارتی آموزشوپرورش ما، در اجرای درست قانون تأسیس مدارس غیردولتی است.
* که در حال حاضر به آن اهداف مندرج در اصل قانون اساسی توجه کافی نشده است.
غالباً نمیرسد و این هم به عدم تحول در ساختار آموزشوپرورش برمیگردد؛ مسئلهای که اخیراً رهبر معظم انقلاب مطرح کردند ما واقعاً به تحول در ساختار آموزشوپرورش نیاز داریم.
ساختار که میگوییم شامل هر دو مرحله است: 1- مرحله سازمان مدیریتی که بستر تحول است 2- ساختار فرهنگی و اینکه اهداف فرهنگی در ذهن خود مدیران و کارشناسان رسوب کرده باشد. در پاسخ به پرسش قبلی شما در بحث تربیت اضافه کنم اگر در این زمینه بخواهیم کار عمیقی انجام دهیم اول باید در مراکز تربیت معلم (که دانشگاه فرهنگیان است) این کار صورت گیرد؛ یعنی معلمی براساس اهداف تحولی تربیت کنیم.
* ارجحیت حاکمیتی بودن نظام آموزشی منوط به کیفیتبخشی به مدارس دولتی است که متأسفانه دراین راستا اعتمادسازی آموزشوپرورش کمرنگ بوده است. چه راهکارهایی در نسخهای که ترمیمیافته سند تحول عنوان میشود میتواند این اعتماد را به خانوادهها برگرداند؟
در سند ترمیمیافته تحول، بخشی به نام «مدرسه تراز» اضافه شده که خوب است، ولی کافی نیست؛ قابل نقد است و باید تکمیل شود. باید در این سند به صراحت تأکید کنیم که یک نوع تبعیض مثبت برای مدارس دولتی (نسبت به مدارس غیردولتی) قائل شویم، نه اینکه دولتی و غیردولتی را برابر ببینیم، یعنی آموزشوپرورش باید تلاشی جدی کند که در عمل اعتماد خانوادهها به مدارس دولتی جلب شود؛ البته الان هم خوشبختانه مدارس دولتی کارآمد و قابل قبول داریم.
* آیا سندی که ترمیمیافته سند تحول آموزشوپرورش عنوان میشود از نگاه شما در نقطه مطلوبی قرار دارد؟ آیا متناسب با اقتضائات روز است و برای ایجاد تحول در نظام آموزشی ظرفیتسازی میکند؟
به این سند در مواردی نقد جدی وارد است. نکتهای را صریح عرض کنم: نوشتههای روی کاغذ اصل مسئله نیستند، بلکه باید به روحیه تحولخواهی و بهخصوص مبانی نظری تحول بنیادین آموزشوپرورش (که کتاب قطوری دارد) توجه بدهیم؛ آنچه براساس مدل مرسوم در مدیریت استراتژیک تدوین شده و البته معایب و نقایص زیادی هم دارد، اما اینها مانع تحول نیستند.
این سند به نظرم ترمیمیافته نیست، بلکه تغییر یافته است؛ حجم آن دو برابر شده، در حالی که یکی از انتقادات درباره حجم زیاد سند بود. وقتی شما گزارههای متنوعی را میآورید و 136 راهکار مطرح میکنید چهکسی میخواهد این راهکارها را به انجام برساند؟ شما باید از نظر منطقی اولویتگذاری، و گلوگاهها را شناسایی کنید و روی آن دست بگذارید؛ بقیه موارد به تبع آن درست خواهد شد؛ بعد هم همپوشانیهایی در عبارات است و به هم ریختگی در مورد اولویتها، جزء و کل (گاهی امری جزئی در جایی و امری کلی در جای دیگر توصیه شده است و اینها باید در کنار هم قرار میگرفت). اصلاً این سند را ترمیمیافته به معنای واقعی نمیدانم، بلکه تغییریافتهای است که حتی در مواردی ضعیفتر از سند قبلی هم شده است؛ البته نقاط مثبتی هم دارد که اشاره کردم. مثلاً بخشی به عنوان «مدرسه تراز» در آن مطرح شده است، اما ذیل آن، گزارههای دیگری که آمده ما را به تحول برساند بسیار ضعیف است و به نظر، جمعی پشت درهای بسته نشستهاند و سلیقه خاصی را احتمالاً هم در روش کار و هم در محتوا اعمال و آن را به شورای عالی انقلاب فرهنگی ارائه کردهاند که تصویب کند! به نظرم شورای عالی انقلاب فرهنگی باید در این زمینه، خیلی احتیاط کند، چون گاهی به تهیهکنندگان و تدوینکنندگان اعتماد و از موضوعات عبور میکنند. گاهی هم برخی چهرههای خیلی خوب از این که سند بتواند کاری انجام دهد مأیوس هستند و میگویند برای چه روی آن وقت بگذاریم؛ از این بابت ورود و همت نمیکنند که سند، سند دقیقی باشد.
* البته آگاهانی اشکالاتی بر سند (که به گفته شما، تغییریافته) مطرح کرده و خواستار توقف در اجرای آن شدهاند تا موارد ابهام بررسی شوند. همانطور که اشاره کردید کلیگویی و نپرداختن به مصادیق از دلایل آن عنوان شدهاند. مثلاً درباره موضوع عدالت آموزشی، نگاه به معلم و تربیت معلم، یا حاکمیتی بودن آموزش؛ البته شورای عالی آموزشوپرورش گویا برای دریافت نظرات و پیشنهادات پیرامون این سند فراخوان داده است.
رهبر معظم انقلاب اشاره کردند که آن حرکتی که در زمان شهید رئیسی به عنوان نقشه راه اجرای سند شروع شد، به نظرم آن را بیشتر باید دنبال کرد؛ البته ممکن است به نقشه راه هم نقدهایی وارد باشد، اما حداقل ما را از سند جلوتر میبرد و بر سند فعلی که قرار بود ترمیم شود اشکال بنیادینی وارد نیست که نتوان آن را اجرا کرد. ضمن اینکه این سؤال مطرح است که مگر این سند نهائی و اجرا شده که باید ترمیم شود؟ به نظر میرسد یک نوع سرگرمی درست شده و این، نگاه جدی و کاملاً بهجایی است. اینکه شورای عالی آموزشوپرورش گفته ما انتقادها و پیشنهادها را میپذیریم در واقع یک جور فرار به جلو تلقی میشود؛ مگر آحاد جامعه اینقدر دقت و تخصص و تبحر دارند که بخواهند به سندنویسی ورود پیدا کنند؟
* قرار است دانشگاه فرهنگیان در آینده این تحول را در نظام آموزشی ما با تربیت نیروهایی، متفاوت از گذشته دنبال کند. آیا تنوعبخشی به مسیر ورود به معلمی (مشارکت دانشگاههای برتر و حوزههای علمیه با مدیریت دانشگاههای فرهنگیان و تربیت دبیر فنی شهید رجایی و...) انحصار جذب نیروی مورد نیاز آموزشوپرورش از این دو دانشگاه را که توصیه مؤکد رهبری است، زیر سؤال نمیبرد؟ با توجه به اینکه مصوبه هیئت وزیران درباره تأمین نیروی مورد نیاز ابلاغ شده است.
موردی که باید روی آن تأکید کرد ارتقای کیفیت دانشگاه فرهنگیان است. این دانشگاه واقعاً به «تربیت معلم تراز» فکر کند، نه به فارغالتحصیل کردن عدهای به نام معلم؛ یعنی خود را مانند بقیه دانشگاهها نبیند؛ دانشگاه فرهنگیان باید دانشگاهی تربیتمحور باشد. خیلی کار باید انجام شود تا ما به حد مطلوب و قابل قبولی در این زمینه برسیم؛ اگرچه در حال حاضر هم الحقوالانصاف دانشگاه فرهنگیان بسیار مؤثر است و بهخصوص با همت خود دانشجو، معلمانی دغدغهمند و انقلابی با یک هدف تربیتی وارد این دانشگاه شدهاند و نه صرفاً با هدف اشتغال. اینها خیلی کمک کردند که دانشگاه فرهنگیان یک فضای تربیتی پیدا کند، ولی هنوز ما با آنچه در این دانشگاه باید محقق شود فاصله داریم؛ ارتقای کیفیت بسیار مهم است. در حال حاضر متأسفانه در دانشگاه فرهنگیان، افزایش کمیت بر ارتقای کیفیت سایه انداخته است؛ این یک مطلب کلی است که میشود دربارهاش بحث کرد. مطلب دوم اینکه تا دانشگاه فرهنگیان ظرفیت کافی برای تأمین نیاز آموزشوپرورش به معلم (البته با کیفیت قابل قبول) را نداشته باشد لاجرم باید سراغ راهکار دیگری هم برویم و آن راهکارها هم درست است، به شرطی که درست عمل شود. ببینید! ما همین حالا در دانشکدههای فنی و حتی دانشگاههای برتر کشور دانشجویانی با روحیه تربیتی و انقلابی داریم که علاقهمند به ورود به آموزشوپرورش هستند. چرا آنها را منع کنیم؟ با یک دوره یکساله میتوانیم مهارتها و توانمندیهای تخصصی به او بدهیم تا وارد مدرسه شود و کار کند. مگر معلمان برجستهای که در گذشته داشتهایم لزوماً در دانشسرا تربیت شدهاند؟ در یک نگاه انبوه، حضور آنها در آموزش خیلی مؤثر بوده است، اما در یک نگاه انفرادی هم باید آنها این مجال را پیدا کنند، یا مثلاً در حوزه علمیه طلبه جوان فاضلی داریم که حتی دوره دانشگاهی هم دیده است. او علاقهمند است که در آموزشوپرورش فعالیت کند. اگر ما گزینشی درست داشته باشیم و برای این افراد دورههای تکمیلی هم بگذاریم چه اشکالی دارد که فعال باشند؛ البته این گزینهها قبل از توان پاسخگویی دانشگاه فرهنگیان به نیاز آموزشوپرورش به معلم است، ضمن اینکه در آن زمان هم باز ممکن است ما به عنوان یک راهکار فرعی، آن را واقعاً نبندیم، مخصوصاً اگر به یک مشارکت مردمی فرهنگی و معنوی در تعلیم و تربیت قائل باشیم؛ البته مسئله باز طراحی قواره کلان برنامه درسی که عرض کردم، مجالی ایجاد میکند که بتوانیم از کارشناسان فرهنگی، سیاسی، هنری در قالب کلاس آزاد، یا در قالب کار و فعالیت، استفاده کنیم، یعنی ارتقایی به معنای مدرسه بدهیم. مدرسه صرفاً یک چهاردیواری که بچهها در آن درس حفظ میکنند نباشد، بلکه مدرسه زندگی باشد؛ بچهها را برای زندگی آماده کند و جذاب باشد و دارای کیفیت. امیدوارم انشاءالله چنین شود.
* «تخصص» شرط لازم برای تدریس و معلمی است، منتها قرار است دانشگاه فرهنگیان در حیطهای فراتر از آنچه تاکنون در نحوه تدریس دیدیم و تعریف شده، نیرو تربیت کند. مثلاً معلم، روانشناسی کودک و نوجوان، و شیوه تدریس تأثیرگذار را بداند. آیا افراد علاقهمند به ورود به معلمی از دیگر مراکز دانشگاهی و حوزوی واجد این شرایط هستند؟
منظور بعد از طی آن دوره تکمیلی است.
* آیا اکنون چنین دورهای هست؟ چون گویا تأمین معلم از مراکزی غیر از دانشگاه فرهنگیان موقت است و قرار است این دانشگاه مرجع تأمین معلم باشد.
همینطور است. قانون، خوب تدوین شده، بهشرط اینکه خوب اجرا شود. دوره تکمیلی یکساله اگر خوب اجرا شود میتواند این کار را انجام دهد، بهعلاوه قرار است فرد با آزمون نهائی بیرون بیاید، یعنی سنجشی برای ورود خواهد بود؛ بنابراین ملاحظه شما که معلمی یک دانش و مهارت تخصصی نیاز دارد کاملاً جدی و درست است.
* مهارتی چندوجهی؟
بله، که از سوی دانشگاه فرهنگیان باید تأمین شود، اما قبل از رفع این خلأ از سوی این دانشگاه اشکالی ندارد که علاقهمندان به تدریس، با گذراندن دوره یکساله، و پس از آن هم یک ارزشیابی جدی به این حیطه وارد شوند و این کار، شدنی است. هدف چیست؟اینکه «معلم تراز» وارد مدرسه شود؛ حال در هر فرآیندی تربیت شده باشد برای ما مطلوب است؛ البته فرآیند عام فراگیر قانونی که در سطح کلان میتواند این نیاز را تأمین کند دانشگاه فرهنگیان است.
* اگر سخن پایانی دارید بفرمایید.
مسائل آموزشوپرورش، هم متکثر است و هم بعضاً عمیق و نیازمند طرح بحثها، و دیدگاههای کارشناسان بهخصوص درباره مدرسه. توجه داشته باشیم که «مدرسه محوری» یک شعار یا یک سیاست نیست؛ یک واقعیت است. مدرسه، محور و بستر اصلی تربیت دانشآموزان است. هرقدر مدیریت مدرسه در مدیریت هوشمندانه تربیتی، بهکارگیری روشهای درست، نظارت صحیح بر معلمان و کمک به توانمندی و انگیزهمندی آنان، ارتباط خانواده با مدرسه و فعالکردن دانشآموزان در محیط مدرسه دغدغه و توانمندی بیشتری داشته باشد مدرسه کارآمدتر خواهد شد. ستادها و خود وزارتخانه باید پشتیبان باشند تا ضمن نظارت دقیق و حفظ کیفیت محیط آموزشی، مدرسه بهتر بتواند نقش خودرا ایفا کند.
منبع: کیهان فرهنگی